شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا

کورسوی سینمای ملی در هیاهو ی شبه روشنفکری و ابتذال


کورسوی سینمای ملی در هیاهو ی شبه روشنفکری و ابتذال

نوشتن از وضعیت امروز سینمای ایران رهاوردی ملهم و مشحون از امید و ناامیدی برای مخاطب آگاه و پیگیر به همراه خواهد داشت که هم این امید و هم آن ناامیدی اگر بتواند به تلاش و تکاپویی دوباره برای تولد سینمای ملی ما منتهی شود اتفاق مبارکی است و می تواند منجر به نتایج سودمندی برای هنر هفتم این سرزمین گردد

نوشتن از وضعیت امروز سینمای ایران رهاوردی ملهم و مشحون از امید و ناامیدی برای مخاطب آگاه و پیگیر به همراه خواهد داشت. که هم این امید و هم آن ناامیدی اگر بتواند به تلاش و تکاپویی دوباره برای تولد سینمای ملی ما منتهی شود اتفاق مبارکی است و می تواند منجر به نتایج سودمندی برای هنر هفتم این سرزمین گردد.

اما نکته ای که باید در این زمینه مدنظر منتقدین قرارگیرد دوری از افراط و تفریط و خوش بینی ساده لوحانه و بدبینی بیمار گونه است. سینمای ایران را با تمام ویژگی ها و مناسبات و خوبی ها و بدی هایش باید همان طور که هست دید و برایش به فکر چاره بود. مهم این است که بتوانیم با چشمان باز و بی ملاحظه حواشی کاذب راهزن فکر و قلم، به دنبال حقیقت باشیم و با تیغ نقد که محک دل دیده و عقل و انصاف است سره را از ناسره تشخیص دهیم.

سینمای ایران چه از جهت زیر ساخت های فنی و چه از جهت سیاست گذاری های مدیریتی و چه در حوزه مناسبات سینمایی همیشه دچار ابهام ها و ایرادهای متعددی بوده است و این کاستی ها و فقدان ها و خلأهای فکری و عملیاتی منجر به تولید آثاری شده است که نتوانسته به پی ریزی سینمای ملی و رشد و توسعه آن یاری رساند.

سینمای ایران در طول تاریخ خود جز در فرازهای معدودی که آن هم بیشتر نتیجه بارقه های شخصی و مجاهدت های فردی بوده است تا یک روند مدیریت شده و جریان سازی با برنامه، یک سینمای ملی نبوده و نتوانسته در راستای آرمان های ملت قرارگیرد.

همین امر باعث شده است که این سینما در طول سال های گذشته همیشه در فراز و فرود باشد و حرکتی متناوب را درمیان جرقه های امیدوارکننده و فطرت های طولانی مدت تجربه نماید.

دلایل متعددی را می توان برای وضعیتی که سینمای ایران بخصوص دراین سال ها بدان دچار شده مورد توجه قرارداد، دلایلی که گاه به عدم وجود امکانات فنی و سخت افزاری مربوط می شود و گاه به مشکلات فکری و عقیدتی سینما گران، گاه به خاطر عدم روحیه تحقیق و مطالعه و تمرین در میان اهالی این حرفه و زمانی نیز نتیجه سیاست ها و برنامه ریزی های غلط و سلیقه ای مدیران و سیاستگذاران حوزه فرهنگ و هنر است.

اما تردیدی نیست که اگر بنا باشد به یک آسیب شناسی جدی از وضعیت کنونی سینمای ایران بپردازیم فهرستی از مباحث اصلی و نکات جدی و با اولویت را باید مطمع نظر قرار دهیم، شاید در صدر این فهرست بتوان به بحث آموزش اشاره کرد.

با بررسی وضعیت آموزش سینما در بخش های گوناگون در ایران به این نکته واقف می شویم که روند آموزشی و جریان های آکادمیک و تحصیلی و نیز سایر محافل و موقعیت های آموزش هنر سینما در ایران از یک مدل درست و متناسب پیروی نمی کند و فقدان آموزش درست و اصولی درفضای هنری کشور خاصه درحوزه سینما احساس می شود.

گرچه نباید فراموش کرد که آموختن و پرورش و بالندگی هنر و هنرمند چندان نمی تواند در قالب محدود فضاهای آکادمیک بگنجد و بیش از هرچیز به تمرین و ممارست و پیگری شخص هنرآموز بستگی دارد، اما نمی توان این نکته را نیز ندیده گرفت که وجود محافل جدی و گعده های هنری از نیازهای اصلی و حیاتی این حوزه محسوب می شود.

مرور تاریخ ادبیات و هنر چه در ایران و چه در جهان گویای این حقیقت و واقعیت است که همیشه هنرمندان برجسته چه در حوزه ادبیات و شعر و چه در حوزه سینما از درون این گعده های هنری برخاسته اند؛ محافلی که شاید چندان صورت و ظاهر و قالب آکادمیک به معنای مصطلح و روزمره اش را نداشته باشند اما به شدت هنرپرورند و در کشف و پرورش و بالندگی استعدادهای هنری کارنامه موفق و درخشانی را از آن خود کرده اند. کسانی چون جلال آل احمد و نیز شخصیت های برجسته دیگری در حوزه های مختلف فکری، قلمی و هنری از همین مجرا رشد کرده اند و به خلاقیت و آفرینندگی هنرمندانه پرداخته اند.

یکی از کاستی های سینمای ایران در حوزه زیرساخت های فنی و به ویژه در بخش آموزش و تربیت نیروی انسانی، نبود سیستم آموزش درست و اصولی است که یکی از راهکارهای مهم و با اولویت در حوزه توسعه سینمای ملی و پرورش هنرمندان حرفه ای و کاربلد در بخش های مختلف سینمایی چه در بعد سخت افزاری و چه در ساخت نرم افزار و ادبیات سینمایی است.

اما در کنار این موضوع با بررسی سایر مناسبات رایج در سینمای ایران و تحلیل شرایطی که بر فضای عمومی این سینما حکم فرماست بر این نکته واقف می شویم که سینمای ایران به لحاظ فکری و اندیشگی دچار نوعی تلقی بیمار و اشتباه و سرطانی از ذات سینما و اصل هنر هفتم است.

شاید بتوان این موضوع را از مهم ترین و اصلی ترین ویژگی های سینمای ایران و جدی ترین مشکل فکری آن دانست که بازتاب های آن را در حوزه عمل و در فضای تولید و جریان های حاکم بر این سینما می توان مشاهده کرد. این موضوع یکی از دغدغه های اصلی اهل نظر و متفکرین دغدغه مند از سینمای ایران هم هست. به نحوی که بخش قابل توجهی از آثار سیدمرتضی آوینی نوعی واکاوی و پاسخ گویی به این موضوع است.

اما تلقی نادرست و اشتباه فهمی نسبت به ذات هنر هفتم در این عرصه و میان اهالی اش وجود دارد را در چند حوزه و شکل و شمایل متعدد می توان مطالعه و تحلیل کرد که یکی از مهم ترین آنها و شاید آبشخور اصلی انحرافات فکری در برداشت ها و تلقی های جماعت سینمای ایران این باشد که متوجه این اصل اساسی و جدی و حیاتی نیست که سینما در اصل و ذات خود اولا هنر فرم و تصویر است ثانیا قصه گوست و ثالثا زائیده و پروریده و بالیده و محصول تفکر و تمدن و فرهنگ غرب است.

در واقع می توان این سه شاخصه را مؤلفه های اصلی ذات هنر سینما دانست که اتفاقا در سینمای ایران کمترین توجه و اهتمام و جدیت نسبت به آنها مبذول داشته می شود. یعنی به عبارت دیگر سینما را ابزار و ظرف بیان افکار و اهداف و مقاصد خود می دانند بدون آنکه به ذات آن توجه داشته باشند. علاوه بر این به قصه گویی اهمیت نمی دهند و اساسا قصه را نمی شناسند و نمی توانند قصه تعریف کنند و به موازات این دو فراموش می کنند که سینما از کجا آمده و متعلق به کدام فرهنگ و تمدن است و چه تبعات و عواقبی را به عنوان جزءلاینفک خود به همراه می آورد.

این ها مباحث بسیار مهمی است که حجم قابل توجهی از کمیت و کیفیت آثار اهالی نظر در حوزه فکر و فلسفه سینما را حتی در سینمای ایران تشکیل می دهد و از آن جمله آثار و اندیشه های شهید سیدمرتضی آوینی که این مقولات از دغدغه های جدی و همیشگی او بود.

اما با درنظرداشتن این عقبه و زمینه های ساختاری و فکری سینمای امروز ایران، پرداختن به محصولات اخیر این هنر در کشورمان را می توانیم با دقت و شناخت بهتر و کاملتری دنبال کنیم. در ابتدا «سیزده ۵۹» را که اثر شاخصی در اکران سینماهاست و مربوط به حوزه جنگ و تبعات پس از آن، مورد تحلیل قرار می دهیم. قصه آدم های جنگ در سالهای پس از جنگ، مضمون اصلی فیلم «سیزده ۵۹» است؛ از تغییر و تحول های متنوع شان گرفته تا تلخی درد و مصائبشان، از گیرافتادن در دام های گوناگونان این زمانه غدار و بازارهای مکاره اش گرفته تا گسستی که در میان یاران قدیمی و صمیمی و همرزم افتاده است.

اما «سیزده ۵۹» یک فیلم جنگی است و شاید هم به اصطلاح رساتر و دقیق تر و امروزینش یک فیلم ضدجنگ؛ فیلمی درباره وضعیت رزمندگان جنگ هشت ساله پس از سال های جنگ و درباره تبعات و عواقبی که حضور آنها در سال های پس از جنگ در فضاهای غیرجنگی و بویژه در شهرها و قرارگرفتن در روزمرگی زندگی برایشان پدید می آورد.

فیلم «سیزده ۵۹» از جهت ساختاری و ویژگی های سینماورزانه و رعایت استاندارد مولفه های حرفه ای سینما چندان اثر قابل دفاعی نیست؛ فیلمنامه خوبی ندارد و حفره های روایی و ساختاری جابجای فیلم قرار دارد، ریتم بد و بازی های نه چندان گرم و تأثیرگذار از جمله موارد دیگری است که فیلم را علی رغم ایده و مضمون مستعد و قابل توجهش از ارزش های بصری و قابلیت های تصویری تا حد قابل توجهی تهی و ضعیف کرده است.

اخیرا فیلم قصه پریا در سینماهای کشور اکران شد.

در «قصه پریا» به نظر می رسد سفارشی سازی نه به معنای مثبت و قابل قبول آن که امری رایج در سینماست بلکه به معنای منفی و آسیب رسان آن بر فیلم سایه انداخته به نحوی که این سفارشی بودن بر اصل قصه گویی و سینما ورزی مسلط شده و شبه آن را بر روی سینمای جیرانی حس می کنیم.

به نحوی که این قصه و سایر عناصر سینمایی فیلم است که در خدمت موضوع و مضمون و به اصطلاح پیام سفارشی اش قرار گرفته و بلاعکس.

دیگر آن که داستان گویی در این فیلم به موازات و در تلفیق با تدوین و نوع روایتی که انتخاب شده در برخی قسمت ها چند تکه و بد ریتم است علاوه بر اینکه اساس در بعضی موارد دچار شلختگی و بیرون زدگی می شود.

نمونه های عینی این موارد در فیلم کم نیستند که جدی ترین آنها را می توان در شخصیت پردازی هر سه کاراکتر فیلم یعنی حدیث، سیاوش و سروین مشاهده کرد. که بنابر نوع تیپی که از این آدم ها ارائه می شود هم در تنش ها و واکنش هایشان و هم در توقعی که از عقبه فکری و شخصیتی آنها سراغ داریم عدم تناسب دیده می شود.

اما از جهت متنی و محتوای کاراکتر عموی سیاوش مسرور با بازی بیژن امکانیان یکی از حفره های فیلم در ویژگی هایی است که برشمردیم. اساسا در نوع شخصیت پردازی این گونه آدم ها در فیلم های ایرانی و امثال قصه پریا علامت سؤال جدی وجود دارد فارغ از اینکه در این فیلم این کاراکتر یکی از بدترین جلوه هایش را با بازی بد بیژن امکانیان نشان داده است.

نکته درخور توجه این است که چرا جماعت سینماگر ما کماکان بر روی این گونه شخصیت ها زوم کرده اند و تلاش دارند با تخطئه و تخریب آنها به کدام مفهوم جدی و حائز اهمیت نائل آیند؟ مگر طیف های آدم های بد و منفی و مخرب در جامعه ما صرفا محدود و معطوف به همین قشر است.

تکرار المان های آشنای مذهبی در تیپ سازی از شخصیت آدم های به ظاهر مذهبی و در باطن ریاکار و فرصت طلب و مزور آن قدر تکرار شده که حالا دیگر بوی دیگری غیر از اصلاح و انتقاد دلسوزانه از آن به مشام می رسد و ظاهرا این کار تبدیل به نوعی بیماری مسری و اپیدمی شده است که سینماگران زیادی را و احتمالا به دلایل مختلف در ایران درگیر خود کرده که حتما جلوه ای از تخطئه تیپ خاصی از افراد جامعه را به تصویر بکشند بی آنکه به انبوه تیپ های دیگر اجتماعی بپردازند که از بدی ها و زشتی های زیادی تشکیل یافته اند.

و نهایتا اینکه نباید فراموش کنیم وقتی فیلمی مثل قصه پریا در پروسه ای سفارشی تولید می شود بدون تردید همه ایرادهای شکلی و محتوایی آن را نمی توان تنها متوجه کارگردانش دانست چه بسا عوامل مختلفی این وضعیت را پدید می آورند که این از ویژگی های طبیعی و البته غیرقابل قبول سفارشی سازی در سینمای ایران است.

گفتیم که وضعیت امروز سینمای ایران رهاوردی ملهم و مشحون از امید و ناامیدی برای مخاطب آگاه و پیگیر به همراه خواهد داشت اما کیست که نداند سینمای ما همیشه و در طول تاریخ پرفرازونشیب و افتان و خیزانش، با این امیدها و ناامیدی ها دست و پنجه نرم کرده است.

سینمایی که همیشه و در تلاطم و گاه سیطره سینمای روشنفکری و مبتذل از دو سو، شاهد بارقه های دلنشین ناشی از مجاهدت سینماگران متعهد و دلسوخته ای بوده است که طعم شیرین سینمای ایمانی و ملی را در کام مردم مومن و انقلابی ایران چشانده و به آنها یادآوری کرده اند که اگر عزم و همتی از جنس سیدشهیدان اهل قلم باشد می توان و می شود دلخوش بود به تولد دوباره سینمای آرمانی و ملی ایران اسلامی. کجاست نفس حقی که یاریمان کند؟

محمد قمی