پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

مایكل كمبز, ساختار شكن و مفهوم گرا


مایكل كمبز, ساختار شكن و مفهوم گرا

چنان چه در سال های مختلف اجداد «كمبز» جوایز باارزشی را در مقابل ساخت این وسیله دریافت كردند بدون این كه خریداران متوجه باشند كه به راستی این وسیله چه مصرفی ممكن است داشته باشد ولی «مایكل كمبز» به ذره ذره ی این شیئ تسلط كامل داشت وی در سن ۳۵ سالگی تبحر خاصی در ساخت این قلاب پیدا كرد

«كمبز» در خانواده‌‌ای بزرگ شد كه نسل اندر نسل به كار حكاكی می‌پرداختند. شهری كه وی دوران كودكی‌اش را در آن سپری شد را می‌توان دنیای رنگ و زندگی معرفی كرد. جزیره‌ای در شمال آمریكا كه مردم آن بیشتر به ماهیگیری می‌پرداختند و رنگ‌های آبی و ارغوانی دریا زندگی را پُررنگ و لعاب‌تر می‌‌كرد. در آن زمان نوعی قلاب خاص برای شكار اردك‌ها وجود داشت كه برای ماهیگیران آن نواحی ارزش خاصی داشت و به همین علت بود كه مجسمه‌های حكاكی شده از این نوع قلاب به‌صورت یك هنر مردمی «folk Art» تبدیل شد و كلكسیونرها برای خرید آثار هنری، اشتیاق زیادی از خود نشان می‌دادند.

چنان چه در سال‌‌های مختلف اجداد «كمبز» جوایز باارزشی را در مقابل ساخت این وسیله دریافت كردند. بدون این كه خریداران متوجه باشند كه به‌راستی این وسیله چه مصرفی ممكن است داشته باشد. ولی «مایكل كمبز» به ذره ذره‌ی این شیئ تسلط كامل داشت. وی در سن ۳۵ سالگی تبحر خاصی در ساخت این قلاب پیدا كرد.

چنان‌چه حتی به ساخت پَر، پنجه و خمیدگی گردن این قلاب كه شبیه اردك بود نیز چیرگی خاصی پیدا كرد. در دستان این هنرمند، چنین قلابی صرفاً یك وسیله ساده نیست، بلكه یادگاری است از گذشتگانش! كه آن را حفظ می‌كند و در واقع استعاره‌ای است از آزادی،‌آزادی كه گرفته می‌شود و تمام موجودات دنیا را سرنگون می‌كند. این قلاب به‌راستی چیست؟، دامی است منهدم كننده، دروغ است و وسیله‌ای است مورد نیاز كه «مایكل كمبز» آن را وسیله‌ای هم سرنگون كننده و هم نشانه‌ای از عشق دیرینه‌اش به یادگاری‌های سنتی قدیم بیان كرده است! زیبا در عین حال گمراه كننده!

حال در واقع بحثی درگرفته كه آیا این هنر در زمره‌ی هنرهای دستی جای می‌گیرد، هنر فولكلور است(۱) یا هنری است مفهومی.

اما كمبز توانست ارتباطی دقیق بین هنر دستی و هنر مفهومی ایجاد كند. او پالس‌های منفی كه در ساخت هنردستی وجود دارد را از كارش زدوده و مفهوم را به آن افزوده است. پس هنرش چیزی است مابین عمل و ایده. در این میان‌، اثر او در انتقادات به عنوان اثری مذكرگونه(۲) قلمداد شده زیرا مظهریست از قدرت!

كمبز در سال ۱۹۹۸ زمانی كه تنها ۲۸ سال داشت همراه با دوستان خود یك انبار سیب‌زمینی را اجاره كرده بودند و گروهی تشكیل داده بودند به نام نشاسته(۳) كه نشانی از مواد داخل سیب‌زمینی است ولی در طول دوسال بسیاری از زمین‌های مزرعه‌داران از بین رفت و خشك شد. كمبز هم كه در آن زمان بسیار به شكار پرندگان می‌پرداخت و از دیدن صحنه‌های از بین رفتن مزرعه‌ها متاثر شده بود اولین موضوع كار خود را كنده كاری از یك پرنده انتخاب كرد و قو را برگزید، سرو گرونی زیبا با شخصیتی عجیب! قوها همان‌طور كه می‌دانیم به زیبایی و بدخلقی بسیار مشهورند.

كمبز سروگردن این پرنده را بسیار زیبا و پر حس كار كرده و او را از سقف به‌گونه‌ای معلق نصب می‌كند. قو، پرنده‌ای كه به ظاهر زیبا و فریبنده است ولی درونی وحشی دارد! در سال ۲۰۰۰ وی در نمایشگاه گروهی به نام خارق‌العاده(۴) شركت كرد. در آن‌جا اثر معروف خود كه متكایی كنده‌كاری شده و روی آن سر اردكی قرار داشت را به نمایش گذاشت و این‌گونه به نظر می‌رسید كه گویا این قلب خود كمبز است كه روی متكا قرار داده شده سپس در سال ۲۰۰۵ جهش هنری عظیمی در وی ایجاد شد و آن چیدمانی بود كه این جهش را در نقطه نظرش نشان می‌داد. تبدیل وجود پرنده به انسان نیز تغییری دیگر بود. اتاق نشانه‌ها(۵) نام اثر وی بود‏، این اثر در واقع راه نجاتی برای آثار هنری كل خانواده كمبز بود و چیدمانی از اشیای گوناگون كه به گونه‌ای، تصاویری غلط‌انگیز نیز ایجاد می‌كرد. در واقع محاوره‌ای بود بین بودن و به نظر رسیدن و راهی برای هدایت كردن حقیقت، افسانه و ترس!

زیرا در این اتاق انبوهی از موجودات كنده‌كاری شده به چشم می‌خورند كه به واقعیت بسیار بسیار نزدیك هستند!

تئو دور روزولت(۶)، نیز كسی بود كه در تپه‌های ساگامور آمریكا یكی از همین اتاق نشانه‌ها را داشت كه كمبز نیز از وجود آن مطلع بود. در اتاق روزولت، مجموعه‌ای از سرهای گوزن، بوفالو، و بسیاری از جام‌ها و مدال‌هایی كه به خاطر ایجاد صلح كسب كرده بود و تكه‌های شكسته از یك هواپیمایی كه پسرش در جنگ جان خود را در آن از دست داده و ماسكی كه خودش در هنگام مرگ می‌خواهد بر سر بگذارد به چشم می‌خورد!

در اتاق نشانه‌های آقای كمبز، آثار گوناگونی از وسایل شكارچیان پرنده از جمله قلاب‌های مختلف، پرنده‌گان حكاكی شده و غیره تمامی فضا را پر كرده. در این اتاق كمبز رنگ كاغذ دیواری را قرمز انتخاب كرده كه معنایی هم احساسی و در عین‌حال نشانی از رنگ خون پرندگان دارد. در جلوی شومینه یك صندلی چرمی واقعی گذاشته شده و در اطراف، ۲ صندلی از پوست خز كه مربوط به قرن ۱۹ است دیده می‌شود كه دسته صندلی نیز عاج فیل می‌باشد و میز را پوشیده از صدف می‌بینیم. همین‌طور در گوشه گوشه این اتاق سر حیوانات و خزندگان خاص نیز به چشم می‌خورد. كمبز جایگاهی را به آثار اجداد خود اختصاص داده كه بسیار فضا را خاص و با ارزش‌تر می‌نمایاند.

كمبز در سال ۲۰۰۴ اثری را معرفی كرد به نام «ای چكمه حركت، حركت»(۷) كه اثری تقریباً سورئالیستی را به بیننده القاء می‌كرد.

چكمه بلند مشكی كه پاشنه‌های آن از لایه‌های به هم فشرده شده چوب تشكیل شده بود و زیپ بلند مشكی كه در انتهای آن شاخه‌ای از درخت جوانه زده و در جلوی انگشتان نیز جوانه دیگری دیده می‌شود روی شاخه درخت پرنده‌‌ای كه نشانی از طبیعت و آزادی‌است، كنده‌كاری شده بود. شاید در این اثر بتوان تاثیر و فرهنگ و تمدن و همجواری فرهنگ با زندگی طبیعی را مشاهده كرد. و دوباره همان پرنده كه اسیر نیازهای انسانی است. در دورانی، انسان دام برای شكار پرنده درست می‌كند و اكنون چكمه‌ای است كه ساخته دست انسان مدرن است و وجود چنین دیدگاه‌های جدیدی،تاثیر طبیعت را كم‌رنگ‌تر كرده!

هیچ جای شكی وجود ندارد كه دربیشتر آثار كمبز، تاثیرات آثار هنری اجدادش به وضوح دیده می‌شود و او به قصد می‌خواهد كه در این قالب خاص، خود را حفظ كند. درست مثل آنسلم كیفر(۸) كه به طور مداوم سعی داشت در آثارش رابطه آلمان‌ها و یهودیان را بازگو كند و كمبز نیز به طور واضح مفاهیم زندگی طبیعی افراد و ارزش‌های تهاجمی جنس مذكر را بازگو می‌كند، ارزش‌هایی چون مرگ، حرص و طمع، ولع كه كل دنیا را فرا گرفته!

زمانی كه كمبز ۱۲، ۱۳ سال داشت برای اولین بار اردكی را شكار كرد. او از پدرش یاد گرفته بود كه چگونه باید اردك را خفه كند بنابراین گردن او را در جهت عقربه ساعت پیچاند و بعد محكم فشار داد كه قاعدتاً حیوان می‌بایست مرده بود و لیكن این طور نبود! او اردك را داخل كیف مدرسه‌اش كرد و تا خانه چندین بار گردن حیوان را فشرد و لیكن حیوان نمرده بود كمبز مطمئن بود پدرش او را به خاطر این عدم توانایی سرزنش می‌كند و این اولین‌بار بود كه برای گرفتن آزادی یك موجود زنده تلاش می‌كرد و چه تجربه تلخی بود!

تا زمان جوانی كمبز، ركورد زدن برای كشتن اردك‌های خاص، از جمله موضوعات مورد توجه در خانواده‌اش بود. وی مدت زمان زیادی را به طراحی از آناتومی بدن اردك و قلاب‌هایی كه در این زمینه ساخته می‌شد پرداخت. پس از چندسالی او تصمیم گرفت به تصویرسازی بپردازد زیرا تنها كمبز بود كه در آن خانواده طراحی قوی داشت و در واقع این مخالفتی بود با شیوه هنری اجدادش بنابراین در سه سال اول دوره تحصیلش در نیویورك او توانست در گالری هنرهای معاصر آثارش را به نمایش بگذارد. از جمله هنرمندانی كه وی بسیار آنان را تحسین می‌كرد سارجنت بود كه یك كفش تابستانی(۹) را از دل سنگ بیرون آورده بود و این از بهترین آثار آن دوره بود.

بنابراین مدتی به كار تصویرسازی پرداخت لیكن در مرحله‌ای بسیار تحت تاثیر نظریات تیم هاكنیز قرار گرفت و دوباره به مجسمه روی آورد. در این مرحله یك متكا را كه از جنس‌ فوم بود كنده كاری كرد و تكه‌ای از گوشت استیك كه جنس استیل داشت را به آن چسباند و این شاید اولین اثر كاملاً متناقض با آثار قبلی وی می‌باشد.

كمبز، خود در این زمان بیان می‌كند كه من در فضایی قرار داشتم كه تصور می‌كردم كاملاً باز و آزاد هستم ولی با شكستن و تنوع دادن به موضوعات كار، درهای بسته‌ای كه هیچ‌گاه فكر نمی‌كردم اصلاً وجود داشته باشد را گشودم و صد برابر بی‌پرواتر شدم. كمبز مدتی به عنوان همكار فرانك مور فعالیت‌هایی انجام داد. مور مدت ۱۷ سال بود كه به بیماری AIDS مبتلا بود و كسی بود كه تیم گریفین(۱۰) او را این‌گونه معرفی می‌كند «مور هنرمندی با قلم رئالیستی و روحیه‌ای كاملاً سورئال.» آثار فرانك مور به شرایط زندگی‌اش بسیار نزدیك است. مور شادی و سرور را با آلودگی‌های محیطی اطرافش، AIDS، ارتباطات جنسی و مرگ با هم می‌آمیزد و مفهومی دقیق را در كارش به بیننده نشان می‌دهد.

در طول مدتی كه كمبز با وی همكاری می‌كرد با مفاهیم دقیقی چون ساختارشكنی و مفهوم‌گرایی بیشتر آشنا شد.

مور در سال ۲۰۰۴ همان سالی كه حمله به عراق توسط آمریكا صورت گرفت از دنیا رفت و این مصادف بود با تولد پسر مایكل كمبز كه سیلر كمبز(۱۱) نام گرفت. در سال ۲۰۰۴ مایكل كه بسیار تحت تاثیر قدرت كشورش و تهاجمی كه به كشورهای ضعیف‌تر انجام می‌داد قرار گرفته بود مجسمه‌ای چوبی از یك لباس نظامی ساخت كه كاملاً هم سایز یك سرباز نظامی بود.

او آن‌چنان این اثر را به اتمام رساند كه گویی روح یك سرباز نظامی در آن دیده شده. و احساسی كه سرباز آمریكایی دارد را مانند احساس خودش توصیف كرد: «گویی هر دو در مخمسه‌ای گیر كرده‌ایم، من در لباس اجدادم و سرباز در لباسی كه باید بجنگد و نابود كند.» كمبز روی یونیفورم را با مدال‌هایی كه از جنس صدف بود تزئین كرد و كمربندی را هم روی لباس كنده‌كاری كرد و در پایین اثر شعار خانوادگی‌شان را نوشت: آمدم، دیدم، شكار كردم. او این لباس را در اتاق نشانه‌های خود نصب كرد.

داخل این اتاق در همه‌چیز نوعی سكون، ركورد و حرف نهفته است تلویزیونی همراه با قابی كه خودش درست كرد در ابعاد بزرگ دیده می‌شود كه، بركه اطراف خانه پدریش را نشان می‌دهد. روی مبل جلوی تلویزیون خالیست ولی گویی خودش در وضعیتی كاملاً ساكت نشسته و فضای اطرافش را می‌بینید و آن‌ها را تجربه می‌كند! اتاق مایكل كمبز به مكانی تبدیل شده كه هنر را با ارزش‌هایی تجربه شده و خالص به هم می‌آمیزد و آن‌ها را پر معنی‌تر می‌كند. هنری ساختار شكن و مفهوم‌گرا!

نویسنده : امی والاچ

مترجم : دلبر شهباز

منبع: Sculpture.Feb ۲۰۰۶

پی‌نوشت:

۱- Folk Art

۲- mas curlinity

۳- starch

۴- extraordinary

۵- Trophy room

۶- Teodor Rozvelt

۷-Go-Go Boot

۸-Anselm Keifer

۹- Tim Griffin

۱۰- Tim Griffin

۱۱- Sailor Combs