چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

ضرورت ها و بایسته های منافع ملی در نظام جمهوری اسلامی ایران


در این مقاله با اشاره ای كوتاه به سیر تحول مفهوم منافع ملی, از ضرورت ها و بایسته های مفهوم منافع در جمهوری اسلامی ایران با عنوان مباحثی چون بلوغ مفهومی منافع ملی, حل تعارضات ایدئولوژیك, الزامات محیطی و منطقه ای, نظام بین المللی و هژمونی آمریكا و مردمی بودن نظام و هویت ملّی دفاع شده است

در متون علمی و كلاسیك روابط بین‌الملل مفهوم منافع ملّی ابتدا توسط واقع‌گرایانی چون مورگنتا به معنای تنها عامل تعیین‎كنندهٔ رفتار خارجی دولتها در صحنهٔ بین‌المللی استفاده شد. با ظهور رفتارگرایی در حوزهٔ روابط بین‌الملل، آنان در سایهٔ نظریه‎‌های تصمیم‌گیری به ارجحیتهای ذهنی تصمیم‌گیرندگان در تعیین منافع، مهم‎تر از الزامات محیط عملیاتی توجه كرده‎اند. در این میان اندیشمندانی از هر دو رویكرد، از اساس منكر اثربخشی و كارایی این مفهوم در تحلیل و ارزیابی رفتار خارجی دولتها شده‌اند. در چنین فضایی همزمان با تغییرات محیط بین‌المللی، برخی از طرفداران مفهوم منافع ملی به بازتعریف این مفهوم در فضای جدید پرداخته‎ و از ضرورت وجودی آن دفاع كرده‌اند، به گونه‌ای كه حتی در عرصهٔ جهانی شدن نیز گریز و گزیری از مفهوم منافع ملی نیست. در این مقاله با اشاره‌ای كوتاه به سیر تحول مفهوم منافع ملی، از ضرورتها و بایسته‌های مفهوم منافع در جمهوری اسلامی ایران با عنوان مباحثی چون بلوغ مفهومی منافع ملی، حل تعارضات ایدئولوژیك، الزامات محیطی و منطقه‌ای، نظام بین‌المللی و هژمونی آمریكا و مردمی بودن نظام و هویت ملّی دفاع شده است.

●مقدمه

تعریف لغوی «منافع ملی» به دلیل آنكه ترجمه‌ای از فرهنگ و زبان دیگری است، در اینجا كاربرد ندارد؛ زیرا اجزای مفهوم كه در فرهنگ و زبان ما به كار می‌رود، با تركیب آنكه در صدد بیان مراد از ترجمه آن است، ترادفی ندارند؛ لذا آغاز بحث از تعریف اصطلاحی برای بیان مقصود مفیدتر است. منافع ملی (national interest) در اصطلاح عبارت است از هدف اصلی و تعیین‎كنندهٔ نهایی در جریان تصمیم‌گیری سیاست خارجی یك كشور. منافع ملی یك مفهوم كلی از عناصری است كه مهم‎ترین احتیاجات حیاتی كشور را تشكیل می‌دهد؛ این عناصر عبارت‎اند از: حفظ موجودیت؛ استقلال؛ تمامیت ارضی؛ امنیت نظامی و رفاه اقتصادی (علی‌بابایی و آقایی، ۱۳۶۶، صص۷۶۶-۷۶۷)[۱]. تعریف اصطلاحی منافع ملی نیز مانند برخی از مفاهیم علوم انسانی بر مبنای مكاتب و رویكردهای متفاوت دستخوش تغییر، تحول و دگرگونیهای گوناگونی شده است؛ لذا پیش‌فرضها و رویكردهای منتخب در تحلیل نظامهای ملی و بین‌المللی در ارائهٔ تعریف، نقشی اساسی و گاه منحصر به فرد دارد. از این رو، ایضاح مفهوم منافع ملی منوط به تبیین دیدگاههای مختلف در زمینهٔ تحلیل و تبیین نظام و روابط بین‌الملل است.

۱. دیدگاههای مختلف در بارهٔ منافع ملی

اصطلاح منافع ملی نخست از زبان سیاستمداران به عنوان مبنای رفتار خارجی در برابر دیگر واحدهای سیاسی در صحنهٔ بین‌المللی به كار رفت و پس از جنگ جهانی دوم توسط واقع‌گرایان در متون علمی كلاسیك به عنوان مفهوم بلكه تنها مفهوم تبیین‎كنندهٔ رفتار بازیگران در عرصهٔ بین‌المللی مطرح شد. هانس جی مورگنتا در كتاب معروف خود با عنوان «سیاست میان ملتها» آورده است:

«كشورها در صحنهٔ بین‌المللی تنها بر مبنای منافع مبتنی بر قدرت عمل می‌كنند» (مورگنتا، ۱۳۷۹، صص۶-۷).

بعد از آن در میان بسیاری از صاحب‎نظران مكتب واقع‌گرایی منافع ملی به صورت یك مفهوم محوری ظاهر شده است، اما همهٔ واقع‌گرایان با مورگنتا هم‎رأی نشدند؛ به عنوان مثال، ریمون آرون(Raymond Aron) و پی. ار. رینولدز (P.A Reynolds)آن را مفهومی پوچ و بی‌ارزش تلقی كردند (سیف‌زاده، ۱۳۷۰، ص۲۵۹) و كی جی هالستی نیز با اجتناب از به كار بردن مفهوم منافع ملی در تبیین سیاست خارجی كشورها به تفكیك از اهداف و منافع حیاتی، اهداف میان‎مدت و اهداف بلندمدت سخن گفته است (هالستی، ۱۳۷۳، ص۲۲۲).

با ظهور رفتارگرایی در دههٔ ۱۹۶۰م. در حوزهٔ روابط بین‌الملل به منظور پوشش ضعفهای رویكرد عینی‌گرایی منافع ملی كه مورد تأكید واقع‌گرایان بود، رویكرد ذهنی‌گرا شكل گرفت. در این رویكرد با تأكید بر چگونگی شكل‌گیری منافع ملی در یك كشور و با بهره‌گیری از روش استقرایی در برابر روش قیاسی واقع‎گرایان، سعی می‌شود كه منافع ملی كشورها معرفی شوند. از نظر برخی از رفتارگرایان منافع ملی از طریق «گردآوری ارزشهای مبتنی بر هدفهای عمومی پایدار» به دست می‌آید.(Krassner, ۱۹۷۸, pp.۳۰-۳۶) ژوزف فرانكل نیز تصریح می‌كند كه مفهوم منافع ملی(از لحاظ منافع حیاتی از حالت سیاسی- استراتژیك پیش از جنگ جهانی دوم به سوی مؤلفه‌های اقتصادی- روان‎شناختی و ایدئولوژیك تحول پیدا كرده است و از لحاظ مكانی، به جای تكیه بر شاخصهای سرزمینی، مرزها و مراكز حساس سیاسی- نظامی بر مراكز صنعتی، فنی و اقتصادی تأكید می‌شود (Frankel, ۱۹۷۰, pp.۷۵-۷۸).

همانند پیروان مكتب واقع‌گرایی، رفتارگرایان نیز در كارایی مفهوم منافع ملی در تبیین سیاست خارجی كشورها، همداستان نیستند. جیمز روزنا و جرج مدلسكی[۲] از رفتارگرایانی هستند كه از منتقدان سرسخت هر دو رویكرد منافع ملی به شمار می‌روند. روزنا مهم‎ترین دلیل عدم موفقیت مفهوم منافع ملی را به عنوان ابزار تحلیل سیاست خارجی عدم قابلیت شناسایی منافع و یا به فرض شناسایی در اختیار نبودن روندی برای تجمع آن ذكر می‌كند (Rosenau, n.d., p.۲۴۷)[۳].

۲. مفاهیم جانشین برای مفهوم منافع ملی

انتقادات بر مفهوم منافع ملی از یكسو و تحولات محیطی از سوی دیگر، برخی از اندیشمندان را بر آن داشت كه مفاهیم دیگری را به جای منافع ملی به عنوان ابزار تحلیل سیاست خارجی میان دولتها ابداع كنند. بر اساس بررسیهای نویسنده، «تحول در مفهوم منافع ملی» در دیدگاه همگرایی و به ویژه نظریه نوكاركردگرایی «منافع فوق ملی» در قالب واحدهای جغرافیایی بزرگ‎تر، جانشین مفهوم منافع ملی شده است. نویسنده مقاله می‌گوید: در نظریه همگرایی ظرفیت منافع ملی در اثر گسترش شبكه‌های كارگزاری فنی فراملی، اتحادیه متشكل از كشورها و نهادهای قانونی فوق ملی رو به تحلیل رفته است. در این بررسی، بازیگران اصلی صحنهٔ بین‌المللی «واحدهای فوق ملی» و گرایش آنان، «حفظ و تحكیم حاكمیت فوق ملی» و موضوع منافع، اعم از «رفاهی و سیاسی» می‌باشند (سیف‎زاده، ۱۳۷۰، صص۲۷۹-۲۸۲).

از نظر نویسنده، هرچند در دیدگاه همگرایی و به ویژه در نظریهٔ كاركردگرایی میترانی (رك. دوئرتی و فالتزگراف،۱۳۷۲، صص۶۶۶-۶۶۷) به واسطهٔ سازمانهای كاركردی و در سایهٔ اصل انشعاب (ramification)، مفهوم منافع ملی تا حدودی زیر سؤال رفته است، ولی توسط طرفداران دیدگاه همگرایی، مفهومی به نام «منافع فوق ملی» جانشین آن نشده است؛ بنابراین، چنین انتسابی به دیدگاه آنان جای تأمل دارد؛ ثانیاً اگر هم چنین انتسابی روا باشد، مفهوم منافع فوق ملی از ابهام بیشتری نسبت به سلف خود برخوردار است و معلوم نیست مرز فوق ملی تا كجاست. بر همین مبنا بین نظریه‌های كاركردگرایی، ارتباطات دویچ و نوكاركردگرایی باید قائل به تفكیك شد؛ زیرا كاركردگرایان در نهایت همگرایی را در سطح جهانی، نوكاركردگرایان در سطح مناطقی ویژه و طرفداران نظریهٔ ارتباطات در مناطقی وسیع‎تر میسر می‌دانند؛ ثالثاً، اگر در پاره‌ای از موارد تحصیل منافع دولتها در عرصهٔ كنونی بین‌المللی، مشروط به واگذاری بخشی از اختیارات و صلاحیتهای آنان به یك سازمان فوق ملی است و یا دستیابی به برخی از منافع دیگر در سایهٔ اتحادیه‌های فراملی بین دولتی امكان‌پذیر است، این دلیلی برای جانشینی مفهوم منافع فوق ملی به جای منافع ملی نمی‎تواند باشد؛ در نهایت، می‌توان گفت كه دولتها منافع ملی خود را نه در تخاصم با یكدیگر كه در همكاری با یكدیگر حصول‎پذیر می‌دانند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.