جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
آیا حضرت آدم معصوم بود
آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟ این سخن میرساند که هدف از نهی این بود که چنین پیامدی، دامنگیر آنان نشود. آنگاه که نتیجهی عمل خود را دیدند، ندایی ناصحانه و مشفقانه، به گوششان رسید که آیا من نگفتم نخورید؟ آیا من نگفتم که شیطان دشمن شماست؟
حضرت آیتالله سبحانی به پرسشی پیرامون عصمت حضرت آدم و مخالفت او با نهی الهی در عدم استفاده از درخت ممنوعه پاسخ دادهاند.
مخالفت آدم با نهی الهی در استفاده از شجره ممنوعه چگونه با عصمت وی سازگار است؟
پاسخ: از مجموع آیات مربوط به قصهی آدم، به دست میآید که آدم با نهی خداوند از خوردن میوهی درخت ممنوعه، مخالفت نمود.این حقیقت با تعبیرهای مختلفی مانند: ...ذاقَا الشَّجَرةَ... [۱]،...فَأَکَلا مِنْها... [۲] و ...عصی آدَمُ ربَّهُ... [۳] بیان شده است. در هر حال بزرگترین دستاویز قائلان به عدم عصمت انبیاء، همین داستان آدم است چیزهایی که میتواند دستاویز آنان قرار گیرد، به این شرح است:
آدم با نهی الهی که فرمود: ...وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة... [۴] مخالفت کرد و مخالفت با نهی مؤکد، موجب گناه است و با عصمت سازگار نیست.
در پاسخ به این دستاویز باید توجّه نمود که نهی الهی، بسان امر او بر دو نوع است:
۱) آمر و ناهی از موضع فرماندهی، سخن میگویند و شنونده را زیر دست قرار میدهند. در چنین شرایطی امر و نهی او، حالت مولوی به خود گرفته و در صورت مؤکّد بودن نهی، آن را مولوی تحریمی ودر غیر این صورت، مولوی تنزیهی کراهت نامیده میشود. و قسمت اعظم اوامر و نواهی الهی از این مقوله است. و مخالفت با نهی مولوی تحریمی ، موجب عقاب است، ولی مخالفت با نهی مولوی تنزیهی، مایهی تیرگی روح وروان میگردد، اما پیامدی مانند عقاب ندارد.
۲) آمر و ناهی از موضع پند و اندرز، سخن میگویند و میکوشند افراد را از طریق پند و اندرز و تذکر لوازم طبیعی عمل، به کاری دعوت کنند و یا از آن باز دارند. در چنین شرایطی امر و نهی، حالت ارشادی به خود گرفته و پیامدی جز نتیجهی طبیعی عمل، نخواهد داشت و عقابی هم بر آن مترتب نمیشود.
اکنون باید دید نهی الهی در آیهی " وَلا تَقْرَبا " کدامیک از دو نوع یاد شده است؟ آیا خداوند از موضع مولویت، یا از موضع ارشاد و اندرز، آدم را نهی کرده است؟ اگر از موضع نخست باشد، مخالفت با آن نهی، بر خلاف عصمت بوده و موجب گناه میشود. ولی اگر از موضع دوّم سخن گفته باشد، سرپیچی جز نتیجهی طبیعی عمل، پیامد دیگری نخواهد داشت و موجب گناه و مخالف عصمت نخواهد بود.
در آیات مربوط به نهی از شجره، قراینی وجود دارد که به روشنی میرساند لحن سخن، نصیحت گرانه بوده نه لحن مولویت، و اینک قراین:
گفتیم ای آدم این شیطان دشمن تو و همسرت میباشد، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به شقاوت و بدبختی می افتیداکنون این نعمت در اختیار توست نه هرگز در بهشت گرسنه میشوی و نه برهنه میمانی
۱) در سورهی طه آنگاه که خداوند او را از این کار باز میدارد میگوید:
«...یاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوجِکَ فَلایُخْرِجَنَّکُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشْقی * إِنَّ لَکَ ألاّ تَجُوعَ فِیها وَلاتَعْری * وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُاْ فِیها وَ لا تَضْحی .» [۵] ؛ «گفتیم ای آدم این شیطان دشمن تو و همسرت میباشد، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به شقاوت و بدبختی می افتیداکنون این نعمت در اختیار توست نه هرگز در بهشت گرسنه میشوی و نه برهنه میمانی.»
این سه آیه، جانشین جملهای است که در سورهی بقره آمده است:
«...وَلاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ .» [۶] ؛ «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود».
با توجّه به وحدت هدف دو آیه، مقصود از ظلم، یک عمل بی جاست، نه قانون شکنی و تعدّی به حریم غیر.
مفاد آیهی دوّم را میتوان از آیات سه گانه ی سورهی طه به دست آورد. آیات سه گانه حاکی است که لحن کلام الهی، لحنی کاملاً ناصحانه بوده نه نهی مولوی. چه لحن مشفقانهای بالاتر از اینکه گفت:
الف) إنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوجِکَ .
ب) فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ .
ج) فَتَشْقی .
این جملهها حاکی است که پیامد نهی، خروج از بهشت و ورود در دار مشقت و تعب و زحمت دنیا بوده است. آنگاه با بر شمردن نعمتهای موجود در بهشت، مشقتها و رنجهای دنیوی ـ که همان گرسنگی و برهنگی و تشنگی و آفتاب زدگی است ـ روشن میشود.
بنابر این با توجه به این جملهها باید گفت: «ولا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»سخن ناصحانه و مقصود از ظالمین همان کارِ بی مورد است که نتیجهای جز مشقت و زحمت ندارد.
۲) قرینهی دیگر بر اینکه خدا در مقام نصیحت و پند بوده، نه نهی مولوی، گفتار خود شیطان است که خدا از او چنین نقل میکند:
وَقاسَمَهُما إنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ . [۷]
«شیطان برای آنان سوگند یاد کرد که من برای شما ناصحی مشفق هستم.»
گویی از کلام خدا نصیحت را اقتباس کرده و کلام خود را در آن قالب ریخته است.
۳) آنگاه که آدم و حوا، از میوهی درخت چشیدند و لباس های بهشتی آنان فرو ریخت، خدا آنان را ندا کرد و گفت:
«...أَلَمْ أنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ» . [۸]
«آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟» این سخن میرساند که هدف از نهی، این بود که چنین پیامدی، دامنگیر آنان نشود. آنگاه که نتیجهی عمل خود را دیدند، ندایی ناصحانه و مشفقانه، به گوششان رسید که آیا من نگفتم نخورید؟ آیا من نگفتم که شیطان دشمن شماست؟
۴) قرآن در تعبیر سرنوشت آدم و حوا، چنین میگوید:
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْهَا فَأَخْْرَجَهُما مِمّا کانا فِیهِ... ». [۹]
«شیطان آن دو نفر آدم و حوّا را لغزانید و آنان را از آن نعمتی که در آن بودند بیرون کرد.»
نتیجه این شد که دستشان از آن نعمت کوتاه شد، گویی آنچه که به نابود نشود، شد.
مجموع این قراین، میتواند گواه بر این باشد که این نهی، حالت ارشادی داشته است. البته کسانی که بخواهند این نهی را مولوی تنزیهی کراهتی به حساب آورند، با تأکیداتی که در آیه آمده است، سازگار نیست.
برخی هم برای اثبات اینکه این مخالفت، معصیت نبوده، گفتهاند که: اگر حقیقتاً آن مخالفت گناه بوده، باید توبه اثر آن را از بین ببرد وآدم و حوا پس از توبه کردن، به بهشت باز گردند. [۱۰] در پاسخ این گروه باید گفت که توبه فقط مؤاخذه را رفع میکند، نه اثر وضعی عمل را. و خروج از بهشت یک اثر وضعی بوده، نه مؤاخذهی الهی.
● عصمت و لغزش آدم
در سورهی بقره در بیان کیفیت عمل آدم و حوّا جملهی " فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ " وارد شده است، ممکن است گفته شود که عصمت با لغزش چگونه سازگار است؟
پاسخ اینکه همان گونه که مخالفت با نهی مولوی، لغزش حساب میشود، مخالفت با نصیحتِ ناصح نیز، لغزش قلمداد میگردد.
برخی فریب معنای متبادر امروزی این الفاظ را خورده و تصور کردهاند که آدم، کاری بر خلاف عصمت انجام داده است. در حالی که هیچ یک از این الفاظ ـ با توجه به معنای ریشهای آنها نه متبادر امروزی ـ گواه بر معصیت او نیست
عصمت و جملهی ظَلَمْنا أنْفُسَنا [۱۱]
این گفتار آدم و حوّا به هنگام ندامت نیز، دستاویز مخالفان عصمت شده ومی گویند: او چگونه معصوم بود با اینکه اعتراف به ظلم کرده است؟
پاسخ این است که واژهی ظلم، در لغت عرب به معنای تجاوز از حد وقرار دادن چیزی، در غیر محل خود [۱۲] است و کار آدم هر نوع تفسیر کنیم یک نوع تجاوز از حد و کار بی مورد بوده است و این غیر از آن است که بگوییم: آدم قانون الهی را شکست ودر زمرهی گنهکاران در آمد. از این بیان میتوان به مفاد جملهی " فَتَکُونا مِنَ الظالِمینَ " نیز که در سورهی بقره آیهی ۳۵ آمده است پی برد. آری در اصطلاح امروز ظالم و ستمگر، فرد قانون شکنی است که به حدود الهی تجاوز کرده و یا حقوق دیگران را، پایمال نموده است.
آیاتی که به نکوهش از ظالم میپردازد، این نوع از ظالمها را مطرح ساختهاند، اگر چه «ظلم» در لغت عرب مخصوص این نوع نیست چه آنکه شاعر عرب زبان، فرزند حاتم طایی، سخاوتمند معروف عرب را چنین تعریف میکند:
وبأبه اقتدی عدیّ فی الکرم ومن یشابه أبــه فمـا ظلم
«عدی به پدر خویش حاتم اقتدا نموده است و هر کس شبیه پدر خود باشد، ستم نکرده است.» مقصود این است که آفرینش او کاملاً آفرینش مطلوب بوده و کار بی جایی نکرده است.
این مطلب در صورتی روشنتر میشود که بدانیم: در باره ی آدم، مسألهی ظلم به نفس مطرح است و ظلم به نفس در قرآن، مقابل انجام کار بد قرار گرفته است. چنانکه میفرماید: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحیماً . [۱۳]
● عصمت و الفاظ: «عصی»، «غوی» و«تاب»
برخی فریب معنای متبادر امروزی این الفاظ را خورده و تصور کردهاند که آدم، کاری بر خلاف عصمت انجام داده است. در حالی که هیچ یک از این الفاظ ـ با توجه به معنای ریشهای آنها نه متبادر امروزی ـ گواه بر معصیت او نیست.
۱) عصیان، در لغت عرب، به معنی مخالفت است. شتر بچهای که از مادر خود جدا شود در لغت عرب،«عاصی» مینامند و این نشان میدهد که هر مخالفت، در اصطلاح گناه نیست زیرا آنجا که انسان سخن ناصح خود را نشنود، میگویند: با گفتار او مخالفت کرد، در حالی که او گنهکار خوانده نمیشود. [۱۴]
۲) لفظ «غوی» در لغت عرب به معنای خسارت و زیانکاری، حرمان و نومیدی، ضلالت و گمراهی، به کار میرود و شما هر کدام از این معانی را انتخاب کنید، مستلزم گناه نیست. فرض کنید «غوی» از «غیّ» به معنی ضلالت، مقابل «رشد» گرفته شده است، چنانکه میفرماید: ...قَدْ تَبَیّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ... [۱۵] ولی کار بر خلاف رشد، اعم از گناه است. فردی که سخن ناصح خود را در قلمرو تحصیل یا کار وکسب، یا ازدواج وتشکیل خانواده، گوش نکند، مسلّماً به خاطر نرسیدن به نتیجهی مطلوب، گمراه خواهد بود نه گناهکار.
هر کس داستان آدم را بادقّت مطالعه کند ـ که خدا او را به عنوان «خلیفه» در روی زمین آفرید و اسماء را به او آموخت و او را معلّم فرشتگان قرار داد و به همگان گفت تا بر او سجده کنند وشیطان را به خاطر سرپیچی از تکریم او طرد کرد، آنگاه در یک محیط سرشار از نعمت سکنی داد و تذکراتی در باره ی عداوت شیطان به او داد، سپس متوجّه شود که او فریب شیطان را خورد و از میوهی آن درخت تناول کرد ـ میگوید او به خاطر از دست دادن این همه مواهب، خاسر و زیانکار گردید و سرمایه ی خود را تباه ساخت و در مسیر رشد گام بر نداشت.
۳) توبهی آدم نیز، یکی دیگر از دستاویزهای مخالفان عصمت است. در حالی که توبه، اعم از صدور گناه است. چه بسا انسان، کاری را انجام میدهد که مناسب با مقام او نیست سپس پشیمان میشود واز آن توبه میکند. مقام و موقعیت آدم ایجاب میکرد که ـ با آن همه مقدمات ـ عهد الهی را فراموش نکند. اکنون که کاری دور از شأن خود انجام داده ـ هر چند ذاتاً عمل حرامی نبوده است ـ شایسته است که نادم وپشیمان شود و توبه کند. پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم در روایتی چنین آمده است: «إنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه وآله وسلم کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللّهِ عزَّ وجَلَّ کُلَّ یَوْم مِنْ غَیْرِ ذَنْب». [۱۶]
● عصمت و لفظ غفران
در داستان آدم، مسألهی غفران نیز دستاویز دیگری است برای مخالفان عصمت انبیاء که در قرآن چنین آمده است:
« ...وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ .» [۱۷]
این گونه تعبیرها، با توجه به عظمت مقام و کار غیر متناسب با آن بی مورد نیست، ولی هرگز دلیل بر گناه نمیباشد. انسانهای وارسته و بزرگ، به هنگام ترک اولی، آنچنان به تضرع و زاری میافتند، که گویی گناه بزرگی را مرتکب شدهاند. آری ترک اولی، از یک عارف، نسبت به معرفت او گناه عرفانی است، هر چند گناه شرعی نیست. شایسته بود آدم،در برابر آن لطف عظیم،خجل و شرمنده شود و اظهار ندامت کند و راه توبه را پیش گیرد و مصمم باشد که جز خدا سخن کسی را نپذیرد.
پی نوشت ها :
[۱] . اعراف/۲۲.
[۲] . طه/۱۲۱.
[۳] . طه/۱۲۱.
[۴] . اعراف/۱۹.
[۵] . طه/۱۱۷ ـ ۱۱۹.
[۶] . بقره/۳۵ و اعراف/۱۹.
[۷] . اعراف/۲۱.
[۸] . اعراف/۲۲.
[۹] . بقره/۳۶.
[۱۰] . المیزان: ج۱، ص۱۳۲، چاپ تهران.
[۱۱] . اعراف/۲۱.
[۱۲] . لسان العرب: ماده ظلم.
[۱۳] . نساء/۱۱۰.
[۱۴] . در لسان العرب میگوید: العصیان خلاف الطاعة، العاصی: الفصیل إذا لم یتّبع اُمّه ج۱۰، ص۱۶۷
[۱۵] . بقره/۲۵۶.
[۱۶] . سفینة البحار، چاپ جدید، ج۶، ص ۶۶۱ ـ ۶۶۲ .
[۱۷] . اعراف/۲۳.
منبع : جوان آنلاین
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست