جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

فوکو فیلسوفی شبیه همه و هیچکس


فوکو فیلسوفی شبیه همه و هیچکس

میشل فوکو در پانزدهم اکتبر ۱۹۲۶ در پوآتیه به دنیا آمد لیسانس را در مدرسه وابسته به فرقه کاتولیک دریافت کرد

میشل فوکو در پانزدهم اکتبر ۱۹۲۶ در پوآتیه به دنیا آمد. لیسانس را در مدرسه وابسته به فرقه کاتولیک دریافت کرد. به دانشگاه سوربن رفت، در آنجا شاگرد ژان هیپولیت یکی از بزرگان عرصه هگل شناسی و ایده آلیست آلمانی و لویی آلتوسر از فیلسوفان چپ و مارکس شناسان نامی بود. فوکو همچنین توانسته است تاثیر بسزایی از متفکران و فلاسفه سَلف خود گرفته است.

▪ فوکو متاثر از: مارتین هایدیگر، کارل مارکس، فریدریش نیچه، ادموند هوسرل، زیگموند فروید، ژرژ باتای و مولو پنتی و همچنین از دو جریان و اتفاق مهم قرن که بر روی بسیاری از متفکران تاثیر گذاشت نباید غافل باشیم چه بسا فوکو هم از این قاعده مستثنی نبود.

الف) جنبش دانشجویان فرانسه و حوادث آن دوره از تاریخ فرانسه به سال ۱۹۶۸ رویکرد جدیدی را در پیامدها و خود اجتماعی فرانسه و حتی غرب گشود. و باعث ایجاد بینشی جدید در مناسبات فکری نخبگان و روشنفکران فرانسه شد.

«این فضا و فضای فرانسه بعد از جنگ دوم جهانی و همچنین مطالعات فوکو در باب عقاید پدیدار شناسانه مرلوپنتی و میراث اگزیستانسیالیست که به سارتر رسیده و همچنین عقاید مارکسیستی جوامع اروپایی و نئومارکسیستی بستر جدیدی را در تفکر فوکو ایجاد کرد.»[۱]

ب) تاثیر و پیامدهای جنگ دوم جهانی و فجایع به وجود آمده از آن.

● فوکو و تعهد انسان روشنفکر در برابر خویش و جامعه

فوکو که قصد نداشت خود را فیلسوف بداند دیرینه شناسی فرهنگ و پژوهش پیرامون نظام ها و اندام های متشکل نظامهای اجتماعی را سرلوحه کار خود قرار داد و هنگامی که به عنوان استاد در کلژ دوفرانس مشغول به کار شد. به پژوهش پیرامون تاریخ نظام های فکری پرداخت. فضای روشنفکری بعد از انقلاب فرانسه فضایی بسیار پرتنش هم در فرانسه و هم در میان سایر جریان های کشورهای اروپایی بود. و چه بسا این تنش نه تنها مارکسیسم غالب در جامعه اروپایی آن زمان را با سوالهایی جدی مواجه کرده بود، بلکه رسالت روشنفکری و نزاع ها بر سر این رسالت در جامعه و در نزد انسان هم با سوال هایی جدی مواجه شده بود. جامعه روشنفکری اروپا واقعاً این بحران را درک می کرد که تعریف و کارکرد سنتی از این واژه نقش خود را از دست داده است. مثلاً مناظره ژان پل سارتر از نحله اگزیستانسیالیسم و هربرت مارکوزه از نحله فرانکفورتی ها بر سر صورتبندی وظیفه روشنفکر و رسالت اجتماعی آنها در برابر جامعه و انسان گواهی جدی بر این موج به راه افتاده است. [۲]

فوکو علی رغم آنکه با این جریان های مختلف برخورد داشت. در مطالعاتش به این اصل رسیده بود که مفهوم روشنفکر به راستی دیگر در معنای سنتی خود فاقد کارآیی لازم است چرا؟ چون فوکو تاویل و تفسیرش از انسان رنگ و بوی دیگری داشت. انسان در قالب دیرینه شناسی وتحقیق پیرامون اصالت نظامهای اجتماعی و همچنین تاثیر پذیری از اندیشه های گذشتگان پنداشتی را برای فوکو به وجود آورده بود که تا آن زمان این چنین به مقوله انسان نگریسته نشده بود.

تعیین مفهوم روشنفکر در نزد فوکو مفهومی بسیار خالص و ویژه است چرا که فکر او تحلیل او و همچنین رسالت او رسالتی خاص است.

به تعبیر او روشنفکر مشخص(به تفکیک از روشنفکر عام، مدعی کلید داری خزانه حقیقت و خواهان مرید جمع کردن نیست. بلکه می خواهد ببیند حقیقت مشخص قدرتمداری و سرشت امتیازهای ویژه در جامعه چیست و پژوهش های خویش را بر حوزه مشخص شغل و تخصص خود بنیاد می کند و کارش کاوش در مکانیسمهای قدرت و اندوختن دانش استراتژیک است.[۳]

● فوکو و شاکله قدرت در تقابل با انسان

پر پیداست که مفهوم کهن قدرت چقدر برای فوکو اهمیت می یابد وقتی که این مولفه با عنصر دانش امتزاج می یابد و در تسلسل نهادهای اجتماعی شکل ظاهری اش رخ می نمایاند. و قابل وضوح می شود. چرا که انسان در این گستره به Object یا شی بدل می شود.

فوکو ثابت می کند وقتی علم و قدرت در گردونه نهادی افتاد ماهیتی عینی و برون ذات می یابد چه طور انسانها در این راستا به شی بدل می شوند.[۴]

فوکو در مطالعاتش درباره انسان، نظام های اجتماعی و جنون یا دیوانگی به مفهوم برون ذاتی قدرت بسیار عمیق می نگرد. قدرتی که بستری از تمایل و نیروی جنسی تا مناسبات و ماهیت درونی نظام های اجتماعی را در بر می گیرد. چه بسا که در تحلیل های اجتماعی، سیاسی، و حتی منظر روانشناسانه همین عامل قدرت در انسان و اجتماع به عنوان یک عامل اساسی و بازدارنده تلقی می شود. ولی وی از قبول چنین تعریفی ساده از قدرت سر باز می زند.

وی در بخش هایی از کتاب مراقبت و تنبیه، تولد زندان، آنجایی که شرایط حاکم بر محیطهای اجتماعی را تحلیل می کند، مراقبه و توجه را عاملی بسیار کار آمد در خدمت قدرت می داند. چرا که از دید فوکو و بسیاری از متفکران سیاسی و اجتماعی غرب مفهوم قدرت فدای آن چیزی است که از سوی یک طیف یا گروهی که ابزارها و نهادهای حاکمیت را در یک جامعه انسانی در دست دارند، اعمال می شود پس قدرت از منظر فوکو اگر چه بخشی از بدیهیات گفته شده را در بر می گیرد. ولی وی مفهوم این واژه را آنچنان گسترده می داند که آن را به درون ناخودآگاه شخصیت هر انسانی گسترش می دهد. و اینجا همان نقطه آغازینی است که وی وجهه بارز قدرت را در نهاد انسان و جنسیت او می کشاند در بحث دانش و قدرت این مبحث را بسط می دهیم.

● روش شناسی در سیستم تفکر و اندیشه فوکو

در سطور پیشین از دومفهوم تبارشناسی و دیرینه شناسی یاد شد. دو مفهومی که فوکو پایه مطالعات و تحقیقاتش را در این زمینه متمرکز کرده بود. هنگامی که سخن از روش شناسی و بیان متدهای تفکر فوکو به میان می آید نباید از این دو مفهوم غافل شد چرا که سراسر حوزه تفکر فوکو یعنی از تاریخ، فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی، تا سیاست با این دو مفهوم گره خورده است.

الف) تبار شناسی در روش شناسی فوکو

اگر بخواهیم در آثار فوکو به دنبال مفهوم تبارشناسی باشیم شاید مولفه های بارز تبارشناسی را بتوانیم در نظم گفتار و مقاله نیچه تبارشناسی و تاریخ بیابیم که به فاصله یکسال از هم، از وی منتشر شد. ۷۱-۱۹۷۰. تاثیر عمیق نیچه با این نظریه که قدرت همچون رابطه بین نیروهااست، در آثار از این دست فوکو به خوبی مشهود است. فوکو قدرت را در تمامی زوایای زندگی در جریان می دید. قدرتی که در تعادل و تعامل بین نیروهایی که در روند و تکامل زندگی و سطوح آن جریان داشت.

تبار شناسی فوکو نوعی تحلیل تاریخ است. تاریخی که نه می توان برای آن جهت معینی تعیین کرد و نه حرکت آن را می توان یکنواخت فرض کرد. در تبارشناسی فوکو آن چه که به آن جدی پرداخته می شود «بدن» است و در بیانی دقیق تر: «آثار فوکو نشان دهنده و بازگو کننده این جمله موجزاند آثاری که در آنها با اتکا به شیوه تبارشناسانه گفتمان ها را در طول شکل گرفتنشان و در ارتباطشان با قدرت بررسی می کنند و نشان می دهند که چگونه گفتمان ها به اشیا و مفاهیم شکل می دهند.

ب) روش شناسی و دیرینه شناسی

این مفهوم تلاشی است در جهت تبین فضایی خاص که در قلمرو آن آگاهی انسان از اریکه به زیر می آید وی در دیرینه شناسی تحلیل مفهوم گفتمان را در پیش روی دارد و بحث را به درون گفتمان کشانده است و چه بسا برای درک فوکو نکته کلیدی آن است که معتقد شویم است: ارتباط میان واژه ها و چیزها در عصر جدید به ظهور پدیده معرفت شناسانه جدیدی موسوم به انسان انجامیده است. [۵]

چرا که از منظر وی:

«انسان چیزی نیست جز محصول گفتمان در عصر حاضر»[۶]

پس ضروری است برای ورود به بحث انسان در اندیشه فوکو ابتدا مدخلی هر چند کوتاه به مقوله گفتمان در اندیشه فوکو را در پیش روی داشته باشیم.

● گفتمان در تفکر فوکو

فوکو در کتاب دیرینه شناسی دانش و نظم گفتار همچنین سعی بر آن دارد تا تصویری کامل از مفهوم گفتمان را ارائه دهد( ۱۹۶۹) از دید فوکو گفتمان مجموعه ای از گفتارها یا بیانهایی است که انسان را قادر می سازد که تا درباره یک مقوله در زمانی معین از تاریخ، به گفتگو بپردازد. فوکو در ابتدای کتاب نظم گفتار می گوید: دلم می خواست می توانستم کاری کنم که حضور من در گفتار امروز و گفتارهایی که شاید سالیان سال باید در اینجا ایراد کنم آنچنان ناپیدا بماند که به چشم نخورد. و به جای آن که من رشته سخن را به دست بگیرم دلم می خواست سخن مرا در بر می گرفت و به آن سوی هر گونه سر آغاز ممکن می برد.[۷]

فوکو در این گفتار و گفتار های بعدی به شرایطی در میان انسان ها اشاره دارد که به نوعی باعث و به وجود آورنده گفتمان است. از این روی و در واقع مفهوم دیسکورس آن جایی است که می توان مفاهیم دانش و قدرت را به هم رساند. وی معتقد است گفتمان در هر دوره تاریخی از حیات خود می تواند به مفهوم و موضوع خود عینیت بخشد. چرا که این گفتمان است که می تواند به مولف خود رنگ و ساختار یک مولف را بدهد. از این روی می توان با این گفته هم عقیده شد که: «پس (سخن) گفتمان را نمی توان بیان تحقیق و اندیشه ها و حاصل آگاهی سوژه دانست بلکه درست برعکس سخن، تمامیتی است که در آن پراکندگی و پاشیدگی سوژه آشکار می شود. این کار بست های سخن است که به واقعیت شکل می دهد و از این راه است که دانش در خدمت قدرت قرار می گیرد و به عکس هر دانشی از این راه پیش فرض مناسبات قدرت را مطرح می کند و بدان سامان می دهد.[۸]

● مفهوم انسان و فوکو

فوکو در کتاب واژه ها و چیزها یا دیرینه شناسی علوم انسانی می گوید: «انسان به عنوان موجودی که در این عصر موضوع معرفت شناسی قرار می گیرد در واقع موجودی است دو بعدی که وجه او در سوژه یعنی فاعلیت شناسایی و وجه دیگر او در ابژه یا موضوعیت معرفت تبلور می یابد.[۹]

● انسان و اصل جنسیت در تفکر فوکو

غریزه به عنوان نیروی بنیادی در انسان نیرویی است که هیچگاه از انسان جدا نشده و نخواهد شد چرا که ذاتی انسان می باشد. مفهوم غریزه در وجود آدمی دارای حوزه بسیار بزرگی است و چه بسا مفاهیمی که در این حوزه قرار می گیرند در بعضی از وجوهات با هم متفاوت هستند. از این روی بسیاری از واکنش هایی که از سوی انسان سر می زند به این حیطه بزرگ تعلق دارد. طلب غریزی و مکانیسمی انسان در هنگام گرسنگی و آن در هنگام تشنگی، مهر مادر به کودک و داشتن علاقه یا عشق نسبت به جنس مخالف همه و همه از مفاهیم غریزی وجود انسان هستند. تحلیل و بررسی نمودهای رفتاری اینگونه به عهده زیست شناسی یا روانشناسی و در قالبی برتر به عهده علم انسانشناسی است. عنصر و غریزه جنسی هم از این قاعده مستثنی نیست.

فوکو به راحتی از کنار این میل غریزی نمی گذرد در ابتدای امر فوکو بر این باور است که به غریزه جنسی سوای همه رویکردهای غریزی، بیولوژیکی و زیست شناختی باید نگریست. اینگونه می شود که جایی برای تامل از منظر قدرت بر این غریزه باز می شود. و به قول وی این غریزه سیطره ای انکار ناپذیر بر تمامی زوایای جسمی و روحی ما دارد.

«سکسوآلیته فراهم کننده کلیدی برای فهم هستی ما است نه به دلیل آنچه که ما هستیم، بلکه به دلیل محوریت آن در طیفی از استراتژی هایی که دانشی از سوژه و مجموعه ای از هنجارهایی را به وجود می آورند. دانش و هنجارهایی که به وسیله آنها رفتار سوژه قاعده مند می شود.»[۱۰]

رگه های پرداخت به این موضوع را می توان از مراقبت و تنبیه دنبال کرد. وی همانطور که از مسئله جنسیت ساده نمی گذرد به همان میزان هم در آثارش در این باب بر آن است که به این مسئله فراتر از یک لذت نگاه کند. و این مفهوم را در قالب لذت فردی مورد پژوهش قرار ندهد.

«جنسیت به نظر فوکو بیشتر مجموعه ای تصادفی و مشروط از سخن ها، درون مایه ها یا اعمال است که از سرآغاز روزگار مدرن با سفسطه گری روز افزونی، افراد را درون مناسبات قدرتی اجتماعی و سخن باقی نگاه داشته است» . جنسیت یعنی روش اداره کردن، تولید کردن و نظارت ما بر بدنمان، کنشهایمان و مناسبات اجتماعی مان در جامعه مدرن».[۱۱]

● نگاهی گذرا به تاریخ جنسیت[۱۲]

کتاب تاریخ جنسیت را می توانیم به تعبیری مطالعه عمیق فوکو در تاریخ بدانیم. فوکو در این کتاب و سایر آثارش از این دست(مثلاً مراقبه و تنبیه)بر آن است به شیوه مستدل و مبسوط به روند تکامل و حرکت مقوله جنسیت در تاریخ غرب بپردازد.

▪ جلد اول تاریج جنسیت: جنسیت در جلد نخست این اثر به مثابه یک شاکله یا ساختاری معین و مشخص در بستر تاریخ معرفی می شود.

«بعضی از منتقدان آموزه فوکو در این کتاب را با انقلاب کپرنیکی قیاس کرده اند و مدعی اند که او انگاره های متداول جنسیت را واژگون ساخته و رویکردی تازه در پژوهش مناسبت میان قدرت، حقیقت و ذهنیت عرضه کرده است.[۱۳] فوکو در این کتاب همچنین سعی بر آن دارد تا نوعی رابطه و ارتباط میان مسئله جنسیت و مفهوم قدرت را ارائه کند. از دید وی در قرن هفدهم اروپا جامعه غرب هنوز با عوامل بازدارنده نسبت به مقوله جنسیت مواجه نبود. یعنی نه فرهنگ و نه اجتماع غربی و نه حاکمیتهای در راس کار نمی توانستند نسبت و برای این مسئله محدودیت ایجاد کنند. در قرن هجدهم با شیوع فرهنگ بورژوازی در غرب مفهوم جنسیت و «سکس» در زیر پرده ای که عرف و فرهنگ اجتماعی خواستار آن بود قرار گرفت. در واقع رابطه گسترده جنسی از آن نوعی که در قرن هفدهم شایع بود به رابطه زناشویی (دونفره) خلاصه شد. چون جامعه و عرف اجتماعی اینگونه رفتار را مطلوب و مورد تایید قرار می دادند. فوکو معتقد است چون فضای جامعه غرب بدین گونه شد خواه ناخواه نوعی سرکوب از سوی عرف و جامعه بر جنسیت فردی حاکم شد. در آن دوره از تاریخ غرب:

«اگر کسی در مورد امیال و اعمال جنسی دیگران چیزی می شنید باید آن را نشنیده قلمداد می کرد و اگر شاهد صحنه ای بود باید از آن چشم فرو می بست.»[۱۴] یا آنکه به عنوان رفتار صحیح و مطلوب به انسان ها توصیه می شد که: «رفتار صحیح از تماس با بدن های دیگر امتناع ورزید و گفتار مناسب صحبت را پاک نگاه می داشت. رفتار عقیم، مهر غیر عادی بودن را داشت و اگر بر نشان دادن زیاد خود اصرار می ورزید به همان اندازه مشخص می شد و مجبور به پرداخت جریمه می گردید. هیچ چیز که بر حسب تولید مثل نظم داده نشده بود و یا تعبیر شکل داده نشده بود و نمی توانست تجویز یا حفظ شود و حتی صلاحیت شنیده شدن را هم نداشت و چه بسا طرد، انکار و سرکوب می شد. (و چه بسا) نه تنها وجود نداشت بلکه حتی حق وجود هم نداشت. به محض کمترین نمود مجبور به ناپدید شدن می شد، چه در عمل و چه در حرف.»[۱۵] البته فوکو معتقد است که جریانی اینگونه نتوانست به صورت درست پیش برود و چه بسا گفتمان پیرامون مفهوم جنسیت میان افراد و در تقابل با جامعه و بالعکس به انواع و شیوه های دیگری جلوه گر شد.

▪ جلد دوم و سوم : فضای گسترده تاریخی فوکو به همراه شواهد و تحلیل های وی هنگامی که از جلد اول به مجلدات بعدی رسید با نوعی تغییر نسبی در شیوه کارکرد مواجه شد. چرا که فوکو به لحاظ تاریخی به دوره ای بسیار قدیمی تر از دوره جدید رجوع می کند. دوره ای که تقریباً از تولد مسیح آغاز می شود. و تا قرون وسطی را در بر می گیرد. بر طبق سنت فوکو یکی از خواسته ها و ادعاهای فوکو نشان دادن تبارشناسی جنسیت است. علاوه بر موارد فوق وی سعی دارد که در هر دوره خصوصاً قرن هجدهم به بعد، به مفهوم سرکوب و سانسور بپردازد و واکنش های فردی و اجتماعی را با این مسئله تطبق دهد تا واکنش های سپس تر را به نظاره بنشیند.

همانگونه که انسان پدیده ای نوظهور است، جنسیت نیز دیری نیست که در گفتمان فرهنگی غرب پدیدار شده است. تا قبل از سده هجدهم روابط میان زن و مرد تابع قواعد و مقررات حاکم بر نظام خویشی و عشیره ای بود. برای نمونه کسی که با یکی از اعضای قبیله ای ازدواج می کرد نوعی ائتلاف و وحدت منافع میان دو قبیله یا خانواده به وجود می آورد که به نوبه خود به بسط و گسترش قدرت و مالکیت آنها می انجامید. از این رو مجموعه ای از هنجارها و قواعد به روابط افراد خانواده سامان می بخشید و کنش های مجاز و غیرمجاز میان آنها را معلوم می داشت. روابط جنسی بین افراد خارج از چارچوب روابط زناشویی ممنوع بود زیرا چنین مناسباتی اساس اتحاد ناشی از روابط خویشی را مخدوش می ساخت. حال آنکه روابط جنسی در کانون زناشویی نه تنها مجاز بود، بلکه به علت تحکیم روابط خانوادگی و بقا و دوام نسل تشویق می شد.[۱۶]

اینگونه سیستماتیک برخورد کردن با مفهوم جنسیت توسط فوکو به نظریه تبارشناسی براستی مفهوم و مقوله ای تازه در تفکر فلسفی تاریخی و روانکاوی غرب بود. پرداختن به مفهوم جنسیت تا آن روز آن طور که هم مفاهیم اجتماعی، روانکاوانه، فلسفی، بیولوژیکی و تاریخی را در بر بگیرد در اندیشه های متاخرین فوکو تا آن روز دیده نشده بود. فوکو با طرح این مسئله و ارتباط آن با مقوله دانش و قدرت راهی را فرا روی متفکران قرار داد که خیلی عمیق تر از مسئله بیولوژیکی و کسب لذت به این مقوله بنگرند به تعبیری تاریخ جنسیت، تاریخ و شرح مفهوم جنسیت در تاریخ غرب نیست. بلکه تبارشناسی و درک رفتارها و هنجارهای فردی و اجتماعی با اذن به فرضیه سرکوب می باشد.

● سخنی از بودریار

فوکو حساسیت زیادی بر مقوله جنسیت داشت و تا آنجا که سعی کرد در تاریخ جنسیت و مراقبت و تنبیه (فصل بعد به آن می پردازیم) به این مفهوم پرداخته است چرا که در معرفت و تعریف از انسان در دوره مدرن، پرداختن به این بخش از وجود انسان بسیار حیاتی است به راستی فوکو اگر امروز زنده بود چه پاسخی در برابر نقد بودریار داشت؛ آیا فوکو خود به این مفهوم رسیده بود؛ یا آنکه در تحقیقاتش به این مرحله و چنین نقدی می رسید؟ اینها همه سوالاتی است که فوکو می بایست پاسخگوی آنها باشد؛ (البته اگر زنده بود)

ژان بودریار به عنوان یکی از متفکران به نام پست مدرن معتقد است که: «در عصر جدید پست مدرن، سکس مرده است زیرا تمام چیزها به صورت سکس در آمده اند. صور خیالی، وانموده ها و تشبیهات تصنعی در همه جا به چشم می خورند. در آگهی های تبلغاتی، در مد، در تلویزیون، ویدئو و سینما، سکسوآلیته دیگر رفتار یا عملی شخصی، خصوصی، و محرمانه نیست. بلکه رفتاری است آزاد، باز، همه جایی، نامحدود، بی قید و بند، مورد تشویق و ترغیب و با حالتی تحکم آمیز و امریه ای فرمان یا دستوری برای رها ساختن تنش ها و امیال جنسی (که از طریق نمایش همه جایی سکسو آلیته ایجاد می شوند) به کمک کدهای جنسی، بدین ترتیب بودریار چنین نتیجه گیری می کند که همه چیز سکسوآلیته است.[۱۷]

محمد میلانی

پی نوشت:

۱) خرد در سیاست. فولادوند. عزت الله. صفحه ۴۵.[۱]

۲) همان ... صفحه ۴۷.[۲]

۳) همان ... صفحه ۴۸.[۳]

۴) دانش و قدرت. میشل فوکو. ضیمران. محمد. ۲۴ [۴]

۵) همان .... صفحه ۲۵.[۵]

۶) همان .... صفحه ۲۰.[۶]

۷) همان .... صفحه ۲۱.[۷]

۸) نظم گفتار. میشل فوکو. ترجمه باقر پرهام. صفحه ۱۰.[۸]

۹) میشل فوکو. اریک برنز، ترجمه احمدی. بابک. صفحه ۱۲[۹]

۱۰) به نقل از دانش و قدرت.[۱۰]

۱۱) قدرت زبان، زندگی روزمره. خالقی. احمد. صفحه ۳۱۵[۱۱]

۱۲) فوکو. برنز، احمدی، صفحه ۱۱۴[۱۲]

۱۳) چون تاریج جنسیت، اثر فوکو به فارسی ترجمه نشده ناگزیر از ترجمه های پراکنده در کتابها استفاده شده است.[۱۳]

۱۴) دانش و قدرت، ضیمران. صفحه ۱۶۳[۱۴]

۱۵) همان .... به نقل از جلد ۱ تاریخ جنسیت ص ۴[۱۵]

۱۶) قدرت، زبان، زندگی روزمره ص ۳۱۷ به نقل از تاریج جنسیت جلد ۱ صفحه ۲۵۴[۱۶]

۱۷) ضیمران، دانش و قدرت ص ۱۷۳ از تاریخ جنسیت جلد ۲[۱۷]

۱۸) صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته نوذری حسینعلی ص ۲۴۴. در منابع فارسی برخی تاریج جنسیت را سه جلد چهار جلد گفته اند ولی فوکو چهار جلد را تمام کرده بود که در گذشت.[۱۸]

۱۹) مراقبت و تنبیه. اگر چه به این نام ترجمه شده است ولی ترجمه های لفظی دیگری در فارسی به چشم می خورد. از جمله مراقبت و مجازات یا نظارت و مجازات.[۱۹]

۲۰) خرد در سیاست فولادوند. ص۶۰[۲۰]

۲۱) مراقبت و تنبیه فوکو ترجمه جهاندیده افشین سرخوش نیکو ص۴۰[۲۱]

۲۲) مراقبت و تنبیه صفحه ۹۳[۲۲]

۲۳) مراقبت و تنبیه صفحه ۱۶۰[۲۳]

۲۴) مراقبت و تنبیه صفحه ۱۷۷[۲۴]

۲۵) مراقبت و تنبیه صفحه ۱۷۹[۲۵]

۲۶) مراقبت و تنبیه صفحه ۱۸۰[۲۶]

۲۷) مراقبت و تنبیه صفحه ۱۸۲[۲۷]

۲۸) مراقبت و تنبیه صفحه ۲۱۲[۲۸]

۲۹) مراقبت و تنبیه صفحه ۲۵۰[۲۹]

۳۰) خرد در سیاست فولادوند. ص۵۷[۳۰]

۳۱) تاریخ جنون، فوکو ترجمه فاطمه ولیانی صفحه ۷۷[۳۱]

۳۲) همان ... ص ۱۴۵[۳۲]

۳۳) دانش و قدرت. محمد ضیمران به نقل از دریدا ص ۷۴[۳۳]

۳۴) قدرت زبان زندگی روزمره ص ۳۲۸[۳۴]

* ایهاب حسن از مهم ترین مدعیان جریان پست مدرنیسم خصوصاً در ادبیات در مقاله پلورالیسم در چشم انداز پست مدرن مولفه های یازده گانه را اینگونه برشمرده است.

۱. عدم تعین یا تعین ها ۲. تجزیه و انشقاق ۳. قداست زدایی ۴. بی خودیت ۵. امر غیرقابل عرضه یا بازنمایی. ۶. طنز ۷. پیوند زدن ۸. کارناوال سازی ۹. اجرا مشارکت ۱۰. سازه گرایی ۱۱. درونبودگی یا ذاتیت- به نقل از کتاب صورتبندی و مدرنیته و پست مدرنیته.

کتابنامه:

۱. ساختار و تاویل متن. بابک احمدی نشر مرکز. چاپ پنجم ۱۳۸۰

۲. صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته حسینعلی نوذری، نقش جهان. ۱۳۷۹

۳. مراقبت و تنبیه تولد زندان میشل فوکو ترجمه افشین جهاندیده نیکو سرخوش نشر نی ۱۳۷۸

۴. خرد در سیاست گزیده، نوشته ترجمه عزت الله فولادوند طرح نو چاپ دوم ۱۳۷۷

۵. قدرت، زبان، زندگی روزمره در گفتمان فلسفی سیاسی معاصر احمد خالقی گام نو ۱۳۸۲

۶. تاریخ جنون میشل فوکو ترجمه فاطمه ولیانی هرمس ۱۳۸۱

۷. میشل فوکو دانش و قدرت محمد ضیمران هرمس ۱۳۷۸

۸. فلسفه فرانسه در قرن بیستم اریک ماتیوز ترجمه محسن حکیمی نشر ققنوس ۱۳۷۸

۹. نظم گفتار میشل فوکو ترجمه باقر پرهام نشر آگه ۱۳۷۸

۱۰ میشل فوکو اریک برنز، ترجمه بابک احمدی. نشر ماهی ۱۳۸۱


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.