پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
چرا عرفان های کاذب رواج می یابد
رسول جعفریان- برای جلوگیری از رواج عرفانهای کاذب باید زمینه های فکری و اجتماعی و سیاسی آن را شناخت و درست تصمیم گرفت... پیش از آن که دیر شود و آثار نامطلوب خود را برجای بگذارد.می گویند هر بار که خشونت در نقطه ای بالا میگیرد، بعد از آن گرایش به تصوف و عرفان بیشتر و بیشتر میشود. در این باره مثال مغولان و حملات آنان را میزنند. وقتی این حملات شدت گرفت و هزاران هزار نفر کشته شدند و شهرها و روستاهای آباد ایران ویران شد تصوف در میان ایرانیان رواج یافت و هرچه آدم بدرد بخور بود به کنج خانقاه خزید. مساجد از بین رفتند و خانقاه ها سر برآوردند و تنبلی و رخوت و سستی و لاقیدی جای خود را به تلاش و کوشش و تکاپو داد، چون امیدی باقی نمانده بود.
این که گسترش تصوف در ایران حوالی حمله مغول صورت گرفته تردیدی نیست. در این هم که این ماجرا تأثیر در خانه نشینی نخبگان و دلسوختگان داشته نباید چندان تردید کرد. اما این که چه رابطه ای میان اینها وجود دارد، باید مورد تامل قرار گیرد و به عنوان یک عبرت مورد استفاده واقع شود.ظاهرا داستان ساده است. وقتی خشونت فراگیر میشود و به اسم یاسا یا هر چیز دیگری ظلم و ستم گسترش مییابد، اندیشه هایی که سیاست را خبیث دانسته و آن را ویژه ظالمان و زورگویان میداند تقویت میشود. ماجرای تصوف در شعرهای حافظ، تقویت مفاهیم صوفیانه مانند جبر و تقدیر، رفتن سراغ سرخوشی و مستی همراه با دوری از مردم آزاری و کبر و نخوت و سلطنت، یکباره آدمی را این چنین تربیت و تحریک میکند که بهتر است برای دوری از خونریزی، کنج خانقاه برویم و در آنجا در حالت مستی عارفانه، احکام و قوانین ظالمانه را دور بریزیم.
این که مولوی سر از حمله مغول سالم به در میبرد و با ایجاد خانقاهی جدید یک سره تفکر مولویه اش عالمی را فرا میگیرد، و این که حافظ که البته زیبا شعر میگوید تفکرش با این مؤلفه های صوفیانه این قدر گسترش مییابد، این که صوفیانی چون علاءالدوله سمنانی و خواجه محمد پارسا و صفی الدین اردبیلی در قرن هشتم میتوانند هزاران هزار مرید در هر نقطه از دنیای مغول و تیمور زده جمع کنند، همه اینها باید به گونه ای در شرایط سیاسی آن دوره نهفته باشد. در این دوره، حتی سیاست هم صوفی زده است و سربداران هم از سران متصوفه. این درس را برای چه مورد تأکید قرار میدهیم؟ تأکید برای این است که دریابیم چرا عرفان های به قول معروف کاذب این قدر رواج مییابد؟ مردم به چه چیزی امید بسته بودند که ممکن است امید آنها ناامید شده باشد و سراغ این قبیل تفکرات بروند؟ چرا باید شریعت و احکام دینی که میتوانند الهام بخش زندگی آرام و اخلاقی و صلح و ثبات و صمیمیت باشند چندان متهم به خشونت بشوند که مردم ترجیح دهند که تصوف آن هم نوع کاذب آن را جایگزین آن کنند؟ این روزها که سی دی های مستانه رواج یافته، جز به این دلیل است که در آن ها تبلیغ میشود که در میخانه، دشنه و دشمنی وجود ندارد؟ سلطنت و شاهی در کار نیست ؟ هیچ شاهی به جز ساقی وجود ندارد؟ ودر آنجا دشمن تو هم به جای دشنه، ساغری در دست دارد و دعوت به دوستی میکند؟ خون مردم در آنجا چنین و چنان است و تخت سلطنت دوش مردم نیست؟
البته و صد البته دستگاه قضا و اجرای حدود و تامین امنیت چیزهایی نیست که مردم ضرورتشان را نفهمند. آنها در مییابند که دزد معرکه را باید گرفت و حبس کرد، یاغی را باید سرکوب نمود و... اما این حس عمومی که تصور کنند دنیای سیاست چنان و چندان به دروغگویی و فساد آلوده شده است که یکی فساد میکند اما برخوردش با دیگری میشود، یا بیش از حد معین، روشهای تنبیهی به کار بسته میشود... یا در کنار اجرای شریعت، هیچ روی خوشی نشان داده نمیشود و خطابات همه اش با کلمات غیر دوستانه صورت میگیرد یا از ابزارهای حیله و نیرنگ استفاده میشود و بسیاری از چیزهای دیگر.. اگر حس عمومی این تشخیص را داد، به سراغ راه های دیگر میرود که این روزها تجربه عرفان های کاذب جایگزین خوبی برای آنهاست.
زمان شاه، مردم با زده شدن از آن اوضاع به سراغ اجرای شریعت آمدند، اما اگر از این سرخورده شدند، به دوره شاه و قوانین نیم بند و بی ربط و مناسبات ستمگرانه آن که باز نمیگردند، در عوض به سراغ فضاهای دیگری میروند که تصور میکنند آرام است. یا به اعماق تاریخ گذشته میروند که از آن هم چندان سر در نمیآورند و به درستی آن را نمیشناسند و فقط برای گریز از وضعیت موجود به آن سوی میروند یا به عرفان های کاذب و گزاره های عجیب و غریب اما دوستانه میروند آن که حتی اگر در شعار هم شده همه چیز را اجازه میدهد، ظهور هر نوع عقیده ای را آزاد میشمرد و همه چیز را در قالب مستی و مستانه تاویل میکند.نتیجه چه میشود؟ رواج اندیشه های صوفیانه کاذب همان بلایی را سر مردم در میآورد که حمله مغول. یکی با شمشیر تمدن اسلامی را نابود کرد دیگری با ایجاد رخوت و سستی. هر کدام به نوعی انگیزه کار و فعالیت را از میان میبرند. هر کدام به نوعی به قول امروزی ها مانع توسعه میشوند.
پاسخش چیست؟ ترویج عملی اخلاق در کنار شریعت. این که برخی حکومت شریعتانه را منکر شده و منادی تفکر مولانا شده اند، برای این است که حس میکنند شریعت خشن برخورد میکند و لحن دوستانه ندارد. اگر حکومت کاری کند که اخلاق در کنار شریعت باشد، اگر کاری کند که مردم او را از خود بدانند، اگر کاری کند که بفهمند به آنان و فکرشان و رأی و باورشان احترام میگذارد، اگر بفهمند که صداقت در کار هست، اعتراف به خطا هست، تلاش برای تصحیح خطا هست و خیلی چیزهای دیگر،... طبیعی است که این مردم، حس عمومی شان به ایشان خواهد گفت که با حکومت باشند، و تلاششان را مضاعف کنند و درک کنند که اگر حکومت اقدامی میکند حتما توجیهی معقول برای کارش دارد... در غیر این صورت، حتی اگر کار معقولی صورت گیرد، تأویل نامعقولی از آن خواهد شد و اگر این اتفاق بیفتد کار آن حکومت دشوار خواهد بود که دیگر هرچه تلاش کند، سودی ندارد و به قول آن شاعر بزرگ چو تیره شو مرد را روزگار/ همه آن کند کش نیاید بکار.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست