جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا

بازیگری در ایستگاه آخر


بازیگری در ایستگاه آخر

«مونا» دختری بود با آرزوهای دست یافتنی دختری که هر کدام از ما به سادگی می توانستیم بخشی از خواسته های او را بر آورده کنیم, بدون این که هزینه ای بابت آنها پرداخت کنیم

«مونا» دختری بود با آرزوهای دست‌یافتنی. دختری که هر کدام از ما به‌سادگی می‌توانستیم بخشی از خواسته‌های او را بر آورده کنیم، بدون این‌که هزینه‌ای بابت آنها پرداخت کنیم.

برای برآورده کردن آرزوهای مونا فقط باید بخشی از خود‌خواهی‌هایمان را نادیده می‌گرفتیم تا قدرت این را پیدا می‌کردیم چند روز باقیمانده از عمر مونا را پر از خوشبختی کنیم، اما خیلی از ما حتی به این هم فکر نکردیم که مونا در گوشه‌ای از این شهر دارد نفس‌های آخر را می‌کشد بدون این‌که به آرزوهای ساده‌اش برسد؛ آرزوهایی که فقط یک دختر بچه می‌تواند با تمنای بسیار در ذهن دنبال کند و از ته دل آنها را طلب کند.

وقتی جمعه شب «مونا» مُرد ما تازه متوجه شدیم که مینی سریال «به خاطر مونا» بر اساس واقعیت ساخته شده است! وقتی ما این سریال را دیدیم، با دردهای مونا آشنا شدیم و فهمیدیم که آرزوهای او چقدر کودکانه و ساده‌ بود و مونا همه آنها را به اصطلاح با خود به آن دنیا برد و حالا ما مانده‌ایم با یک کوه غم که چند مونای دیگر در این شهر و در این کشور دارند با درد سخت سرطان دست و پنجه نرم می‌کنند.

درد، دل آنها و خانواده‌‌هایشان را نازک کرده و آنها چقدر دوست دارند تا یکی پیدا شود کمی به حرف‌هایشان گوش کند و با کارهای ساده و انساندوستانه مرهمی باشد بر زخم‌های آنها؛ همان کاری که «یلدا» در سریال به خاطر مونا برای این دختر بچه و خانواده‌اش انجام داد.

سریال به خاطر مونا که در چهار قسمت از شبکه سه به نمایش درآمد، بر اساس واقعیت‌های زندگی دختربچه‌ای سرطانی به نام مونا ساخته شده بود. هم‌اطاقی او که توانسته بود از چنگال سرطان جان سالم به درد ببرد، نقش مونا را بازی می‌کرد. یکی از آرزوهای مونا این بود که یکی از بازیگران کمدی و معروف را از نزدیک ببیند. در سریال نام این کمدین کوشایی بود.

مرد جوانی که مونا عکس او را بالای تختش زده بود اما هر چه یلدا و همسرش تلاش کردند، نتوانستند کوشایی را مجاب کنند تا برای یکبار هم که شده به دیدن مونای بیمار بیاید تا این‌که کوشایی قبول کرد در مقابل گرفتن چند سکه طلا به دیدن مونا بیاید.

یلدا طلاهایش را فروخت تا پول سکه‌ها را جور کند اما روزی که قرار شد کوشایی به بیمارستان بیاید، مونا برای همیشه از این دنیا رفت بدون این‌که بازیگری به نام کوشایی را از نزدیک ببیند.کوشایی مرام و انسانیت را به پول فروخت.

حالا حتما نام اصلی این بازیگر دهان به دهان چرخیده و برخی از مردم می‌دانند کوشایی واقعی چه کسی است.

امروزه دنیای ارتباطات نمی‌گذارد چیزی پنهان بماند. حالا ما می‌دانیم همان بازیگری که با حمایت مردم معروف شد و برای خودش اسم و رسمی بر هم زد و دیدنش شد آرزوی یک دختر بچه سرطانی، حاضر نیست چند دقیقه وقت بگذارد و آرزوی کوچک یک کودک را دست‌یافتنی کند.

حالا آقای بازیگر که افتخارش این است که مردم با دیدن کارهای او می‌خندند، اهل معامله شده است و دقایق زندگیش را با سکه طلا معامله می‌کند و مهم هم نیست که در این معامله آنقدر زمان بسوزد که او دیر برسد.

رسانه‌های جمعی مانند تلویزیون کارکرد‌های مختلفی دارد.تلویزیون می‌تواند از یک بازیگر گمنام یک چهره مشهور بسازد، اما همین تلویزیون اگر انسان‌ها ظرفیت لازم را داشته باشند، می‌تواند انسانیت را در یک چهره مشهور کمرنگ کند. برنامه‌های زنده برخی اوقات تبدیل به آفت می‌شود.

تهیه‌کننده‌ها معمولا برای حضور یک بازیگر در برنامه زنده حاضر می‌شوند چند سکه هم به او بدهند و این سکه‌ها طعم شیرینی برای بازیگر دارد تا جایی که او حاضر نیست دیگر این طعم را فراموش کند، حتی اگر بداند که طرف معامله‌اش دختر بچه‌ای رو به مرگ است.

البته تلویزیون برای جبران این کارش می‌تواند با نمایش سریالی مانند به خاطر مونا دست این گروه از بازیگران را پیش مردم رو کند و آن‌طرف چهره آنها را هم نشان دهد و بگوید که همه چهره‌های مشهور حتما مردمی نیستند.

تلویزیون یک برگ برنده دیگر هم دارد، سریالی مانند به خاطر مونا به همه ما یادآوری می‌کند که در هر گوشه این خاک آدم‌هایی زندگی می‌کنند که می‌دانند حیات خاکی‌شان زیاد دوام نخواهد داشت، آنها این اصل را می‌پذیرند، پس ما هم بهتر است قبول کنیم که روزی به ایستگاه آخر می‌رسیم. پس بهتر است توشه‌ای برای این ایستگاه پرمخاطره فراهم کنیم.

طاهره آشیانی