پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

از گریستن تا خنداندن


از گریستن تا خنداندن

وقتی چارلی ۵ ساله بود به جای مادرش كه دچار گرفتگی صدا شده بود به روی صحنه رفت و آواز خواند و با خیل تماشاگرانی روبرو شد كه روی صحنه را پول باران كردند

● به مناسبت ۲۷ فروردین (April ۱۶) سالروز تولد چارلی چاپلین

«چارلز اسپنسر چارلی» معروف به چارلی چاپلین در ۱۶ آوریل ۱۸۸۹ در لندن به دنیا آمد. والدینش چارلز چاپلین و هناهیل بازیگر تئاتر بودند و مدت كمی بعد از تولد چارلی از هم جدا شدند. وقتی چارلی ۵ ساله بود به جای مادرش كه دچار گرفتگی صدا شده بود به روی صحنه رفت و آواز خواند و با خیل تماشاگرانی روبرو شد كه روی صحنه را پول باران كردند.

سپس در ۸ سالگی در تئاتر «هشت پسر لانكاشیر» هنرنمایی كرد و یكبار دیگر مورد توجه مردم قرار گرفت. پدر چارلی وقتی او ۱۲ سال بیشتر نداشت در اثر بیماری الكلیسم درگذشت. چارلی دو سال در مدرسه «هرن» به تحصیل پرداخت و در همین هنگام مادرش دچار حمله روانی و در بیمارستان بستری شد. طی این مدت چارلی تنها در خیابانها زندگی می كرد. وقتی مادر چارلی، مجددا سلامتی اش را به دست آورد بچه هایش را به خانه آورد و با خیاطی گذران زندگی می كرد. چارلی در این مدت كارهای مختلفی انجام داد.

از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۶ چارلی با نام «بیلی» در نقش پسر روزنامه فروش در مجموعه «شرلوك هلمز» بازی كرد و در سال ۱۹۰۶ در نقش دلقك در سیرك مشغول به كار شد. با ورود به سن نوجوانی به «وادویل» بازگشت و در آنجا استعدادش را برای ایفای نقش در فیلمهای كمدی كشف كرد. چارلی چند سال در «وادویل» در نقش كمدین بازی كرد و حدود سن ۲۰ سالگی به آمریكا رفت و در آنجا شغل حرفه ای خود را به عنوان معروفترین كمدین معاصر شروع كرد.

وی در سال ۱۹۱۴ اولین فیلم خود را با عنوان «در تلاش معاش» ساخت. در بهار سال ۱۹۱۵ چارلی اولین حضورش را در فیلم «خانه به دوش» در نقش مردی آواره و فقیر تجربه كرد. در این فیلم چارلی آواره ای است با سبیل مشكی، شلوار و كفشهای كهنه و عصا كه پنگوئن وار در خیابانها پرسه می زند. وی در مدت دو سال از اولین حضورش در فیلمهای صامت به یكی از مشهورترین افراد دنیا تبدیل شده بود. او برای اولین بار در سال ۱۹۱۸ با «میلدرد هاریس» ازدواج كرد. چارلی بعد از چهل سال زندگی در آمریكا به اروپا بازگشت و سوئیس را برای ادامه زندگی انتخاب كرد و در آنجا با همسر چهارمش «اونااونیل» و بچه هایش مشغول زندگی شد.

در سال ۱۹۷۲ جایزه اسكار ادبی به وی به عنوان بهترین و محبوبترین كمدین عصر حاضر اعطا شد. چارلی چاپلین در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۷۷ در سن ۸۸ سالگی در منزلش در سوئیس در اثر مرگ طبیعی درگذشت. از معروفترین فیلمهای چارلی می توان به:

«پسر بچه، ۱۹۲۰»، «جویندگان طلا، ۱۹۲۵»، «روشنایی های شهر، ۱۹۳۱»، «عصر جدید، ۱۹۳۶»، «دیكتاتور بزرگ، ۱۹۴۰»، «شهرت ۱۹۵۲» و ... اشاره كرد.

● دیكتاتورها می میرند

زندگی سخت و بینش عمیق چارلی چاپلین از او یك هنرمند مرد می ساخت. هنرمندی درد آشنا كه حتی ثروت و شهرت نیز او را از باور و كارش دور نساخت. او بازیگری توانمند و كارگردانی فهیم بود كه بار دیگر اخلاق و انسانیت را به مردم قرن ۲۰ یادآور شد. چاپلین در فیلم «دیكتاتور بزرگ» در نقش آرایشگری شبیه هیتلر كه او را بجای دیكتاتور گرفته اند و مجبور است در روز همبستگی بزرگ سخنرانی كند می گوید:

«متاسفم اما نمی خواهم كه حكمران باشم، نمی خواهم بر كسی فرومانروایی یا غلبه كنم، بلكه مایلم در صورت امكان به همه یاری برسانم. در این جهان جا برای همه هست، راه زندگی می تواند آزاد و زیبا باشد ما آن راه را گم كرده ایم.

طمع روح انسان را زهرآگین كرده و سدی از كینه بر جهان بسته است و ما را واداشته كه در راه فلاكت و خونریزی گام برداریم... ما بیش از ماشین به انسانیت نیازمندیم و بیش از زیركی به مهربانی. بدون چنین كیفیت هایی زندگی خشن خواهد بود و همه چیز از دست خواهد رفت... به آنهایی كه صدای مرا می شنوند می گویم نومید نباشید. نفرت انسان سپری خواهد شد و دیكتاتورها می میرند و قدرتی كه آنان از مردم گرفته اند به مردم باز خواهد گشت و تا انسان زنده است آزادی نخواهد مرد. سربازان! برای بردگی نجنگید! برای آزادی بجنگید!...»

● تلاش كن حقیقتا آدم باشی

دقت و تامل در نامه چاپلین به دخترش جرالدین حاوی نكات ارزنده ای است كه شخصیت والای چاپلین را به ما یادآور می شود. او بار دیگر به انسان بودن اشاره می كند و از خطرات شهرت می گوید، چاپلین در سال ۱۹۶۳ در نامه ای خطاب به دخترش، جرالدین می نویسد:

«... شنیده ام در پاریس افسونگر بروی صحنه پرشكوه تئاتر شانزه لیزه در نقش شاهدخت ایرانی كه اسیر تاتارها شده است هنرنمایی می كنی. شاهزاده خانم باش و بمان، ستاره باش و بدرخش، اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران، عطر مستی آور گلهایی كه برایت فرستاده اند، ترا فرصت هوشیاری داد در گوشه ای بنشین و نامه ام را بخوان... من چارلی هستم.

من دلقك پیری بیش نیستم. امروز نوبت توست من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی. این رقص ها بیشتر از آن صدای كف زدن های تماشاگران گاه ترا به آسمان ها خواهد برد. برو، آنجا هم برو. اما گاهی نیز بروی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا كن. زندگی آن رقاصان دوره گرد كوچه های تاریك را كه با شكم گرسنه می رقصند و با پاهایی كه از بینوایی می لرزد، من یكی از اینان بودم. من طعم گرسنگی را چشیده ام، من درد بی خانمانی را كشیده ام و... بدنبال نام تو نام من هست چاپلین! با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان می خندیدند خود گریستم.

جرالدین! نیمه شب هنگامی كه از سالن پرشكوه تئاتر بیرون می آیی آن تحسین كنندگان ثروتمند را یكسره فراموش كن، اما حال آن راننده تاكسی را كه ترا به منزل می رساند بپرس، حال زنش را هم بپرس و اگر آبستن بود و اگر پولی برای خریدن لباسهای بچه اش نداشت پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار. به نماینده خودم در بانك پاریس دستور داده ام فقط این نوع خرج های ترا بی چون و چرا قبول كند.

با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد، مردم را نگاه كن، زنان بیوه و كودكان یتیم را نگاه كن و دست كم روزی یكبار با خود بگو من هم یكی از آنان هستم... امید من این است كه هرگز در فقر زندگی نكنی، همراه این نامه یك چك سفید برایت میفرستم، هر مبلغی كه می خواهی بنویس و بگیر، اما همیشه وقتی دو فرانك خرج می كنی با خود بگو سومین سكه مال من نیست، این باید مال یك مرد گمنام باشد كه امشب به یك فرانك نیاز دارد... برهنگی بیماری عصر ماست.

به گمان من تن عریان تو باید مال كسی باشد كه روح عریانش را دوست می داری، بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد، مال دوران پوشیدگی، نترس این ده سال تو را پیرتر نخواهد كرد... من فرشته نبودم اما تا آن جا كه در توان من بود تلاش كردم تا آدم باشم. تو نیز تلاش كن حقیقتا آدم باشی.»

جواد روشن