یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

نام گرایی در فلسفه بودایی


نام گرایی در فلسفه بودایی

موضوعات مورد علاقه فیلسوفان بودایی را می توان به موضوع كانونی ای به نامِ توقف رنج فروكاست به نظر فیلسوفان بودایی, حذف رنج ۷ از جمله این اعتقادات است, زیرا این اعتقاد سرچشمه رفتار رنج زا است

مراد از نام گرایی[۵] را، كه نظریه ای منحصر به فرد است، ارائه كرده اند. طبقِ این نظریه، واژه ها با طرد بعضی از جزئیات، كه استعداد عِلِّی متوقع را ندارند، معنا را انتقال می دهند. اعتقاد بر این است كه نام گراییِ درمه كریتی بیش از نام گراییِ دیگناگه بر فلسفه هندی تأثیر گذاشته است.

● وجودشناسی

موضوعات مورد علاقه فیلسوفان بودایی را می توان به موضوع كانونی ای به نامِ توقف رنج فروكاست. به نظر فیلسوفان بودایی، حذف رنج[۷] از جمله این اعتقادات است، زیرا این اعتقاد سرچشمه رفتار رنج زا است. بوداییانِ پیش از درمه كریتی اغلب دلایلِ جزء یا كل را برای نفی مفهومِ خود اقامه می كردند و سرانجام، وجود هر شیء مركبی را ردّ می كردند. این دلایل را، كه اطلاعاتِ زیادی درباره نام گرایی درمه كریتی در اختیار ما می نهد، با بررسی گذرای شیء مركبی چون میز به اختصار می توان بیان كرد.

هر چند میز در ظاهر یك شیء مركب از اجزای مختلف است، اما پرسش بوداییان این است كه آیا چنین چیزی واقعاً وجوددارد؟ آنها از خود می پرسند كه آیا میز، به عنوان كل، با اجزای خود این همانی دارد یا این نه آنی. اگر كُل با اجزای خود این نه آنی دارد، چه دلیلی بر وجود آن داریم؟ ]زیرا[ ادراكِ حسیِ مستقیم فقط مُدرِك اجزا است. اما اگر كلّ بااجزای خود این همانی دارد، آنگاه كُل باید در هر جزء به نحو كامل یا ناقص وجود داشته باشد. اگر كُل با اجزای خود این همانی كامل دارد، آنگاه تك تك اجزا كُلِ میز است. اگر میز با اجزای خود تنها این همانی ناقص دارد، آنگاه ماباید به جای یك میز درباره چندین میز ناقص سخن بگوییم. اگر ادعای ما این بود كه مجموعه اجزا با هم میز است، آنگاه مجموعه میز ـ اجزا باید میز باشد. سرانجام، اگر اجزا با شكل و هیئتی ویژه میز هستند، باز می توان سؤال كرد كه آیا آن هیئت با اجزای پیكربندی شده این همانی دارد یا این نه آنی. ]و این به [تسلسل می انجامد.

درمه كریتی به همین شیوه كه امتداد مكانی را نقد كرده است، امتدادِ زمانی را نیز نقد می كند و از این رهگذر، آموزه لحظه پایی را تصدیق می كند، كه بنابرآن، موجودِ اساساً واقعی تنها در كوتاه ترین آنِ زمان وجود دارد. دلیل این آموزه تا حدی آن است كه موجودی كه دست خوش تغییرِ آن به آن نیست، علت هیچ معلولی نمی تواند باشد، زیرا حالت علت باید قبل از ایجاد و بعد از ایجاد تغییر كند; وگرنه یا علت، معلول های خود را ابدالآباد در همه زمان ها ایجاد می كند، و یا هرگز هیچ معلولی را ایجاد نخواهد كرد. افزون براین، درمه كریتی به مدل علّیِ ادراك حسی اعتقاد دارد، كه بنابر آن، موجودِ محسوس علتِ محتوای شناخت حسیِ خود است. از آن جایی كه موجود پایا هرگز نمی تواند علت چیزی باشد، هرگز مُدرَك حسی واقع نمی شود. در نتیجه، هرگز نمی توان وجود آن را به طور قطع اثبات كرد، زیرا به تعبیر درمه كریتی «موجودیت[۹] است».

خلاصه آنكه، درمه كریتی هیچ شیء مركبی را به معنای دقیق آن واقعی نمی انگاشت. اما او به پیروی از فیلسوفان سلف خود بر آن است كه تنها از منظر قراردادهای زبانی و مفهومی می توان گفت كه اشیای مركب وجود دارند. این دو نحوه وجود در دو مقوله مهم جای می گیرند: اشیایی كه به معنای دقیق كلمه واقعیت های «بنیادین»[۱۲] اند.

● نقد كلی ها

تحلیل بسیار كامل درمه كریتی از موضوعات معناشناختی در كتاب سووپجنیه ورتی[۱۹] مصادیق آنند و این مصادیق گاو است كه بر حواس ما تأثیر می نهد و ما ظاهراً آنها را به صورت «گاوها» می شناسیم. در اینجا، اصطلاح فنی «مدلول» را می توان تا حدی متمایز از كاربردهای رایج تر آن در فلسفه غرب به كار برد، یعنی، اگر بخواهم دیدگاه رئالیسم هندی را بیان كنم، مدلول واژه «گاو» را می توان به بهترین صورتی خود كلی «گاوبودن» دانست.

درمه كریتی در نقد این دیدگاه می گوید كه یك واژه تنها در صورتی كاركرد معنایی دارد كه فردی كه آن را درك كرده است، به جزء اراده شده، كُنش[۲۰] پیدا كند. یك چنین فعلی ممكن است نوعی استفاده فیزیكی از آن امر جزئی یا عمل شناختاری محضی نظیر شناسایی باشد. حقیقت آن است كه كلیاتِ اساساً واقعی معنا را ناممكن می سازند، زیرا واژگان دال بر كلیاتِ اساساً واقعی نمی توانند نسبت به جزئیات كُنش ایجاد كنند.

درمه كریتی در اثبات این نتیجه، مسئله این همانی و این نه آنی را به عنوان نوعی از تحلیل مبتنی بر جزء یا كل، كه پیشتر ذكر شد، پیش می كشد. او می پرسد آیا كلی با جزئیات، كه مصدایق آنند، این همانی دارد یا این نه آنی. اگر این نه آنی دارد، آنگاه واژه «گاو» كنشی نسبت به جزئی ایجاد نمی كند، زیرا واژه گاو تنها دال بر كلی «گاوبودن» است، كه بین آن و جزئیات تباین كلی وجود دارد. با این وصف، هنوز می توان تأكید كرد كه واژه گاو می تواند نسبت به جزء اراده شده، كنش ایجاد كند، اما در این صورت باید پذیرفت كه یك واژه می تواند سبب كُنش نسبت به هر موجودی شود، اعم از آن كه با مدلول آن این همانی داشته باشد یا نداشته باشد.

از طرف دیگر، اگر بین كل و جزئیات مرتبط این همانی وجود داشته باشد، آنگاه كل، كلیت یا تكرارپذیری خود را از دست خواهد داد. به عبارت دیگر، یك گاو خاص باید با همه گاوهای دیگر این نه آنی داشته باشد، وگرنه هیچ گاوی را نمی توان از گاو دیگر تمییز داد. بنابراین، یك گاو خاص تكرارناپذیر است، یعنی یك گاو خاص در گاو خاص دیگر یا به عنوان گاو خاص دیگر وجود ]دوباره[ نمی یابد. اما اگر كلیِ «گاوبودن» با هر یك از گاوها این همانی دارد، آنگاه كلیِ گاو نیز تكرارناپذیر خواهد بود. ]زیرا [در هر مورد به كلیِ جدیدی نیاز است و واژه «گاو» را فقط می توان برای آن مورد خاصی، كه با كلیِ «گاوبودن» این همانی دارد، به كار برد.

پاسخ بعضی از رئالیست های هندی آن است كه بین جزء و كل باید این نه آنی باشد، اما واژه دال بر كل می تواند بر اثر نسبت جزء با كل سبب كنش نسبت به جز شود. نقد درمه كریتی مبنی بر این كه هر نوع نسبتی لزوماً یا به تناقض می انجامد یا به تسلسل، از جمله نقدهای مجاب كننده تر است. توضیح آن كه، طرف های نسبت یا باید این همانی داشته باشند و یا این نه آنی. اگر این همانی است، آنگاه نسبتی در كار نخواهد بود، زیرا هر نسبتی مستلزم این نه آنی است. از طرف دیگر، اگر طرف های نسبت با یكدیگر این نه آنی دارند، آنگاه نسبتی نمی تواند در كار باشد، زیرا اگر موجوداتی با تباین كلی بتوانند با هم نسبت داشته باشند، آنگاه هر موجودی با موجود دیگر می تواند ارتباط تصادفی داشته باشد. از این رو، مفهوم نسبتْ بی معنا خواهد بود. اما تناقض به قوت خود باقی است، یعنی طرف های نسبت هم این همانی دارند و هم این نه آنی. و اگر كسی پاسخ دهد یك نسبتِ ذاتی طرف های نسبت را به یكدیگر «پیوند می دهد»، آنگاه باید تبیین كند كه چگونه طرف ها با آن نسبت، نسبت برقرار می كنند. اگر در پاسخ، از نسبت درجه دوم سخن بگوید و بر آن باشد كه چنین نسبتی طرف ها را به نسبت پیوند می دهد، در این صورت به تسلسل دچار شده است.

● نظریه معنا[۲۱]

وجودشناسی درمه كریتی را می توان به این ادعا فرو كاست كه واقعیت نهایی لزوماً تك، و تكرارناپذیر است. از این رو، او معناشناسی رئالیستی را رد می كند، چرا كه در معناشناسی رئالیستی یك كلّی باید از یك حیث در هر یك از مصادیق خود تكرارپذیر باشد. با اینوجود، بدون كلی های واقعی چگونه توانایی ما را در استفاده از زبان می توان تبیین كرد؟ بودایی پاسخ می دهد كه واژه ها با طرد موارد خاصی، كه عاری از قابلیت های علّیِ متوقع اند، معنا را انتقال می دهند. از این منظر، معنا سه مؤلفه دارد: صورت شناخت،[۲۴]

به نظر درمه كریتی، زبان به این شیوه به مثابه تفكرمفهومی عمل می كند. نقش صور شناسایی را با توسل به شناخت، كه «بازشناسی»[۲۵] نام گرفته است، (یعنی عمل مفهومی، كه بر اساس آن شیء حسی شناسایی یا نام بردار می شود) بسیار آسان می توان بررسی كرد. برای بازشناسی باید قواعد و قراردادهای حاكم بر واژه یا مفهوم مناسب با آن را فراگرفت. محض نمونه، اگر بر قراردادهای حاكم بر «گاو» واقف باشید، می توانید بازشناسی كنید كه «آن گاو است». در نزد فیلسوفان هندی این پرسشی مهم است كه ما مفاهیم یا واژگانی چون «گاو» را بر چسب چه چیزی قرار می دهیم؟

در بحث بازشناسی، درمه كریتی مُدل علّیِ ادراك حسی را فرض می گیرد، یعنی یك امر جزئی با تأثیر بر حواس در ذهن صورتگری می كند. این صورت یا مفهوم محسوس همان چیزی است كه از راه ادراك حسی به آن علم داریم. این بدان معناست كه آنچه را كه به عنوان «گاو» شناسایی می كنیم، جزئی ای نیست كه بر حواس تأثیر می گذارد; بلكه، آنچه بر حواس تأثیر می گذارد، صورتی است كه آن جزئی در ذهن ما ایجاد می كند. از این رو، این كه واژگان یا مفاهیم به ما علم به جزئیات می دهند، فقط به بركت میانجی گری صورت های شناخت است، كه خود معلول آن جزئیات اند.

ناقدان این دیدگاه خاطر نشان می كنند كه اگر تنها مفاهیم و زبان، معرفت به صورت های شناخت را به بار می آورند، آنگاه خاستگاه افعال، كه بر چنین معرفتی مبتنی اند، صورت ها خواهد بود و نه جزئیات. درمه كریتی درپاسخ می گوید توده مردم بر اثر عادتِ شناخت كه تا اعماق ذهن شان رسوخ كرده، صورت ها را با خود آن جزئیات، كه علت صورت هایند، اشتباه می گیرند. در نتیجه این ادعا، او نادرستی همه معرفت های زبانی و مفهومی را نتیجه می گیرد، زیرا چنین معرفتی برآیندِ تركیب صورت با جزئی است كه علت آن است. درمه كریتی می گوید كه این دستگاه روانی تبیین می كند كه چگونه صورت ها می توانند سبب كنش به جزئیات شوند. او در ادامه می گوید با وجود این، صورت می تواند آگاهی سودمندی به بار آورد، زیرا صورتْ انسان را فقط به سوی جزئی ای كه علت این صورت است، راهنمایی می كند.

درمه كریتی در مقام توسل به رابطه علّی بین صورت ها و جزئیات تقریر مهمی را درباره صورت ها مطرح می كند. او می گوید هر شی ای، اعم از علت یا معلول، جزئی است و از آنجایی كه صورت ها معلول اند، آنها باید جزئیاتِ ذهنی باشند. صورت ها، همانند جزئیات، تكرارناپذیرند، لذا صورت ها نمی توانند در همه مواردی كه ما مفهوم یا واژه فرضی را به كار می بریم، این همانی داشته باشند. در عوض، درمه كریتی بر آن است كه این «طردها»یند كه در همه موارد واقعاً این همانی دارند.

جان دی. دانِ ، خلیل قنبری

[۱]. nominalism.

[۲]. Digna¦ga.

[۳]. Dharmaki¦rti.

[۴]. مشخصات كتاب شناختی این مقاله به قرار زیر است:

Dunne, John, D.; Buddhist Doctrine of Nominalism, in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, ۱st ed, ۱۹۹۸, vol, ۷, pp. ۲۳-۲۷.

[۵]. exclusion.

[۶]. duh¤kha

[۷]. a¦tman

[۸]. Sattvam Upalabdhir eva

[۹]. Prama¦n¤ava¦rttika svopajn¦avrtti on Prama¦n¤ava¦rttika I.۳ab.

[۱۰]. Parama¦rthasat

[۱۱]. Prajn¬aptisat

[۱۲]. Samvartisat

[۱۳]. Svopajn¬avrtti

[۱۴]. Prama¦nava¦rttika

[۱۵]. anvaya

[۱۶]. Sa¦ma¦nya

[۱۷]. ja¦ti

[۱۸]. vyakti

[۱۹]. svalaksana

[۲۰]. Pravrtti

[۲۱]. theory of meaning

[۲۲]. Pratibha¦sa

[۲۳]. a¦ka¦ra

[۲۴]. vya¦rtti

[۲۵]. Pratyabhij·âna

[۲۶]. Prama¦nava¦rttikasopajn¬avrtti

[۲۷]. Prama¦nava¦rttika

[۲۸]. ekapratyavamarts¨ajn¬âna

[۲۹]. Kuma¦rila

[۳۰]. Mima¦mska

[۳۱]. va¦sana¦


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.