پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

استاد غزل عاشقانه در تاریک ترین عصر ایران


استاد غزل عاشقانه در تاریک ترین عصر ایران

به مناسبت سالروز بزرگداشت شیخ مصلح الدین شیرازی

سی‌ام فروردین‌ماه سالروز بزرگداشت شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی، شاعر و نویسنده بزرگ و بلندآوازه ایرانی است که شهرتی عالم‌ گستر دارد و همواره اندیشه سترگ این قله ادبی از مرزهای کشورمان نیز فراتر رفته و در گوش جهانیان نیز طنین انداخته است. این متن با مروری بر زندگی و آثار آن شاعر جاودانه به دنیای وی نگاهی تحلیلی دارد.

اگر بخواهیم چهار رکن مستحکم ادبیات را نام ببریم بی‌گمان سعدی یکی از چهار رکن فرهنگ و قومیت ایرانی است. در جهان افرادی هستند که ادبیات جهانی را بنیانگذاری کردند مثل هومر یونانی، فردوسی ایرانی، دانته ایتالیایی، شکسپیر انگلیسی، گوته آلمانی، اگر اینان نبودند ادبیات اوج و تعالی نمی‌یافت و مفهوم انسانیت ژرفایی نمی‌گرفت. اینان به زندگی انسان معنی بخشیده‌اند و جهان و زندگی را تحمل‌پذیر و بلکه دلپذیر ساخته‌اند. ما مردم ایران و فارسی‌زبانان جهان نیز باید مسرور باشیم که در زمره ملت‌هایی هستیم که چنین چهره‌هایی پرورده‌ایم و می‌توانیم فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ را در کنار آن بزرگان بگذاریم و بگوییم این چهار تن نیز از ارمغان ما به بشریت است اما می‌خواهیم درباره یکی از این چهار تن یعنی سعدی سخن بگوییم. او در بدترین دوره تاریخ ایران یعنی یورش مغول به ایران زندگی کرد اما با این حال یکی از زیباترین نغمه‌های عاشقانه جهان را در زبان فارسی به وجود آورد. در تاریخ تولد او میان تذکره‌نویسان اختلاف است و سال‌های متفاوتی را گفته‌اند ۵۸۰، ۵۸۹، ۶۰۱، ۶۰۴، ۶۰۵ که هیچکدام را نمی‌توان قطعی دانست. اقبال آشتیانی، در این باره مقاله مستقلی دارد با عنوان «زمان تولد و اوایل زندگانی سعدی». در این مقاله استاد اقبال نتیجه می‌گیرد که تولد سعدی «مقدم بر حوالی ۶۱۰ ـ ۶۱۵ هـ. ق» بوده است. به هر حال سعدی در سده هفتم هجری در یکی از دودمان‌های نژاده شیراز که به گفته خود او:

همه قبیله من عالمان دین بودند

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

در شیراز دیده به جهان گشود او بارها به شیرازی بودن خود اشاره کرده است، از جمله

هر متاعی ز کشوری خیزد

شکر از مصر و سعدی از شیراز

پدر سعدی گویا به دربار سعدبن زنگی وابستگی و شاید شغل دیوانی داشته است. علاقه سعدی به پادشاه سلغری را نیز می‌توان تأییدی بر وابستگی دیرینه خاندانش به آنان دانست.

آغاز تحصیلات شاعر با سرپرستی پدر بود:

ز عهد پدر یاد دارم همی

که باران رحمت برو هر دمی

که در خردیم لوح و دفتر خرید

ز بهرم یکی خاتم زر خرید

اما در زمان کودکی از نوازش‌های پدر بی‌بهره ماند:

مرا باشد از درد طفلان خبر

که در طفلی از سر برفتم پدر

من آنگه سر تا جور داشتم

که سر در کنار پدر داشتم

ناگزیر با درد یتیمی خو کرد و در سایه حمایت بزرگ خاندان به مکتب می رفت و گویا پس از مرگ پدر، سرپرستی‌اش را نیای مادریش برعهده گرفت که گفته‌اند مسعود فارسی نام داشته. پسر مسعود فارسی خود از مردان پرآوازه شیراز است، نامش قطب‌الدین شیرازی بود.

سعدی دانش‌های مقدماتی را در شیراز آموخت اما اوضاع آشفته ایران در پایان روزگار سلطان محمد خوارزمشاه و ترکتازی تاتار به این مرز و بوم، بویژه حمله سلطان غیاث‌الدین، برادر جلال‌الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) دانش‌پژوه جوان را که هوایی جز آموختن دانش در سر نمی‌پروراند، بر آن داشت که ترک یار و دیار گوید و آهنگ نظامیه بغداد کند تا در آن سامان از خرمن معرفت خوشه چیند. سعدی در نظامیه یک زمان از آموختن نمی‌آسود تا در دانش بدان پایگاه رسید که وی را به دستیاری استادان برگزیدند و چنانکه در بوستان اشارت می‌کند دستوری یافت درس را پس از تقریر پیشوای ادب بار دیگر برای دانشجویان بازگوید:

مرا در نظامیه ادرار بود

شب و روز تلقین و تکرار بود

سعدی از محضر دو استاد بزرگ بهره‌ها می‌گرفت، نخست جمال‌الدین عبدالرحمن ابوالفرج جوزی دوم (در گذشته به سال ۶۳۶) مدرس مدرسه مستنصریه بغداد که به وعظ و تذکیر شهره روزگار بود و در گلستان از این استاد بزرگ چنین یاد می کند«چندان که مرا اشارت کردی، عنفوان شبابم غالب آمدی و هوی و هوس طالب...»

دوم عارف معروف شهاب‌الدین ابوجعفر عمربن محمدسهروردی صاحب عوارف المعارف (در گذشته به سال ۶۳۲) که از وی به نام «شیخ دانای مرشد» بر طبق برخی نسخ بوستان ذکری به میان آورده است:

مقامات مردان به مردی شنو مرا

نه از سعدی از سهروردی شنو

شیخ دانای مرشد شهاب

دو اندرز فرمود بر روی آب

یکی آن که در جمع بدبین مباش

دویم آن که در نفس خودبین مباش

آموزش و رهبری این دو استاد چنان در وی اثر بخشید که سعدی پس از سالیانی چند در علوم دینی مانند فقه و حدیث و تفسیر و کلام گوی سبقت از همالان ربود و به مطالعه تاریخ و سیر و قصص روی کرد و از عقاید فرزانگان در تهذیب نفس و تدبیر منزل و سیاست مدن آگاه شد و در فن خطابه و وعظ مهارت یافت و به مشرب عرفان بی‌پیروی از طریقه خاص گرائید. این گاه شوق درونی سعدی به جهانگردی و چیره‌دستی وی درمجلس گویی و وعظ و پریشانی احوال جهان که به قول او چون موی زنگی در هم آشفته بود، سبب گشت که دل بر سفر نهد، چنان که می‌فرماید:

وجودم به تنگ آمد از جور تنگی

شدم در سفر روزگاری درنگی

جهان زیر پی چون سکندر بریدم

چو یا جوج بگذشتم از سد سنگی

برون جستم از تنگ‌ترکان چو دیدم

جهان در هم افتاده چو موی زنگی

او مدت سی و پنج سال را در سفر گذراند و سالیان درازی در سرزمین‌های اسلامی چون حجاز، شام، لبنان و روم به سفر پرداخت و از هرگوشه‌ای بهره‌ای‌ گرفته و از هر خرمنی توشه‌ای برداشته:

در اقصای عالم بگشتم بسی

به سر بردم ایام با هرکسی

تمتع به هر گوشه‌ای یافتم

ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم

سعدی در آثار خود بخصوص گلستان اشاره‌هایی دارد به سفر خود به سرزمین‌هایی دیگر چون کاشغر در ترکستان شرقی و بلخ و سومنات درهندوستان و جاهای دیگر که باید آن را تخیلات شاعرانه آورد؛ اما برخی از تذکره‌نویسان و پژوهندگان احوال شاعر، این اشاره‌ها را واقعیت پنداشته، سعدی را در «اقصای عالم» گردش داده، او را به مصر، حبشه، ارمنستان، چین، هند و حتی فرنگ برده‌اند تا آنجا که جز ابن‌بطوطه سیاح دیگری از مشرق‌زمین نیافته‌اند که به اندازه سعدی جهان را در نوردیده باشد.

سرانجام هواخواهی یاران پاک‌نهاد وی را بر بازگشت به وطن برانگیخت:

در اقصای عالم بگشتم بسی

به سر بردم ایام با هر کسی

تمتع به هر گوشه‌ای یافتم

ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم

چو پاکان شیراز خاکی نهاد

ندیدم که رحمت برین خاک باد

تولای مردان این پاک بوم

برانگیختم خاطر از شام و روم

و بلبل خوشگوی را به گلستان شیراز بازآورد:

سعدی اینک به قدم رفت و به سر بازآمد

مفتی ملت اصحاب نظر بازآمد

فتنه شاهد و سودازده باد بهار

عاشق نغمه مرغان سحر بازآمد

خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد

لاجرم بلبل خوشگوی دگر باز آمد

مالیش از شام به شیراز بخرومانست

که به اندیشه شیرین زشکر باز آمد

سعدی در بازگشت به شیراز مردی آزموده و سخنور بود و شهرتی به هم رسانیده بود. مقام معنوی و علمی او بالاتر از آن بود که شاعر درباری باشد در این هنگام از بخت نیک فرمانروای شیراز اتابک ابوبکر بن سعد زنگی بود که از سال ۶۲۳ به پادشاهی نشسته بود و سه سال بعد از بازگشت سعدی به سال ۶۵۸ درگذشت. سعدی در دربار ابن اتابک مقامی ارجمند یافت و به ویژه ولیعهد وی سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام اوست به استاد سخن ارادت می‌ورزید.

پس محیط امن شیراز باعث شد که او شروع به تصنیف و تألیف کند و نخست کتاب بوستان را نوشت. در نسخه‌های قدیم، نام کتاب سعدی‌نامه و در نسخه‌های جدید بوستان است و معلوم نیست خود سعدی چه نامی بر آن نهاده بود. از مقدمه بوستان چنین برمی‌آید که بسیاری از بخش‌های بوستان را پیش از ورود به شیراز سروده بود و در شیراز به سال ۶۵۵، یعنی همان سال بازگشت، آن را به پایان رسانده است.

ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج

که بر در شد این نامبردار گنج

بوستان مثنوی است در بحر متقارب و هم وزن شاهنامه، موضوع این کتاب که عالی‌ترین آثار خامه توانای سعدی و یکی از شاهکارهای بی‌رقیب شعر فارسی است، اخلاق و تربیت و سیاست و اجتماعیات است.

در ده باب و جمعاً ۴۰۱۱ بیت دارد:

چو این کاخ دولت بپرداختم

بروده از تربیت ساختم

یکی باب عدل است و تدبیر و رای

نگهبانی خلق و ترس خدای

دوم باب احسان نهادم اساس

که منعم کند فضل حق را سپاس

سوم باب عشق است و مستی و شور

نه عشقی که بندند بر خود به زور

چهارم تواضع، رضا پنجمین

ششم ذکر مرد قناعت گزین

به هفتم دراز عالم تربیت

به هشتم دراز شکر بر عافیت

نهم باب توبه است و راه صواب

دهم در مناجات و ختم کتاب

اغلب مطالب در بوستان در قالب حکایت و از زبان شخصیت‌های داستان و به صورت گفت و شنید بیان شده است. مانند: پدر و دختری با هم گفت‌وگو دارند یا زنی از شوی خود پرسشی می‌کند یا پادشاهی به پسر خود پند می‌دهد و... شاعر در بوستان دنیایی می‌آفریند مطابق آرزو نه مطابق واقعیت، همه چیز و همه کس در بوستان رنگ آرمانی دارد. شاعر حقیقت و فضیلت را پیش روی مردم عصر می‌نهد؛ شاید یافته شوند کسانی که از واقعیت حقیر عصر که در آن انسانیت ذلیل شده و شرافت جایش را به رذالت داده است به سوی آن حقیقت و فضیلت اگر نه خیز بردارند، کشش و حرکتی در خود به سوی آن باز یابند.

گلستان با وجود حجم اندکش از جهت تنوع موضوع دامنه وسیعی دارد. سعدی از همه چیز سخن می‌گوید اختصاص آن به هشت باب، دال بر آن نیست که نویسنده فقط در موضوع عناوین باب‌ها سخن رانده است. از غرایز پست آدمی تا صفات متعالی انسانی موضوع گلستان است. از این رو برخلاف بوستان که دنیایی آرمانی را به نمایش گذاشته، گلستان زشتی‌ها و پلیدی‌ها را در کنار زیبایی‌ها نشان می‌دهد. سندی است از زندگی و شیوه اندیشگی و رفتار مردم عصر، از این رو اخلاق در گلستان مفهوم اصطلاحی پیدا می‌کند و تنها به معنی مثبت آن نیست، از رفتار ماکیاولیک نیز که نوعی اخلاق است می‌توان در گلستان سراغ گرفت. سومین اثر مهم او غزلیات اوست، سعدی استاد غزل است. در نسخه‌های قدیم غزل‌های او به چند بخش تقسیم شده است. طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات قدیم و ملمعات. چنین به نظر می‌رسد که این تقسیم‌بندی‌ها از خود شاعر بوده باشد، بدین معنی که بخشی از غزل‌ها را در زمان حیاتش گردآورده و مثلاً بدایع یا طیبات نامیده باشد. چنان که می‌گوید:

گرت بدایع سعدی نباشد اندر بار

به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری

با آن که بوستان و گلستان هر کدام در جای خود شاهکار بی‌مانندی است، در هیچ کدام از آنها و در دیگر آثار سعدی، نبوغ شعری و هنری همچنان که در غزلیات می‌بینیم شکفته نشده و خود را نشان نداده است. اوج شیوایی و زیبایی شعر غنایی فارسی درخشش بی‌مانند خود را در غزل سعدی بازیافته، شاعر توانسته است از عام‌ترین عواطف آدمی با زبانی بسیار ساده و روان و موجز سخن بگوید و محتوای ضمیر پرنشاط و جمال جوی و عشق پرور خود را در مصراع‌ها و بیت‌هایی که قدرت القایی بی‌نظیری یافته است بیان کند. موضوع غزل‌های سعدی اغلب عشق و جوانی و زیبایی و نمودهای گوناگون آنهاست.

جویبارهای عشق از سرچشمه دلش روان شده، غزل‌هایش را لبریز ساخته‌اند. زیبایی‌های طبیعت، آرزوهای جوانی، لذت وصال، درد فراق، اشتیاق به دیدار یار، وصف جمال یار، پرستش زیبایی یا به سخن دیگر جمال پرستی و نظربازی موضوع‌هایی است که در غزل‌های سعدی موج می‌زند. سعدی در برابر چهره زیبا بی‌تاب است و به قول خودش او را از «روی خوب» شکیب نیست. پس بی‌جهت است که بهترین غزلیات عاشقانه را در اشعار وی می‌یابیم.

او قصایدی به فارسی و عربی دارد و با آنکه در روزگار او قصیده از رونق می‌کاهد اما او قصاید بسیار زیبایی می‌سراید که بیانگر اندیشه و تأملات اوست در مسائل اخلاقی، اجتماعی و حکومتی که بعضی از آنها در قالب پند و اندرز گفته شده و بعضی دیگر به وصف طبیعت و ستایش خداوند و رثاء و مدح شاهان و بزرگان است. علاوه بر آنچه گفته شد، در مجموعه آثار سعدی که به کلیات سعدی معروف است، قطعه، رباعی، قصیده و غزل؛ رساله‌هایی به نثر هست که در انتساب برخی از آنها به وی تردید هست. سرانجام این فرمانروای ملک سخن در ذوالحجه سال ۶۹۰ دار فانی را وداع گفت و او را در شیراز به خاک سپردند و افتخار شیراز به شاعرانی مثل سعدی و حافظ است اما پس از قرن‌ها صدای شاعر آفاق را پر کرده است:

من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت

هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم

مجتبی رجبعلی‌زاده جلودار

منابع و مآخذ:

۱ـ بوستان سعدی، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۸

۲ـ تاریخ ادبیات ایران، ذبیح‌الله صفا، انتشارات فردوس، چاپ جدید، ۱۳۷۵

۳ـ تاریخ ادبیات ایران، دکتر محمدجعفر یاحقی، ناشر شرکت و نشر کتاب‌های درسی، ۱۳۷۸

۴ـ گزیده غزلیات سعدی، خلیل خطیب رهبر، انتشارات مهتاب، سال ۱۳۷۲

۵ـ گزیده قصاید سعدی، جعفر شعار با مقدمه حسن انوری، ناشر شرکت چاپ و انتشارات گلی، ۱۳۷۲

۶ ـ گلستان سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۸