جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

معجزه و اسباب طبیعی


معجزه و اسباب طبیعی

معتزله نیز هرچند فعل و انفعال و تاثیر و تاثر مخلوقات را منكر نیستند و مخصوصا در مورد انسان به انگیزه رفع مشكل جبر قائل به تفویض شده اند, مع ذلإ, خداوند را به همان دو دلیلی كه در مورد اشاعره گفتیم فاعل بااراده می دانند, نه علت پدیده ها; چرا كه این, هم مستلزم قدم عالم و هم مستلزم این است كه خداوند فاعل موجب باشد

هیچ پدیده ای خارج از قانون علیت نیست. معجزه هم پدیده ای است مشمول همین قانون. اما در معجزه روابطی نامحسوس حاكم است و شرائط خاص زمانی و مكانی از صحنه حذف می شود.

اگر كسی اصل علیت را انكار كند, با او گفتگویی نیست. اشاعره این اصل را انكار كرده اند. آنها هیچ گونه تاثیر و تاثر و فعل و انفعالی در میان مخلوقات, قائل نیستند. در نظر آن ها مخلوقات چیزی جز موجودات طبیعی مادی نیستند. آنها و همچنین متكلمان معتزلی, تنها خداوند را مجرد و فوق ماده و طبیعت می شمارند.

از نظر اشاعره, آتش سوزنده نیست, آب, رفع عطش نمی كند, غذا سبب سیری نیست و... بلكه هرگونه فعل و تاثیری از آن خداست.

اینان معتقدند كه خداوند بر این جاری شده است كه اگر شیئی قابل سوختنی در جوار یا در درون آتش قرار گیرد, آن را بسوزاند, اگر انسان آب بنوشد یا غذا بخورد, خداوند رفع عطش او كند یا او را سیر گرداند و...

پس سوزندگی خاصیت ذاتی آتش و رفع عطش خاصیت ذاتی آب و سیری خاصیت ذاتی غذاخوردن نیست. بلكه این همه تاثیرات, فعل بلاواسطه خداوند است.

این ها نه تنها رابطه علیت و معلولیت را در میان مخلوقات انكار می كنند, بلكه این رابطه را در میان خداوند و مخلوقات او هم منكرند. چرا كه مقتضای اصل علیت, عدم انفكاك معلول از علت تامه است و در این صورت, باید عالم, قدیم باشد و به علاوه مستلزم این است كه خداوند فاعل موجب باشد, نه فاعل با اراده. در مورد فاعل بااراده, انفكاك فعل از فاعل, رواست; ولی در مورد علت تامه و معلول, انفكاك آن ها از یكدیگر روا نیست. فاعل; دارای اراده است و علت; دارای اراده نیست, پس خداوند باید فاعل با اراده و مختار باشد, نه علت تامه كه هم موجب و هم غیرمختار است. صدور معلول از علت تامه, حتمی و قطعی و ضروری و غیر قابل تخلف است. چه علت تامه بخواهد, چه نخواهد.

معتزله نیز هرچند فعل و انفعال و تاثیر و تاثر مخلوقات را منكر نیستند و مخصوصا در مورد انسان -به انگیزه رفع مشكل جبر- قائل به تفویض شده اند, مع ذلإ, خداوند را -به همان دو دلیلی كه در مورد اشاعره گفتیم- فاعل بااراده می دانند, نه علت پدیده ها; چرا كه این, هم مستلزم قدم عالم و هم مستلزم این است كه خداوند فاعل موجب باشد.

در اینجا به یك مغالطه -به طور گذرا- در كلام اشاعره و معتزله اشاره می كنیم, و آن اینكه اگر خداوند را علت تامه پدیده ها بدانیم, لازم نیست كه موجب باشد, چرا كه او ایجاب كننده است, نه ایجاب شونده و به علاوه, اختیارداشتن مستلزم اراده داشتن و حدوث اثر نیست. فاعلی كه نسبت به فعل خود, سببیت و علم و رضا داشته باشد, مختار است; اعم از اینكه اراده داشته باشد یا اراده نداشته باشد و اعم از اینكه فعل او حادث باشد یا حادث نباشد, به همین جهت است كه مشهور فلاسفه و متكلمان اسلامی, اراده را صفت فعل خداوند می دانند, نه صفت ذات. وانگهی اگر فعل اختیاری باید مسبوق به اراده باشد, آیا خود اراده هم مسبوق به اراده است؟ اگر چنین باشد, مستلزم دور یا تسلسل است. پس معلوم می شود, اراده مسبوق به اراده نیست. در عین حال, اراده فعل اختیاری نفس است, نه فعل غیر اختیاری.

این اشكالات باعث شده است كه آنها اصل علیت را به نحوی كه توضیح دادیم, به طور عام یا به طور خاص در مورد رابطه خدا و مخلوق منكر شوند. البته خود همین, به معنای قبول اصل علیت در بعد معرفتی است. هرچند در بعد وجود شناختی منكر باشند. در حقیقت, باید بگوییم: كسی كه ادعای انكار اصل علیت دارد, ((من حیث لا یحتسب)) اصل علیت را پذیرفته است; چرا كه تن دادن به نتیجه استدلال, جز بر اساس اصل علیت, قابل توجیه نیست(۱).

هرچند معتزله و اشاعره, خداوند را فاعل با اراده می دانند, ولی در بین آنها اختلافاتی هم هست. اشاعره, اراده را صفت قدیم و معتزله -بعضا- اراده را حادث می دانند. اشاعره, فعل خداوند را معلل به غرض نمی دانند و معتزله معلل به غرض می دانند.

● اشاعره و اعجاز

آیا از دیدگاه اشاعره -كه هرگونه تاثیری از غیر خدا را نفی می كنند- جایی برای بحث از اعجاز باقی می ماند؟ اعجاز به معنای عاجز كردن فاعلها و قوای دیگر است. هرگاه هیچ موجودی جز خداوند فاعلیت و تاثیری ندارد, به وسیله اعجاز, چه كسی یا چه چیزی را می خواهند عاجز كنند؟ با این بیان, طرح بحث اعجاز از دیدگاه اشعری بیهوده است. اعجاز در جایی مطرح است كه به وسیله آن بخواهند كاری بكنند كه فاعلها یا اسباب دیگر از انجام آن عاجز باشند. هنگامی كه فاعلی جز خداوند وجود ندارد, اعجاز هم موردی ندارد.

علامه حلی برای معجزه پنج شرط آورده است:

۱) امتی كه پیامبر به سوی او مبعوث شده, از آوردن آن عاجز باشند.

۲) از جانب خدا یا به فرمان او باشد.

۳) در زمان تكلیف باشد, نه بعد از سپری شدن زمان تكلیف, یعنی تحقق شرایط قیامت.

۴) به دنبال دعوی نبوت از سوی مدعی آن باشد.

۵) خارق عادت باشد(۲).

با توجه به همین شرایط است كه وی می گوید: مقصود ما از معجزه, ثبوت چیزی است كه غیر عادی یا نفی چیزی است كه عادی است(۳).

با دقت در برخی از شرایط معجزه معلوم می شود كه اگر به فاعلیت یا علیت غیر خداوند قائل نباشیم, مجالی برای ظهور و تحقق معجزه نیست و بحث درباره آن نیز بی مورد است.

در عین حال, كتابهای كلامی اشعری درباره معجزه بحث كرده اند و ((فخررازی)) در كتاب ((المطالب العالیه)) برای اثبات نبوت دو راه ذكر كرده:

۱) راه معجزه كه طی پانزده فصل درباره آن بحث كرده است.

۲) راه تكمیل نفوس و قدرتی كه پیامبران خدا بر این كار دارند. او معتقد است كه: ((این راه, به حق نزدیك تر و شبهه های آن, كمتر است))(۴).

فخر رازی طی هفت فصل درباره این راه بحث كرده و فصل پنجم را به بحث درباره اینكه اثبات نبوت از این راه, قویتر و كامل تر از اثبات آن به معجزات است, اختصاص داده است.

به هر حال, اشكال ما به اشاعره این است كه چرا آنها كه فاعلیت و سبب بودن غیر خدا را قبول ندارند, به بحث درباره معجزه پرداخته و به عنوان یكی از دو راه اثبات نبوت, به آن اعتماد كرده اند. هر چند راه دیگر برای آن ها بیشتر قابل اعتماد است.

در دفاع از اشاعره می گوییم: درست است كه آن ها فاعلیت و سبب بودن غیر خدا را قبول ندارند, ولی می گویند: عادت خدا بر این جاری شده است كه به دنبال آنچه ما آن را سبب یا علت می نامیم, چیزی را پدید آورد كه ما آن را مسبب یا معلول می نامیم و به همین جهت است كه تكیه كلام آنها در بحث اعجاز بر خرق عادات است(۵).

بنابراین, برای تحقق معجزه نیازی به این كه غیر او را سبب یا فاعل بدانیم, نیست; بلكه ملاك و معیار در اعجاز خرق عادات است, چه به ثبوت غیر معتاد, چه به نفی معتاد. اینجاست كه باید بگوییم: آنچه در كلام عدلیه در باب تعریف معجزه آمده, متاثر از اشاعره است وگرنه چه نیازی بود كه در تعریف و بیان شرایط معجزه, مساله خرق عادت را مطرح كنند؟!

قرآن كریم, هرجا موردی برای معجزه مطرح كرده, تكیه بر این دارد كه دیگران از انجام آن, عجز دارند. به عنوان مثال, می گوید: اگر همه جن و انس به كمك یكدیگر برخیزند و دست در دست یكدیگر نهند و همه افكار و توانمندی خود را به پشتیبانی یكدیگر به كار اندازند, نمی توانند مثل این قرآن را بیاورند(۶).ملاك و معیار معجزه این است كه دیگران -یعنی آنهایی كه منكر دعوت پیامبرانند- نتوانند با آن, مبارزه و معارضه كنند, تا از این راه صدق مدعی نبوت, معلوم شود. البته لازمه چنین كاری خرق عادت است, نه اینكه معجزه بر خرق عادت, استوار باشد. یكبار دیگر تعریف علامه حلی را مرور می كنیم: ((ثبوت چیزی كه عادی نیست یا نفی چیزی كه عادی است, با خرق عادت و مطابقت دعوی))(۷).

۱. گذشته از اشكال فوق, خواجه نصیرالدین طوسی معتقد است كه اشاعره باید اصل علیت را در مورد ذات و صفات خداوند بپذیرند; چرا كه صفات خداوند قابل انفكاك از ذات مقدس او نیست و محال است كه این صفات معلول چیزی غیر از ذات خداوند باشند.

به نظر وی معتزله نیز باید احوال را -كه صفاتی می باشند برای موصوفی كه موجود است و خود نه موجود و نه معدوم, بلكه ثابتند- معلول ذات خداوند بدانند.

و بدین ترتیب, هر دو گروه, به طور ناخودآگاه قائل به اصل علیت شده اند.(رجوع كنید به كتاب صنع و ابداع, فصل سوم صفحه ۸۰ تا ۸۳ به همین قلم).

۲. كشف المراد, المقصد۴, المساله۴.

۳. همان.

۴. المطالب العالیه, ج۸, ص۱۰۳(منشورات الشریف الرضی).

۵. همان: ص۳۵.

۶. الاسسرا: ۸۸.

۷. كشف المراد: المقصد۴, المساله۴.

۸. المجادله: ۲۱.

۹. ((و لوان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم بركات من السما و الارض(الاعراف: ۹۶). ۱۰. ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت ایدی الناس(الروم: ۴۱).


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.