سه شنبه, ۱۸ دی, ۱۴۰۳ / 7 January, 2025
دنیای واقعی گلستان
شادروان استاد غلامحسین یوسفی (۱۳۰۶ ۱۳۶۹) در مشهد به دنیا آمد. در سال۱۳۳۰ دکتری ادبیات فارسی و نیز لیسانس حقوق قضائی و علوم سیاسی گرفت و در سمت استادی ادبیات فارسی دانشگاه مشهد مشغول کار و تحقیق شد. ابومسلم سردار خراسان، دیداری با اهل قلم، کاغذ زر، تحقیق درباره سعدی، شیوههای نقد ادبی ، برگهایی در آغوش باد، چشمه روشن، و تصحیح غزلیات و بوستان و گلستان از جمله آثار ارجمند این عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است. آنچه در پی می آید، بخشی از مقدمه <تصحیح و توضیح گلستان سعدی> است که به همت انتشارات خوارزمی به چاپ مکرر رسیده است.
آنچه در گلستان بیش از هر چیز جلب نظر میکند، تجربههای فراوان و متنوع سعدی است در زندگانی. وقتی این کتاب را به دقت از نظر میگذرانیم، سیمای مردی دنیا دیده و پخته واندیشهور در نظرمان مجسم میشود که در سراسر عمر از فراز و نشیبهای بسیار گذشته، در شیراز و دیگر جاها تأملها کرده، در بلاد مهم دنیای آن روز از محضر بزرگانی نظیر ابن جوزی، سهروردی و دیگران نکتهها آموخته و بهرهها برده، با طبقات مختلف از شاهان و وزیران گرفته تا افراد متوسط و عامه مردم حشر و نشرها داشته، در سفرها با کاروانیان از هر دسته به سر برده، از شهری به شهری رفته، بیابانها درنوردیده، و در هر جا چیزهای تازه دیده، و افزونبر کتابهای بسیار که خوانده، جهان را از راه تجربه مستقیم آزموده و شناخته است. بهعلاوه هوش سرشار و ذهن روشن و باریکبین او در ورای هر چیز حتی از مشهودات عادی نکتههای ظریف و بدیع دریافته است.
اهمیت موضوع اخیر اگر بیش از وسعت مشاهدات و تجربیات سعدی نباشد، کمتر از آن نیست؛ زیرا صرف مسافرت و جهانگردی و با مردم نشست و برخاست کردن برای پروردن فکر کفایت نمیکند، بلکه باید چشم بصیرت هم داشت و آنچه دیدنی و شناختنی است، کشف کرد و در آنها به تأمل نگریست و به نتایجی از آنکه سعدی بر آنها دست یافته است، رسید. وگرنه بسیارند کسانی که چشم باز دارند و چیزی نمیبینند!
● مردمشناسی سعدی
یکی از جلوههای ادراک قوی و آزمونهای سعدی در زندگی، مردمشناسی اوست و معرفت وی به روحیات افراد بشر که به صور گوناگون در گلستان به نظر میرسد و در حکایات گلستان از موارد نقص و عیب و یا استعداد نیکویی انسان بسیار سخن میرود. همه جا دیده واقع بین سعدی است که حقایقی تلخ و شیرین را میبیند و ما را با آنها آشنا میکند. یک جا یکی از مردم شام را میبینیم که تا در بیشه منزوی است، قناعت میورزد و چون به نعمت و راحت میرسد، از عهده تمنیات خود برنمیآید و غرق لذتجویی میشود. دیری نمیگذرد که اسیر دام دنیا میگردد و سعدی از زبان حکما درباره او میگوید: <زلف خوبان زنجیر پای عقل است و دام مرغ زیرک.>
احوال اعرابیی که در بیابان تنها و گرسنه مانده بود و کیسهای یافت، و مقایسه ذوق و شادی او که پنداشت در آن گندم بریان است و تلخی نومیدیاش وقتی معلوم شد که پر مروارید است، نمونهای دیگر از احساس آدمی در اوقات مختلف است. بشری که همواره درپی زر و سیم دوان است روزگاری نیز به آنجا میرسد که مینویسد:
در بیابان فقیر سوخته را
شلغم پخته به که نقره خام!
نظیر این تجربه را سعدی از مشاهده خود نقل میکند که وقتی <پایم برهنه مانده بود و استطاعت پایپوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. شکر نعمت حق تعالی به جای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم.>با مالداری خسیس نیز روبرو میشویم که خیرش به هیچ کس نمیرسد و آب از ناخن او نمیچکد؛ ولی وقتی در دریای مغرب گرفتار طوفان میشود، دست به دعا برمیدارد. کسان وی نیز مرگش را غنیمت میشمرند و میراثش را میخورند و سعدی در نمایش عوالم واندیشههای ایشان میگوید:
وه که گر مرده باز گردیدی
به میان قبیله و پیوند،
رد میراث سختتر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند!
تلون طبع پادشاهان ذهن نکته یاب سعدی را متوجه ایشان میسازد که <وقتی به سلامی برنجند و وقتی به دشنامی خلعت دهند!> از این رو در کار دیوان پادشاه دو طرف میبیند: <امید و بیم> و گاه آن را چون سفر دریا میشمارد: <خطرناک و سودمند.>
طبیعت عیبجوی گروهی از آدمیان موضوع حکایتی دیگر است. کسی با ماهرویی در خلوت نشسته و در به روی خود بسته است. جمعی از آشنایان در نزدیکی از علما از او سخن میرانند که: <هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری از وی به سلامت بماند؟> جوابی که شنیدند، گوشهای از کنهاندیشهشان را به ایشان نمود. وی گفت: <اگر از مهرویان بسلامت ماند، از بدگویان نماند!>
از این قبیل است سخن دیگر سعدی که حاکی از تجربه است و معرفت به نفوس آدمیان: <هرکه با بدان نشیند، اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند، به فعل ایشان متهم گردد تا اگر به خراباتی رود به نمازکردن، منسوب شود به خمر خوردن>! همین آشنایی با طبایع مردم سبب شده سعدی بگوید: <دیده دشمنان جز بر بدی نمیآید> و آن که به دیده انکار مینگرد، صورت یوسف(ع) را نازیبا میبیند و هنر در نظرش عیب مینماید؛اما:
ور هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند به جز آن یک هنر
جلوهای دیگر از این دلبستگی، عشق است که وقتی بر آدمی مستولی میشود، اختیار از کف او میرباید؛ از این رو در گلستان بندهای زیباروی را میبینیم که چون خواجهاش بدو نظر دارد، وی زبان درازی و بیادبی میکند؛ یا پارسایی که از محبوب خود هر ملامت را به جان میپذیرد و دم برنمیآورد؛ و قاضی همدان که براثر دلدادگی، با همه شرف منصب قضا، به هر خواری و تباهی تن در میدهد. سعدی این رفتار افراد بشر را که میبیند، از سر بصیرت میگوید:
هرکجا سلطان عشق آمد، نماند
قوت بازوی تقوا را محل
داستان جوانی مشتزن که عزم سفر داشت و مباحثه او با پدرش که با رای او مخالف بود، نموداری است دیگر از نمایش روحیات و طرز تفکر گونهگون مردمان. در اینجا در یک طرف پسری را میبینیم ورزشکار و متکی به زور بازوی خویش، اهل سعی و تلاش و امیدوار به پیروزی، و در سوی دیگر پدر او مردی است جهان را آزموده و تجربههای تلخ او را به سرنوشت معتقد کرده و به این نتیجه رسیده که: <تهیدستان را دست دلیری بسته است و پنجه شیری شکسته>؛ اما آنچه در داستان بهخصوص قابل توجه است، سخن گفتن سعدی است از کنه ضمیر هر یک و نشان دادناندیشههای ایشان. همین کیفیت را در عرضه داشتن احوال و افکار دو گروه دیگر در <جدال سعدی با مدعی> میتوان دید که هر یک از دو طبقه توانگران و درویشان چطور میاندیشیدهاند و برخوردشان با یکدیگر و طرز تلقیشان از مسائل حیات و حدود وظایف و توقعاتی که داشتهاند، چگونه بوده است.
سرگذشت مردی درویش که فرزند نداشت و از خدا آرزوی پسر میکرد، یا درویشی صالح که لشکر مردمآزاری برسرش سنگ زد و او فرصت نگاه داشت تا چون ملک بر لشکری خشم گرفت و در چاهش افکند، همان سنگ را برسر او کوفت، جلوههایی است دیگر از افکار و تمنیاتی که ممکن است گروهی از مردم را دیر زمان به خود مشغول بدارد؛ یا قصه همقفس شدن زاغ و طوطی و دلآزردگی آنها از مصاحبت یکدیگر، مثالی است روشن از احساسات مردم نسبت به هم و به این نتیجه رسیدن که <صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است>!
در گلستان میخوانیم که حکایت بر مزاج مستمع گفتن، وی را به سخن تو مایل خواهد نمود؛ چنان که هر عاقلی با مجنون نشیند، نباید جز ذکر لیلی کند. این گفته از آشنایی نویسنده با روحیات و تمایلات اشخاص حکایت میکند. جای دیگر تجربه و مردمشناسی وی از نوک قلمش میتراود که:<قحبه پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنه معزول از مردمآزاری؟> یا <هرکه دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد، بگوید.>
این نکتهها که در گلستان فراوان است، نویسنده را مردی نشان میدهد ژرفبین و آشنا با احوال و اخلاق نفوس بشری و فضائل و نیز نقایص آنان. این همه موضوعات دقیق و ظریف را سعدی به لباس حکایت و تمثیل چنان ساده و مطبوع عرضه کرده که خواننده به عمق معنی آنها دیرتر توجه پیدا میکند.
● طبقات مختلف مردم
حشر و نشر سعدی با انواع اشخاص و تأمل در رفتار و خلقیات آنان موجب آمده که در گلستان از طبقات مختلف مردم سخن رود. نه تنها دو باب گلستان به <سیرت پادشاهان> و <اخلاق درویشان> اختصاص دارد، بلکه در خلال حکایات و روایاتی که در کتاب پراکنده است، تصویری از زندگانی مردم گوناگون را به وضوح توان دید. شاید یکی از جهات محبوبیت عام این کتاب، همین جامعیت و شمول آن باشد که به عموم اشخاص از پارسایان گرفته تا پادشاهان جهانگیر و پیادگان سر و پا برهنه پرداخته و از آنان سخن رانده است. بهعلاوه آنچه نویسنده از آنان گفته، از حقیقت به دور نیست و معلوم میدارد چگونه این مرد هوشمند در احوال هر گروه تامل و دقت کرده و گوشههایی از زندگانی آنان را که درخور توجه دیده، در لباس حکایاتی کوتاه به قلم آورده است! گلستان سعدی از لحاظ مطالعات اجتماعی در عصر او کتابی است قابل ملاحظه و از این نظرگاه ممکن است مورد نکتهسنجیها و بحثهای فراوان واقع شود. این که برخی از سخنان سعدی در این کتاب حکمتآمیز مینماید و به گفتههای مردی میماند که گویی تجربه و حکمت را در هم آمیخته و عصاره آنها را در قالب روایات گوناگون عرضه کرده است، ناشی از همین بصیرت اوست که جهانیان را در حالات متنوع و مواقع و مواضع مختلف دیده و شناخته و به چنین جهانبینی شامل و خاصی دست یافته است.
در این کتاب با وزیری روبرو میشویم نیک محضر که در فکر رهاندن جان اسیری از خشم پادشاه است و در برابر، وزیری دیگر را میبینیم گرفتار خبث طینت. پیشروی این دو، اسیر دست از جان شستهای است در شرف کشته شدن. گاه از محمود غزنوی سخن میرود که <هنوز نگران است که ملکش با دگران است.> در دستگاه سلطانی، ملکزادگان را میبینیم که بر ضد برادر خود توطئه میکنند و در حکایتی دیگر هرمز وزیران پدر را از بیم و احتیاط دربند میکند. یک جا دزدان راه را برکاروانیان بستهاند، و وقتی غلامی عجمی در کشتی مینشیند و چون دریا ندیده، لرزه بر اندامش میافتد و حکیمی طبایعشناس که در کشتی است او را آرامش میبخشد. در حکایتی وضع لشکریان مستمری ناگرفته و احساساتشان نسبت به فرمانده خود مطرح است و درحکایت دیگر، وزیری معزول به حلقه درویشان درمیآید.
گاه دربان یکی از بزرگان، راه را بر سعدی میبندد و جفا میکند و زمانی جوانی که <در صنعت کشتی گرفتن سرآمده>، قصد میکند استادش را در مصارعت مغلوب نماید. با شیادی برخورد میکنیم که ادعاهای نادرست دارد و بعد معلوم میگردد. دو برادر نیز هستند که یکی خدمت سلطان میکند و توانگر است، و دیگری به زور بازو نان میخورد و درویش است. گفتگوی این دو شنیدنی است؛ از جمله وقتی که مرد درویش میگوید: <نان خود خوردن و نشستن به از کمر زرین به خدمت بستن.>
درجامع بعلبک مستمعان وعظ سعدی جماعتیاند <افسرده دل مرده و راه از صورت به معنی نبرده> که نفس وی در آنان در نمیگیرد. با پارسایی نیز آشنا میشویم که زخم پلنگ داشت و خدا را شکر میگفت که به مصیبتی گرفتار است نه به معصیتی. گاه بر سر راهی، مردی مست را مییابیم که خفته و زمام اختیارش از دست رفته است. از دو درویش خراسانی هم یاد میشود: یکی ضعیف و کمخوار، و دیگری پرخوار و قوی که سرنوشتی شگفتانگیز دارند. در حکایات دیگر سخن از بقالی است در واسط که هر روز طلب خود را از صوفیان به خشونت میخواست، یا مخنثی که ثروتی به هم زده و در خشکسالی اسکندریه، برای مسافران سفره گشاده بود و تنگدستان را یاری میکرد، و یا خارکنی بلندهمت که ترجیح میداد نان از عمل خویش خورد و منت حاتم طائی نبرد.
علاوه بر اینها درگلستان با اشخاص گوناگون آشنایی پیدا میکنیم؛ از قبیل: بازرگانی حریص که <صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار>، سحبان و ائل و فصاحت او، خطیبی کریهالصوت، شاعری که حتی امیر دزدان را ثنا میگفت، بازرگانی زیان کرده، و درویشی در مقام پادشاهی.
در این کتاب زنان نیز کم و بیش درحکایتها به چشم میخورند؛ از جمله: دختر یکی از بزرگان حلب که به نکاح سعدی در میآید و بدخوی است و ستیزهروی؛ یا دختری زشت که با وجود جهاز و ثروت ناگزیر زن مرد نابینایی شد، پدر دختر از مداوای چشم داماد نگران بود و میگفت: <ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد>! پیرمردی هم در بغداد دخترش را به کفشدوزی داده بود و رفتار مردو سخن پدر دختر موضوع حکایتی است مزاحآمیز که سعدی در بیان بقای خوی بد در طبیعت آدمی آورده است.
بحث در باب طبقات مختلف جامعه در حکایات گلستان و اشخاص داستانها خود موضوع مقالهای مفصل تواند بود.۱ از همین اشاره مختصر این حقیقت معلوم میشود که سعدی تا چه حد با انواع مردم معاشرت کرده و از طرز تفکر و سلیقهها و عوالم ایشان آگاهی داشته است. نتیجه این انس و آمیزش است که در خاطرات و روایات او از این همه مردم گونهگون از فقیر و غنی، عالی و دانی سخن میرود و آنچه از دنیای آنان، به تفصیل یا به اجمال و گاه بهصورت اشارهای زودگذر، آورده گوشهای از واقعیت است و نموداری از نظر تیزبین او.
● اخلاقیات گلستان
برگلستان سعدی ایراد گرفتهاند که به عنوان کتابی اخلاقی، بر یک اساس ثابت استوار نیست <و آنچه را فرنگیان سیستم میگویند> فاقد است: به عبارت دیگر <یک اندیشه مرکزی و اساسی نداردکه فصول کتاب برای تایید آن نوشته شده باشد>، بلکه <گلستان مانند کشکول یا جنگ، مجموعهای است از آنچه سعدی در طی سی و چند سال سیر و سیاحت دیده و شنیده است.> مفصلترین انتقادها را بر این کتاب، علی دشتی نوشته است که خود یکی از شیفتگان سعدی است. وی نمونههای گوناگون ازحکایات و سخنان سعدی را در گلستان نشان داده که برخی با یکدیگر متناقض مینماید، یا هدفی اخلاقی ندارد، و در بعضی از آنها فکر مصلحت شخصی و صیانت نفس بر فضیلت حقپرستی غلبه میکند و احیانا برخی از حکایات با عنوان بابها سازگار نیست.۲
اگر از آن نظر که دشتی به گلستان نگریسته است، در این کتاب غور کنیم، به همین نکتهها خواهیم رسید؛ اما حقیقت آن است که پسندها و اندیشههای سعدی را در اخلاق و مسائل اجتماعی و کشورداری، در <بوستان> میتوان یافت. جهان آرزوی سعدی در بوستان جلوهگر است۳ نه در گلستان. من این تعبیر آقای دکتر زرینکوب را در مورد گلستان میپسندم که:<سعدی در این کتاب انسان را، با دنیای او و با همه معایب و محاسن و با تمام تضادها و تناقضهایی که در وجود او هست، تصویر میکند... در دنیای گلستان زیبایی در کنار زشتی و اندوه در پهلوی شادی است و تناقضهایی هم که عیبجویان در آن یافتهاند؛ تناقضهایی است که در کار دنیاست. سعدی چنین دنیایی را که پر از تناقض و تضاد و سرشار از شگفتی و زشتی است، در گلستان خویش توصیف میکند و گناه این تناقضها و زشتیها هم بر او نیست، برخود دنیاست. نظر سعدی آن است که در این کتاب انسان و دنیا را آن چنان که هست، توصیف کند، نه آن چنان که باید باشد. و دنیا هم مثل انسان آن چنان که هست، از تناقض و شگفتیهای بسیار خالی نیست.>۴ اگر هم نصیحتی در کتاب مندرج است، به قول سعدی <به شهد ظرافت بر آمیخته> است و آراستن کتاب به <نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی> و <گفتار طربانگیز و طیبتآمیز> ملحوظ بوده است.
این صفت گلستان، یعنی نمایشی حقیقی و گرم و زنده از دنیا، خود امتیاز و اختصاصی است برای این کتاب. در گلستان انسان با دنیایی سروکار دارد محسوس و واقعی، نه فقط با عالم نگارین و خیالآمیز برخی اخلاقنویسان که غالباً لمس نشدنی است و نامطبوع؛ بهخصوص که سعدی به واسطه تجربههای فراوان و نکتهیابیهای شگفتانگیز و غور در احوال و افکار انسان، و قدرت قلم خویش در این نگارگری با هنرمندی و استادی خاصی از عهده برآمده است.
در این دنیا دیدنیها بسیار است و قابل تامل. یک جا میخوانیم که پستترین بندگان هارونالرشید در غایت جهل به حکمرانی مصر میرسد، یا کیمیاگری گرسنه میماند و ابلهی در خرابه گنج مییابد. جایی دزدی را میبینیم در لباس درویشان که مال مردم را میبرد و نیز با گدایی روبرو میشویم که مالی فراوان اندوخته است و حاضر نیست حتی به پادشاه مبلغی وام دهد، یا با <ابلهی سمین> با <خلعتی ثمین در بر، قصبی مصری بر سر، و مرکبی تازی در زیر ران، و غلامی از پیدوان.> پسری نیز هست که مرگ پدر مهربان را آرزو می کند، پارسازادهای که وقتی بر میراث عموهای خود دست مییابد، هر فسق و فجور و معصیتی را مرتکب میشود و نصیحت نمیپذیرد. روزی نیز میرسد که از نکبت حال برای پوشاک، پارهپاره به هم میدوزد و برای خوراک، لقمهلقمه میاندوزد. در این جهان معلمی دیده میشود که به حسن بشره شاگرد خود نظر دارد. صوفیان نیز اگر پیش از این، <طایفهای در جهان پراکنده بودند به صورت و به معنی جمع>، اینک قومی شده بودند <به صورت جمع و به دل پراکنده>!
همچنان که در دنیای واقعی خوبیها و بدیها، زیباییها و زشتیها بسیار است و گاه در کنار هم، گلستان نیز این همه را در بر دارد و به صورتی بارز. جلوه خاص گلستان در این است که این عالم رنگارنگ را جلو چشم ما مجسم کرده است؛ مثلا میبینیم فرمانروایان در کشورداری شیوههای متفاوت داشتهاند: یکی از ایشان با آنکه به مرضی هایل گرفتار است، برخلاف دستور طبیبان که زهره آدمی را تنها داروی او میدانند و علیرغم فتوای قاضی و رضایت پدر و مادر پسری دهقان به نابودی فرزند، راضی نمیشود که جوانی را برای معالجه او بکشند و میگوید: <هلاک من اولیتر که خون بیگناهی ریختن> و در همان هفته شفا مییابد. دیگری به ملازمان خود سفارش میکند حتی اندکی نمک از روستا به رایگان نستانند و بهای آن را بپردازند <تا رسمی نگردد و دیه خراب نشود> و در جواب سوال ایشان که: <این قدر چه خلل کند؟> میگوید: <بنیاد ظلم در جهان اول اندک بوده است و به مزید هرکس بدین درجه رسیده است!> در حکایتی دیگر، ارکان دولت خلیفهعباسی اظهارنظر میکنند کیفر سرهنگزادهای که پسر خلیفه را دشنام مادر داده است، کشتن است یا زبان بریدن و یا مصادره کردن و نفی؛ اما خلیفه میگوید: <ای پسر، کرم آن است که عفو کنی و اگر به ضرورت انتقامخواهی، تو نیزش دشنام مادر ده، نه چندان که انتقام از حد بگذرد که آنگه ظلم و از طرف تو باشد و دعوی از قبل خصم.> اما همه فرمانروایان از این گونه نبودند: یکی <دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود> و نصیحت نمیپذیرفت؛ دیگری در رعایت مملکت و آسوده داشتن لشکر، سستی میکرد و هریک از ایشان به کیفر اعمال و رفتار خود گرفتار شد.
وزیران و رجال حکومت نیز طبایع و شیوههای مختلف داشتهاند: یکی سلطانی را بیم میداد که:<تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟>، دیگری خانه رعیت را خراب میکرد تا خزانه سلطان را آباد کند. وزیری صاحب غرض عمرولیث را برمیانگیخت که بندهای از خدمت گریخته را بکشد؛ اما یکی از وزرا هم بود که به زیردستان رحم میکرد و صلاح ایشان را به خیر توسط مینمود.
در گلستان، مردم از هر طبقه و در هر لباس، سیرههای گوناگون دارند و در برابر حوادث و مسائل عکسالعملهاشان متفاوت است. اینکه سعدی در حکایات خود این همه اشخاص متفاوت را آفریده، اعجابانگیز است و دلپذیر. یک جا درویشی مستجابالدعوه در بغداد، در حق حجاج بن یوسف، حاکم بیدادگر بنی امیه که از او دعای خیر میخواهد، میگوید: <خدایا، جانش بستان!> حجاج گفت: <از بهر خدا این چه دعاست؟ گفت: دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را!> درویشی دیگر به درجهای از <فراغ ملک قناعت> رسیده است که به عبور پادشاهی التفات نمیکند. سومی که در آتش فقر میسوزد، راضی نمیشود به نزد مردی کریم حاجت برد و معتقد است که: <به گرسنگی مردن، به که حاجت به کسی بردن>؛ حتی از دزدی سخن میرود که گدایی را شرمانگیز میشمارد و دزدی را بهتر از آن!
اما همه مردم یکسان نیستند، اگرچه به ظاهر همانند باشند برخلاف آن مردم پارسا و بینیاز، مردی برای آنکه در نظر پادشاه ضعیفتر نماید و اعتقاد وی را به خود جلب کند، ندانسته داروی کشنده میخورد و میمیرد. یکی از دانشمندان نیز از یکی از بزرگان خواست که معیشت او را تأمین کند، <آوردهاند که اندکی در وظیفه او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم.>
این حالتهای مختلف در همهجا هست و در میان همه طبقات. گاه سعدی معلمی را در دیار مغرب توصیف میکند<ترشروی، تلخگفتار، بدخوی، مردمآزار، گداطبع> که <جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتارند، نه زهره خنده دارند و نه یارای گفتار؛> و در کنار او معلمی دیگر را نشان میدهد: <پارسا، سلیم، نیکمرد و حلیم.> فاضلی دیگر که ملکزادهای را تعلیم میدهد بر او سخت میگیرد. چون پسر به نزد پدر شکایت میبرد و پادشاه سبب را جویا میشود، استاد میگوید:<سخن اندیشیده باید گفتن و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علیالعموم و پادشاهان را علیالخصوص، به موجب آنکه بر دست و زبان ایشان هرچه رفته شود، هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوامالناس را چندان اعتباری نباشد.> ملک هم حسن تدبیر او را میپسندد. پیر طریقتی نیز در برابر مریدی، به صداقت و بزرگواری صمیمانه اعتراف میکند: <مرا که حسنظن مردمان در حق من به کمال است و من در عین نقصان، روا بود اندیشه بردن و تیمار خوردن!>
در گلستان گاه با مردمی خداشناس و عارف روبرو میشویم که همه موجودات و ذرات جهان را <تسبیحگوی> میبینند و <بنده حضرت کریم>. در عبادت و خضوع ایشان حقیقتی است و حالتی وصفنشدنی. در برابر، جمعی نیز هستند ریاکار که افکار و رفتارشان متفاوت است.
در گلستان گاه با مردمی خداشناس و عارف روبرو میشویم که همه موجودات و ذرات جهان را <تسبیحگوی> میبینند و <بنده حضرت کریم>. در عبادت و خضوع ایشان حقیقتی است و حالتی وصفنشدنی. در برابر، جمعی نیز هستند ریاکار کهافکار و رفتارشان متفاوت است.
در این کتاب هم از عشق روحانی سخن میرود، هم از نظر بازی و عشق مجازی، هم از اشخاصی که ایثار و جوانمردی و بزرگمنشی آنان همتانگیز است و خواستنی، و هم از کسانی که در لجّه خودخواهی و حقارت دست و پا میزنند. سیمای بعضی به نور حکمت و خرد و فکر بلند روشن است، و گروهی دیگر چهرهشان تاریک است و رسوا و گاه در عین غفلت و نادانی به سر میبرند. مکانها نیز همچنین متنوع است: وقایع گاه در باغها و چمنزارهای دلکش روی میدهد، گاه در بیابانهای خشک و سوزان و خطرناک، زمانی در رواق مسجد و مدرسه و وقتی در مراسم حج و موقعی دیگر در بزمی دلگشا. پس نه عجب که از مسجد سنجار یاد میشود، یا از دیار بکر و دیار مغرب و بلخ بامیان و اسکندریه و جامع بعلبک و بصره و بغداد و همدان...
در این دنیای واقعی، یعنی گلستان، هستند کسانی که به پاداش و کیفر اعمال و رفتار خود میرسند؛ مانند حکایت ملاحی که از دو برادر غریق در گرداب نخست آن را رهاند که وقتی از او نیکی دیده بود و دومی که وی را تازیانه زده بود غرق شد، یا سرنوشت تلخ ملکی ستمکار که به راهنمایی مشاوری خیراندیش نیز وقعی نمینهاد، یا وزیری غافل که به رعایا ظلم روا میداشت و سرانجام گرفتار عقوبت پادشاه شد، و ظالمی که هیزم درویشان را میخرید و به توانگران میفروخت و در هر دو مورد ستم روا میداشت و عاقبت انبار هیزم و سایر املاکش بسوخت؛ اما همه حکایات گلستان از این دست نیست؛ چنان که ناصحی خردمند گرفتار میشود، اگرچه حق با اوست و نیز بسا که پیروزی نصیب حقگزاران نمیشود یا داستان آن چنان که انسان در عالم اندیشه آرزو میکند صورت عمل به خود نمیگیرد.
بدبختانه باید گفت این نیز از اختصاصات دنیای واقع است که در گلستان جلوهگر شده است. اگر در عالم همیشه حق به حقدار میرسید و هرکس مطابق آنچه از او سر میزد، سزا میدید روزگار انسان جز این بود. این صفت نه تنها در دنیایی که سعدی در آن زیسته وجود داشت، بلکه با تمدن قرن بیستم نیز بشر هنوز نتوانسته است این غبار دلازار را از چهره جهان بزداید و آن را چنان که آرزو میکند، بیاراید.
در هر حال سعدی توانسته است به لطف و مهارت تمام، پرده از چهره دنیای واقعی روزگار خویش برگیرد و با صداقت و یکرنگی دلپذیری با ما سخن گوید، بیملاحظه و پردهپوشی. این قدرت دریافت او و توصیف کامل و روشنش- با این همه تنوع که دنیای گلستان دارد- هنری است آشکار و شاید کمتر کسی از نویسندگان ایران، پیش از او، توانسته باشد فراز و نشیب عالم و موارد نقص و فضائل آدمیان را چنین به ما بشناساند.
● تجلی اوضاع اجتماع در گلستان
بنابراین اگر گفته شود اوضاع اجتماعی عصر سعدی در گلستان متجلی است و این یکی از امتیازات بارز این کتاب است، سخنی نادرست نیست. از خلال این خاطرات و حکایات که سعدی بقلم آورده خوب میتوان به مسائلی مهم و باریک پی برد درباره اوضاع حکومت، رفتار عمال دیوان، احوال و افکار و روحیات و معتقدات مردم، رسوم جامعه و طرز تفکر طبقات مختلف در آن عهد؛ چنان که دشتی نیز با همه نکتهگریهای خود بر گلستان به همین نتیجه رسیده است؛۵ مثلا از روباهی سخن میرود که گریزان بود و بیم داشت که چون شتران را میگیرند، مبادا او نیز گرفتار شود و در جواب این سئوال که او را با شتر چه مشابهت است؟ گفت: <خاموش! که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که راغم تخلیص من باشد تا تفتیش حال من کند؟ و تا تریاق از عراق آورده باشند مار گزیده مرده باشد.> آیا در این قصه - که انوری و مولوی هم آن را به نظم آوردهاند - نمیتوان گوشهای از فقدان عدالت و انصاف را در آن عصر جلوهگر دید؟ خاصه که این حکایت در جواب کسی آمده که گفته است: <آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟>
در حکایتی دیگر بزرگمهر در مقام مشورت، در میان جمع وزرا، نظر انوشروان را تایید میکند. وزیران در نهان از او میپرسند: <رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم؟ گفت: به موجب انجام کار معلوم نیست و رای همگنان در مشیت است که صواب آید یا خطا. پس موافقت رای ملک اولیترست تا اگر خلاف صواب آید به علت متابعت او از معاتبت ایمن باشم.> پیداست که در این سخن بزرگمهر مصلحت وقت و صیانت نفس بیشتر رعایت شده است تا جستجوی حقیقت. شاید در این حکایت نیز بتوان تصویری از خودکامگی حکام مغول را در زمان سعدی جلوهگر دید، خاصه وقتی میخوانیم که خلاف رای ایشان اظهار نظر کردن، به تعبیر شیخ، <به خون خویش دست شستن> بود!
این روح محافظهکاری و احتیاط که در بسیاری از حکایات گلستان دمیده شده، نموداری است از محیطی ناامن و بسیاری از واقعیتهای آن زمان، و گرنه سعدی گفتن سخن حق را بارها ستوده است. برخی از آنچه در باب هشتم <در آداب صحبت> آمده است، نیز جلوهای از اینگونه خویشتنداریهاست. بدینسبب میخوانیم: <هر که با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد> و این نظیر <پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن> است که <کار خردمندان نیست>؛ یا نصیحت کردن پادشاهان برای کسی مسلم شمرده شده است که <بیم سر ندارد یا امید زر؛> حتی به محرمیهای دوستانه نیز نمیتوان مطمئن بود که سفارش شده: <هرآن سری که داری، با دوست درمیان منه، چه دانی که وقتی دشمن گردد!>
یک جا وضع جهودان را پیش چشم میبینیم که در خندق طرابلس به کار گل مجبور بودهاند. صاحبدلی از خانقاه به مدرسه میآید و میگوید: خانقاهیان در فکر آنند که گلیم خویش را از موج به در برند و عالمان در تلاش گرفتن و رهاندن غریق. زندگانی فسادآمیز یک قاضی و هوسبازی وی شاید نظایر دیگر هم داشته است؛ چنان که او خود به ملک میگوید: <این جرم نه تنها من کردهام در جهان؛ دیگری را (از قلعه) بینداز تا من عبرت گیرم!> ملک نیز سرانجام به کسانی که قتل قاضی را واجب میشمرند، خطاب میکند: <هر که حمال عیب خویشتناید.> در چنان اوضاعی عجب نیست که سعدی درباره قضات عصر بگوید: <همه کس را دندان به ترشی کند گردد مگر قاضیان را که به شیرینی؛> یا اهل فضیلت را محروم ببیند.
با غور در گلستان و نکتهجویی در آن میتوان تصویری تمام از محیط عصر سعدی و گوشه کنارهای آن به دست داد، اگرچه به ظاهر نویسنده مجموعهای از خاطرات و مشهودات و مسموعات خویش را به رشته تحریر کشیده است.راست است که در گلستان سعدی نمایشی از اجتماع عصر او را توان دید، اما نکته قابل ملاحظه آن است که وی خود در بسیاری از حکایات وارد میشود و سخن میگوید و جزء اشخاص داستان درمیآید. بیگمان دخالت او در همه این حکایات مطابق واقع نیست و تا حدودی رنگ داستانی دارد؛ به عبارت دیگر، برخلاف تصور هانری ماسه، نمیتوان این اشارات را دلیل قرار داد و به یقین گفت که در همه این وقایع سعدی - همچنان که روایت کرده - شرکت مستقیم داشته و یا همه جاهایی را که ذکر کرده، دیده و به آن بلاد سفر کرده است؛ اما اینکه او برخی از روایات را به عنوان تجربیات شخص خود نقل میکند، صمیمیتی خاص به نوشتهاش خبشیده است و بر تاثیر حکایات گلستان میافزاید.
در این موارد خواننده چنین احساس میکند که دوستی با او در گفتگوست که از سرگذشت خویش به صداقت و بیریا و رازپوشی سخن میگوید، حتی اگر لازم باشد،به نقصها و عیوب خود نیز اعتراف میکند تا ثمره تجارب خویشتن را در طول حیات با وی در میان نهد. این لحن سخن گفتن سعدی میان خواننده و او نوعی تفاهم و همداستانی و بسا یکدلی و انس پدید میآورد؛ مثلا یک جا از عنفوان جوانی خویش یاد میکند و سر و سری که با شاهدی داشته، <چنان که افتد و دانی> و یا از روزی که به کویی گذر داشته و نظر با رویی. گاه اقرار میکند که برخلاف سفارش ابن جوزی - که به ترک سماع میفرمود - در ایام شباب به پیروی از هوا و هوس از سماع و مجالست حظی بر میگرفته است. جایی دیگر روزی را از سر ندامت به خاطر میآورد که به جهل جوانی بانگ بر مادر زده است؛ یا شبی را که در ایام طفلی به عبادت گذرانده و از اینکه اطرافیان به غفلت خفتهاند، آزرده شده و به پدر گفته است: <یکی از اینان سر برنمیدارد که دوگانهای بگزارد>، و جواب نکته آموز پدر که: <تو نیز اگر بخفتی، به که در پوستین مردم افتی!>
داستانهای مسافرتها غالباً به صورت مشاهدات نویسنده به قلم آمده است. از این سفرها روایتهای گوناگون دارد، همه شنیدنی و نکتهآموز که از زبان خود وی بیان میشود: شبی در کاروانی از فرط خستگی فروخفته و سحرگاه آواز شوریدهای مجذوب حق او را به خود میآورد. داستان اسیری در خندق طرابلس تجربه مهم دیگری است، و سخنانی که در دمشق، از پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع شنیده است، گوشهای است از احوال و افکار انسان. از این قبیل است گزارش دوستیها و همدلیها و گلهها و آشتیها و مانند آن و دیگر وقایع زندگی.
سعدی در گلستان از آنچه دیده، شنیده، گفته، و یا به تجربه و تامل دریافته، مکرر سخن میگوید. در این روایات همچنان که حاصل مشاهدات و اندیشههای عبرتآموز خود را با ما در میان مینهد، پروایی ندارد که خطاها و لغزشهای خویشتن را نیز به زبان آورد، چنان که عیبها و نقائص دیگران را نیز عیان میسازد و هم محاسنشان را. احوال دل زیباپسند او و جاذبهای که زیبایی برای وی داشته، قسمتی از سرگذشت جاودانی انسان است. اگر او از شیفتگی خود بارها یاد میکند، در این عوالم تنها نیست. گاهی پارسایان و دانشمندان را نیز میبیند که به محبت کسی گرفتارند. بنابراین باید گفت آنجا هم که سعدی مسائل مورد نظر را در خلال سرگذشت خویش میگنجاند و فضای حکایت را خودمانی و قابل لمس میکند، باز سخن از بشر است و زندگی او و عوالم او و این دنیای پر از شگفتی.
● فضایل و رذایل
در گلستان هم از فضائل عالی بشری سخن میرود هم از اغراض و تمایلات پست و فرومایه اشخاص. از این رو چه بسیار نکتههای حکمتآمیز و افکار بلند و استوار به مناسبت در کتاب مطرح میشود. در این نکتهسنجیها، سعدی به واسطه کثرت مشاهدات و وفور تجربه در بسیاری از موارد رای خود را کمتر به صورت قطعی و یک طرفه اظهار میکند، بلکه هر دو روی قضایا را میبیند و میسنجد. بر روی هم کتاب مشتمل است بربسیاری از دقایق فکر و تجربه که سعدی آنها را به خصوص به صورتی موجز در قالب کلماتی قصار به یادگار نهاده است.
سعدی مکرر میگوید: عالم نباید با جاهل درافتد و آبروی خود را بر باد دهد؛ اما در عین حال یادآور میشود که: <عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم درگذارد که هر دو طرف را زیان دارد: هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.> درست است که حلم مطلوب است و ستودنی، ولی به شرط آنکه بجا باشد و سودمند. در این تمثیل ساده این موضوع دقیق را روشن کرده است: <حلم شتر چنان که معلوم است، اگر طفلی مهارش گیرد و صدفرسنگ برد، گردن از متابعتش نپیچد؛ اما اگر درهای هولناک پیش آید که موجب هلاک باشد و طفل آنجا به نادانی خواهد رفتن، زمام از کفش درگسلاند و بیش مطاوعت نکند که هنگام درشتی، ملاطفت مذموم است و گویند: دشمن به ملاطفت دوست نگردد، بلکه طمع زیادت کند.> اما <پادشاه باید که تا به حدی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند.> بیسبب نیست که میگوید: <ملک از خردمندان جمال گیرد و... پادشاهان به نصیحت خردمندان> نیازمندند.
بهعلاوه با آنکه در گلستان، با توجه به اوضاع زمانه و خودکامگی فرمانروایان عصر، گاه از خویشتنداری و مصلحتاندیشی و حفظ جان در برابر ایشان سخن رفته است، باز غلبه با تلقین عدل است و رعایت حق و انسانیت. از اینرو نصیحت سعدی به یکی از ملوک بیانصاف عرب - که از دشمنی صعب اندیشناک است و در تربت یحیی پیغامبر(ع) از او همت میطلبد - این است که: <بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی>؛ و در دیباجه کتاب نیز ابوبکربن سعدبن زنگی را مخاطب میسازد که: پاس خاطر بیچارگان بر او واجب است.
گلستان حاصل دریافت و برخوردهای گوناگون مردی اندیشهورست با دنیا و مسائل و دشواریهای حیات انسان. نظرگاه وسیع و جهانبینی گسترده و شامل سعدی موجب آمده که بسیاری از سخنان او در این کتاب بر دل جهانیان اثر کند و او را نویسندهای بشناسند که از دنیای آنان و زندگانی آنان سخن میگوید. از اینرو شهرت سعدی و کلام او قرنهاست از مرزهای ایران و زبانفارسی فراتر رفته و در اروپا نیز، پس از ترجمه گلستان به زبان فرانسوی به توسط آندره دوریه Andre du Ryer در سال ۱۶۳۴م.، صیتنام او بسیاری از بزرگان فکر و ادب را به خود جذب کرده است.۶ در این آوازه و حیثیت، کتاب گلستان در حد خود تاثیر فراوان داشته است. بنابراین سهم بزرگ سعدی و کتاب او را در فرهنگ و ادب ایران باید ارزیابی کرد و شناخت.
گلستان از لحاظ نویسندگی اثری ممتاز و قابل توجه است؛ بهخصوص که تا قرنها بعد توانسته است گروه کثیری از اهل قلم را تحت تاثیر اسلوب خود قرار دهد. هنر بزرگ سعدی این است که نثر فارسی را از چنگ تکلف و تصنع و آرایشگریهای زننده و کلمات و ترکیبات دور از ذهن و فضلفروشی نجات داده و اعتدالی مطبوع و موزون به آن بخشیده است. در اختیار این شیوه، در حقیقت سعدی از سلیقه و عرف زمان دوری جسته و خود راهی نو برگزیده است. از اینرو در نویسندگی باید شهامت ادبی وی، قوه ابتکار و استقلال سبکش را در نظر گرفت؛ به ویژه اگر مقایسه کنیم میان مکتب رایج عصر او و آثاری از قبیل مقامات حمیدی، تاریخ وصاف، تاریخ جهانگشای جوینی... و گلستان که مصداق <تفاوت از زمین تا آسمان> است.
نویسندگان پیش از سعدی و نیز بسیاری از معاصران وی را آرایش نثر و صنایع حشوآگین چنان به خود مشغول کرده بود که بیان معانی و زیبایی و سادگی زبان را از یاد میبردند. رعایت تناسبهای لفظی و معنوی از یک طرف، بیماری اظهار فضل از سوی دیگر سبب شده بود که بیهیچ ضرورت نثر خود را چندان از کلمات و ترکیبات مهجور عربی و استشهادات گوناگون بیاگنند که گاه صدی هشتاد اجزاء نثرشان عربی بود و روابط و برخی از ادوات کلام فارسی.۷
اینان به این اصل مهم توجه نداشتند که هرگونه آرایشی اگر چنان بارز باشد و محسوس که بیش از خود موضوع نظرها را جلب کند، حشواست و زشت. اگر دیگر مردم هم به این نکته ظریف پی ببرند، سر و روی و لباس و هر چیز دیگر را چنان عجیب و غریب که گاه میبینیم، نخواهند آراست. سعدی از رموز زیبایی آگاه بود. میدانست چگونه نثر خود را در عین برخورداری از سادگی طبیعی، مترنم و دلفریب عرضه کند؛ یعنی چنان بیارایدش که از لطف حجبآمیز او کاسته نشود.
سعدی با عرضه داشتن سبک خاص خویش در نویسندگی، از یک طرف بر شیوه نویسندگان آن عصر قلم انتقاد کشیده است و از طرف دیگر نوآوریی به خرج داده که به موفقیت اعجابانگیزی نیز منجر شده است. خود را از قیود سلیقهها و یسندهای ادبی عصر آزاد کردن و راهی دیگر برگزیدن همانقدر دشوار و مهم است که برخلاف جریان زمانه شیوهای تازه و رسمی نو آوردن و آن را رواج بخشیدن. به علاوه گلستان نموداری است از فرهنگ غنی نویسنده و برخورداری کامل او از معارف ایران در قرون اسلامی.
گلستان (تصحیح مرحوم دکتر یوسفی، انتشارات خوارزمی)
دکتر غلامحسین یوسفی
پینویس:
۱. ر ک: دکتر جلال متینی، <اشخاص داستان در گلستان سعدی، مقالاتی درباره... سعدی، شیراز ۱۳۵۲، ص ۳۰۳ .۳۱۹
۲. قلمرو سعدی، تهران ۱۳۳۸، ص ۲۴۶ ببعد.
۳. ر ک: بوستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۳، <جهان مطلوب سعدی در بوستان>، ص ۱۷.۳۰
۴. با کاروان حله، تهران ۱۳۴۳، ص ۲۳۴ .۲۳۵
۵- قلمرو سعدی ۲۶۳، .۲۷۰
۶- رک: غلامحسین یوسفی، کاغذ زر، تهران ۱۳۶۳، ص۱-.۳
۷-رک: محمدتقی بهار، سبکشناسی، چاپ دوم، تهران ۱۳۷۷، ۲/.۳۷۹
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست