سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

دین حافظ صلح


دین حافظ صلح

صلح طلبان مذهبی, دین را بطور کلی حامی صلح می دانند و توجیه متفکران سکولار برای جنگ افروزی را نمی پذیرند

یکی از جنبه‌های محکومیت اخلاق ‌مدارانه جنگ به کشتار نظامیان و مبارزان می پردازد. صلح طلبان معتقدند کشتار مبارزان دشمن نادرست است، چرا که اساسا کشتار اشتباه است. این استدلال مخالف ایده‌آل جنگ عادلانه است که می‌گوید نظامیان دشمن را باید نابود کرد. منتقدان ابراز می دارند که صلح‌طلبی به این ترتیب قادر به تمییز «بی‌ گناه» و «مقصر» نیست.

آنسکوم ابراز می‌دارد: «آموزه های صلح طلبی چنین می گویند که تفاوتی میان ریختن خون بی‌گناهان و ریختن خون هر انسان دیگری وجود ندارد.» سنت جنگ عادلانه کشتار مبارزان دشمن را مجاز می‌ شمرد، چرا که این افراد دیگر بی‌گناه محسوب نمی‌شوند آنها که کشتار مبارزان دشمن را خالی از اشکال می‌ پندارند، سربازان دشمن را مستحق مرگ می‌دانند یا دست‌ کم کشتار آنها را اشتباه نمی‌دانند.

درخصوص نحوه کارکرد ایده «استحقاق مرگ» در نظریه جنگ عادلانه، هنوز سوالات بی‌جواب زیادی وجود دارد. یکی از این شبهات این که ممکن است سربازانی که به جنگ فراخوانده شده‌اند، بطور کامل با ایدئولوژی خود موافق نبوده‌اند و به​این ترتیب نمی‌توان ادعا کرد که آنها گناهکار بوده و مستحق مرگ هستند. اما ساده‌ترین راه برای توجیه کشتار نظامیان دشمن آن است که بین این کار و ایده دفاع از نفس رابطه برقرار کنیم.

سربازان ما در جنگ عادلانه با دشمنانی مواجهند که اگر گام اول را در کشتن دشمن برندارند، حریف زودتر اقدام خواهد کرد! در ادبیات جنگ عادلانه، سرباز دشمن متهم به دشمنی است و در جنگ تنها جزای این جرم، مرگ است.

ایده کشتار به عنوان مجازات با مساله اعدام ارتباط نزدیکی دارد.

از نظر حامیان اخلاق‌مدار اعدام، قاتلان را باید مجازات کرد، چراکه ماهیت جرم آنها مستحق مرگ است. در حالی‌ که برآیندنگران ملاحظات دیگری همچون ارزش بازدارنده اعدام را نیز به عقیده فوق اضافه می‌ کنند، رویکرد اخلاق مدارانه تنها به استحقاق اخلاقی و جرم مجرم توجه دارد. این بینش نسبت به جرم را می‌ توان در این ایده نیز مشاهده کرد که سربازان دشمن به​دلیل شرکت جستن در فرآیند جنگ، مستحق مرگ‌ هستند.

نسخه‌های مطلق و حداکثری صلح‌طلبی اخلاق‌مدارانه مخالف هرگونه کشتار ـ حتی کشتار سربازان دشمن ـ هستند. آنها حتی اعدام را نیز نادرست پنداشته و کشتار حریف در دفاع از نفس را نیز غیرقابل توجیه می‌دانند. مضافا این‌که مخالفان جنگ، مرگ را مجازات خصومت‌های بین​المللی می​دانند.

دیگر بحثی که می‌ توان در اینجا مطرح کرد این است که کشتار سربازان دشمن در همه حال صحیح نیست، چرا که آنها گاهی در مشارکت خود در جنگ اراده‌ای نداشته‌اند (مثلا آنها که ملزم به شرکت در جنگ بوده‌اند) صلح‌طلبان با این‌که کشتار سربازانی که به اجبار در جنگ شرکت داشته‌اند اقدامی غیراخلاقی توصیف می‌ کنند، اما برای کشتار سربازانی که اهداف شومی در سر داشته باشند، استثنا قائل می‌شوند.

● کشتار غیرنظامیان

با این‌که برخی نسخه‌های حداکثری صلح‌طلبی اخلاق‌مدارانه حتی کشتار نظامیان در جنگ را هم نادرست می‌انگارند، برخی از دیگر نسخه‌ها هم هستند که اساسا جنگ را غلط می‌دانند، چه در آن احتمال کشته شدن غیرنظامیان می‌ رود. یکی از اصول سنت جنگ عادلانه، ایده امنیت غیرنظامیان است. این ایده معتقد است زندگی افرادی که در جنگ مداخله‌ای ندارند، نباید در معرض خطر قرار گیرد. حال اگر این ایده را با ایده غیراخلاقی بودن کشتار بی‌گناهان در کنار هم قرار دهیم، این نتیجه حاصل می‌ شود که غیرنظامیان بی‌گناه بوده و باید از کشتار در امان باشند.

در اینجا این سوال به ذهن متبادر می‌ شود که آیا همه غیرنظامیان حقیقتا بی‌گناه‌اند؟ پاسخ سنت جنگ عادلانه این است که غیرنظامیان باید از هرگونه آسیب ایمن باشند. بنابراین آنها را به صورت قراردادی بی‌گناه می‌انگاریم. از اینجا می‌ توان نسخه دیگری از صلح‌طلبی را استخراج کرد و در آن انگشت اتهام را به سوی جنگ‌هایی نشانه رفت که در آنها غیرنظامیان بی‌گناه از بین می‌روند.

صلح‌طلبان جنگ عادلانه، با علم به ماهیت جنگ‌های مدرن که در آنها از اسلحه‌های مکانیزه، بمباران‌های هوایی و تسلیحات کشتار جمعی استفاده می‌شود، در صحت مدعای اخیر هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهند. این تسلیحات تمایزی میان نظامیان و غیرنظامیان قائل نمی‌شوند. به این ترتیب طبق تلقی صلح‌طلبانه از سنت جنگ عادلانه، جنگ‌های مدرن نمی‌توانند عدالت‌ محور باشند.

البته سنت جنگ عادلانه کشتار غیرنظامیان بی‌​گناه را مطابق با اصل «اثر مضاعف» مجاز می‌شمرد. ریشه‌های این نظریه را باید در سنت مسیحیت جستجو کرد، آکویناس معتقد بود که یک کنش واحد ممکن است اثرات چندگانه‌ای به دنبال داشته باشد.

نکته: استنلی هاورواس معتقد است که صلح‌طلبی یک موضع دینی است، چون به همان اندازه که به عقاید آخرت‌شناسانه می‌پردازد، به اخلاق و سیاست نیز نظر دارد. ادیان مختلفی وجود دارند که مواضع صلح‌طلبانه را با آغوش باز می​پذیرند

وی ضمن ارائه مثال کشتار در حالت دفاع شخصی، ابراز می‌دارد برای این اقدام دو اثر مترتب است: یکی نجات دادن زندگی یک فرد و دیگری گرفتن جان فردی دیگر. از این‌رو کشتار فرد مهاجم در حالت دفاع شخصی تنها به صورت ناخواسته یا تصادفی از قانون مخالفت با کشتار تخطی می‌ کند. جالب اینجاست که آکویناس از بسط بیشتر این بحث امتناع کرده و از ذکر موضوع مجاز بودن یا نبودن کشتار طرف سوم بی‌گناه خودداری می‌ کند.

البته سنت جنگ عادلانه از این سناریو براحتی نمی گذرد و کشتار طرف سوم های بی گناه (غیرنظامیان) در جنگ را مجاز می‌شمارد - البته تا جایی که هدف اصلی از جنگیدن حصول مقاصد مجاز بوده و کشتار بی گناهان یک اثر ثانویه قابل پیش‌بینی اما غیرعمدی باشد - صلح طلبان مطلق مخالف دکترین «اثر مضاعف» بوده و ادعا می‌ کنند کشتار بی‌گناهان در جنگ تحت هر شرایطی نادرست است، حتی اگر غیرعمدی باشد.

در حقیقت برخی صلح طلبان می گویند که چون ما بر این نکته واقفیم که در جنگ افراد غیرنظامی به هلاکت خواهند رسید، پس نمی توانیم ادعا کنیم که برخی غیرنظامیان بی​گناه ممکن است به صورت کاملا «غیرعمدی» در جنگ کشته شوند. صلح طلبان مشکل اصلی جنگ را کشته شدن تعمدی غیرنظامیان در آن می​ دانند.

با این‌که آنسکوم در مخالفت با صلح طلبی سخن به میان آورده است، اما در نقد حملات نظامی به هیروشیما و ناکازاکی هم جملات جالبی دارد: «بی معنی است که وانمود کنیم قصد نداریم کاری را انجام دهیم، در حالی که وسیله اتخاذ شده مان، حاکی از هدف از پیش تعیین​شده​مان باشد.»

آنسکوم بر این باور است که اگر به طور مستقیم قصد کشتار غیرنظامیان را نداشته باشیم، آنگاه جنگ توجیه‌پذیر خواهد بود. وی نادیده گرفتن تفاوت میان ریختن خون بی‌گناهان و هرگونه خونریزی دیگر (عقیده صلح طلبان) را اشتباه می پندارد.

البته صلح‌طلبان هم می‌توانند در پاسخ کل مقوله جنگ را زیر سوال ببرند، چه در آن غیرنظامیان بی‌گناه کشته می‌شوند؛ حال سهوا یا عمدا.

● پایه‌ های دینی و فرهنگی

دین و اخلاق فضیلت‌ محور: آن قسمی از صلح‌طلبی که مطلق و اخلاق‌ مبنا باشد، اغلب ریشه‌ های دینی ـ مذهبی دارد. استنلی هاورواس معتقد است صلح‌طلبی یک موضع دینی است، چون به همان اندازه که به عقاید آخرت‌شناسانه می‌پردازد، به اخلاق و سیاست نیز نظر دارد. ادیان مختلفی وجود دارند که مواضع صلح‌طلبانه را با آغوش باز می‌ پذیرند. هندوئیسم و بودایسم آهیسما (نبود خشونت‌ورزی) را مبنای فضایل اخلاقی خود قرار می‌دهند.

مسیحیان نیز به همین ترتیب تعهد نسبت به نبود خشونت‌ورزی را در کانون سنن خود وضع می‌کنند. یکی از دلایلی که سبب می‌شود صلح‌طلبی‌های مطلق و اخلاق‌مدار نیازمند پایه‌ های دینی به نظر برسند این است که تعهد نسبت به صلح‌آفرینی می‌تواند باعث «رنج کشیدن» در دنیای «واقعی» زندگی سیاسی گردد.

البته برخی مذهبیون با جدا دانستن دنیای زندگی سیاسی از دنیای واقعی، آن را صرفا یک جهان «ظاهری» می‌پندارند. به زعم بودا دنیای موجود مادی، دنیای «ظواهر» است که رنجش در همه جای آن موج می‌زند.

یکی از شیوه‌های رهایی از این آزردگی‌ها، قدم نگذاشتن در موهومات این دنیاست. آهیسما فضیلتی است که خشونت مستدام در دنیای واقعی را بر نمی‌تابد. سنت مسیحیت اما «شهر خدا» یا تقدیر الهی را واقعیتی اسرارآمیز تلقی کرده و آن را بسیار مهم‌تر از واقعیت «شهر انسان» می‌پندارد. (در بین متفکران اسلامی نیز فارابی مدینه فاضله را که خصایص الهی دارد در برابر مدینه‌های جاهله که خصوصیات شیطانی دارند، قرار می‌دهد.)

ساختار این نوع عقاید با ماهیت مطلق و اخلاق‌مدارانه صلح‌طلبی دینی ارتباط تنگاتنگی دارد. به باور برخی متدینان فرامین خدا تعهد نسبت به صلح‌طلبی را الزام می بخشند. این فرامین، قطع نظر از پیامدهایی که در دنیای واقعی به جا می‌گذارند، واجب‌الاطاعه هستند.

آنها معتقدند خداوند، هم توان تحمل سختی‌ها را به انسان می‌دهد و هم آنها که به اصول صلح آفرینی پایبند بمانند را بی‌پاداش نمی‌گذارد.

با این‌که ممکن است برآیندگرایان یا واقع گرایان سیاسی به صلح طلبی انگ «بی‌تدبیری» یا حتی «سبک مغزی» بچسبانند، اما از دیدگاه تقدیر، این پیامدها فاقد هرگونه اثربخشی پایدار هستند. در واقع صلح‌طلبان دینی از رنجی که به دلیل امتناع از شرکت در رخدادهای خشونت‌ محور می برند ناخشنود نیستند، چه ایمان دارند که این رنجش در ساختار گسترده عدل الهی بی پاداش نخواهد ماند.

دایره‌‌المعارف فلسفی استنفورد

مترجم: محمدهادی کرامتی