پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

در آمدی بر حکومت قانون


در آمدی بر حکومت قانون

همه با این که حکومت قانون پدیده ای مطلوب و پسندیده است موافق اند – چه از نظر اخلاقی و چه از نظر اقتصادی در واقع کسی صرف نظر از ایدئولوژی سیاسی وجود ندارد که اهمیت و ضرورت حکومت قانون را زیر سوال برد

همه با این که حکومت قانون پدیده‌ای مطلوب و پسندیده است موافق اند – چه از نظر اخلاقی و چه از نظر اقتصادی. در واقع کسی- صرف نظر از ایدئولوژی سیاسی - وجود ندارد که اهمیت و ضرورت حکومت قانون را زیر سوال برد.

من نیز مسلما چنین نمی‌کنم.

ولی حکومت قانون دقیقا چیست؟ در پاسخ این سوال است که مشخص خواهد شد چرا افراد مختلف با دیدگاه‌های کاملا متفاوت درباره‌ نقش دولت، همه در مورد ضرورت حکومت قانون اتفاق نظر دارند.

حکومت قانون به این دلیل وجود ندارد که دولت – که قوانین را وضع و اجرا می‌کند – منتخب قانونی و دموکراتیک مردم است، یا به این دلیل وجود ندارد که همه بدون هیچ تبعیض و استثنایی مشمول اطاعت از قوانین وضع شده‌اند یا به این دلیل وجود ندارد که هر کسی در جامعه – مخصوصا کسانی که در مسند قدرت سیاسی‌اند – مشمول این قوانین‌اند.

با اینکه تمامی این ویژگی‌ها کاملا لازم و پسندیده‌اند، ولی هیچ یک گوهر وجودی حکومت قانون را تشکیل نمی‌دهند.

● قواعد و قوانین

حکومت قانون تنها زمانی وجود دارد که قواعد اعمال شده توسط دولت همان قوانین باشند.

شاید تعریف من از حکومت قانون اندکی حشوگونه به نظر آید. به هرحال، مگر غیر از این است که قواعد هنگامی که توسط دولت اعمال شوند تبدیل به قانون می‌شوند؟

خیر. سو‌ء‌تفاهمی که روی مفهوم «حکومت قانون» وجود دارد از این باور گسترده ولی اشتباه ناشی می‌شود که با اعمال یک قاعده توسط دولت است که آن تبدیل به قانون می‌شود.

قانون در واقع از کنش‌های هر روز مردان و زنانی نشات می‌گیرد که همواره سعی دارند با کمترین نفاق و تعارض با همنوعان خویش بیشترین پیشرفت را از آن خود سازند. این انتظارات غالب افراد در یک جامعه است که قانون را به وجود می‌آورد و در بر خویش می‌گیرد. به عنوان یک مثال افراط گرایانه، کشتن بی‌دلیل یک انسان به این دلیل نامشروع نیست که دولت آن را این گونه اعلام کرده است. چنین اقدامی نامشروع است چون که برخلاف هنجار‌ها و انتظارات عمیق جامعه است. به همین دلیل است که حتی اگر دولت نیز قتل را مشروع بداند باز هم افراد آن را اقدامی نامشروع قلمداد خواهند کرد.

در اصل، در یک دنیای لیبرال کلاسیک، دولت به این دلیل برای قتل قوانین مجازات تبیین کرده و مقداری از منابع در اختیار خویش (مانند نیروی پلیس) را برای اجرای آنها صرف می‌کند چون که دولت تنها نهادی در جامعه است که برای انجام این امور مزیت نسبی دارد. به همین دلیل نیز است که یک شرکت تولید قهوه در این امر تخصصی می‌شود و همانطور که چنین شرکتی تولیدات خود را بنا به سلیقه‌ مشتریانش تنظیم می‌کند – چرا که این شرکت به این دلیل در این حرفه نیست که به مشتریانش بگوید چه بخرند یا نخرند، بلکه به این دلیل در این حرفه است که بنا به سلیقه‌ مشتریانش قهوه‌ای را تولید کند که آنها می‌خواهند – یک دولت لیبرال کلاسیک نیز به این دلیل سرکار نیامده که به مردم بگوید چه کار بکنند یا نکنند، بلکه به این دلیل بر سرکار است تا قوانینی را که مستقل از دولت توسط افراد به وجود آمده‌اند به اجرا بگذارد.

تنها با درک قانون به این ترتیب است که می‌توانیم معنای جمله‌ سخت‌گیرانه‌ «ندانستن قانون قابل توجیه نیست»، چرا که قانون حقیقی همیشه در انتظارات جامعه حضور دارد، جامعه هنگامی خوشحال‌تر و صلح‌آمیز‌تر خواهد بود که هر فرد قانونی‌تر عمل کند و به همین دلیل است که اکثر افراد بر اساس این انتظارات عمل می‌کنند و فردی نیز که در واقع نمی‌داند این انتظارات چه هستند اجازه ندارد به سادگی با این بهانه که اطلاعی از این انتظارات(قوانین) نداشته، با دزدیدن کیف فردی دیگر از قانون تخطی کند.

هیچ کس احساس بی‌عدالتی نخواهد کرد، اگر چنین کیف دزدی مجازات شود. چنین قوانینی که از آنها تخطی می‌شود به هیچ عنوان اختیاری نیستند؛ بلکه در سیر تکامل جامعه به وجود آمده و برای بقای صلح آن لازمند.

در مقابل این مفهوم از قانون، این اسطوره‌ مدرن قرار دارد که قانون تنها فرامینی است که توسط دولت ایجاد و اعمال می‌شود. آیا در چنین حالتی نیز فردی که واقعا از فرامین دولت بی‌اطلاع بوده گناهکار خواهد بود؟ من که این طور فکر نمی‌کنم.

بنابراین در حالی که بی‌اطلاعی از قوانین برخاسته از هنجارها و انتظارات جامعه اصلا دلیل موجهی برای تخطی از آنها نیست، بی‌اطلاعی از فرامین دولتی واقعا دفاع موجهی برای تخطی از آنها است.

● احترام ناشایسته

متاسفانه، چون فرامین بوروکراتیک و دولتی نیز «قانون» نامیده می‌شوند، آنها نیز معمولا از درجه‌ احترامی برخوردار می‌شوند که شایستگی آن را ندارند.

یکی از مشخصات «حکومت قانون» این است که اسمش «حکومت افراد» نیست؛ یعنی به معنای حکومت گروه خاصی از افراد نیست. حکومت قانون به معنای حکومت هنجارهایی است که طی تکامل جامعه به انتظارات به جای آن تبدیل شده‌اند. هیچ فرد، کمیته، کنگره، مجلس یا حتی دادگاهی این هنجارها – قوانین - را به وجود نیاورده است. قوانین حقیقی، مانند قیمت‌های بازار و روش‌های تولید، (به قول هایک که خود نیز به این جمله بسیار علاقه داشت): «نتیجه‌ کنش‌های انسانند، ولی نتیجه‌ طراحی وی نیستند.» حکومت قانون یعنی احترام عمومی به هنجارها و انتظاراتی که از کنش‌های نامتمرکز انسان‌ها به وجود آمده‌اند. مفهوم مخالف – یعنی حکومت فرمایشی – همیشه به معنای حکومت افرادی است که سعی بر نقض این انتظارات و اجرای فرمایش‌های دلخواه خود دارند. این حقیقت که چنین افرادی ممکن است در مسند قدرت قرار گیرند به این معنا است که چگونه فرمایش‌های آنها می‌تواند تبدیل به قانون شود. قانون به ترتیبی که اینجا تعریف شد، هیچ گاه کامل نیست، بلکه می‌تواند همانطور که در طول تاریخ نیز این گونه بوده، به ناکاملی‌هایی آلوده باشد. ولی این قانون این ویژگی منحصر به فرد را دارد که به ندرت می‌تواند ابزاری برای جویندگان قدرت یا گردانندگان آن باشد. فرامینی که تشنگان قدرت به وجود می‌آورند-که خود نیز اسم قانون بر آنها می‌گذارند تا مشروعیتی را برای آنها به وجود آورند- در واقع ابزاری برای این‌ها هستند تا راحت‌تر به اهداف خود برسند و هیچ توجهی به رفاه مردان و زنان عادی ندارند.

دونالد جی. بودرو

مترجم: حسن افروزی