جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

از حقیقت واژه تا مد روشنفكری


از حقیقت واژه تا مد روشنفكری

بر اساس یك جریان سیاسی یك مفهوم فلسفی وارد عرصه عمومی می شود و بدون اینكه تعریف و تبیینی صحیح از آن صورت گیرد از «مد» می افتد و به فراموشی سپرده می شود مثال دیگر در این مورد مفهوم «جامعه مدنی» است كه در فضایی غیر علمی تا حد یك جدل سیاسی تقلیل می یابد و بی آنكه تاثیری عمیق بر اذهان عمومی جامعه در جهت تبیین این مفهوم اساسی در مدل های دمكراسی غربی بگذارد از عرصه عمومی كنار می رود

اشاره: غیرمنتظره بودن پیروزی اصلاح طلبان دردوم خرداد۱۳۷۶ ،عوارض مختلفی را به دنبال داشت كه یكی از مهمترین آنها ، عدم فرصت كافی برای برنامه ریزی منطقی وحساب شده به منظور دستیابی به اهداف توسعه سیاسی بود. نویسنده در مقاله حاضر معتقد است حركت شتابزده اصلاح طلبان كه منجر به ورود مفاهیمی همچون جامعه مدنی ، گفتمان، تسامح و تساهل وعدم قطعیت در فضای سیاسی ایران شد، بدون در نظر گرفتن عقبه تئوریك چنین مفاهیمی ،تنها فضای سیاسی را با ناكارآمدی تمام، به زینت خود آراست.این مقاله از نظر علاقمندان به این گونه مباحث می گذرد.

مطبوعات دهه اخیرتلاشی فراگیر برای انتقال مفاهیم فلسفی سیاسی از حوزه آكادمیك و دانشگاهی و محافل روشنفكری به حوزه عمومی جامعه را آغاز كردند.نتیجه این روند؛ روندی كه از سوی مطبوعات در این دوره پی گرفته شد چندان منبعث از الگوهای منطقی و كارآمد نبود.دلایل چنین روندی را اكنون و پس از گذشت چند سال از آن دوران می توان در همان عللی جست وجو كرد كه جریان فراگیر اصلاحات دوم خردادی را عقیم ساخت.زمانی كه نظریه پردازان و تحلیلگران تاثیرگذار داخل، جریان اصلاحات پیروزی شان را در دوم خرداد «غیر منتظره» و «غافلگیر كننده» خواندند، طبیعی بود كه امكان برنامه ریزی منطقی و حساب شده برای حركت در جهت توسعه سیاسی چندان محتمل نخواهد بود.این شتاب زدگی ناخواسته كه نوعی ذوق زدگی غیر منطقی را نیز بروز می داد در مطبوعات اصلاح طلب به وضوح مشاهده گردید. بناگاه بعد از تحولات دوم خرداد شاهد هجوم واژه ها و مفاهیمی شدیم كه به صورت پشت سر هم و بسیار سریع و شتاب دار وارد عرصه عمومی جامعه می شدند.كاملا طبیعی بود كه چنین سرعتی برای دستگاه هاضمه فكری و فرهنگی جامعه بسیار ثقیل و غیر قابل هضم بود.در این میان، هم موقعیت زمانی طرح این مباحث و هم تاثیر و ادامه كنشگری این مفاهیم در سطح جامعه قابل تامل و پیگیری است.

همان اندازه كه ورود این مفاهیم و بحث ها به حوزه عمومی جامعه از طریق مطبوعات سریع و شتاب دار بود ، خروج آنها از تیررس نقد و تحلیل نخبگان در عرصه عمومی نیز با سرعت صورت می گرفت.چنین فرآیندی تبعات و تاثیرات ویژه خود را داشت.مفاهیم پیچیده ای كه در حوزه های آكادمیك و تخصصی سال ها محل بحث و مناقشه صاحبنظران بوده اند وارد عرصه عمومی جامعه می شدند و در بهترین حالت در عرض چند هفته با حضور و تاثیرگذاری نسبی بر مباحث مطبوعاتی از این حوزه كنار گذاشته می شدند و جای خود را به مفاهیمی جدیدتر در این عرصه می دادند. سرعتی كه ورود این مباحث به عرصه عمومی جامعه با آن همراه بود در كنار این مساله كه زمان حضور و تمركز بر این مفاهیم در عرصه مطبوعات نیز محدود و ناكافی بود باعث می گردید كه تعاریف و بازخوردهای سطحی از این مباحث برجای بماند. شاید بتوان علت چنین رویكردهایی را در گزاره هایی جست وجو كرد كه «مد فرهنگی» را قوام می بخشیدند.

وقتی زیرساخت ها و پایه های لازم برای طرح مباحث و ایده های نوین موجود نباشد طبیعی است كه جریان چنین مباحثی بر بستر احساسات و تهییج های آنی بنا خواهد شد. در فضایی كه فاصله دانش آكادمیك مجامع فلسفی و دانشگاهی ایران با مراكز نظریه پردازی فلسفی غرب بسیار زیاد بود (و است) ورود مباحث مدرن و پیچیده فلسفی- سیاسی غرب كه هم در حوزه تئوریك و هم در عرصه پراتیك در آن فضا تجربه و زیسته شده است، با خود روندی را خواهد آفرید كه سندروم مد فرهنگی را بروز خواهد داد.ذوق زدگی اهالی مطبوعات و حتی نخبگان و روشنفكران جامعه نیز در آن دوران پر و بال این مد روشنفكری را فراخ تر می ساخت.تحولات سیاسی نیز در این میان كم تاثیر نبود.نگاهی به روند مد شدن مباحث در عرصه مطبوعات و به تبع آن در افكار عمومی نشان می دهد كه با اوج گیری مباحثی در عرصه سیاسی بلافاصله این مباحث وارد حوزه مطبوعات و از آن طریق وارد عرصه عمومی می شد و با فروكش كردن آن، جریان بحث و جدل حول آن موضوع نیز در عرصه نقد و تحلیل مطبوعات فروكش می كرد. مثلا بحث تساهل و تسامح كه از مفاهیم محوری در فلسفه سیاسی لیبرالیسم غربی است همزمان با طرح آن از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد وقت وارد مطبوعات می شود و پس از مدتی بدون اینكه تحلیل ها و نقد هایی ماندگار و اثر گذار از آن صورت گیرد از اذهان عمومی جامعه فاصله می گیرد و تصویری كه در نهایت از آن بر جای می ماند تصویری مخدوش و ناكامل از نسخه اصلی و غربی آن است. یعنی بر اساس یك جریان سیاسی یك مفهوم فلسفی وارد عرصه عمومی می شود و بدون اینكه تعریف و تبیینی صحیح از آن صورت گیرد از «مد» می افتد و به فراموشی سپرده می شود. مثال دیگر در این مورد مفهوم «جامعه مدنی» است كه در فضایی غیر علمی تا حد یك جدل سیاسی تقلیل می یابد و بی آنكه تاثیری عمیق بر اذهان عمومی جامعه در جهت تبیین این مفهوم اساسی در مدل های دمكراسی غربی بگذارد از عرصه عمومی كنار می رود.

آنچه كه تا كنون طرح شد تنها یك وجه مساله است.وجه دیگر مساله كه بر خلاف وجه قبلی آن تاثیراتش تا امروز نیز ادامه یافته است صورتی از مساله است كه اجزا و پارامترهای تشكیل دهنده آن الزاما همسو با جریان قبلی قرار نمی گیرد.در فرآیند پیشین اگر بر اثراقتضائات سیاسی روز مباحثی وارد فضای عمومی جامعه می شد و پس از تاثیر نسبی و ناقص به فراموشی سپرده می شد،در وجه دیگر این فرآیند، واژه ها و مفاهیمی وارد حوزه عمومی جامعه می شدند و بر خلاف روند قبلی در ضمیر جامعه نیز نهادینه می گردیدند.

در تبیین صورت مساله چنین می توان توضیح داد كه با رخداد واقعه دوم خرداد ارج و قرب علوم انسانی نسبت به گذشته افزون تر شد و به همان نسبت نیاز به ابداع واژگان و ترجمه مفاهیم فلسفی نیز افزایش یافت.چنین نیازی اما در بستری پاسخ داده شد كه زیر بناهای لازم برای آن تعریف نشده بود.به همین دلیل واژه ها و مفاهیمی كه ابداع،ترجمه و یا تعریف می شدند در یك فضای انتزاعی و مجرد قرار گرفتند.نتیجه طبیعی این فرآیند تحریف وتقلیل مفاهیم و واژه ها در جهت مصادره به مطلوب كردن فهم ذهنیت عموم جامعه گردید.

اگر در مورد پیشین تنها مطبوعات حامی جریان اصلاحات جریان ساز مجموعه بودند در این فرآیند نوین، رسانه های دیداری و شنیداری نیز به صف جریان سازان پیوستند.این بار بر خلاف جریان و اقتضائات سیاسی اراده و خواست( و شاید نیاز) روشنفكران جامعه بود كه مفهوم یا واژه ای را تبدیل به «مد روشنفكری» جامعه می ساخت. واژه ها و مفاهیمی كه سرعت ورود و خروج آنها در قیاس با انواع قبلی آن بسیار پایین تر بود و به همان نسبت ماندگاری آنان نیز افزون تر می شد.اما چون زیرساخت های فلسفی لازم برای آنها مهیا نشده بود فضای انتزاعی و مجرد جامعه، آنها را دچار تحریف می ساخت.این تحریفات نیز اغلب متناسب با گستردگی كاربرد و عمق پیچیدگی مفهوم مورد نظر صورت می گرفت.مثلا مفهوم پیچیده و غامض «پست مدرنیسم» كه شاهرخ حقیقی در مقدمه كتابش، گذار از مدرنیته، آن را «مد روشنفكری» زمان می خواند در نبود معرفتی عمیق از مدرنیسم در سطح عمومی جامعه تا حد خرد ستیزی سنتی جوامع پیشامدرن (مثل جامعه كنونی ایران) تقلیل یافت.اوضاع و احوال دیگر واژگان جدیدالورود و یا جدیدا مد شده نیز كمابیش مشابه آن بود.وقتی «گفتمان» كه واژه ابداعی داریوش آشوری در ترجمه واژه discours كه در حیات فلسفی غرب و بخصوص در حوزه اندیشه میشل فوكو مفهومی كلیدی است صرفا بر مبنای تشابه املایی و تلفظی اش به معنای گفت وگو در نظر گرفته می شود تا آنجا كه از نماینده مجلس گرفته تا بازیگران بداهه پرداز سریالهای تلویزیونی برای شأنیت بخشیدن به جایگاه و شخصیت خود آن را به معنی «گفت وگو» به كار می برند چنین استنباط می شد كه انتقال مفاهیم از فرهنگ غنی شده فلسفی غرب به فرهنگ حاشیه ای ایرانی تا چه اندازه آسیب پذیر و همراه با كج فهمی است.

«پارادایم» دیگر واژه ای است كه تاریخ حیاتش در عرصه عمومی جامعه، تراژدی اسفبارتری آفریده است.اگر چه فاصله ابداع واژه paradigm در دهه ۶۰ توسط توماس ساموئل كوهن كه برای بار نخست در كتاب جریان ساز «ساختار انقلابات علمی» the strucuture of scientific revolutions كه جریانی نوظهور در فلسفه علم گشود آن را معرفی كرد تا زمان ترجمه آن به فارسی توسط مرحوم احمد آرام، مدت زمانی بسیار اندك است،اما زمان راه یافتن این واژه به عرصه عمومی (مطبوعاتی) جامعه فاصله ای نزدیك به سه دهه است.پارادایم به عنوان مفهومی پیچیده و ثقیل كه یكی از بنیانهای معرفتی تاریخ و فلسفه علم جدید را شكل داده است تا آنجا كه نه دكتر احمد آرام و نه دكتر عباس طاهری به عنوان دو مترجم قابل و صاحب سبك این اثر هیچ كدام عبارت یا مفهومی به عنوان برگردان آن به زبان فارسی پیشنهاد نكرده اند، اكنون و به صورت روزمره و بسیار ساده و دم دستی در روزنامه ها و حتی محاورات عادی نیز به كار می رود. مفهومی كه درفلسفه نوین غرب به عنوان آلترناتیوی برای اصل نظام مند ابطال پذیری پوپر در تبیین دیدگاهی نوین در فلسفه علم به كار رفته است، در ادبیات ژورنالیستی كنونی ایرانی برای سنگین تر! شدن متن، بازی های زبانی شگفتی را صورت می دهد.

اصل عدم قطعیت (the uncertainty principale) یكی دیگر از مفاهیمی است كه ظاهرا تبدیل به مد روشنفكری امروز شده است تا جایی كه كمتر متن ادبی ،فلسفی، اجتماعی و حتی سیاسی را می توان یافت كه خود را بی بهره از این مفهوم مدرن دانش بشری ساخته باشد.عدم قطعیت یا عدم یقین كه حتی اختلاف بر سر انتخاب واژه مناسب برای آن بخش مفصلی از مقاله طولانی و دیر فهم عدم قطعیت در دایره المعارف فلسفی استنفورد را تشكیل داده است، یكی از مفاهیمی است كه با انقلابی كه مكانیك كوانتوم در عرصه شناخت علمی جهان پدید آورد وارد مباحث معرفت شناختی و هستی شناختی فلسفه غرب شد.مفهومی چند وجهی كه چه از نظر فرمالیسم ریاضی و چه از منظر تعابیر فلسفی پیرامون آن، جزو ساختارشكنانه ترین اصول معرفت شناختی جدید محسوب می گردد ،در حال حاضر در ابتدایی ترین و بی ربط ترین اشكال ممكن صفحات جراید را پوشش می دهد.

این موارد تنها بخش كوچكی از عبارات و مفاهیمی است كه هر روزه در سطح عمومی جامعه با آنها روبه رو می شویم و بی هیچ تفاوتی از كنارشان عبور می كنیم و منتظر می مانیم تا درفرهنگ عمومی جامعه نهادینه گردند.

عزت الله فولادوند مترجم و متفكر برجسته معاصر جایی گفته بود كه در ایران ما با یك متفكر «واقعی» روبه روییم و با یك متفكر «افواهی».یعنی متفكری كه در مكان و زمان زیست حقیقی اش (به لحاظ اندیشه) شناخته می شود و متفكری كه از ترجمه آثارش (در افكار عمومی ایرانی) به دست می آید.

به نظر می رسد فرهنگ حاشیه ای ایرانی چنین فرجامی را برای اكثر مفاهیم،وایگان و حتی متفكرین فلسفی غرب تدارك دیده است.«مد روشنفكری»قبله آمال و فانوس دریایی كشتی نشستگان رودخانه كم عمق دانش و اندیشه عمومی كنونی است،حفظ پرستیژ و نخبگی را بر درك و فهم حقیقت واژه یا مفاهیم رجحان می بخشد تا آنچه كه در سطح كنش های معمول روشنفكری و نخبه گرایی در سطح عمومی جامعه رخ می دهد شكلی معوج و بی ریخت ازواقعیت اندیشه ای باشد كه در جهان مولودش قامتی استوار و كاركردی صحیح دارند.ابتذالی كه در ساده و سخیف كردن مفاهیم جهت فهم و تفسیرشان با اطلاعات و دانش محدود اصحاب قلم و اندیشه در عرصه عمومی صورت می گیرد نه تنها كمكی برای انتقال دانش فلسفی و علمی جهان نمی نماید بلكه باعث می شود اندیشمندی خلاف آنچه كه اندیشه اش در پی اثباتش بوده است معرفی شود و اندیشه ای در تضاد با آنچه مطرح شده است تفسیر یابد.

ساختن بنایی مستحكم بر زمینی صاف آسان تر از استحكام بخشیدن به بنایی كج و معیوب است كه هیچ بخشی از آن درست بنا نشده است.كاش معماران و مریدان «مد روشنفكری» اندكی تامل می نمودند كه رسالت روشنفكری با هر تفسیر و تاویلی از آن، تحریف اندیشه و تقلیل مفاهیم را به هیچ عنوان مجاز نمی شمارد، حتی اگر نیت ساخت بنایی باشد مستحكم بر زمینی سست و بی شالوده.

محمدمعماری