چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

دشواری های سنجشگری در ساحت دین


دشواری های سنجشگری در ساحت دین

آنچه از پی خواهد آمد متن سخنرانی مصطفی ملكیان دین پژوه شاخص روزگار ما است كه به بحث پیرامون سنجه های دینداری پرداخته است

ملكیان كه درعرصه های دین پژوهی و فلسفه دین صاحب نظر و نظریه است در بحث خود كوشیده است به پاره ای از مشكلات و موانعی بپردازد كه در مسیر تعیین سنجه های دینداری قابل تصور و تحقق است. ذكر این نكته ضروری است كه گفتار حاضر، در سومین نشست بررسی سنجه های دینداری به تاریخ ۹ تیرماه سال جاری در دانشگاه تربیت مدرس با حضور برخی پژوهشگران و مشتاقان عرصه دین پژوهی القا شده است و گروه اندیشه «ایران» به درخواست مكرر مخاطبان خود، متن كامل این گفتار را عرضه می كند و امید می برد كه توفیق نشر مطالب دیگری از ایشان را داشته باشد.

گروه اندیشه

آنچه در این گفتار عرضه می شود بررسی مشكلاتی است كه در باب سنجه های دینداری و تعیین این سنجه ها به لحاظ نظری و مفهومی - و نه به لحاظ عملی - وجود دارد. پرداختن به این موضوع، با توجه به ادبیات و مكتوبات وسیعی كه در این زمینه وجود دارد - اعم از روانشناسی دین، جامعه شناسی دین و تا حدی تاریخ ادیان - حتی به صورت بسیار موجز دشوار است. با این همه بدون پرداختن به جزئیات به پاره ای نكات كلی ، در این باب اشارت می كنم. بدیهی است كه پرداختن به فروع وجزئیات بحث در حوصله این گفتار نمی گنجد وتنها كلیات رئوس اصلی بحث مورد توجه قرار خواهد گرفت. به نظر می رسد كه موانع و مشكلات مفهومی در این بحث به طور كلی به چهار دسته قابل تقسیم است:

۱ - تعاریف دین

۲ - انواع و اقسام دین

۳ - انواع و اقسام دینداری

۴ - ملاك و معیار تشخیص دینداری

نفس گنجاندن این چهار دسته از موانع و مشكلات، ذیل چهار مبحث جدی نظری به خودی خود مبارك است چرا كه حتی در میان مكتوبات دین پژوهان غرب هم بعضاً این چهار مبحث از یكدیگر تفكیك نشده اند و لذا گاه شاهدیم كه تعریف دین را با انواع دین و مورد آخر را با انواع دینداری در هم می آمیزند. بر این اساس نفس تمایز قائل شدن میان این چهار مبحث، نشان از دقت نظر و احتیاط عملی دارد. نقطه عزیمت بحث من همین تفكیك و تمایز است و به هر یك از آنها به طور مجزا خواهم پرداخت.

۱ - تعریف دین

اگر به تأسی از دكارت در پی آن باشیم كه برای تعریف یك مفهوم ، به دنبال «وضوح» و «تمایز» باشیم و این دو را شرط لازم - و نه كافی - برای سخن منطقی بدانیم لاجرم باید گفت كه در تعریف دین، هم از جهت وضوح و هم از جهت تمایز، با مشكلاتی مواجه خواهیم بود. براین اساس تفكیك میان « تمایز» مفهوم دین و « وضوح» مفهوم دین ضروری است.وقتی سخن از تمایز به میان می آید مقصود آن است كه مفهوم مورد نظر ما از مفاهیم نزدیك به آن، چگونه متمایز می شود اما وقتی سخن از وضوح به میان می آید مقصود آن است كه خود آن مفهوم فی حد نفسه و در درون خود بدون در نظر گرفتن ربط و نسبت هایی كه با امور مشابه خود دارد چگونه قابل عرضه و ارائه است. به تعبیر دیگر، در تعریف دین، یك بخش سلبی و یك بخش ایجابی وجود دارد. بخش سلبی آن به تمایز مفهوم دین مرتبط است و بخش ایجابی اش به وضوح آن ربط پیدا می كند. در عرصه «تمایز» مفهوم دین - كه بخش سلبی تعریف دین است - به نظر می رسد كه در مكتوبات این مبحث چندین پدیده با دین خلط می شود. برخی از این پدیده ها و مفاهیم كه بعضاً با دین در می آمیزند و لازم است در مقام تمایزیابی، دین را از آنها متمایز كرد، از این قرار است:

الف: معنویت ب : زیستن اخلاقی ج : عرفانی نگری د: تعبد هـ : ایمان و: خرافه پرستی ز: بت پرستی ح : خشكه مقدسی

این هشت مفهوم یا هشت پدیده، مفاهیم نزدیكی با دین هستند اما فی الواقع دین نیستند. هر یك از آنها ربط و نسبت هایی البته با دین دارند كه نوع ربط و نسبت آنها از تباین تا عموم و خصوص مطلق یا من وجه است. با این همه هر نسبتی با دین داشته باشند باید گفت كه دین غیر از آنهاست. بنابراین چنانچه قرار باشد تعریفی از دین عرضه شود لاجرم باید به گونه ای باشد كه تمایز دین را از این هشت مفهوم و پدیده، مشخص كرده باشد. به عبارت دیگر چنانچه كسی تعریفی از دین عرضه كند كه آن تعریف با یكی از این هشت مفهوم، مساوقت و مساوات پیدا كند معیار تمایز را در تعریف دین مراعات نكرده است. به این اعتبار، در عرصه «تمایز» باید به تعریفی سلبی از دین رسید كه حاكی از آن است كه دین مثلاً خرافه پرستی یا معنویت یا تعبد ویا... نیست . اما در عرصه«وضوح» كه تعریفی ایجابی از دین عرضه می كند ، مشكلاتی به چشم می آید. دست كم چهار دسته مشكل در این عرصه وجود دارد.اول اینكه تعاریفی كه از دین شده است گاهی «جامع افراد» نیست و لذا همه دین ها را شامل نمی شود. دوم اینكه گاهی این تعاریف «مانع اغیار» نیست یعنی شامل چیزهایی غیر از دین هم می شود. این دو مشكل یا دین را زیاده مضیق می گیرند یا زیاده موسع. سوم اینكه گاهی این تعاریف بیش از حد بدبینانه است و در تعریف دین، نوعی بدبینی گنجانده شده است مثل تعریفی كه دین را افیون توده ها می داند یا تعریفی كه دین را ناشی از روان نژندی های آدمی می داند.این نوع تعاریف مخصوصاً در میان كسانی كه به نهضت اول و دوم روانشناسی تعلق دارند (روانكاوان و رفتارگرایان) به وفور دیده می شود. چهارم اینكه گاهی این تعاریف بیش از حد خوش بینانه است. مثلاً وقتی دین به «اخلاق تعالی یافته» تعریف می شود یا به «بهترین و زیبایی ترین كاری كه با تنهایی خود می توان كرد» تعریف شود نوعی خوش بینی در تعریف گنجانده شده است. این چهار دسته مشكل در عرصه ایجابی یعنی در عرصه «وضوح» تعریف دین به چشم می آید. بنابراین باید تعریفی واضح از دین داد كه نه مانع افراد باشد، نه جامع اغیار باشد، نه خوش بینانه باشد، و نه بدبینانه. البته خوش بینانه و بدبینانه بودن در صورتی به عنوان مشكل جلوه می كند كه «فی بادی النظر» و در نگاه نخستین باشد. چه بسا عندالتحقیق روشن شود كه دین اساساً خوش بینانه یا بدبینانه است. در میان روانشناسان دین و جامعه شناسان دین كه به تعریف دین پرداخته اند این مشكلات به كرات وجود دارد. حتی می توان گفت حدود ۴۰۰ تعریفی كه از دین عرضه شده است تقریباً ذیل یكی از این اقسام می گنجد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.