یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

هشدار به بیماران و مراجعان


هشدار به بیماران و مراجعان

اکنون که این یادداشت را می نویسم حس خوبی ندارم نه از بابت دردهای فردی که به خاطر رواج بی معرفتی در جامعه

اکنون که این یادداشت را می نویسم حس خوبی ندارم؛ نه از بابت دردهای فردی که به خاطر رواج بی معرفتی در جامعه.

آن هم، جامعه ای که می تواند در حرمت و بزرگی و انسانیت، مثال زدنی باشد.

چقدر دردناک و خشم آور است که نتوانی فرمول های حل مسائل را بیابی؛ ای کاش مسائل اجتماعی، انسانی و اندیشه ای هم مثل مسائل ریاضی و شیمی و فیزیک با فرمول های ثابت و مشخصی قابل حل بودند.

تا وقتی دلیل و باعث مسائل و مشکلات اجتماع، عامه مردم هستند یک جور بدبختی داری و زمانی هم که نخبگان و تحصیلکرده گان جامعه دلیل مشکلات هستند با هزار جور بدبختی طرف هستی؛ آن وقت است که اگر نتوانی کاری انجام دهی مستأصل و ناامید در گوشه ای کز می کنی و اگر خیلی هنر کنی تنها ...

من نمی خواهم با این نوشته، جامعه پزشکان ایران را زیر سئوال ببرم اما ناچارم به دلیل افزایش روزافزون این مشکل در بین پزشک ها این واقعیت تلخ را بیان کنم بدان امید که فکرها را متمرکز کرده و راه حلی برای این معضل شرم آور در برداشته باشد.

و اما اولین شاهد مثال از زبان یک دختر دانشجوی محجبه ۲۲ ساله از تهران، ساکن یوسف آباد:

برای ترمیم دندان با مادرم به مطب آقای دکتر... مراجعه کردیم. وقتی نوبت ویزیت من شد با مامانم وارد اتاق دکتر شدیم؛ دکتر که پیرمردی حدودا ۶۰ ساله بود بسیار محترمانه و متشخصانه با مادرم صحبت می کرد. ۱۰ دقیقه از بی حس کردن دندانم گذشته بود که آقای دکتر از مادرم خواست بیرون باشد تا از دندانم عکس بگیرد.

مادرم که بیرون رفت دکتر به من گفت: «چرا خودت را اینقدر بسته بندی کرده ای؟ این چادر و ...؟ تو چرا از این قید و بندهای غلط پیروی می کنی»؟

همین طور که حرف می زد به چشمانم زل زد، دستم را گرفت و مرا بوسید! خدا را شکر مامانم در زد و وارد شد.

دومین شاهد مثال از زبان یک دختر ۲۰ ساله تهرانی، ساکن آذری:

برای درمان سرماخوردگی ام با مامان پیش دکتر رفتیم. داخل اتاق دکتر که شدم به من نگاهی انداخت و گفت: لباست را در بیار.

با تعجب پرسیدم:کدام لباس را؟ جواب داد: بلوز و لباس زیرت را.

راستش خیلی ترسیدم و گفتم: برای چی؟ با بی حوصلگی جواب داد: اینقدر سئوال نکن؛ ضربان قلبت را اندازه می گیرم.

گفتم: نه،در نمی آرم. با عصبانیت هر چه تمام گفت: برو بیرون! مامانم با عجله وارد شد و پرسید: چی شده آقای دکتر؟

دکتر گفت: خانوم خیلی دختر لوسی دارید.

با تعجب بیرون آمدم و از منشی پرسیدم دکتر چرا اینجوریه؟ گفت: شیوه دکتر اینه که لخت می کنه بعد معاینه می کنه!

سومین شاهد مثال از زبان یک زن ۳۰ ساله، ساکن تهرانپارس:

برای از بین بردن لک های صورتم به دکتر مراجعه کردم. دکتر گفت: هزینه از بین بردن لک ها ...می شه. گفتم خیلی گرونه من از عهده اش برنمی آم. در کمال پررویی گفت: خانم زیبایی مثل شما حیفه که صورتش لک داشته باشه؛ اگر با من راه بیاید منم با شما راه می آم.

و تا بخواهیم می توانیم از این موارد شاهد مثال بیاوریم. اما پیرامون این مسئله چند سئوال مطرح است؛

اول آن که چه شده است که پزشکان ما به این نقطه رسیده اند؟ که این خود به آسیب شناسی کارشناسانه و جدی نیاز دارد.

دوم آن که چه باید کرد؟ و چگونه باید این مسئله را حل و از افزایش آن جلوگیری نمود؟

ممکن است بعضی ها بگویند تا فردی خودش نخواهد هیچ کس نمی تواند به او نظر بد داشته باشد اما بدبختی این جاست که امروز دیگر آن مرزها شکسته شده و افراد چشم چران، بین محجبه و غیر محجبه، سالم و بی بند و بار و مجرد و متأهل تفاوتی قائل نیستند.

محمد زمانی