چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه شکل گیری زبان دینی


فلسفه شکل گیری زبان دینی

روزگاری فلسفه دین به معنای تفکر فلسفی درباره دین و دفاع عقلانی از اعتقادات دینی تلقی می شد بدین معنا, فلسفه دین ادامه دهنده نقش و کارکرد « الهیات طبیعی » شناخته می شد که غایت آن اثبات وجود خدا از طریق بـراهین عقلی بود

روزگاری فلسفه دین به معنای تفکر فلسفی درباره دین و دفاع عقلانی از اعتقادات دینی تلقی می شد؛ بدین معنا، فلسفه دین ادامه دهنده نقش و کارکرد « الهیات طبیعی » شناخته می شد که غایت آن اثبات وجود خدا از طریق بـراهین عقلی بود. ولی در عصر ما فلسفه دین در معنـای خـاص خودش یعنی تفکـر فلسفی دربـاره دین به کار می‌رود . فلسفه‌ی دین، مفاهیم دینی ، نظام های اعتقادی ، پدیدارهای اصلی تجربه دینی و مراسم عبادی و ... را آزادانه و به دور از جانبداری مورد مطالعه قرار می دهد.فلسفه دین مسایل و مـوارد متعددی را مورد بحث قرار می دهد که یکی از آن مباحث ، زبان دینی ، مکانیزم فهم و تحلیل آن می باشد.

● پیدایش بحث زبان دینی

در متـون دینی انحای مختلفی از بیانات به کار گرفته شده است ؛ مثلاً در این متون نقل قول های تاریخی ، بیانات موعظه ای و پند آمیز ، گـزاره های کلامی ، دعـا ، تمجید و ستـایش ، شکرگـزاری و اعتـراف و ... به چشم می خورد ( و این از ویـژگی های بسیاری از کتب مقدس است که در هر صفحه از آنها ، بر خلاف کتاب های علمی و فلسفی ، مطـالب متنوع و گوناگـونی دیده می شود . ) ؛ ولی آن چه در بحث زبان دینی بیشتر نظـر فیلسوفان دین را به خود جلب کرده و محل نـزاع و جنجال گردیده است ، « گـزاره های کلامی »[۱]

( الهیاتی ) در باب وجود ، سرشت و اعمال موجودی شخصی و فوق طبیعی است . و لذا بحث فیلسوفان درباره زبان دینی بیشتر به همین بخش خاص از گزاره های دینی منحصر شده است .

● علل و عوامل مطرح شدن بحث زبان دینی

چه علل و عواملی باعث شد که چنین بحثی بین متکلمین مطرح شود ؟ به عبارت دیگر ، متکلمان و فلاسفه دین با چه مشکلاتی رو به رو بوده اند تا موجب شد به این بحث کشیده شوند ؟ مگر زبان دینی چه ویژگی خاصی یا مشکل خاصی را دربرداشت که برای آن مشکل ، چنین مباحثی پدید آمد ؟

به نظـر می رسد مشکلات ، علل و عوامل ذیل دست به دست هم داد تا چنین بحثی به نـام « زبان دین » شکل گرفت : [۲]

۱) مشکل معنا شناختی صفات الهی :

اکثر فیلسوفانی که به مسائل مربوط به زبان دینی می پردازند ، ابتدا محمول گزاره های کلامی را مورد بحث قرار می‌دهند . شاید به نظر بیاید که باید قبل از پرداخت به اوصاف ، به موضوع چنین گزاره هایی بپردازیم . ولی در واقع راه دیگری وجود ندارد، چون تا ما این اوصاف را به درستی نشناسیم ، نمی توانیم موضوع را مستقلاً و بدون واسطه شناسایی کنیم .

پس برای درک مفهوم خدا باید آن را از طریق یک وصف مانند « کسی که جهان را خلق کرده است » ، درک نماییم . لذا ابتدا ، معنای وصفِ « خالقیّت » را به درستی بشناسیم تا به فهم معنای موضوع نایل شویم .

لذا در متون مقدس دینی اوصاف زیادی را به خداوند نسبت می دهیم که پاره ای از این اوصاف ، اختصاص به خداوند داشته و غیر مشترک هستند ولی برخی دیگر ، اوصاف مشترک بین انسان و خدا می باشند ( مانند وصف دیدن ، شنیدن ، علم و ... ) .

از سوی دیگر ، یکی از باورهای بنیادین دینی که به وسیله متون دینی هم تأیید شده ؛ این است که خداوند هیچ شباهتی با سایر اشیاء و پدیده ها ندارد و لذا نمی توان او را به هیچ مخلوقی تشبیه نمود . از طرفی می دانیم که معنای دیگری برای این اوصاف ، غیر از معانی روزمره و انسانی که مستلزم امکان و احتیاج است ؛ سراغ نداریم که موجب شناخت و معرفت ما در فهم و معانی اوصاف خداوند گردد .

این مشکل سبب پیدایش این سؤال شد که اوصافی از قبیل سمیع ، بصیر ، علیم و ... چه معنایی دارند ؟ اگر ما این اوصاف را بر معانی و محدود ننماییم پس معنای اینها چیست ؟

در پاسخ به این سؤال ، جواب های متعددی مطرح شد، که برخی از آنها عبارتند از:

- راه تعطیل را پیش گرفتند .

- عده ای مانند ابن میمون راه حل سلبی صفات را مطرح نموده و به عنوان مثال وقتی در صفات ایجابی می گوییم « خدا عالم است » به معنای سلبی برگردانده و معنا نموده اند که « خدا جاهل نیست » .

- عده ای راه حل تشبیه ( انسان وار انگاری ) را مطرح کردند .

- عده ای راه حل میانه ای بین اشتراک معنوی و لفظی را پیشنهاد کردند .

- گـروهی نیز از راه تمسک به مجـازی بودن یا نمادین بودن معنـای این اوصـاف کوشیدند مشکل را حل کنند .

۲) مشکل تهافت های درونی متون دینی :

در متون دینی اعتقاد بر این است که در کلام خداوند هیچ گونه تناقض گویی یا تعارض واقعی وجود ندارد ؛ ولی در کتاب های دینی ما به یک سلسله تعارض هایی بین بخش های مختلف این متون برخورد می کنیم ؛ که اگر بخواهیم آن اعتقاد پیشین دست نخورده باقی بماند ، چاره ای نیست جز این که اثبات نماییم این تعارض ها ظاهری بوده و در متن واقع آن دو آیه یا روایت به ظاهر متفاوتی هستند ولی در واقع تعارض و تهافتی با هم ندارند .

اگر چنین گفتارهای به ظاهر متعارضی در کلام انسانی دیده شود ؛ راه چاره مشخص است ولی در کلام الهی و وحی که مصون از خطا هست چه باید کرد ؟

این جاست که این سؤالات مطرح می شوند که آیا در اینجا می‌توان مجاز گفت ؟ آیا در متون دینی کنایه ، استعاره و تمثیل وجود دارد ؟ آیا کلام الهی تأویل پذیر است ؟ آیا می توان پاره ای از گفته های دینی را سمبلیک دانست ؟

۳) مشکل تعارض علم و دین و تلاش برای حل آن از طریق راه حل های زبانی :

انگیـزه سوم برای طـرح بحث زبان دینی ، تعارض هایی بود که بین پاره ای از نصوص و ظواهر کتاب مقدس ، با داده های علـوم طبیعی و انسانی به چشم می خورد . این تعـارض بین علم و دین در سه جنبه قابل تصور است :

▪ تعارض بین پیش فرض های علمی و دینی ؛

▪ تعارض بین کشفیات علمی و ظواهر یا نصوص دینی ؛

▪ تعارض بین لوازم روانی کشفیات علمی با جزمیات دینی.

در اینجا آنچه باعث عطف توجه به بحث زبان دینی شد ، تعارض نوع دوم بود. به عنوان مثال ، کشفیات داروین در مورد زیست شناسی به نظر می آمد که بسیاری از « ظواهر کتاب مقدس » در مورد خلقت دفعی آدم را مورد سؤال و تردید جدی قرار داد . ایان باربور در کتاب « علم و دین » فصل چهارم در بحث معارضه با کتاب مقدس چنین می‌گوید:

‹‹ از نظـر نص گرایان ، یعنی کسانی که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک می کردند هیچ نوع سازش با تکامل امکان نداشت . سفر تکوین ، آفرینش انواع را به همین هیأت کنونی که دفعةً واحدةً انجام گرفته ، شرح می دهد ... نظر فیلیپ گوس این بود که خداوند به همه آن سنگواره ها ، نقشی دو پهلو و غلط انداز داده تا ایمان انسان را بیازماید . دو قرن پیش اسقف اعظم اوشر ، از روی سن اعقاب آدم محاسبه کرده بود که آفرینش می بایست در ۴۰۰۴ سال پیش از میلاد مسیح رخ داده باشد . دیگران خاطر نشان می کردند که « تکامل صرفاً یک نظریه است نه یک امر واقعی » و در هر حال ، به اثبات نرسیده است ؛ ولی بسیاری هم بودند که بر داشتشان از کتاب مقدس اجازه قبول تکامل را می داد . بسیاری بین آرا و عقاید دینی سفر تکوین و هیأت قدیم که محمل آن عقاید واقع می شد فرق می نهادند . اینان روایت کتاب مقدس را « شاعرانه و کنایی » به معنای اذعان به اتکای جهان به خداوند می گرفتند ... نواندیشان از این نیز فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته بشری می دانستند ... ›› .[۳]

بنابراین ، یکی از علل روی آوردن متکلمان مسیحی به بحث زبان دینی ، فرار از مخمصه تعارض کتاب مقدس با داده های علمی بود . برخی متکلمین مسیحی اعلام کردند کتاب مقدس در بیان این مطالب ( خلقت انسان و خلقت آفرینش و ... ) از زبان سمبلیک استفاده نموده و مقصود از خلقت شش روزه آسمان و زمین خلقت تدریجی آنها می‌باشد .[۴] در مجموع برای حل مشکل تعـارض علم و دین راه حل های مختلفی عرضه شد ؛ که به قرار ذیل می‌باشند :

۱) راه حل « تفکیک بین قلمرو علم و دین » ؛

۲) راه حل « ابزار انگاری در علم » ( علم به عنوان افسانه ای مفید ) ؛

۳) راه حل « ابزار انگاری در دین » ( دین به عنوان ابزاری برای تحکیم اخلاق ، اخلاق اجتماعی و ... ) ؛

۴) راه حل « تفکیک بین زبان دین و زبان علم » به عنوان بازی های زبانی متنوع ؛

۵) راه حل « تفکیک تجربه دینی از تعبیر بشری » ؛

۶) راه حل « راه ظنی دانستن علوم بشری » ؛

۷) راه حل « سیّال کردن معرفت دینی و تفکیک آن از دین » ؛

۸) راه حل « عرفی دانستن یا سمبلیک انگاشتن زبان دینی » ؛

۹) راه حل « تأویل دین » .

همانگونه که ملاحظه شد ؛ بسیاری از این راه حل ها ( ۴ ، ۵ ، ۷ ، ۸ ، ۹ ) راه حل های زبانی بوده که در نتیجه بحث تعارض علم و دین مطرح شده اند .

بنابراین ، یکی از علل و انگیزه های طرح بحث زبان دین ، پیدایش مشکل تعارض علم و دین بود .

۴) پیدایش و رشد مکاتب فلسفی معارض :

الف) پوزیتیویسم منطقی :

نهضت پوزیتیویسم منطقی که از حدود سال های ۱۹۳۰ آغاز گردید تا اندازه ای احیای سنت اصالت تجربه ای بود که سر رشته آن به دیوید هیوم باز می گشت .

در نوشته های اصحاب حلقه ویـن در دهه ۱۹۳۰ و در اثـر معروف و مـردم پسند ا.ج.آیر به نام « زبان ، حقیقت و منطق »[۵] منطق مفاوضه علمی ، قرار و قاعده اصلی تمام قضایا تلقی شد . طبق اصل تحقیق پذیری « هر سخنی که راهی تجربی برای تعیین صدق آن وجود داشته باشد ، معنادار و در غیر این صورت بی معنا است » ؛ به عبارت دیگر ، « معنای یک گزاره همانا در روش به اثبات رساندن آن گـزاره نهفته است » . حلقه ویـن این اصل تحقیق پذیری را به عنوان ملاک و معیاری عـام برای « تشخیص قضایای معنادار از قضایای بی معنا » مطـرح نمود . بر طبق این معیار ، عبارت های معنادار دو دسته بیش نیستند :

▪ تئـوری ها و قـوانین علمی حاکی از جهان خـارج ، که از طـریق تجربه می توان صدق و کذب آنها را نشان داد؛

▪ جملات تحلیلی یا همان گوییهای ریاضی و منطقی .

البته کسی منکر این نبود که جملات علاوه بر معنای اخباری و توصیفی ، معنای امری و انفعالی هم می توانند داشته باشند ( مانند جملات امری و استفهامی ) ولی صرف نظر از اینها ، اگر جمله ای بخواهد معنای ادراکی اخباری (حقیقی) داشته باشد ، باید حاکی از عبارتی باشد که اثبات صدق و کذبش و یا احتمال صدق و کذبش ، با استناد به مشاهداتی حسی اگر نه عملاً ، دست کم عقلاً میسّر باشد .

بر طبق این اصل و با اعمـال این ضابطه ، باید کثیـری از جملات فلسفه سنتی را بی معنـا بدانیم . لذا ، اینـان به تبع ویتگنشتاین در « رساله منطقی فلسفی »[۶] بر آن شدند که اغلب عبارات موجود در فلسفه سنتی نه تنها باطل ، بلکه یاوه اند .

ب) فلسفه تحلیل زبانی :

ویتگنشتاین در دو مرحله از فلسفه خودش ، دو رأی کاملاً متفاوت درباره « زبان و ماهیت و نقش آن » ابراز داشته و یکی از نقاط اختلاف دو فلسفه او ، همین اختلافی است که در دو نوشته او یعنی « رساله منطقی فلسفی » و «تحقیقات فلسفی » درباره ماهیت و کار زبان به چشم می خورد .

در تلقی اول ، ویتگنشتاین زبان را ابزاری می داند که با آن ، واقع نمایانده می شود و تصویری از واقعیت امور است و میان خود تصویر ( کلام ) و آنچه به تصویر در آمده ، شباهتی در ترکیب هست ؛ یعنی صورتِ کلام ، عین صورتِ واقعیت است و اگر ترکیب ، منحرف یا مختل شود نتیجه مهمل خواهد بود ؛ به عبارت دیگر ، ادای جملات با معنا ، فقط وقتی ممکن است که صورت کلام مطابق با ترکیب واقعیت باشد.

در این تلقی ، کلام مـرکب از جملات است و جملاتی که واقعیت فی نفسه ( وضع امـور ) را تصـویر می کنند «جملات بدوی » هستند . افسوس که ویتگنشتاین هیچ مثال واقعی‌ای از قضیه بدوی عرضه نکرد !

ویتگنشتاین در مـرحله دوم حیات فلسفی خـویش در کتاب « تحقیقات فلسفی » نظـریه ی « تصویری زبان » را ردّ نمود و به جای آن نظـریه « بازی های زبانی » خود را مطـرح کرد . مقصود ویتگنشتاین از به کار بردن تعبیـر «بازی» تبیین هر چه بهتر ماهیت زبان و تنوع در کارکردهای آن در زندگی اجتماعی انسان است .

زبان در این دیدگاه عبارت است از: «بازی های لغوی خاصی که برای توصیف ، گزارش ، تحریک ، تمسخر و صدها کار دیگر نیز به کار می روند» و ما بیشتر باید در پی یافتن کارکردهای خاص هر زبانی باشیم و لذا، در فلسفه دوم ویتگنشتاین این شعار به طـور جدی مطرح می شد که، «از معنای یک سخن سؤال نکنید، ببینید کاربرد آن چیست؟».

توجهات ویتگنشتاین به کـاربردهای مختلف زبـان و تنوعات آن ، سبب تفکیک زبان های علـم و دین، فلسفه و ... از یکدیگر شد ، بعدها تحلیلگران زبانی وظیفه و رسالت اصلی زبان علمی را توصیف پدیدارهای تجربی دانسته و از « انواع وظایف زبان دینی » توصیف های دقیقی عرضه کردند .

به هر حال ، پیدایش فلسفه تحلیل زبانی بوسیله ویتگنشتاین سبب عطف توجه به ماهیت زبان و کارکردهای مختلف آن به طور عام و زبان دین و کارکردهایش به طور خاص شد . پس از ویتگنشتاین ، دیدگاه های او را فیلسوفانی چون فیلیپس ، جان هیک ، آلستون و دیگران نقد و بررسی و تکمیل کرده اند .

● نتیجه گیری :

در مجموع آشکار می شود علل و عوامل چهارگانه ذیل سبب پیدایش بحث زبان دین شده اند :

۱) مشکل معنا شناختی صفات مشترک بین انسان و خدا ؛

۲) مشکل تهافت های درونی متون دینی ؛

۳) مشکل تعارض علم و دین وعقل و دین ؛

۴) پیدایش و رشد مکاتب فلسفی .

نویسنده: علی شکری

[۱] . گزاره کلامی ، گزاره ای است که موضوع آن خدا و محمول آن یکی از اوصاف او ؛ مانند عاملیّت ، خالصیّت و .... است .

[۲] . مصطفی ملکیان ، جزوه زبان دینی ، جلد اول ، ص ۱۵ .

[۳] . ایان بابور ، علم و دین ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ( نشر دانشگاهی ، ۱۳۶۲ ) ، فصل ۴ ، ص ۱۲۰ و ۱۲۱ .

[۴] . همان منبع ، ص ۱۵۱ .

[۵] . الف.ج .آیر ، زبان ، حقیقت و منطق ، منوچهر بزرگمهر ، ( انتشارات دانشگاه صنعتی شریف ، ۱۳۶۲ )

[۶]. لودویک ویتگنشتاین ، رساله منطقی فلسفی ، ترجمه دکتر میر شمس الدین ادیب سلطانی ، مؤسسه انتشارات امیر کبیر ، ۱۳۷۱.



همچنین مشاهده کنید