سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

پنج نقطه عطف تجربه گرایی


پنج نقطه عطف تجربه گرایی

طی دو قرن گذشته تجربه گرایی۱ در پنج نقطه عطف چرخشی رو به سوی بهتر شدن انجام داده است

طی دو قرن گذشته تجربه گرایی۱ در پنج نقطه عطف چرخشی رو به سوی بهتر شدن انجام داده است. اول گردش از تصورات به کلمات، دوم گردش تمرکز معنایی از واژه ها به جملات، سوم گردش تمرکز معنایی از جملات به نظام های جملات، چهارم به قول مورتن وایت وحدت گرایی روش شناختی؛ دست کشیدن از دوگانه انگاری تحلیلی- ترکیبی و پنجم طبیعت گرایی؛ دست کشیدن از غایت فلسفه اولایی مقدم بر علم طبیعی. در ادامه هر یک از این پنج نقطه عطف را به تفصیل شرح خواهم داد.

اولین نقطه عطف، گردش توجه از تصورات به کلمات بود. در گردش مذکور این تدبیر در معرفت شناسی اختیار شد که آنجا که ممکن باشد به جای تصورات درباره عبارات زبانی سخن گفته شود. البته نا م باوران قرون وسطایی نیز این تدبیر را پی گرفته بودند، اما به تصور من این تدبیر تنها در سال ۱۷۸۶ داخل در تجربه گرایی جدید شد، آنگاه که جان هورن توک زبانشناس چنین نوشت؛ «بخش اعظم جستار آقای لاک، یعنی هر چیز مرتبط با آنچه او انتزاع، پیچیدگی، تعمیم، نسبت، و تصورات می نامید در حقیقت صرفاً در رابطه با زبان بود.»۲

تجربه گرایی انگلیسی وقف این قضیه شد که تنها حس معنا دارد. تصورات تنها به این شرط پذیرفتنی اند که مبتنی بر انطباعات حسی باشند. اما توک پی برد تصور به تنهایی معیارهای تجربه گرایانه را به خوبی برآورده نمی سازد. پس اگر به زبان توک سخن بگوییم، قضیه مبنایی تجربه گرایی انگلیسی ظاهراً بیان می دارد کلمات تنها تا آنجا معنا دارند که قابل تعریف با واژه های حسی باشند.

در اینجا مشکلی در باب ادات دستوری پدید می آید؛ حروف اضافه، حروف ربط و رابط ها چه می شوند؟ این ادات برای گفتاری منسجم اجتناب ناپذیرند، با این حال چگونه می توان آنها را با واژه های حسی تعریف کرد؟ جان هورن توک در اینجا شیوه یی متهورانه اتخاذ می کند و استدلال می کند این ادات در واقع واژه های ملموس متعارف در صورتی تنزل یافته اند. وی ریشه شناسی هایی نوآورانه پدید می آورد؛ if (اگر) give (دادن) بوده است، but (اما) be out (بدون). اما این شیوه بی جهت و ناامید کننده بود. اگر می توانستیم موجب شویم واژه های ملموس همه کارهای ادات دستوری را انجام دهند، می توانستیم باعث شویم این کار را بدون انتظار توجیه از جانب ریشه شناسان انجام دهند. اما یقیناً نمی توانیم، و دلیل معتبری هم وجود ندارد که بخواهیم این کار را انجام دهیم؛ زیرا رویکرد دیگری به مساله تعریف ادات دستوری با واژهای واژه ها حسی وجود دارد. تنها باید تشخیص دهیم این ادات دارای معنای حرفی [هم مقوله نما] هستند. آنها نه به شکل منفرد بلکه در سیاق متن تعریف می شوند.

این امر ما را به دومین نقطه چرخش می رساند؛ گردش از واژه ها به جملات. قرون وسطاییان برداشتی از کلمات دارای معنای حرفی غ/هم مقوله نماف داشتند، اما معاصر جان هورن توک بود که آن برداشت را در قالب نظریه یی روشن در باب تعریف سیاق متنی پروراند؛ یعنی جرمی بنتام. وی تعریف سیاق متنی را نه تنها در مورد ادات دستوری و امثال آن، بلکه حتی در مورد برخی واژه های اصیل، یعنی واژه های دارای معنای اسمی غ/مقوله نماف به کار برد.

اگر واژه یی را مناسب، اما از حیث هستی شناختی مشکل ساز می یافت، تعریف سیاق متنی او را در مواردی قادر می ساخت همچنان از خدمات آن واژه بهره برد اما ادعایی در مورد دلالت آن نکند. او می توانست، به رغم ظواهر دستوری، آن واژه را دارای معنای حرفی غ/هم مقوله نماف بداند و سپس استفاده دوام یافته خود از آن را موجه سازد اگر بتواند به نحو نظام مند نشان دهد چگونه باید همه جملاتی را که برای جایگیری آن واژه انتخاب کرده است به منزله کل بازگو کند. نظریه اوهام او چنین بود؛۳ آنچه او بازگویی می نامید، و ما اکنون تعریف سیاق متنی می نامیم. واژه، همچون ادات دستوری، به عنوان بخشی از کل معنادار دارای معناست. اگر هر جمله یی که در آن واژه یی به کار می بریم را بتوان در جمله یی بازگو کرد که به خوبی معنا می دهد، دیگر نمی توانیم آن را مورد پرسش قرار دهیم.

همه وارثان سوءظن های برکلی و هیوم درباره تصورات انتزاعی می توانند با آموزه بنتام در باب بازگویی تسلای خاطر یابند. این سوءظن ها، آنگاه که در فضای فکری جان هورن توک لحاظ شوند، سوءظن هایی در مورد واژه های انتزاعی هستند و در این هنگام رویکرد بنتام این امید را فراهم می آورد که این واژه ها، به هر روی در برخی سیاق های متنی، جای یابند بدون آنکه به هستی شناسی اشیای انتزاعی تن در دهیم. من متقاعد شده ام که نمی توان به این ترتیب همه اشیای انتزاعی را به تمامی کنار گذاشت بدون آنکه بیشتر علم، از جمله ریاضیات سنتی را قربانی کرد. اما یقیناً می توان آن اهداف نام باورانه را بسیار بیش از آنچه در روزگار پیش از بنتام و توک می توانست تصور شود پی گرفت.

تعریف سیاق متنی به انقلاب در معناشناسی شتاب بخشید. شاید ناگهانی بودن این انقلاب نسبت به انقلاب کپرنیکی در ستاره شناسی کمتر باشد، اما در تغییر مرکز بودن شبیه آن است. ابزار اولیه بیان معنا دیگر نه کلمه، بلکه جمله لحاظ می شود. واژه ها، همچون ادات دستوری، به واسطه سهم داشتن در معنای جملات دربردارنده آنها معنا دارند. خورشید مرکزی که کپرنیک مطرح کرد فاقد وضوح بود. این نظر نیز واضح نیست. این نظر به این دلیل واضح نیست که در اغلب موارد ما جملات را تنها به وسیله تالیف کلمات فهمیده شده می فهمیم. این امر ضروری است چرا که تنوع جملات بالقوه نامتناهی است. ما برخی کلمات را به تنهایی می آموزیم، عملاً به منزله جملات تک کلمه یی، کلمات دیگر را در سیاق متن می آموزیم، با آموختن جملات کوتاه گوناگونی که آنها را دربردارند و جملات دیگر را با تالیف از کلماتی که به این طریق آموخته ایم، می فهمیم. اگر زبانی که به این نحو می آموزیم بعداً تدوین شود، بخش اعظم این کتاب راهنما ضرورتاً متشکل از لغتنامه یی لفظ به لفظ خواهد بود که به این ترتیب این واقعیت را تحت الشعاع قرار می دهد که معنای کلمات، انتزاعی از شرایط صدق جملات دربردارنده آنهاست.

بازشناسی این تقدم معنایی جملات بود که تعریف سیاق متنی را در اختیار ما قرار داد، و برعکس. من این بازشناسی را به بنتام نسبت دادم. در نسل های بعد فرگه را می یابیم که تقدم معنایی جملات را بزرگ داشت، و راسل را که کامل ترین بهره برداری را از تعریف سیاق متنی در منطق فنی انجام داد. اما کمک بنتام در تمام این مدت بی تاثیر نبود. طی قرن نوزدهم در حساب دیفرانسیل شیوه به کار بردن عملگرهای دیفرانسیل به مثابه ضریب های ساختگی پدید آمد که در عین حال با این تشخیص همراه بود که این عملگرها در واقع تنها به منزله اجزای جمله های بزرگ تر معقولند. در حقیقت این کاربرد، و نه نوشته های بنتام، مستقیماً الهام بخش تعاریف سیاق متنی راسل شد.۴

معرفت شناسی در قرن بیستم، در نتیجه عطف توجه از واژه به جمله، در وهله نخست تبدیل نه به نقد مفاهیم بلکه نقد حقایق و باورها شد. نظریه اثبات پذیری معنا، که بر حلقه وین حاکم بود، به معنا و معناداری جملات می پرداخت نه کلمات. فلاسفه زبان متعارف انگلیسی به همین صورت تحلیل خود را به جای کلمات متوجه جملات کردند، در موافقت با سرمشقی که اثر متقدم و متاخر استاد آنها ویتگنشتاین فراهم آورده بود. آموزه بنتام به موقع خود در معرفت شناسی رخنه کرد و آن را فرا گرفت.

حرکت بعدی، که سومین از پنج حرکت من است، تمرکز را از جملات به نظام های جملات تغییر داد. ما عاقبت درمی یابیم در نظریه یی علمی حتی کل جمله معمولاً برای ایفا کردن نقش ابزار مستقل بیان معنای تجربی متنی است بیش از حد کوتاه. جمله دسته آثارً مشاهده و آزمون پذیر مجزایی برای خود ندارد. هیئت نسبتاً جامع نظریه علمی، چنان که چونان یک کل در نظر گرفته شود، از چنین آثاری برخوردار خواهد بود. نظریه متضمن کثیری شرطی های مشاهده یی، به تسمیه من است که هر یک از آنها بیان می دارد اگر برخی شرایط مشاهده پذیر برآورده شوند رخداد مشاهده پذیر خاصی رخ می دهد. اما چنان که دوهم تاکید کرده است، تنها نظریه به مثابه یک کل متضمن این شرطی های مشاهده یی است. اگر یکی از این شرطی ها نادرست از آب درآید، نظریه نادرست خواهد بود، اما بر حسب ظاهر نمی توان گفت اشکال در کدام یک از جملات سازنده نظریه است. شرطی های مشاهده یی را نمی توان همچون آثار جملات متعدد نظریه دسته بندی کرد. جمله یی واحد از نظریه برای تضمین هیچ یک از شرطی های مشاهده یی مناسب نیست.

دانشمند در حقیقت جمله یی واحد از نظریه خویش را با شرطی های مشاهده یی می آزماید، اما تنها به این طریق که قصد می کند آن جمله را آسیب پذیر و باقی جملات را، در آن زمان، ثابت بگیرد. او در این موقعیت در حال آزمودن فرضیه یی جدید است به این منظور که اگر بتواند، آن را به نظام رشدیابنده باورهای خویش بیفزاید. هنگامی که چنین به کل نظریه یا نظام جملات به مثابه ابزار بیان معنای تجربی نظر می کنیم، باید این نظام را تا چه اندازه فراگیر بدانیم؟ آیا کل علم را دربرمی گیرد؟ یا کل یک علم، یعنی شاخه یی از علم را؟ این امر را باید مربوط به درجه، و بازگشت های نزولی دانست. همه علوم تا اندازه یی به هم وابسته اند؛ آنها از منطقی مشترک و عموماً بخش مشترکی از ریاضیات بهره می برند، حتی هنگامی که اشتراک دیگری وجود نداشته باشد. با وجود این، این اندیشه که نظام علمی ما درباره جهان در هر پیشگویی جملگی درگیر است چیزی جز قانون زدگی بی روح نیست. بخش مختصرتری کفایت می کند، و لذا می توان تقریباً به آنها معنای تجربی مستقل نسبت داد، چرا که ابهامی در معنا در هر رخدادی باید در نظر گرفته شود.

این تصور نادرست است که هیچ جمله واحدی از نظریه معنای تجربی مجزایی برای خود ندارد. جملات نظریه یی تا جملات مشاهده یی تنزل می یابد؛ مشاهده یی بودن درجه بردار است، یعنی، درجه در تایید بلامقدمه جمله از جانب شاهدان حاضر. و در حالی که ممکن است استدلال شود که حتی ممکن است جمله یی مشاهده یی را در پرتو باقی نظریه پس گرفت، چنین موردی استثناست و خوشبختانه مشخصه اصلی نیست. و در هر رخدادی جملات واحدی در حد دیگر وجود خواهد داشت - جملات نظریه یی طولانی - که یقیناً برخوردار از معنای تجربی مجزایی برای خود هستند، زیرا می توانیم جمله یی عطفی از کل نظریه بسازیم.

به این ترتیب کل گرایی که حاصل سومین حرکت بود باید تنها به منزله کل گرایی معتدل یا نسبی لحاظ شود. مهم این است که نمی توانیم خواستار شویم یا انتظار داشته باشیم که جمله یی علمی معنای تجربی مجزایی برای خود داشته باشد.

چهارمین حرکت، به سمت وحدت گرایی روش شناختی، تقریباً بر اساس این کل گرایی پدید می آید. کل گرایی تضاد مفروض بین جمله ترکیبی، با محتوای تجربی آن، و جمله تحلیلی با محتوای تهی آن را محو می سازد. نقش سامان دهنده یی که بنا به فرض جملات تحلیلی ایفا می کردند اکنون چنان لحاظ می شود که عموم جملات در آن سهیم اند، و محتوای تجربی که بنا به فرض خاص جملات ترکیبی بود اکنون در نظام پخش می شود.

در نهایت، پنجمین حرکت طبیعت گرایی را به همراه آورد؛ دست کشیدن از غایت فلسفه اولی. طبیعت گرایی علم طبیعی را به مثابه تحقیق در واقعیت، ابطال پذیر و تصحیح پذیر می داند که در عین حال جوابگوی هیچ دادگاه فراعلمی نیست و نیاز به هیچ توجیه فراتر از مشاهده و روش فرضیه و استنتاج ندارد. طبیعت گرایی دو منبع دارد که هر دو منفی هستند. یکی نومیدی از توانایی بر تعریف واژه های نظری به طور کامل بر حسب پدیده ها، حتی به وسیله تعریف سیاق متنی است. رویکردی کل گرایانه یا نظام محور برای پدید آمدن این نومیدی کافی است. منبع منفی دیگر طبیعت گرایی واقع باوری احیانشده است، یعنی حالت قاطع ذهن دانشمند طبیعی که هرگز فراتر از عدم قطعیت های قابل بحث درونی علم احساس دودلی نکرده است. پیش از این در ۱۸۳۰ آگوست کنت ضدمتافیزیکی نماینده بارز طبیعت گرایی بود، که اظهار داشت که روش «فلسفه تحصلی» تفاوتی با روش علوم خاص ندارد.

طبیعت گرایی معرفت شناسی را انکار نمی کند، اما آن را جزء روانشناسی تجربی قرار می دهد. خود علم به ما می گوید که اطلاعات ما درباره جهان محدود به تحریکات سطوح غبدنف ماست، و از این رو سوال معرفت شناسی سوالی درون حوزه علم است؛ ما حیوانات انسانی با چه تدبیری توانسته ایم از این اطلاعات محدود به علم برسیم؟ معرفت شناس علمی این تحقیق را پی می گیرد و توصیفی ارائه می دهد که پیوند زیادی با آموختن زبان و عصب شناسی ادراک حسی دارد. وی در این باب سخن می گوید که چگونه انسان ها اجسام و ادات فرضیه یی را مسلم می گیرند، اما قصد او انکار وجود چنین چیزهای مسلم انگاشته شده یی نیست. تکامل و انتخاب طبیعی بی شک در این توصیف شکل می یابند، و او اگر راهی بیابد آزادانه از فیزیک استفاده می کند.

فیلسوف طبیعت گرا استدلال خود را درون نظریه یی درباره جهان که به ارث برده است به مثابه نظریه یی موفق آغاز می کند. با دودلی به همه آن باور دارد، اما همچنین معتقد است که برخی بخش های نامعلوم نادرستند. وی می کوشد این نظام را از درون بهبود بخشد، وضوح بخشد و بفهمد. او ملوانی پرمشغله شناور بر قایق نویراث است.

و. و. کواین

ترجمه؛ امین حامی خواه

پی نوشت ها؛

۱- Quine, Theories and Things, ۶۷-۷۲

۲- Tooke, John Horne, or, The Diversions of Purely, vol. ۱, London, ۱۷۸۶. Boston, ۱۸۰۶, p. ۳۲

۳- بنگرید به؛ Ogden, C. K. Bentham,s Theory of Fictions. London: Routledge,۱۹۳۲

۴- بنگرید به؛ Whitehead, A. N., and Bertrand Russell. Pricipia Mathematica, vol. ۱. Cambridge, Eng,. ۱۹۱۰, ۲nd ed. ۱۹۵۰, pت۲۴