یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جورج اورول حق داشت


جورج اورول حق داشت

انتخاباتی كه سال ۱۳۳۱ برگزار شد به لغو نظام سلطنتی انجامید و با خروج آلفونس سرانجام در ۱۴ آوریل ۱۹۳۱ جمهوری دوم اسپانیا پا به عرصه وجود نهاد

سال ۱۹۳۰ با بالا گرفتن موج نارضایتی ها و اعتراضات عمومی در اسپانیا، ژنرال میگوئل پریمو د ریورا كه ۶ سال تمام با توافق آلفونس هشتم پادشاه وقت و پدر بزرگ پادشاه كنونی اسپانیا، قدرت را در دست داشت، مجبور به استعفا شد و دولت موقت پس از او نیز در خواباندن موج ناآرامی ها و نارضایتی ها توفیقی به دست نیاورد. انتخاباتی كه سال ۱۳۳۱ برگزار شد به لغو نظام سلطنتی انجامید و با خروج آلفونس سرانجام در ۱۴ آوریل ۱۹۳۱ جمهوری دوم اسپانیا پا به عرصه وجود نهاد. بسان همه تحولات ژرفی كه در جوامع روی می دهد استقرار این جمهوری نیز با تلاطم ها و افت و خیز های معینی توام بود كه نیروهای مترصد بازگرداندن مناسبات گذشته نیز از سوءاستفاده از آن غافل نبودند.

این گونه بود كه سال ۱۳۳۶ ژنرال فرانكو علیه جمهوری نوپای اسپانیا دست به كودتا زد كه با مقاومت مدافعان جمهوری به جنگی داخلی و سه ساله راه برد، جنگی كه ۳۰ هزار كشته به جای گذاشت و نیروهای وابسته به فرانكو برشی خون آلود از تاریخ معاصر اسپانیا را در آن رقم زدند. بحث و گفت وگو در باره خوب و بد كارنامه دوران جمهوری و تباهی ناشی از استقرار دیكتاتوری فرانكو نه تنها در دوران نزدیك به ۴۰ سال حكومت وی كه حتی تا سال پیش نیز كمتر در اسپانیا بروز و برآمد داشته است. اما از نوامبر گذشته كه مصادف با سی امین سالگرد مرگ فرانكو بود رشته بحث هایی در باره نوع نگاه به تاریخ معاصر اسپانیا و جایگاه و اهمیت جمهوری دوم در این تاریخ درگرفته است كه اینك، یعنی در حول و حوش ۱۴ آوریل كه مصادف با هفتاد و پنجمین سالگرد استقرار آن جمهوری است كم و بیش با حدت و شدت جریان دارد. آنچه كه در پی می خوانید گزارشی است از «مارتین دامس»، از روزنامه آلمانی فرانكفورتر روند شاو كه از برخی از جنبه های این بحث كه در نشریات اسپانیا بازتاب یافته شمایی به دست می دهد. این گزارش در شماره شنبه (۱۵ آوریل) نشریه مزبور بازتاب یافته است.

این گونه نبود كه جمهوری دوم اسپانیا ستایشگران و مدافعانی نداشته باشد. جورج اورول خالق نامدار آثاری مانند «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» هم نظر مشابهی دارد: «من بلافاصله متوجه شدم كه در اسپانیا موقعیت و شرایطی به وجود آمده كه برای حفظ آن می ارزد كه مبارزه كنیم.» و او خود وارد چنین مبارزه ای شد. اورول یكی از ۴۰ هزار رزمنده ای بود كه از ۵۰ كشور جهان به اسپانیا رفتند تا سلاح در دست از جمهوری نوپای این كشور در برابر كودتای ژنرال فرانكو كه به جنگ داخلی منجر شد دفاع كنند. او كه شركتش در این كارزار را كمتر می توان به اغواشدگی و بازی خوردگی نسبت داد بعدها خاطرات پر كشش خود از این نبرد را در كتابی به نام «كاتالان من» نیز بازتاب داد. جنگ داخلی اسپانیا از نظر بسیاری چالشی بود بر سر آینده اروپا. این آینده اما دستخوش دشواری شد، چرا كه مدافعان آن در اسپانیا و در اروپا در اقلیت قرار گرفتند.

جمهوری كه شكست خورد، فرانكو رژیمی دیكتاتوری مستقر كرد كه ۳۶ سال هیچ كس به سقوط آن قادر نشد تا آن كه سال ۱۹۷۵ مرگ طبیعی دفتر زندگی دیكتاتور را بست و دیكتاتوری نیز به آخر رسید. تمامی دوران حكومت فرانكو را می توان زمان از دست رفته اسپانیا به حساب آورد، دورانی كه هم دیكتاتور و هم مبلغان و رسانه های او واقعیت های مربوط به تلاش های دهه ۴۰ در جهت استقرار دموكراسی را در زیر خرواری از جعل و افترا مدفون كردند. اینك اما شماری از چهره های سرشناس اسپانیا درصدد برآمده اند كه جمهوری دوم را به لحاظ مقام و تاثیر تاریخی اش به جایگاه شایسته اش برگردانند.

● ادامه تاثیرات فرانكیسم تا امروز

بحث های جاری در باره جمهوری دوم اسپانیا با مقاله ای از خاویر سرساز، نویسنده موفق و سرشناس این كشور شروع شد كه اواخر نوامبر گذشته، یعنی اندكی پس از سی امین سالگرد مرگ فرانكو، در روزنامه معروف «ال پاییس» به چاپ رسید. عنوان مقاله این بود: «چگونه می توان با دوران فرانكو برای همیشه وداع كرد؟» سرساز در نوشتار خود از این گلایه می كند كه هنوز هم در اسپانیا اجماعی بر سر نوع برخورد درست با گذشته متاخر این كشور و یا مخرج مشتركی در مورد این گذشته كه بتواند بدون مخدوش و معیوب ساختن واقعیت ها مورد قبول اكثریت جامعه قرار گیرد وجود ندارد.

خود سرساز در مقاله مزبور تلاش می كند مبنایی به دست دهد كه شاید به مثابه مخرج مشترك عمومی در بحث بر سر گذشته مورد قبول واقع شود: «زمانی در اسپانیا یك نظام جمهوری مبتنی بر دموكراسی وجود داشت كه مثل همه نظام های مشابه قابل بهبود و اصلاح بود. بر علیه این جمهوری كودتایی صورت گرفت كه رهبری آن را ژنرال فرانكو عهده دار بود. شماری از شهروندان حاضر به موافقت با این كودتا نشدند و تصمیم گرفتند كه از دولت حقوقی و مشروع خود دفاع كنند. آن كودتا و این مقابله به جنگی داخلی منجر شد كه سه سال به درازا كشید. جنگ را فرانكو برد و رژیمی مستقر كرد كه جنگ را به مدت ۴۰ سال با ابزار دیگری تداوم بخشید. این رژیم فاقد مشروعیت و مبنای حقوقی بود و با آزادی و دموكراسی میانه ای نداشت.»

بحثی كه با مقاله سرساز شروع شد، از مدت ها پیش ضرورت یافته بود. به گفته «پاول پرتسون» مورخ نام دار انگلیسی، در باره جنگ داخلی اسپانیا تا به امروز نزدیك به ۲۰ هزار كتاب نوشته شده است. این رقم تقریباً برابر با تعداد كتاب هایی است كه در باره جنگ جهانی دوم به رشته تحریر درآمده است. و با این همه، باز هم در میان اكثریت مردم اسپانیا روایت عمدتاً قابل قبولی از جوانب این جنگ و نقش نیروهای درگیر در آن وجود ندارد. تنها درك مشتركی كه از این جنگ در میان اسپانیایی ها وجود دارد این است: «یك رویداد تراژیك.» مشكل اما این جا است كه هر فاجعه ای برای قربانیان آن تراژیك است، مهم این است كه عاملان این فاجعه چه كسانی بوده اند؟ و این همان سئوالی است كه اسپانیا كماكان به بحث و جدل بر سر آن مشغول است، گویی كه هیچ كتاب و سند معتبری در باره جمهوری دوم، جنگ داخلی و دیكتاتوری فرانكو تاكنون انتشار نیافته است.

این كه در مورد ساده ترین اظهارنظرها در باره دهه های گذشته اسپانیا هم اجماع و اشتراكی به دست نمی آید را به خوبی می توان در واكنش به مقاله سرساز مشاهده كرد. خوزه ایگناسیو ورت جامعه شناس سرشناس اسپانیایی در مقاله ای كه اواخر ژانویه، باز هم در ال پاییس انتشار یافت در پاسخ به تزهای سرساز چنین می نویسد: «جمهوری اسپانیا رژیمی قابل اصلاح شبیه سایر رژیم های جمهوری نبود. این نظام حاصل تلاشی شكست خورده برای استقرار دموكراسی بود كه هم انقلابیون و هم ضدانقلابیون در مقیاسی مشابه در ایجاد آن سهیم بودند. كافی است به یاد بیاوریم كه در این جمهوری تنها در طول چند ماه ۳۰۰ نفر در جریان وقایع و درگیری هایی كه انگیزه های سیاسی داشتند به قتل رسیدند. از جمله اینان یكی هم خوزه كالوو سوتلو رئیس فراكسیون مخالفان در مجلس بود كه رهبری یك حزب كوچك سلطنت طلب را به عهده داشت.»

با تز «تلاش شكست خورده برای استقرار دموكراسی» ورت می كوشد گفتمان راست اسپانیا در ۷۰ سال گذشته را در قالب واژگانی مودبانه و غیرتحریك آمیز چنین جمع بندی كند: «كودتای فرانكو در یك شرایط و موقعیت بی ثبات سیاسی كه اسپانیا را فراگرفته بود به وقوع پیوست.»

● نگاه مفتخرانه نوه ها

از این نظر ورت تا توجیه كودتای فرانكو كه به جنگ داخلی انجامید تنها یك گام فاصله است. ورت اما ظاهراً به این ریسك واقف است و چنین گامی را برنمی دارد: «خاطر سرساز آسوده باشد، فرانكو محق نبود.» در اثبات همین بر حق نبودن فرانكو اندكی بعد از ورت، «گابریل جكسون» اسپانیاشناس معروف انگلیسی، با درج جستاری قابل اعتنا در «ال پاییس» وارد میدان می شود: «جمهوری اسپانیا ابداً دچار آن درهم ریختگی و هرج و مرجی كه مخالفانش ادعا می كنند نبود. این نظام آزادی مطلقی را در عرصه سیاسی و روشنفكری برقرار كرد و برای اولین بار انتخاباتی را برگزار كرد عاری از جعل و تقلب. جدا كردن حكومت از كلیسا، اعطای خودمختاری به كاتالان ها، تقویت و بسط حقوق كارگران نیز از دیگر دستاوردهای این جمهوری بود. ساختن ۷ هزار مدرسه و ایجاد مبانی یك شبكه بهداشتی و درمانی برای همگان و گام نهادن در راه اصلاحات ارضی را هم كه به كارنامه ۹ ساله جمهوری بیفزاییم آنگاه می توان گفت كه عملكرد بدی نداشته است.»

۷۵ سال از استقرار نظام جمهوری دوم در اسپانیا می گذرد. اینك ۱۰۰ هنرمند و روشنفكر سرشناس این كشور در بیانیه مشتركی بر آن شده اند كه بر ارزش ها و دستاوردهایی كه این جمهوری منادی و بسط دهنده آنها بود تاكید كنند. آنها در بیانیه خود با عنوان«با افتخار، با فروتنی و با سپاس» از جمله نوشته اند: «ما نوه های جمهوری خواهان ۱۹۳۱ اسپانیا اینك بزرگ شده ایم، ما اولین نسل اسپانیایی هستیم كه ابا و واهمه ای از نگریستن به تاریخ معاصر خود نداریم و نخستین كسانی هستیم كه جرأت كرده ایم به پشت سر نگاه كنیم بی آنكه نگران گرفتار آمدن در دام تعصب و جزم گرایی باشیم.»

خوزه لوئیس ساپاته رو نخست وزیر سوسیالیست اسپانیا پای این بیانیه را امضا نكرده است، ولی او نیز كه پدرش قربانی دیكتاتوری فرانكو شده چند روز پیش درباره جمهوری دوم اسپانیا اظهاراتی بر زبان راند كه در میان زمامداران این كشور بی سابقه است: «اسپانیای امروز با حسی از خشنودی و احترام به جمهوری دوم نگاه می كند.» ظاهراً اورول محق بودكه گفت: مبارزه كردن برای دفاع از جمهوری اسپانیا می ارزید.

منبع: ایران امروز

ترجمه احمد سمایی