جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

جامعه, دموکراسی و مبارزات فمینیست ها


جامعه, دموکراسی و مبارزات فمینیست ها

فمینیست ها تا ورود جامعه ایران به مرحله تحکیم دموکراسی به عنوان مثال می توانند به جای پروژه سنگین و غیرقابل عمل ایجاد یک جنبش مستقل از فرصت های انتخاباتی استفاده کنند

در هیچ یک از جوامع مدرن واقعاً موجود، مردم از جنبه های گوناگون به طور برابر زندگی نمی کنند. اما به قول الکسی دوتوکویل «میل به برابری» یکی از خصایص اساسی جوامع مدرن بوده و هست. به همین دلیل، ما در دوران مدرن شاهد انواع جنبش های اجتماعی متعارف و متأخر (که هر کدام به نحوی هدفشان رفع نابرابری و تبعیض اقتصادی، یا سیاسی، یا قومی، یا مذهبی، یا نسلی، یا جنسیتی یا ترکیبی از اینها است) بوده و همچنان نیز هستیم. یکی از این جنبش ها، جنبش های زنان است که برای کسب موقعیت برابر زنان در عرصه عمومی و خصوصی مبارزه می کنند.

جامعه ایران در تاریخ معاصر و مدرن یکصد ساله اش نیز شاهد جنبش های اجتماعی برابری خواهانه (و آزادیخواهانه) بوده و هست که زنان بخشی از حاملان مبارزات بوده اند. هم اکنون بخشی از فمینیست های ایرانی که برای برابری حقوقی زنان و مردان مبارزه می کنند، با توجه به تغییرات بزرگ اجتماعی و فرهنگی که در زندگی زنان به وجود آمده است۱، شرایط این مبارزه را خیلی مساعدتر از گذشته می دانند. لذا در یکی دو سال اخیر بخشی از فمینیست های ایرانی یکی از راهبردهای مبارزاتی خود را، همچون جوامع غربی، ارتقای مبارزات فمینیستی از یک حرکت حاشیه یی به یک «جنبش مستقل زنان» تغییر داده اند. هدف من در این مقاله ارزیابی انتقادی از تغییر راهبرد مذکور (از طریق مقایسه شرایط جوامع غربی با جامعه ایران) است.

● مقایسه جوامع

تاریخ دویست ساله جوامع غربی شاهد مبارزات فمینیستی بوده است، اما فمینیست ها بخشی از نیروهای تشکیل دهنده جنبش های سراسری دموکراتیک (لیبرالی) و جنبش های کارگری (سوسیالیستی) بوده اند. در واقع پدیده «جنبش مستقل زنان» در جوامع غربی از ۱۹۶۰ به بعد بود که به تدریج در جوامع غربی شکل گرفت و بخشی از مطالبات آنها (مثل برخورداری زنان از امکانات برابر در عرصه عمومی) مورد توجه احزاب، نهادهای مسوول و دولت قرار گرفت. جامعه کنونی ایرانی در مقایسه با جوامع غربی حداقل از پنج جنبه ذیل متفاوت است.

۱) جوامع غربی از دهه شصت قرن بیستم از لحاظ جامعه شناسی وارد «تیپ جدیدی» از جامعه شدند که جامعه شناسان از آن تحت عنوان جوامع «پسانوسازی» یاد می کنند. جنبش های مستقل زنان در غرب در شرایط مساعد جوامع «پسانوسازی» رخ دادند.

حال چرا جوامع مذکور برای جنبش های مستقل زنان مساعد بوده اند؟ در جوامع نوسازی شده یکی از انگیزه های قوی مردم اهداف مادی (مثل رفع کمبودهای غذایی، مسکونی، بهداشتی و درمانی) است؛ در صورتی که در جوامع پسانوسازی بخش قابل توجهی از مردم به کیفیت فرامادی زندگی توجه نشان می دهند و جامعه یی انسانی تر که فضای بازتری برای استقلال افراد (اعم از زن و مرد) و انعطاف پذیری نقش ها، بیان های متفاوتی از خود دارند، ایجاد می کنند. به تعبیری دیگر جوامع غربی در نتیجه چالش های نوسازی (مانند صنعتی شدن، شهری شدن، بوروکراتیزه شدن، دموکراتیزاسیون) توانایی های بهتری برای بقا، امید به زندگی و سطح بالای صحت و سلامت شهروندان به دست آورده است.

البته این توانایی ها به قیمت اقتدار عقلانیت و رفتار ابزاری و یکه تازی علم و تکنولوژی تمام شد. اما در جامعه پسانوسازی از اقتدار خشک مذکور کاسته شده و زمینه برای عقلانیت و رفتار ارزشی و انسانی تر فراهم شده است.۲ برای مثال در جامعه پسانوسازی ممکن است برای خانواده هسته یی بحران های جدی درست شود اما زمینه برای رشد «خانواده مدنی» در برابر خانواده مردسالار دوران نوسازی فراهم تر است.

در جامعه ایران، اگرچه بخش های محدودی از شهرهای بزرگ در معرض ویژگی های جامعه پسانوسازی قرار دارد اما بخش های قابل توجهی از این جامعه همچنان با فرآیندهای جامعه در معرض نوسازی دست و پنجه نرم می کنند. به عبارت دیگر هنوز بخش چشمگیری از جامعه ایران درگیر ابعاد و کمبودهای مادی زندگی است و زمینه برای ارتقای ابعاد کیفی زندگی به خوبی جان نگرفته است.

۲) «جنبش های مستقل زنان» در شرایطی در جوامع غربی رخ داد که این جوامع وارد مرحله «تحکیم دموکراسی» شده بودند، در حالی که جامعه ایران در مرحله «گذار به دموکراسی» قرار دارد. به بیان دیگر جنبش های مستقل زنان در حالی در جوامع غربی رخ داد که شرکت در این جنبش ها برای هوادارانش هزینه های سنگینی در بر نداشته است.

انتزاعی که از سه مرحله دموکراسی خواهی شده به شرح ذیل است.۳ مرحله اول مرحله «تمهید دموکراسی» است. در این مرحله منظور فقط تحقق مقدمات ساختاری لازم برای دموکراسی (مثل رشد شهرنشینی، رشد طبقه متوسط جدید، نفوذ و گسترش گفتمان دموکراسی در برابر اقتدارگرایی) نیست بلکه آمادگی «عاملیتی» و «فعالیتی» شهروندان نیز مدنظر است، یعنی تا چه اندازه شهروندان منفعل دیروز، برای تغییر وضعیت نابرابر و پیگیری «حقوق» تحقق نیافته خود، آماده فعالیت شده اند، چقدر خود را آگاه کرده اند و سازمان داده اند. به بیان دیگر تا زمانی که شهروندان منفعل در زمین های بازی و تمرین دموکراسی (منظور شرکت در جلسات بحث و گفت وگو، فعالیت جمعی و مدنی، تشکل یابی سیاسی، گروه های خودیاری برای کمک به اقشار در معرض تبعیض) فعالیت نکنند جامعه همچنان در روند دموکراسی در مرحله اول درجا می زند.

مرحله دوم مرحله «گذار به دموکراسی» است. در این مرحله به جای تاکید بر فعال شدن شهروندان در جامعه مدنی بر عملکرد و چالش های نخبگان سیاسی در جامعه سیاسی تاکید می شود. در این مرحله اینکه چگونه نخبگان دموکراسی جو می توانند اقتدارگرایان را راضی یا مجبور به پذیرش قواعد دموکراسی کنند (مثل تن دادن به انتخابات منصفانه، پذیرش رقابت حزبی و ...) از کشوری به کشوری متفاوت است (که موضوع بحث ما نیست). نکته ظریف اینکه حرکت جنبش های اقشاری و مستقل در چنین وضعیتی می تواند پرهزینه باشد.

زیرا اقتدارگراها در حکومت دست بالا را دارند و زیر بار برابری، خصوصاً برابری جنسیتی نمی روند. جامعه ایران به تعبیری پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ وارد این مرحله گذار شده است. خصوصاً دوران اصلاحات (۱۳۸۴-۱۳۷۶) دوره یی بود که آشکارا چالش های مرحله دوم دموکراسی خواهی را در سطح نخبگان جامعه سیاسی نشان داد. اما در این مدت نه انقلابیون دوران انقلاب و نه اصلاح طلبان نتوانستند با تصویب قوانین لازم (حداقل در حد دو قانونی که خاتمی وعده آن را داده بود) جامعه ایران را وارد مرحله تحکیم دموکراسی کنند.

مرحله سوم مرحله تحکیم دموکراسی است. گذار به دموکراسی بدون فرآیندهای تحکیم دموکراسی می تواند با یک کودتا یا با تبلیغات یک گروه شارلاتان یا اقتدارگرایی گروه های ذی نفع به وضعیت پاپولیسم یا اقتدارگرایی سیاسی بازگردد. در مرحله تحکیم دموکراسی از تثبیت حداقل پنج فرآیند سخن می گویند. اول اینکه روند دموکراسی جویی در نهادهای مدنی متوقف نشود و شهروندان زمینه ها و تمرین دموکراسی را ترک نکنند و گرنه اقتدارگرایی از در بیرون می رود و از پنجره بازمی گردد. دوم اینکه نظام رقابتی حزبی تثبیت شود وگرنه حتی گروه های دموکراسی خواه که در جریان «گذار به دموکراسی» به نام دموکراسی روی کار آمده اند، می توانند به حاملان اقتدارگرایی تبدیل شوند و دیگر پایین نیایند.

سوم اینکه عرصه اقتصادی جامعه باید عرصه رقابت آزاد و قانونی باشد. در غیر این صورت رانت خواران می توانند احزاب سیاسی را بخرند. چهارم تثبیت بوروکراسی دولت است. شایسته سالاری، قانونمند کردن و غیرایدئولوژیک کردن امور اداری از ویژگی های اساسی این بوروکراسی بزرگ دولتی است. در غیر این صورت هر گروه سیاسی که بر حکومت مسلط می شود از فردای پیروزی ماشین اداری دولت را (از رئیس تا آبدارچی) تغییر می دهد و بوروکراسی به جای اینکه محلی برای تراکم تجربه ها و کارشناسان باشد، لانه یی برای باندهای سیاسی می شود که خدمتی هم به مردم ارائه نمی دهند ولی سر ماه حقوق خود را از بودجه عمومی می گیرند. پنجم، فرآیند حاکمیت قانون است.

اگر در مرحله اول میزان آمادگی شهروندان فعال و در مرحله دوم نحوه چالش نخبگان دموکراسی خواه و اقتدارگرا از عوامل تعیین کننده دموکراسی خواهی است در مرحله سوم حکومت قانون عامل محوری است. بدین معنا که حکومت به قوانینی التزام داشته باشد که مخالف حقوق بشر نباشد و مبتنی بر امتیازات ویژه به نفع یک گروه یا یک شخص نبوده و توسط قضات بی طرف و مستقل از حاکمان اعمال شود. جنبش مستقل زنان در شرایط جوامع غربی مبارزه می کردند که جامعه وارد مرحله تحکیم دموکراسی شده بود. لذا روشن است که هزینه های سنگینی به فمینیست ها تحمیل نمی شد.

حمیدرضا جلائی پور

پی نوشت ها

۱) در مقاله «چهار ارزیابی جامعه شناختی از موقعیت زنان ایران» پانزده روند که زندگی زنان را تغییر داده است مورد ارزیابی قرار داده ام. مجله رفاه اجتماعی، تابستان ۱۳۸۵.

۲) برای آگاهی از «جامعه پسانوسازی» به کتاب اینگلهارت به نام تحولات فرهنگی جامعه صنعتی، ترجمه وتر، انتشارات کویر مراجعه کنید.

۳) برای آگاهی از ابعاد جامعه شناختی مراحل دموکراسی خواهی به منبع ذیل مراجعه کنید.

Nach, K and Scott, A (۲۰۰۴)

The Blackwell Companion to Political Sociology, London, Blackwell Publication. pp ۳۵۵-۳۶۶.

متن مقاله ارائه شده به سمینار تجربه دموکراسی، که دوم و سوم اردیبهشت ماه سال ۸۶ در دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.