چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

امام خمینی دائم الحضوری در گذشته و آینده تاریخ


امام خمینی دائم الحضوری در گذشته و آینده تاریخ

غفلت از نگاه غایت مدارانه باعث شده است که غرب, تنها به تحلیل وضعیت حال بپردازد و با کمی مسامحه می توان گفت غرب در دام اکنون زدگی و بی غایتی گرفتار شده است

غفلت از نگاه غایت مدارانه باعث شده است که غرب، تنها به تحلیل وضعیت حال بپردازد و با کمی مسامحه می توان گفت غرب در دام اکنون زدگی و بی غایتی گرفتار شده است.

وقتی حضرت امام خمینی در ابتدای وصیتنامه سیاسی- الهی خود می فرمایند: «حدیث ثقلین حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان» در واقع اشاره به یک رسالت تاریخی یا یک اتمام حجت شرعی دارند. در این خصوص که زمان رجوع به فرهنگ اهل بیت شروع شده است. (طاهرزاده: ۱۳۸۹)

این بدین معنا است که گفتمان انقلاب اسلامی بنا دارد در فضایی که مدرنیته و تجدد همه عالم را یکجا بلعیده است و درنهایت به تمامیت خود رسیده است، عالم جدیدی خلق کند و بستر جدیدی برای این انسان اکنون زده خلق کند که ناظر بر غایت است. در واقع ایشان راه انقلاب را راه انبیا تعریف می کنند: جمله کلیدیشان در اغلب دیدارها و پیام های حج وقتی از حج ابراهیمی صحبت می کنند، خود را مدام در این سیر تاریخی رو به جلو و ناظر بر رسالت توحیدی و نجات بخش بشری از طاغوت یا کفر زمانه تصور می کنند. در واقع رویکرد و روایت تاریخی ایشان از ابتدای خلقت تاکنون، ناظر بر دو خط ممتد حق و باطل است، اگرچه در روایت تاریخی مدرن منشأ تاریخ تغییر کرده است، امام خمینی(ره) منشأ تاریخ را، هبوط آدم و نزاع هابیل و قابیل درنظر می گیرد و با مقایسه مداوم شخصیت ها در ادوار تاریخ در دو طیف حق و باطل، برای شخصیت های تاریخی مصداق امروزی می یابد گویی روحی بر کل تاریخ حاکم است که هربار در یک کالبد تجلی می یابد. و آنچه در ادبیات امام قابل بررسی است تکرار مداوم این جمله در زمان های مختلف است که: «راه ما همان راه انبیاست...» و البته یکی از نکات مهم موفقیت رهبران انقلابی در پیشبرد اهداف انقلاب خود این است که بتوانند نسبت میان تاریخ و سنت خود را با حرکتی که آغاز کرده اند تبیین کنند. امام خمینی به درستی و دقت این نسبت را تبیین می کنند. ایشان حادثه کربلا را به جای یونان باستان به عنوان کانون تحرک تاریخ درنظر می گیرد. و انقلاب اسلامی را ناظر بر آموزه های آن شکل می دهد و حتی با مراجعه به تاریخ انقلاب به وضوح می توان دریافت که در بسیاری موارد استراتژی های ایشان برای مدیریت بحران ها در لحظات حساس انقلاب براساس آموزه های تاریخ کربلا و سیره سیاسی اهل بیت بوده است.

در تاریخی ترین سند مبارزاتی امام خمینی در سال۱۳۲۳ رگه هایی از این نوع نگاه وی به مسأله انقلاب اسلامی کاملاً مشهود است: نامه را اینگونه آغاز می کنند: «قال الله تعالی: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی.» و بعد در تفسیر این آیه می فرمایند: «خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را به بشر پیشنهاد فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است». (صحیفه امام خمینی- جلد-۱ صفحه۲۱)

در واقع وقتی از بشر سخن می گوید و وظیفه بشر، همه این ها را در یک خط ممتد متصور می شود که از آغاز خلق آدم تا قیام حضرت حجت همه و همه در یک راستا و با یک برنامه است. «قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده. و همین موسی کلیم را با یک عصا بر فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن ها را به باد فنا داد و او را به مقام صعق و صحو کشاند. و همین محمد (صلی الله علیه وآله) را یک تنه بر تمام عادات جاهلیت غلبه داد و...» و همینگونه ادامه می دهند تا اینکه از این سیر تاریخی به اینجا می رسند که همین ترک قیام برای خدا بوده است که ما را در این شرایط ظلمانی و تاریخی قرار داده است.

سنت انبیاء خصوصیاتی خاص دارد، که یکی از آن ها این است که خدا را به صفت ربوبیت اش می شناسند- در واقع خدای آن ها «رب العالمین» است- و نه صرفاً به عنوان خالق عالم- و او را مدبر امور هستی می دانند. دومین ویژگی آن است که آن ها نه تنها خود را در محضر الهی حاضر می دانند بلکه خود را در حصن امن پروردگار عالم احساس کرده و با توکل به او نه از چیزی هراس دارند و نه از حادثه ای گله مند هستند. این مصداق را در جمله حضرت امام می توان دید که می گویند: «والله در عمر خود از هیچ چیز به غیر از خدا نترسیدم» و بر همین اساس هم همه چیز را ذیل تکلیف الهی تعریف می کردند و می گفتند: «تکلیف این است حفظ کنیم اسلام را. کشته شویم تکلیف را عمل کرده ایم بکشیم هم تکلیف را عمل کرده ایم.» (صحیفه نور جلد۸-۱۶)

در واقع ورود به سنت انبیا و اولیا ورود به عالمی است که همواره نظر به جنبه غیبی حادثه ها و آگاهی از سنن و قواعد الهی، انسان را در طیب خاطری قرار می دهد که فقط به تکلیف خود عمل می کند.

انقلاب اسلامی با عزم احیای سنت و باتوجه به غیب عالم و عالم غیب در تقابل با تمدنی است که شدیداً به سنت یعنی آن نگاه خاص که انبیا به بشر داده بودند، پشت کرده است. انقلاب اسلامی، از این جهت در مقابل مدرنیته تعریف می شود که در تقابل با سکولاریسم قرار دارد و سکولار نیست. چراکه اولین شرط مدرنیته، عدول از عالم قدسی و توجه به دنیا است، پایه گذاران مدرنیته- فرانسیس بیکن و بقیه- همواره مدینه هایی را تعریف می کردند که مشخصاً دینی نبودند و در مقابل شهر خدا تعریف می شدند. شهر علم و شهر فلسفه بود. شهری که دانشمندان به کمک علم می بایست ایده آل ها را در آن بنا کنند و بانیان آن دیگر انبیاء نیستند بلکه فیلسوفان هستند. عقل بشری است که دیگر نباید از عالم قدس مدد بگیرد. هر چه به عصر روشنگری نزدیک تر می شویم جنبه سکولار عصر مشخص تر می شود و در این دوران به اوج خود می رسد.(انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی- دکتر موسی نجفی)

تمدن جدید به دلیل ذات متکثر خود و نگاه کثرت گرایانه ای که به آن مبتلا شده است از سنت های الهی غافل است. مثلا سنت نابودی ظلم و ظالم و پیروزی ایمان و مؤمنین (ان الارض یرثها عبادی الصالحین) مسئله ای است که نظر و یقین امام خمینی به سنن الهی را نشان می دهد که البته فقط هم در ساحت نظر و اعتقاد قلبی نیست بلکه مبنای نظری ایشان را می سازد که بر مبنای آن تصمیمات و اعمال وی صادر می شود.

«این پیروزی که برای ملت ما حاصل شد یک عنایت الهی بود، یک عنایت بزرگی که متحول کرد روحیه ملت ما را به روحیه اسلام و مسلمین صدر اسلام. و این قدرت ایمان و اعتقاد به اسلام بود که پیشرفتی را که کسی احتمال نمی داد، نصیب ما کرد. ملت ما با دست خالی- هیچ اسلحه ای نداشت- با همان قدرت ایمان، در مقابل اسلحه های مدرن و قدرت عظیم نظامی ایستادگی کرد و تمام قدرت ها را درهم شکست» و در ادامه از این قضیه و امداد الهی نتیجه گیری می کنند که «و این دلیل بر این است که ملتی اگر قیام کرد، با حفظ قدرت ایمان، هیچ قدرتی در مقابل آن نمی تواند بایستد...» و در آخر ایمان به وعده راستین الهی و سنت لایتغیر الهی است که می گوید: «امید است خداوند، دنیا را از دست مستکبرین بگیرد و به دست مستضعفین بسپارد.» (صحیفه امام- جلد۹- ص ۱۱۵) مثال هایی از این دست در کلام امام خمینی فراوان دیده می شود که در هر مورد به نمونه ای اکتفا می شود.

در سنت دینی همه چیز از حق تجلی یافته و به حق متصل است و در عالم یک نحوه وحدت در جریان است که هیچ چیزی در آن مستقل و منفرد نیست، با وارد شدن در چنین نگاهی انسان وارد عالم وحدت می شود. و همه چیز با اتصال به پروردگار، در حالت بقاء است و انسان نیز با ورود به بندگی خدا وارد چنین اتصال و بقایی خواهد شد (اصغر طاهرزاده- ۱۳۸۹) و امام خمینی اینگونه خود را در وحدت همیشگی با ذات باری تعالی می بیند که در جای جای کلام او با این جمله کلیدی مواجه می شویم که می فرمایند: «خداوندا ما هیچیم! هیچ... هر چه هست تویی...!»

در صورتی که در غرب، بشر، اول و آخر و محور و مدار همه چیز است. همه چیز از او و برای اوست. از آغاز فلسفه جدید، بر این امر اصرار می شود که عالم و آدم غایت ندارد، تا تعیین غایات هم به عهده بشر باشد. درست است که کانت غایت را اثبات می کند، اما غایت در نظر او بشر است. دستورالعمل اخلاف او این است که چنان رفتار کنیم که هیچ بشری را وسیله نینگاریم، زیرا بشر در ذات خود غایت است. (فلسفه در بحران- رضا داوری)

به طور کلی، با رجوع بر کلام امام و رجوع بر روح حاکم گفتمان انقلاب اسلامی می توان گفت: انقلاب اسلامی نه یک انقلاب مدرن، نه یک انقلاب پست مدرن و نه یک انقلاب ارتجاعی است. بلکه انقلابی برای بازگشت به سنت به معنای همان «اسلام ناب» است. و رجوع آن به سنت به معنای رایج آن نبوده است و درنهایت انقلاب اسلامی را می توان به عنوان نقطه عطفی در تاریخ در نظر گرفت که آن را از سیر نزولی خود نجات داده و سعی دارد آن را دوباره در امتداد راه انبیا احیا کند و مسیر سیر صعود را در حرکت به سمت آخرالزمان می بیند که درنهایت و اوج این قوس صعود، حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) است.

فاطمه فلاح نژاد

دانشجوی جامعه شناسی دانشگاه تهران