چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

روضه عقل و عشق در موزه شریعتی


روضه عقل و عشق در موزه شریعتی

عبدالحسین خسروپناه کتاب «حسین ع وارث آدم» را دراین موزه نقد کرد

به همت خانه موزه دکتر علی شریعتی سلسله نشست‌های «روضه عقل و عشق» برگزار می‌شود. نخستین نشست از این مجموعه شنبه ۲۶ آذرماه، به نقد و بررسی کتاب «حسین(ع)؛ وارث آدم» اختصاص داشت که با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد که اکنون قسمت‌هایی از سخنرانی وی در این نشست را می‌خوانیم.

به مرحوم شریعتی نباید به‌عنوان یک شخص نگریست، بلکه او شخصیتی است که صاحب مکتب است و مکتب وی هنوز در میان نسل جوان زنده است و حتی نظرات ایشان بیش از اندیشه‌های روشنفکران این چند دهه اخیر میان جوانان رایج بوده، لذا امروزه بیش از گذشته به تحلیل اندیشه‌های او نیازمند هستیم، اما متأسفانه در جامعه ما بیش از هر کار در خصوص بزرگان، به تجلیل و توبیخ شخصیت ایشان پرداخته می‌شود، اگر به ‌جای پرداختن به بحث‌های حاشیه‌ای، اندیشه‌های بزرگان تحلیل و بازخوانی شود، می‌توانیم گامی جدید در مسیر علم برداریم و راه‌های بهتری را طی کنیم.

شریعتی یک منظومه فکری داشت، برخلاف کسانی‌ که گمان می‌کنند ایشان یک‌سری مباحث پراکنده و بی‌ارتباط با هم را مطرح کرده است، وی دارای یک نظام و چارچوب فکری بود که سخنان و تألیفات خود را در قالب این نظام مطرح می‌کرد، البته ممکن است پراکنده‌گویی در نوشته‌های وی دیده شود، اما با نگاهی عمیق به آثار وی می‌توان به منظومه فکری شریعتی پی برد. باید توجه کرد که شریعتی در چه عصری می‌زیسته، با چه چالش‌های رفتاری و فکری روبه‌رو بوده و چرا با این نحوه بیان، فکر خود را مطرح کرده است. شریعتی به جریان سنتی که از کاربرد دین بهره نمی‌برد، انتقاد داشت، البته نقد وی به نهاد روحانیت نبود، بلکه بیشتر به عملکردی بود که روحانیت سنتی داشت؛ به‌ همین دلیل از روحانیت و بخصوص از امام خمینی(ره) به‌ عظمت یاد می‌کند.

● نگاه جدید شریعتی به شهادت

شریعتی نوع نگاه جدیدی به شهادت، حادثه کربلا و به امام حسین(ع) ارائه کرد تا مخاطب بفهمد که امام حسین(ع) هنوز زنده است؛ امام حسین(ع) زنده است و فقط در مجالس روضه‌خوانی خلاصه نمی‌شود و از آموزه‌های حسین‌(ع) می‌توان در زندگی بهره برد. دکتر شریعتی می‌خواهد معرفتی به ما بدهد تا به نگاهی برسیم که یا حسینی بمیریم یا زینبی زندگی کنیم. او می‌گوید اگر غیر از این دو باشد، یزیدی خواهیم بود. در واقع ایشان یک تقسیم‌بندی ثلاثی را ذکر می‌کند و به شرح و بسط آن می‌پردازد.

دکتر شریعتی صاحب منظومه فکری است و این موضوعی است که در کتاب آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر بر آن تأکید کردم. دکتر شریعتی سخنرانی بود که بیش از سایر دوستان همدوره‌ای‌اش، مطالعه می‌کرد. اتفاقا برخلاف کسانی که گمان می‌کنند او بحث‌هایی پراکنده و بی‌ارتباطی داشت، می‌گویم گستردگی مطالعات او سبب شده است که در نوشته‌هایش پراکنده‌گویی به چشم بخورد، اما شما زمانی که به دیدگاه دکتر درباره مقوله شهادت و امام حسین(ع) می‌رسید و آن را مطالعه می‌کنید‌، امتیاز‌هایی در نگاه او به این موضوعات در می‌یابید.

در جلد ۱۹ مجموعه آثار که با عنوان «حسین(ع)‌؛ وارث آدم» منتشر شده است، مرحوم شریعتی ۷ بحث را مطرح کرده است: از حسین وارث آدم تا تببین واژه ثار، شهادت و پس از شهادت و بحثی راجع به شهید، البته ضمیمه‌هایی هم دارد که بحث فلسفه تاریخ از نگاه اسلام را مطرح می‌کند. چند آسیب جدی به منظومه دکتر وارد است که مطرح خواهم کرد؛ البته برخی نقدها را مرحوم مطهری برشمرده است. استاد مطهری می‌فرماید در سفری که آذر۵۱ به مشهد مشرف شدم، یک نسخه از این کتاب که البته آن موقع یک تک نسخه بود، از طریق انتشارات توس به دستم رسید و در میان راه خوانده و برخی نقدها را وارد کرده‌ام. یکی از نقدهای مرحوم مطهری این بود که این جزوه، نوعی توجیه تاریخ است. آن هم براساس ماده‌گرایی مارکسیستی. این تعبیر مرحوم مطهری است و می‌گوید این نوعی روضه مارکسیستی بود، البته این نگاه جدیدی است و مرحوم دکتر شریعتی برهمین اساس، این نگاه را مطرح می‌کند که آغاز تاریخ بشر با نوعی اشتراک همراه بود؛ بعد مالکیت آغاز شد.

مرحوم شریعتی، مالکیت و آغاز مالکیت را شروع نابرابری می‌داند. در واقع این نگاه که هرگاه مالکیت خصوصی باشد، نابرابری تحقق می‌یابد، نگاه مارکسیستی است. دکتر شریعتی می‌گوید از این به بعد جامعه ۲ بخش می‌شود: آنچنان‌که دجله و فرات از یک سرچشمه می‌جوشند، سپس ۲ بخش می‌شود و از یکدیگر جدا می‌شوند؛ دو بخش انسان یعنی ۲ طبقه برخوردار و استثمارگر از یک‌سو و طبقه محروم و استثمار شده از سوی دیگر. بعد می‌گوید: طبقه حاکم و استثمارگر ۳ چهره دارد: در اقتصاد، سیاست و مذهب یا صاحبان زر و زور و تزویر که کار اولی برده ساختن، کار دومی غارت کردن و کار سومی فریب دادن است. آنچه غیر از این بوده قیام‌ها و انقلاب‌هایی بوده دلسوزانه که چون زیربنا فاسد بوده است، تمام نهضت‌ها که توسط ابراهیم‌ها، موسی‌ها، عیسی‌ها، محمد‌ها، علی‌ها و حسین‌ها صورت گرفته، نتیجه معکوس گرفته است.

یکی از اشکالاتی که مرحوم مطهری به ایشان مطرح می‌کند، این است که وی بشدت معتقد به تفکر سوسیالیستی فرانکفورت بود، لذا در آثارش بسیار از مارکوزه یاد می‌کند و می‌خواهد یک تصویر سوسیالیستی از اسلام و یک اسلام اجتماعی سوسیالیستی ارائه دهد و مسأله امام حسین(ع) را برهمین اساس معنا می‌کند که این تعبیرگرایی، آسیب جدی بر معرفت دینی است.

● شریعتی متأثر از مارکسیسم ماتریالیستی نبود

بنده قبول ندارم که شریعتی متأثر از مارکسیسم ماتریالیستی بود. من، این را از مرحوم مطهری نمی‌پذیرم، چون مرحوم شریعتی بشدت منتقد مارکسیسم و ماتریالیسم بود. یکی از اولین کسانی که علیه شریعتی نقد نوشتند، مارکسیست‌ها بودند. اصلا شریعتی این دغدغه را دیده بود که جامعه ایران و حتی عرب‌ها دارند بشدت به مارکسیست‌ها گرایش پیدا می‌‌کنند. جوانان مذهبی دارند به سمت مارکسیسم و ماتریالیسم می‌روند. شریعتی برای این‌که این جوانان را از مارکسیسم ماتریالیستی جدا کند، تفسیر حیات‌بخش و اجتماعی از اسلام ارائه کرد. شریعتی ضد مارکسیست بود، ضد ماتریالیست بود، اما ضد سوسیالیسم نبود.

آیا ما باید اسلام را سوسیالیستی معنا کنیم یا لیبرالیستی؟ یا فمینیستی؟ یا هیچ کدام؟ روش اجتهادی می‌گوید هیچ‌کدام. قرآن ناطق است، خودش می‌گوید من که‌ام و چه‌ام؟ چه اصرار است که ما اسلام، دین و امام حسین(ع) را براساس سوسیالیسم معنا کنیم؟ مگر حسین(ع) از بیان مسائل خودش ناتوان است که پناه ببریم به سوسیالیسم مکتب فرانکفورت؟ نکته بعد این‌که چه کسی گفته که ابتدای زندگی بشر، براساس زندگی اشتراکی بوده است؟ چه کسی گفته است مالکیتی نبوده است و بعد مالکیت خصوصی به وجود آمد و طبقات اجتماعی شکل گرفت؟! این از همان موضوعاتی است که تاریخ بر آن گواهی نمی‌دهد. شریعتی یک مطلب را از سوسیالیست‌ها گرفته، آن را اصل قرار داده و بعد می‌خواهد امام حسین(ع) را براساس همان اصل، بنا و تفسیر کند.

گرچه من درباره کار ارزشمند مرحوم شریعتی که یک نگاه جدید از امام حسین(ع) ارائه داد و به نسل جوان تأکید کرد که حسین(ع) هنوز زنده است و هنوز می‌تواند در زندگی آنها نقش ایفا کند شک ندارم، ولی مگر خود امام حسین(ع) در بیان و فکر خودش و منظومه خودش ناتوان بود که ما بیاییم پناه ببریم به سوسیالیسم؟ به نظر من این اشکال، اشکال جدی است و در این‌که ایشان در تفسیر امام حسین(ع) از سوسیالیسم استفاده می‌کند، نقد جدی وارد است.

خسروپناه: برخی معتقدند که امام حسین(ع) قیام کرد تا کشته شود و گناه ذاتی ما شیعیان پاک شود، شریعتی این را مطرح می‌کند و نقد هم می‌کند. امام حسین(ع) قیام کرد تا کشته شود و در آن دنیا شفیع ما شود؛ این نگاه مسیحیانه‌ای بود که برخی داشتند. شریعتی این نگاه را مستند نمی‌کند اما با آن هم مخالف است

دومین نقدی که مرحوم مطهری به این کتاب دارد، این بود که شریعتی، نگاهی ناامیدانه از قیام امام و قیام‌های دیگر دارد. این نگاه ایشان به‌گونه‌ای است که گویا به تأثیرات قیام توجهی ندارد. حتی تعابیری نقل می‌کند مبنی بر این‌که سرنوشت محتوم همه وارثان آدم، اسارت و گرفتاری است. امام حسین(ع) در این نگاه، مظهر شکست آدم است. خیلی از این تعابیر را دارد. مثلا می‌نویسد: «امام حسین(ع) به سوی مرگ می‌شتابد؛ تنها و بی‌امید.» این نگاه، نگاه درستی نیست؛ از قضا با تفکر شریعتی ناسازگار است.

اتفاقا شریعتی می‌خواهد یک اسلام انقلابی، یک اسلام ایدئولوژیک ارائه کند. اسلامی که حرکت داشته باشد؛ اسلامی که جنبش داشته باشد اما در اینجا از همان اول نگاه ناامیدانه‌ای دارد و می‌گوید که امام حسین(ع) هم ناامیدانه به سمت مرگ شتافت. هرکس به دنبال حق است، همین است. غلبه باطل بر حق است. از قضا ما اگر امیدی به پیروزی نداشته باشیم، نمی‌توانیم نهضت را به پیش ببریم. در کتاب‌ها نوشته‌اند امام حسین(ع) هرچه به شهادت نزدیک‌تر می‌شد، شاداب‌تر و امیدوارتر بود. این نگاه دکتر شریعتی با خود نگاه امام حسین(ع) به مقوله شهادت سازگار نیست.

● دو نگاه به آموزه‌های دینی

ما می‌توانیم دو نگاه به آموزه‌های دینی داشته باشیم: یک نگاه معرفت‌شناسانه و یک نگاه کارکردگرایانه. نگاه کارکردگرایانه را بیشتر در کتاب‌ها و مباحث جامعه‌شناسی و روان‌شناسی می‌بینید. مرحوم شریعتی در تبیین دین‌شناسی از این رویکرد استفاده می‌کند. نه تنها از این رویکرد استفاده می‌کرد که اصلا مخالف نگاه معرفت‌شناسانه هم بود. وی منتقد جدی فلسفه و کلام بود، نه از باب این‌که فلسفه و کلام از یونان گرفته شده بود بلکه با روش اثبات‌گرایی موافق نبود. روش وی، روش جامعه‌شناسانه و کارکردگرایانه بوده است و اسلام را هم با این بیان توضیح می‌داد. دکتر بر این باور بود که بزرگ‌ترین کارکرد اسلام تبدیل نظام قبایلی به نظام اجتماعی است. مثلا وقتی می‌خواهد ثار را و خون را تبیین کند، می‌گوید وقتی فردی در قبیله‌ای کشته می‌شود به جهت وابستگی قبیله‌ای که میان افراد قبلیه است، فرد کشته شده، ثار قبیله به شمار می‌آید. شریعتی می‌گوید: انقلاب بزرگ اسلام این بود که ثار قبیله‌ای را به ثار ایدئولوژیک و ثار انسانی و ولایت قبیله‌ای را به یک ولایت سیاسی فکری انسانی تبدیل کرد. به همین خاطر امام حسین(ع) را خون خدا می‌نامند، چرا که خون امام حسین(ع) را ریختند یعنی کل این ایدئولوژی اسلام را ریختند.

به عبارتی جنگ، جنگ یک نفره امام حسین(ع) با یزید نبود. جنگ یک ولایت قبیله علیه ولایت سیاسی فکری قبیله دیگر بود. این کارکردی است که اسلام به وجود آورده است. بعد می‌گوید این از زمان هابیل و قابیل هم بوده است. این نگاه که می‌خواهد یک نگاه کارکردی به دین و امام حسین(ع) داشته باشد، وقتی ارزش می‌یابد که اول نگاه اثباتی را حل کند، اگر شریعتی این نگاه اثبات‌گرایانه را حل نکند، این نگاه کارکردگرایانه، آدم را تا نیمه‌راه می‌برد و بعد به زمین می‌اندازد.

نگاه کارکردی اگر پشتوانه معرفت‌شناسانه نداشته باشد، دوام نمی‌آورد. بنده این اشکال را به نگاه سنتی دارم که اسلام معرفت‌شناسانه را دنبال می‌کرده‌اند. سوال مهم نسل جوان زمان دکتر شریعتی این بود که اسلام چه کارکردی برای ما دارد؟ چه نقشی در دنیای ما دارد؟ این ‌را جریان سنتی پاسخ نمی‌دهد. مرحوم مطهری که یک نواندیش دینی است، دقیقا همین کار را می‌کند. با مبانی فلسفی و کلامی، باورهای دینی و نبوت و امامت و امام حسین‌(ع) را اثبات می‌کند و بعد آن وقت خدمات متقابل ایران و اسلام را می‌نویسد، یعنی مطهری به کارکردها توجه داشت، به تعبیر دیگر، همان خطایی که جریان سنتی داشت، از یک جهت دکتر شریعتی پیدا کرد. جریان سنتی فقط اثبات‌گرایی کار می‌کرد اصلا نگاه کارکرد‌گرایانه نداشت؛ در حالی که دکتر شریعتی نگاه کارکرد‌گرایانه داشت و نگاه اثبات‌گرایی نداشت. اگر شریعتی اثبات‌گرایی را طی می‌کرد و کارکرد‌گرایی را به پشتوانه اثبات‌گرایی دنبال می‌کرد، ثمرات و کارکردهای مثبتی داشت، پس من با نگاه کارکردگرایانه دکتر شریعتی اصلا مخالف نیستم. این‌که نگاهش مبتنی بر اثبات نباشد، آسیب رسانده است. همین آسیب نتیجه‌اش این شده است که یک نگاه جزء‌گرایانه به امام حسین(ع) و قیام امام حسین(ع) داشته باشد؛ چرا نهضت عاشورا که عالی‌ترین جلوه‌گاه مکتب شهادت است، به عزا تبدیل شده است. چرا می‌گرییم؟ اصلا دکتر این عزاداری‌ها و این مراسم را نقد می‌کند، روضه‌خوانی‌ها را. از طرفی ما روایات بسیاری داریم درباره کسانی که برای امام حسین(ع) می‌گریند و عزاداری می‌کنند.

نمی‌خواهم بگویم که این نقد بر سنتی‌ها وارد نیست که فقط خودشان را منحصر به اشک و گریه و عزا کرده‌اند و کارکرد امام حسین(ع) را در عصر معاصر نادیده گرفته‌اند، این نقد و اشکالی که دکتر شریعتی مطرح می‌کند، وارد است اما اگر شما فقط به کارکرد امام حسین(ع) توجه کنید و به مناسک و نمادها اشاره نکنید که دوام نمی‌آورد. تعجب می‌کنم که مرحوم شریعتی، توجه به مناسک را نادیده گرفته‌اند، آن هم در شرایطی که یکی از راه‌های دوام یک نهضت نمادهای آن است. نمادها یکی از راه‌های جامعه‌شناختی دوام جریان‌هاست. حالا نماد این مکتب گریه و روضه و عزاداری است. این نمادها را اگر بگیرید، اصل مسأله هم منتفی می‌شود. این نمادها را باید حفظ کنید اما روی بُعد کارکرد بعد از مرحله اثبات توجه داشته باشید.

● انگیزه قیام امام حسین(ع)

دیدگاه‌های مختلفی درباره انگیزه قیام امام حسین(ع) مطرح شده است. شریعتی هم در بحث شهادت دیدگاه‌هایی را مطرح کرده است: یک گروه تفکر جبرگرایانه داشته‌اند. تفکر جبرگرایانه می‌گوید که امام حسین(ع) قیام کرد چون خدا خواست. این نگاه را یزیدی‌ها هم داشته‌اند. گروهی هم می‌گفتند که این دعوا بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم بوده است. خدا پیغمبر خودش را بین دنیا و آخرت مخیر کرده است. پیغمبر آخرت را انتخاب کرده است. می‌بینیم که برخی در گذشته‌ها این نگاه را مطرح می‌کرده‌اند، البته نگاه دنیاگرایانه است. برخی معتقدند که امام حسین(ع) قیام کرد تا کشته شود و گناه ذاتی ما شیعیان پاک شود، بله! دکتر شریعتی این را مطرح می‌کند و نقد هم می‌کند. امام حسین(ع) قیام کرد تا کشته شود و در آن دنیا شفیع ما شود؛ این نگاه مسیحیانه‌ای بود که برخی داشتند. شریعتی این نگاه را مستند نمی‌کند اما با آن هم مخالف است.

شریعتی نگاه‌های دنیا‌گرایانه، جبرگرایانه و مسیحیت‌گرایانه از قیام امام حسین(ع) را نمی‌پذیرد حتی نگاه صوفیانه را هم نمی‌پذیرد. امام حسین(ع) عاشق بود. آدم عاشق در این دنیا نمی‌گنجد. وقتی آدم عاشق می‌شود و دیگر نتواند در این دنیا بماند از خدا می‌خواهد از دنیا برود و به شهادت برسد. مرگ را از خدا می‌خواهد من این نگاه را نگاه صوفیانه می‌نامم. مرحوم شریعتی این نگاه را هم نمی‌پذیرد. یک نگاه هم داریم که می‌گوید امام حسین(ع) قیام کرد تا یک حکومت دینی تشکیل دهد. شریعتی این موضوع را بصراحت بحث نکرده اما معلوم است که این نگاه را هم قبول ندارد.

شریعتی می‌گوید امام حسین(ع) قیام کرد تا شهید شود اما نه برای آن که ما را به بهشت ببرد، حتی نمی‌گوید شهید شد تا خودش ترقی یابد. این نگاه را مرحوم سید بن طاووس دارد. شریعتی می‌گوید: امام حسین‌(ع) قیام کرد تا شهید شود اما نه برای این‌که خودش اوج گیرد. نه برای این‌که ما را به بهشت ببرد، بلکه برای این‌که تنها راه بیداری جامعه که به این وضع مبتلا شده‌اند، این است که امام حسین(ع) بمیرد و خون دهد. قیام او برای بیداری جامعه است؛ این تعابیر را شریعتی دارد. او به این نتیجه می‌رسد که در چنین روزگاری است که مردن برای یک مرد، تضمین حیات یک ملت است. حسین(ع) نمرد تا خودش بالا برود، مرد تا ما را در این دنیا زنده کند، مرد تا این ملت زنده شود. حسین(ع) واقعا می‌خواست شهید شود تا دنیای ما آباد شود.

بررسی انگیزه قیام امام حسین(ع) در کتاب «حسین(ع)؛ وارث آدم» یکی از امتیازات این کتاب است. شریعتی بسیاری از دیدگاه‌های غلط انگیزه قیام را نقد کرده است. ما را یک قدم جلو می‌برد، اما آنچه می‌خواهم به آن اشاره کنم، این است که به نظر من در این مبحث دیدگاهش کامل نیست. به گمان من، امام حسین(ع) براساس امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. او براساس یک تکلیف شرعی عمل کرد. امام حسین‌(ع) بیان می‌کند که وظیفه من این قیام است تا اسلام را زنده کنم. حالا در این زنده کردن اسلام و امر به معروف و نهی از منکرش، اگر به حکومت می‌رسید، حکومت تشکیل می‌داد و اگر نرسید، شهید می‌شد. یعنی انسانی که تکلیف‌گراست برای شهادت نمی‌جنگد، ولی می‌داند که شهید می‌شود، برای تکلیف خودش می‌جنگد، چون تکلیفش این است، چون مرحوم شریعتی روی شهادت تأکید کرده است، امام حسین(ع) نرفت که بمیرد که جامعه حیات بیابد، نه. رفت که امر به معروف و نهی از منکر کند.

براساس گفته خود امام حسین(ع) می‌گویم انگیزه قیام، شهادت نبود؛ ولو نتیجه اقدامش شهادت بود. فرق است بین انگیزه و انگیخته. انگیزه قیام شهادت نبود ولو انگیخته قیام شهادت بود.