جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

توریست های ادبی


توریست های ادبی

تولستوی مدام نویسنده هموطن خود داستایوفسکی را با این بهانه که او «اخلاق نوشتن را رعایت نمی کند» و «برداشت غلطی از واقعیت دارد» مورد انتقاد قرار می دهد. داستایوفسکی هم مستقیم و …

تولستوی مدام نویسنده هموطن خود داستایوفسکی را با این بهانه که او «اخلاق نوشتن را رعایت نمی کند» و «برداشت غلطی از واقعیت دارد» مورد انتقاد قرار می دهد. داستایوفسکی هم مستقیم و غیر مستقیم منتقد اوست. آندره برتون شاعر و تئوریسین فرانسوی هم به بهانه «فهرست کردن اشیای به درد نخور» در رمان های داستایوفسکی او را با غضبی آشکار نقد می کند: «شماره کردن این اشیای به درد نخور چاره ای برای من باقی نمی گذارد جز این که همان ابتدا کتاب را ببندم و هرگز نخوانم» اما میشل بوتور هموطن او خود آندره برتون را زیر ذره بین نقد می برد و می نویسد: «فهرست کردن در آثار سوررئالیست همان چیزی است که داستایوفسکی انجام داده است» و از همان مثال برتون بر ضد خود او استفاده می کند و تناقض آشکارش را در تحلیل نشان می دهد. این البته نه ابتدای ماجراست و نه پایان آن. خود میشل بوتور هم قابل نقد و تحلیل است ؛ پیوستن و بریدن او از همین جمع سوررئالیست و پیوستن و بریدن او از جمع «رمان نویی ها» و.‎.‎.

آنچه که ذهن مرا به خود مشغول می کند این است که چرا ما در برابر چنین جریان هایی نقش یک توریست فرهنگی را بازی می کنیم اگر یک اندیشمند فرانسوی می تواند یک نویسنده یا اندیشمند روس را به نقد بکشد، چرا یک اندیشمند ایرانی نتواند آیا به یاد دارید نویسنده ای ایرانی گفته باشد سبک بوتور در نوشتن چندان جالب نیست حتی با هزار و یک ملاحظه کاری. رویکرد ما در برابر ادبیات و فلسفه غرب معمولاً از دو حالت خارج نیست: یا همه را یکجا قبول داریم - هم تولستوی هم داستایوفسکی هم برتون و هم بوتور را- و یا همه را یکجا از ریشه می زنیم؛ انگار توریست هایی باشیم که از دیدن مناظری در غرب یا شیفته می شود یا.‎.‎.

آیا اگر نویسنده ای ایرانی مارسل پروست را به نقد بکشد و از شیوه مطول گویی او ایراد بگیرد کار خطایی انجام داده است شاید متهم شود به این که پروست را نفهمیده است چون به هر حال پروست، پروست است. شاید هم متهم به این شود که در آن حدی نیست که پروست را نقد کند. آدرنو چطور آیا او هم پروست را نفهمیده که اینچنین بر وی می تازد و او را محکوم می کند به این که : «همان طور که نقاشی بخشی از کارکرد خود را به عکس و سینما سپرده رمان هم بخشی از مسئولیت خود را به گزارش های مطبوعاتی واگذار کرده است». ویرجینیا وولف با آنکه خود شبیه به پروست می نویسد آتش نقد را از آدرنو تیز تر می کند و به خود شخصیت پروست می پردازد: «او زنانه می نویسد و زن وجودی اش بر مردانگی در او می چربد». از یاد نبریم هم تعریف ها و هم انتقادهای خانم وولف را به شارلوت برونته. ماچطور ! آیا اجازه داریم برونته یا خود وولف را نقد کنیم آیا متهم به بی دانشی نخواهیم شد.

[محمد مطلق]