یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
خودت را به سایه ات معرفی كن
مصطفی فرزانه در كتاب آشنایی با صادق هدایت، ماجرایی نقل میكند كه آوردن آن در اینجا خالی از لطف نیست. پیش از آن باید گفت، هدایت و فرزانه رابطهیی شبیه رابطه استاد شاگردی داشتند. این را فرزانه چندین بار در كتابش عنوان میكند. ماجرای آشنایی آنها با همدیگر طول و تفصیل زیادی دارد، آنقدر باید دانست كه رابطه آنها به جایی میرسد كه فرزانه داستانهایش را به نزد هدایت میبرد و برای او میخواند و در واقع نظر هدایت را جهت هتك و اصلاح آنها جویا میشد.
فرزانه روزی داستانی برای هدایت میخواند و به گفته خودش از طرف هدایت سخت شماتت میشود. گویا داستان فرزانه به گونهیی تقلید از «برفهای كلیمانجارو» ارنست همینگوی بوده است، آن هم نه در محتوا كه تنها در فرم و شیوه بیان.
اكنون كه هدف بررسی شباهتهای میان آثار هدایت با نویسندگان دیگر است، بدون شك مساله تاثیرپذیری و تاثیرگذاری این نویسندگان به همدیگر به میان میآید، برای همین است كه ماجرای هدایت و فرزانه نقل شد تا دانسته شود هدایت اخلاق و منشی داشت كه هیچ گونه تقلید را بر نمیتابید. پس در مورد هدایت هیچگونه تاثیرپذیری چنانكه عمدی و آگاهانه باشد وجود ندارد و اگر شباهتهای میان آثار او و نویسندگان دیگر هست، معلول علتهای دیگراست كه در ادامه میآید.
باری، بیش از هر كسی چهار نویسنده ذهن هدایت را مشغول میكردند. «فرانتس كافكا»، «ژان پل سارتر»، «ارنست همینگوی» و «جیمز جویس». هدایت به هر یك از این چهار نفر نگاه خاصی داشت و قاعدتا به فراخور نگاهش حرفها و صحبتهای خاصی راجع به آنها میكرد. برای مثال او در مورد جیمز جویس میگفت: «ادبیات به دو دوره تقسیم میشود، قبل از جویس و بعد از جویس» یا در مورد كافكا، او را انسان خوشبختی میدانست و به همین ترتیب نظرات خاصی راجع به آنهای دیگر داشت. چیزی كه مسلم است در میان این چهار نویسنده، كافكا و سارتر بیشتر از دیگران مورد توجه او بودند. علت این بود كه هدایت در زمان استیلای اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) كه واضع آن سارتر بود زندگی میكرد. اگزیستانسیالیسم سارتر چیزی نبود كه به عنوان یك چیز نه چندان جدی، قابل انكار باشد، مثل هر مكتبی كه رشد پیدا میكند تمامی شئون زندگی مردم جهان را در نوردیده بود و هدایت مستثنی از این قضیه نبود.در مورد كافكا باید گفت كه شاید هیچ نویسندهیی به اندازه او افكاری نزدیك به افكار هدایت نداشت و این موجبات تعلق خاطر هدایت به كافكا میشد. در این نوشته صحبتهایی در باب هدایت، كافكا و سارتر خواهد شد كه البته محور بررسی هدایت خواهد بود كه در مقایسه با كافكا و سارتر بررسی خواهد شد.
● هدایت و كافكا
بیشك هدایت در خود و كافكا شباهتهایی مییافته كه به سمت او گراییده میشده است. یك بررسی كوتاه در مورد این دو نویسنده ما را به گزینههایی میرساند كه عمدتا پایههای جهان داستانی آنها را تشكیل میدهند. اول از همه مساله «مسخ» است كه در نزد هدایت و كافكا به مثابه یك عنصر مهم در داستان وجود داشته است. واضحترین مثال برای «مسخ» داستان «مسخ» كافكا و «بوف كور» هدایت است. این هر دو داستان پایه و اساس خود را بر استحاله و مسخ گذاشتهاند. توضیح آنكه ما در داستان «مسخ» با انسانی روبرو هستیم كه در جهان صنعتی مدرن دچار مسخ و استحاله میشود.
گرهگوار سامسا، شخصیت اول داستان مسخ، یك روز صبح وقتی از خواب بیدار میشود، متوجه تغییر عجیبی در خود میشود. او به یك سوسك بزرگ تبدیل شده است. این تغییر و استحاله در نزد هدایت و در داستانی مثل «بوف كور» درست برای شخصیت داستانی اتفاق میافتد. چنانكه ما در «بوف كور» در قسمت اول داستان شخصیتی به نام فرشته اثیری داریم. فرشته اثیری در ادامه و در قسمت دوم داستان در اثر یك استحاله و تغییر به زن لكاته تبدیل میشود.
در بررسی این ویژگی مشترك میان هدایت و كافكا باید به نكاتی چند اشاره كرد كه مهمترین آنها نوع مسخ و چگونگی بهرهگیری نویسنده از این پدیده است. آنچنان كه ذكر رفت در داستان «مسخ» گرهگوار سامسا به سبب یكنواختی و روزمرگی دچار مسخ میشود. این یك نوع تاویل است و تاویل دیگر به ما میگوید علت مسخشدگی گرهگوار حفظ ساختارهای نظام سرمایهداری بوده است. توضیح آنكه نظام سرمایهداری برای حفظ خود هر كاری میكند و آنهایی را كه میخواهند پا فراتر از ساختارهای آن بگذارند از بین میبرد. باری، صحبت بر سر این نیست. صحبت این است كه مسخ گرهگوار سامسا بیشك مربوط به جهان سرمایهداری و نظام صنعتی مدرن بوده است و در واقع مفهومی جهانی داشته و در مقابل مسخ در «بوف كور» طبق مشهورترین تاویلهایی كه از این داستان شده اینگونه نیست و مربوط به ایران و در واقع ملی است. علت چنین تفاوتی در نزد این دو نویسنده چیست. ابتدا باید گفت در «بوف كور» فرشته اثیری نماد ایران است كه طی اتفاقات تاریخی استحاله شده، به زن لكاته تبدیل میگردد، پس مفهومی ملی دارد. در تبیین اینكه چرا مسخ در نزد كافكا جهانی و در نزد هدایت ملی بوده است باید به جامعهیی كه این آثار را تولید كردهاند توجه كرد.
«مسخ» در یك جامعه اروپایی و در فرهنگ كشوری اروپایی یعنی چك تولید شده است و «بوف كور» در ایران. اینگونه است كه بررسی مسائل تاریخی در تحلیل نوع مسخ به كار گرفته توسط این دو نویسنده به ما كمك خواهد كرد. وطندوستی و وطنپرستی معمولا نزد ملتهایی بیشتر است كه دارای فرهنگ و تمدن دیرپا باشند و زمان زیادی دارای كشور مستقل و حكومت مستقل بوده باشند. چرا كه وطنپرستی نتیجه نوعی غرور همگانی است و این غرور برای ملتی كه روزگاری عزت و افتخارجهانی داشتهاند معنا دارد. در یك مقایسه كشور ایران در برابر كشور چك فرهنگ و تمدن والاتری دارد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست