شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

گرافیتی روایت ما و روایت آنها


گرافیتی روایت ما و روایت آنها

اگر در یکی دو سال اخیر به دیوارهای خیابان های تهران اغلب حوالی چهارراه ولی عصر با دقت نگاه کرده باشید, نقاشی های دیواری, استنسیل یا به عبارت بهتر گرافیتی هایی می بینید که با کمال خونسردی روی دیوار قرار گرفته و کاری هم به کار عابران بی تفاوت ندارند

اگر در یکی دو سال اخیر به دیوارهای خیابان‌های تهران اغلب حوالی چهارراه ولی‌عصر با دقت نگاه کرده باشید، نقاشی‌های دیواری، استنسیل یا به عبارت بهتر گرافیتی‌هایی می‌بینید که با کمال خونسردی روی دیوار قرار گرفته و کاری هم به کار عابران بی‌تفاوت ندارند. شاید بتوان گفت گرافیتی در ایران، تقریباً از همین منطقه تهران شروع شد، زیرا در مجاورت دو دانشکده هنر، یا به عبارت بهتر در مجاورت دو دانشکده بی‌هنر شهر بود، حال پس از سال‌ها رخوت در رشته هنرهای تجسمی این دو دانشگاه و کمی آن سوتر، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، این منطقه شاهد حرکتی هنرمندانه از یک یا چند هنرمند گمنام بود؛ آثاری که نه سیاسی بودند و نه متظاهرانه، بلکه همه تلاش آنها این بود تا حضور خود را در فضایی بیرون از دانشگاه اعلام کنند. آثاری که پیش از این روی دیوارهای دانشکده‌های هنر بیشتر مایه خشم خدمات دانشکده و حراست آن می‌شد، رفته‌رفته از حصار در‌آمده و می‌روند تا همه شهر را درنوردند.

حال نه تنها این منطقه که در بسیاری از محلات تهران عده‌ای با اسپری روی در و دیوار نقاشی می‌کنند، البته گرافیتی آنها عمدتاً کپی‌برداری از نمونه‌های اروپایی و به خصوص امریکایی است.

در صورتی که میان آثار نقش‌شده بر دیوارهای حوالی چهارراه ولی‌عصر، گاهی نمونه‌های ایرانی، نظیر پرتره صادق هدایت، مردی دوتار‌نواز و... هم هست. گرافیتی ما نشان از سردرگمی یک نسل است. ادای شهرداری برای هنرمندانه کردن سیمای شهر، که در نهایت به از ریخت انداختن تهران با نقاشی‌های دیواری به اصطلاح مدرن و سوررئالیستی انجامید، هیچ نسبتی با گرافیتی و نقاشی‌های دیواری مضطرب و شتابزده مورد بحث این نوشتار کوتاه و این مقدمه ندارد؛ آثاری که در چند سال اخیر متفاوت از سایر نقاشی‌های دیواری تهران در کنار آپارتمان‌ها و برخی نقاط شهر می‌بینید، به عنوان نمونه دو نقاشی دیواری در دو سوی میدان ونک نه نسبتی با شهر و مردم آن داشته و نه سهمی در زیبا کردن این شهر زشت دارد.

قطعاً این هم موجی گذرا خواهد بود که عده‌ای پس از گذشت چند سال همه دیوارهای شهر را با شعار زیباسازی و هنرمندانه کردن سیمای شهر به یک شیوه و به یک سبک و با یک کلیشه سطحی ماستمالی خواهند کرد. آنچه می‌خوانید ترجمه نوشتار کوتاهی از نشریه بین‌المللی مطالعات بودریار نوشته گری کولتر است که به دیدگاه ژان بودریار درباره گرافیتی در نیویورک می‌پردازد. او یکی از نخستین اندیشمندان جهان است که به جنبش گرافیتی واکنش نشان داده و از آثار هنرمندان آن عکاسی کرده و در سخنرانی‌های رسمی و دانشگاهی خود از ویژگی‌های منحصر به فرد این جنبش یاد کرده است. می‌دانیم تهران نیویورک نیست، اما می‌دانیم که گرافیتی هنری بی‌مرز است و اصولاً کارکرد آن یادگاری نوشتن به هر زبانی بر هر دیواری از دیوارهای جهان است.

● گرافیتی به مثابه انقلاب نشانه‌ها

«گرافیتی متجاوز است، نه چون محتوایی دیگر و گفتاری دیگر جایگزین کرده، بل از آن رو که در اینجا، بی‌درنگ و به سادگی پاسخ داده و قاعده بنیادین بی‌چون و چرایی را نقض می‌کند؛ قاعده‌ای که همه رسانه‌ها آن را بیان کرده‌اند.» طی دو هفته گذشته کارت‌پستال‌ها، نامه‌ها و نوشته‌هایی از سراسر دنیا به دفترم رسید. این مهر و محبتی که به ژان بودریار تقدیم شده بود، موجب خشنودی من شد. این نشریه برای من و ژان که همیشه عامل فراهم آمدن روابط دوستانه و فرصت‌های تازه بوده، کاری بسیار دوست‌داشتنی است. دو هفته گذشته زمان اندوه و منبع الهام بزرگی برای ادامه دادن راه بودریار پس از مرگ او بود. یکی از قدردانی‌های دلگرم‌کننده‌ای که نثار او شد، بنای یادبود گروهی از هنرمندان گرافیتی به نام Zonenkinder بود. این فراسوی موضوعی است که بودریار می‌خواست از بحث تحت تاثیر قرار دادن تصویر کشف کند.

● گرافیتی از نگاه بودریار

بودریار گرافیتی و قانون‌شکنی در شهر نیویورک را دوست داشته و در بسیاری مواقع از آن عکسبرداری می‌کرد. گرافیتی برای او شگفت‌انگیز بود؛ شکلی از مخالفت که عصر سایبر توان بازداشتن آن را نداشت. گرافیتی برای بودریار گونه‌ای از اقدام تروریستی و ضدنوشته‌ای بر دیوارها و معماری شهر بود. او در زمان ظهور گرافیتی، ۱۹۷۶، از آن سخن گفت: «برای انجام آن نه به سازمان‌دهی توده‌های مردم و نه به آگاهی سیاسی نیاز بود. هزاران جوان مجهز به ماژیک و قوطی‌های اسپری رنگ برای برچیدن علائم شهری و در هم ریختن نظم نشانه‌ها کافی است. گرافیتی هر راهروی زیرزمینی را پوشانده، درست همان گونه که چک‌ها برای آزار دادن روس‌ها اسامی خیابان‌های پراگ را تغییر دادند: کنشی چریکی... با این همه دیدن این آشکارگی در چهار جزء شهر سایبرنتیک که بر دو ظرف بلوری و برج‌های آلومینیومی تجارت جهانی سایه افکنده، حیرت‌انگیز بوده و از سوی دیگر فرانشانه‌های آسیب‌پذیر قدرت متعالی سیستم هم هست.» بودریار با سر تایید جنباندن برای دلوز و گتاری به جنبش هنرمند گرافیتی توجه کرده و نشان می‌دهد که چگونه حومه شهر به سرعت می‌تواند در حیاط خلوت کاپیتالیسم نفوذ کند: «شهر تنی بدون اعضاست، همان طور که دلوز می‌گوید نقطه تلاقی بستر جریان‌ها. گرافیتی‌ها خودشان از نظم یک قلمرو آمده‌اند. آنها فضاهای شهری رمزگشایی‌شده را قلمروبندی می‌کنند. یک خیابان به خصوص، دیوار یا ناحیه‌ای که سراسر زندگی آنها را به یاد می‌آورد.

آنها خود را به محله اقلیت‌ها (ghetto) محدود نمی‌کنند، بلکه آن را به سراسر شاهراه‌های شهر صادر می‌کنند...» به‌زعم بودریار نقاشی‌های دیواری و نشانه‌های گرافیتی روشی برای گفتن این‌ است: «من اینجا زندگی می‌کنم» و «ما هم وجود داریم». گر‌چه گرافیتی برای بودریار شکلی از خودشیفتگی بوده، اما همچنین نوعی از شهرت خلاق هم هست که هر کس در آن صحنه‌گردان هستی خویش است.

گرافیتی آیینی نمادین، شکاف و علامت مشخصه‌ای بر معماری، جریان مخالفی برای همه نشانه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای و حمله بر رژیم نشانه‌ای متحد معاصر است.

برای بودریار هنرمندان گرافیتی عدم قطعیت را علیه شهر شورانده‌اند. بیهودگی گرافیتی به آن نوعی از نیرو را در عصر مجازی می‌دهد، و برای گروه‌های محروم‌شده از جایگاه، حل شدن در قلمرو نشانه‌ها را ممکن می‌سازد. افشای «شهر سفیدپوستان» به عنوان محله اصلی جهان غرب، معنای سیاسی گرافیتی است.

علی قلی‌پور