دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
آغاز عصر نوین وحشت
به گفته نیک رادیک، هیولاها که فیلمی است هم جادهای و هم علمی- تخیلی، هم خیالی و هم بر مبنای زندگی روزمره، به عنوان نخستین تجربه بلند نویسنده، کارگردان و طراح جلوههای ویژه، «گرت ادواردز» که جوانی انگلیسی است، بسیار فوقالعاده از آب درآمده است. هیولاها برای نسل اینترنت حکم شب مردگان زنده جرج رومرو در سینمای دلهره دهه ۶۰ را دارد: با گرفتن یک سری عادتها و پیمانها که روزبهروز کهنهتر میشوند و بعد اختراع مجدد آنها. و خیلی شبیه به کاری که رومرو کرده است: با خلق جهانی که اساساً همهچیزش واقعی و سر جایش است، و بعد افزودن عنصری خارجی که همهچیز را به هم میریزد، آنجا زامبیها، اینجا بیگانگان.
هیولاها که موفقیت بینظیری برای نویسنده و کارگردان تازهکارش گرت ادواردز، که پیش از این در کار جلوههای ویژه بوده است، به حساب میآید با هزینهای کمتر از ۵۰۰ هزار پوند و عوامل صحنهای محدود و دو بازیگر گمنام ساخته شده است.
این فیلمی علمی - تخیلی است، با این فرض که بیشتر مکزیک به منطقه آلودهای تبدیل شده که بیگانگان در آن زندگی میکنند. دو امریکایی جوان اندرو کالدر عکاس (اسکوت مکنیری) و سیاح ثروتمند سم ویندن (ویتنی ایبل) در آغاز «فصل» (فعالترین دوره بیگانگان) در جنوب منطقه آلوده گیر افتادهاند و برای بازگشتن به ایالات متحده باید از این منطقه بگذرند. هیولاها همانقدر که فیلم مهیج علمی- تخیلی است، داستانی عاشقانه هم هست و به همان اندازه فیلمی جادهای.
یکی از ویژگیهای لذتبخش فیلم نحوه آمیزش تخیل و دنیای خیالی با دنیای روزمره است که ادواردز (که علاوه بر نویسنده، کارگردان، فیلمبردار و طراح جلوههای ویژه، طراح صحنه و تولید هم هست) به سادگی و به طرزی عادی این کار را میکند: علائم کنار جاده که خیلی عادی نشان میدهند چند کیلومتر تا منطقه آلوده مانده، کارتونی بر صفحه تلویزیون در اولین شب توقفشان در مسیر که بیگانهای مضحک را نشان میدهد و حرفزدنهای عادی درباره «فصل»، انگار بدیهی است که همه بدانند معنیاش چیست.
عوامل صحنه آشکارا همان راهی را رفتهاند که بازیگران اصلی فیلم؛ بهرهگرفتن و استفاده از هر آنچه دم دستشان بوده، و اینجا و آنجا عناصر غیرواقعی و خیالی را بر قامت چیزهای واقعی و روزمره پوشاندن، مثل وقتی که از کنار ماشینی میگذرند که دارد موتور جت هواپیمایی امریکایی را میکشد و میبرد تا اوراقش کند، یا از مقابل هتلهای متروک و ترسناک در مسیر رسیدن به منطقه آلوده. و جلوههای تصویری فیزیکی دیگر که به طرز اسرافکارانهای روی آن کار شده- هاگهای زنده و نورانی بیگانگان که به درختها چسبیدهاند- به نحو مناسبی ترسناک و غیرعادی است و در عین حال تصویری متقاعدکننده از چگونگی زندگی در دنیای تحت اشغال بیگانگان به دست میدهد.
فیلم به هیچ عنوان کمسرمایه به نظر نمیرسد و میتوان اینطور تصور کرد که ادواردز حتی اگر منابع و سرمایه فیلمهای زک اسنایدر یا مایکل بی را هم در اختیار داشت، باز هم بر مبنای هزینه کم فیلمش را میساخت. فیلم او بیشتر در قالب حضور ارواح رابرت وایز (۱۹۶۳) است تا کلاورفیلد- که ممکن است از لحاظ موفقیت تجاری مشکلآفرین شود. ادواردز چیز زیادی برای مخاطبان سینمای وحشت ندارد. شروع غریزی و دیددرشبی فیلم را که کنار بگذاریم، هیچ شوک و صحنه غافلگیرکنندهای در فیلم نمییابیم. حملههای اولیه بیگانگان نه در برداشتهای دلهرهآور و سریع که به صورت اتفاقی دیده میشوند. و در واقع تنها صحنه ترسناک دیگر فیلم هم به هیچ وجه دلهرهآور نیست، بلکه در فاصله قطع و تغییر موسیقی متن رخ میدهد؛ از یک صحنه ساکت در کنار رودخانه، به غرش موتور یک قایق روی رودخانه. بهرغم پتانسیل آشکار فیلم، این یک فیلم تعقیب وگریز و شکار موجودات شیطانی نیست: جسم دریده و تکهتکه شده موجودات مهاجم نشان ما داده نمیشود، تنها بعضی اوقات در گوشه تصویر نگاهمان به آنها میافتد و باعث میشوند اندرو بالا بیاورد.
هیولاها از فیلمهای سابق بر خودش که همین موضوع و تم را داشتهاند به خوبی آگاه است. اولین آهنگ فیلم، صدای یک تفنگدار دریایی است که زیر لب «سفر والکیریها»ی واگنر را به سبک اینک آخرالزمان زمزمه میکند، در همان حال که به سرعت از اتوبان پانآمریکن میگذرند و سفر رودخانهای اندرو و سم هم آشکارا به همان فیلم ارجاع دارد. ولی هیولاها به همان اندازه هم منحصر به فرد است. این موضوع در مورد رویکرد و نگرش ادواردز به این ژانر درست است. فیلم به وضوح از استعارههای اساسی فیلمهای ترسناک استفاده میکند- اندرو و سم نه یکبار که دو بار در وضعیت دلهره و وحشتآفرینی گیر میافتند، که بار دومش به نظر نمیرسد بتوانند از آن رهایی یابند. همچنین چند صحنه «اون تو نریها» هم در فیلم هست که بدون آنها فیلم ترسناک نمیتواند ساخته شود. ولی اندرو و سم از آن الگوی معمول و سنتی پسر نگهدار و حامی و دختر در خطر و وحشتزده خیلی فاصله دارند. نقش سم به عنوان تنها کسی که اسپانیایی میداند در این سفر کاملاً همپا و موازی اندرو است. و بیعاطفگی سنتی عکاس جنگ و فاجعه، که در بعضی از صحنههای اول فیلم در اندرو میبینیم، وقتی که موقعیت پولساز خود را مییابد تا حد زیادی تضعیف شده و رنگ میبازد: یعنی در صحنهای که یک کودک به دست بیگانگان کشته شده است، او کتش را که دور دوربینش پیچیده از کولهاش بیرون میکشد، ولی به جای اینکه عکس بگیرد، بیدرنگ با آن روی جسد کودک را میپوشاند.
اندرو و سم ممکن است در ابتدای فیلم شخصیتهایی کلیشهای به نظر بیایند- عکاس سوسول خسته از جنگ، و دخترک پولدار تباهشده- ولی خیلی زود شخصیت کامل خود را آشکار میکنند؛ شخصیتی که درست به همان اندازه موجودات خیالی در کانون توجه ما جای میگیرند. فیلم در حقیقت کم و بیش فیلمی دونفره است (فروشنده دوستداشتنی بلیت قایق موتوری تنها کسی است که تا نزدیکی تبدیل شدن به یک شخصیت در فیلم پیش میآید) و رابطه صمیمی و احساسی میان مکنیری و ایبل، که در زندگی واقعی هم زن و شوهر هستند، یکی از محرکههای فیلم است.
به هر روی، ادواردز در پرده پایانی فیلم دوباره در مسیر قلمرو رومرو پای میگذارد، که با سیری شاعرانه در نماهای نفسگیر از جنگلهای مکزیک آغاز میشود. از جمله یک هرم متعلق به مایاها و تاثیرگذارترین مخلوق کامپیوتری فیلم- دیوار دور ایالات متحده- و در تگزاس متروک، ویران و خالی از سکنه، چشماندازی آخرالزمانی درست به همان اندازه ترسناک و مایوسکننده که در فیلم جاده دیدهایم، پایان میگیرد. تنها ساکن منطقه، زنی بیخانمان و دیوانه که گاری پر از وسایل خانهاش را به پشت میکشد، در تیتراژ پایانی فیلم چهارم است و دلخراشترین صدای فیلم را دارد، جیغ و ویغی همچون پارس سگ، از سر پرخاش و نومیدی.
ولی این سیر وقایع پایانی فیلم، هیولاها را از یک فیلم شایسته و خوب هیولایی به چیزی فریبنده و پیچیدهتر میرساند. یک پمپ بنزین متروکه که به طرز فوقالعادهای توسط ادواردز فیلمبرداری شده است، چراغهایش در چشماندازی مسطح و عریان میدرخشند. این همچنین پایه پایان بسیار مهم فیلم است که در آن ترس جای خود را به بیم توام با احترام میدهد، آنجا که اندرو و سم شاهد رویارویی دو موجودی هستند که در دنیایی گیر افتادهاند که برای آنها بسیار بیشتر از منطقهای که انسانها به تازگی در آن بودهاند بیگانه است. درست پیش از این، هر دو انسان فیلم به خوبی دریافتهاند که وابستگیشان به هم حالا دیگر از پیوندی که گمان میکردند با کسان دیگر زندگیشان دارند بسیار بیشتر است: از وابستگی بین اندرو و پسر پنجسالهاش، و میان سم و نامزدش. سم گفتوگوی پایانی خود را با اندرو با «دوستت دارم» بیاختیاری پایان میدهد، ولی نگاهی که در پی آن بین این دو نفر رد و بدل میشود شیواتر و واضحتر از این کلمات است.
پایان فیلم هیولاها حزین جهان، درست مثل آنچه در شب مردگان زنده میبینیم، دیگر مثل سابق نخواهد بود- و در عین حال، متعالی و احساسبرانگیز است، نهتنها به سبب رسیدن قهرمان زن و مرد داستان به هم، بلکه به خاطر نحوه تغییر رابطه آنها با «تهدید» پس از دیدن رویارویی رقصگونه دو بیگانه. صحنه پایانی فیلم، یعنی رسیدن دو جیپ پر از سربازان پرخاشگر، با ترق و توروق بیسیمهایشان، که آنها را از آنجا جدا میکنند و به جای امن میبرند، به نظر دخالتی ناخواسته و سرزده میآید.
دستاورد ادواردز در این فیلم در سنت باشکوه ادبیات و سینمای تخیلی است: این دریافت که انسانهایی که در مبارزه داستان سهمی داشتهاند، حالا دیگر با موجوداتی که علیهشان میجنگیدند نقطه اشتراک بیشتری دارند تا انسانهایی که پیش از شروع روایت داستان میشناختهاند. مینا هارکر که خود را تسلیم کنت دراکولا میکند نمونه کهن رمانتیک آن، و بن (دووین جونز) در فیلم رومرو- تنها بازمانده انسانی در آن مزرعه که هدف گلوله سربازان آماده شلیک گارد ملی قرار میگیرد که نمیتوانند بین او و زامبیها تفاوتی ببینند- همزاد محزون و دردآور مدرن آن. در قالبی تقریباً مشابه، هیولاها تمثیل و روایتی رادیکال از عصری بیگانه شده است.
سایت اند ساوند
ترجمه: بابک واحدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست