چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا

چگونه پنج روز اول را با «فیلمفجرها» بگذرانیم


چگونه پنج روز اول را با «فیلمفجرها» بگذرانیم

درباره فیلم های خارجی بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر

پیشنهاد می کنم به جای اینکه بگوییم «بخش بین المللی جشنواره فجر» از عنوان «دورهمی بین المللی» استفاده کنیم. واقعاً در بخش فیلم های خارجی جشنواره که حالا دوسالی است از بخش اصلی جشنواره جدا شده و فقط پنج روز میهمانش هستیم (بهتر)، اصلاً آن جدیت لازم و محسوس روزهای بعدی و البته سال های قبل وجود ندارد. این فقط به حس و حال (یا بی حالی) منتقدان و نظر مخاطبان برنمی گردد بلکه خود دست اندرکاران هم آن را جدی نمی گیرند. منکر زحمات یا بهتر است بگویم «زحمات احتمالی» نمی شوم اما کافی است به اکران فیلم های خارجی در طول سال نگاه کنید تا بهتر متوجه منظورم شوید. تقریباً هیچ کدام از فیلم های جدی و قابل بحث این دوره های جشنواره اکران نمی شوند مگر خیلی اتفاقی. به خصوص که این سال ها فیلم های مستند، آثاری به مراتب بهتر و شرایط مطلوب تری برای اکران دارند. تازه اگر با این وضع اکران قرار است بر اساس یک پیش بینی خام درباره فروش فیلم ها آنها را انتخاب کنیم که اصلاً هیچی. (مگر اینکه یک فیلمفجری کامل باشند و احتمالاً به ژانر وحشت تعلق داشته باشند). خلاصه اینکه این بخش از جشنواره که فقط به یک «حضور» و «بودن» تاکید دارد تا به کیفیت حضور، بیشتر بساطی است برای دور هم بودن و اصلاً رویکردی جدی ندارد. خود این دور «هم بودن» هم ابعاد خودش را دارد. برای برخی عرصه یی است تا زبان انگلیسی شان را به رخ بکشند یا اینکه اعلام کنند این فیلم ها را قبلاً دیده اند یا فلان کارگردان کره یی را بهتر می شناسند (از جمله خودم) و برای گروهی هم این یک خوشگذرانی دسته جمعی است. این را هم بگویم که این بخش از جشنواره مرا به یاد شوخی «مل بروکس» راجع به فقر می اندازد. استاد می گوید؛ ما خیلی فقیر بودیم، مادرم استطاعت به دنیا آوردنم را نداشت. خانم همسایه مرا زایید.

به سراغ بحث «فیلمفجرها» برویم. فیلمفجرها بر اساس تعریفی که پارسال کردم، فیلم هایی هستند که بدون هیچ مساله و مشکلی می توانند در جشنواره فجر به نمایش درآیند و مخاطب هم می تواند با خیال راحت به تماشای آنها به روی پرده عریض بنشیند. البته با اتفاقاتی که پارسال بر سر فیلم «الکساندرا» افتاد، به نظر می رسد نگاه و نظر ما هم در خود اندکی مایه های خوش خیالی و خوشبینی دارد.

امسال نسبت به سال های گذشته آثار قابل توجهی به جشنواره فجر آمده اند یا آورده شده اند. در واقع روی کاغذ امسال شاهد آثار ممتاز بیشتری هستیم. چه در بین فیلم های جدید و چه در بین آثار کلاسیک یا قدیمی تر که برخی شان هرچند سال یک بار میهمان فستیوال فجر هستند. این نکته را هم اضافه کنم که جدای بحث کیفیت آثار و درصد «فیلمفجری شان»، جشنواره فیلم فجر می تواند با تعداد کمتری از فیلم های خارجی به استاندارد و انسجامی مطلوب برسد. فکر می کنم یکی از دلایل مهم جدی نگرفتن این بخش ها هم همین است که مخاطب احساس می کند در هر حال تعداد زیادی از این فیلم ها را نخواهد دید. پس در کل چیزی برای از دست دادن نیست و معمولاً همگان به یک یا دو فیلم بسنده می کنند. باید اضافه کنم خیلی از این فیلم هایی که دیده نمی شوند، در واقع آثار فیلمسازانی گمنام و نه چندان سرشناس هم هستند. قبل از اینکه به سراغ معرفی و بررسی بعضی از فیلم ها بروم، بد نیست به سینمای کره و سینمای آلمان که قرار است در این روزها مرور شوند، اندکی بپردازم. اول از همه بگویم که این دو بخش به معنای واقعی کلمه نامطلوب و قابل استناد نیستند که اولی نه سینمای روز کره را به درستی نشان می دهد و دومی در مجموع شکل گرفته از یکسری فیلم های تکراری که در سال های گذشته در جشنواره به نمایش در آمدند. در مطلب بعدی بیشتر در مورد این دو بخش توضیح خواهم داد و ضعف ها را برخواهم شمرد، اما چیزی که در این لحظه برایم واقعاً عذاب آور است، این است که در جشنواره امسال و در حالی که بخشی به مرور سینمای آلمان اختصاص داده شده، جایی برای مستندهای درخشان و شاهکارهای ورنر هرتزوگ پیش بینی نشده آن هم در شرایطی که آخرین مستند او نامزد اسکار است و چندی پیش در جشنواره سینما حقیقت نمایش حقیری داشته.

اما فیلم ها؛

▪ کارآگاه دیوانه (جانی تو، فای-وای کا)

جانی تو از اواخر دهه ۸۰ میلادی فیلمسازی را شروع کرده و نزدیک به ۵۰ فیلم ساخته. جانی تو یکی از کارگردانان صاحب سبک هنگ کنگی است که بیشتر او را به واسطه آثار پرتعلیق و اکشن های خاص آن منطقه از سینمای آسیا می شناسند. از جمله آثار شاخص او هم در اینجا می توانم از «چشم چپ من روح می بیند»، «اخبار فوری» و دوگانه «انتخابات» نام ببرم. از اواسط دهه ۹۰ «تو» با همکاری و همفکری «فای-وای کا» توانسته اند جریانی کاملاً مستقل در سینمای هنگ کنگ به وجود بیاورند و آثار خاص خودشان را تولید و عرضه کنند. کارآگاه دیوانه بی شک یکی از آثار درخشان سال گذشته است که به خاطر غلظت مایه «فیلمفجری اش»، می تواند یکی از آثار دیدنی امسال باشد و شخصاً دیدن آن را توصیه می کنم. فیلم درباره بازرسی است که به دلایلی نه چندان خوشایند، می تواند شخصیت یا شخصیت های درونی افراد را ببیند و این روش اصلی او در پیدا کردن مجرمان است. در واقع در این فیلم، ما شاهد ترکیب سینمای «تو»، «لینچ» و «پارک چان-ووک» هستیم. این درام روانکاوانه پلیسی، پر است از بدعت هایی که قبلاً نمونه هایش را در این نوع سینما ندیده ایم. بی جهت نیست که مجله معتبر «سایت اندساوند» در ماه های گذشته بارها برخی صفحات خود را به نوعی به این فیلم «جانی تو» اختصاص داده.

▪ مغول (سرگئی بودرف)

قتل و غارت و خون و خونریزی همه آن چیزی است که بودرف روس در فیلم مغول ها به سراغ شان رفته. البته اگر بپذیرید مغول ها در دوره یی کاری جز این نداشته اند، تماشای فیلم برایتان جذاب تر خواهد بود چراکه بودرف این واقعه تاریخی را به شکلی شاعرانه و بدیع بازسازی کرده. سروشکل فیلم شما را به یاد تجربیات تازه «تیمور بکمامبتف» خواهد انداخت. فیلم مغول به لحاظ فرم و بدعت های بصری آنقدر نو و تازه است که توانسته خیلی از فیلم های هالیوودی را پشت سر بگذارد. فیلم مغول سال گذشته تا یک قدمی اسکار هم پیش رفت. البته بد نیست بدانید در اینجا خبری از چنگیزخان نیست. تموچین ۹ ساله، برای انتخاب همسر آینده اش باید سفر کند. او با بورت ملاقات می کند؛ کسی که مایل است همسر او شود و تموچین نیز او را برمی گزیند. پدر تموچین در راه سفر مسموم شده، می میرد. تموچین خردسال امواج رنج و محنت و تحقیر و حتی بردگی را از سر می گذراند، اما مدت ها بعد با کمک بورت بر تمامی مشقات دوران کودکی اش غلبه می کند و به یکی از بزرگ ترین فاتحانی تبدیل می شود که دنیا تاکنون به خود دیده است.

▪ یتیم خانه (خوان آنتونیو بایونا)

این یکی هم در همان سال (همزمان با مغول) فیلم برگزیده اسپانیا برای رقابت در بخش اسکار بهترین فیلم خارجی زبان بود. این موضوع بسیار جالب و قابل توجه است که سینمای متفاوت و شاخص سال های گذشته اسپانیا و به رهبری شاهکار ویکتور اریس «روح زنبور کندوی عسل»، برای خلق درام به سراغ فضای ذهنی کودکان و ترس هایشان رفته؛ کودکانی که به شکلی مازوخیستی در خود این ترس ها را می پرورانند و با آن خو می گیرند و از طرفی هم برای ورود به دنیای بزرگسالان حسابی مشکل دارند. «هزارتوی پن» و «ستون فقرات شیطان» (هردو ساخته گیرمو دل تورو) نمونه های بسیار خوب این نوع سینما هستند. بی دلیل هم نیست که فیلمساز از «جرالدین چاپلین» استفاده کرده. بی شک این انتخاب ادای دینی است به این جنس از سینما که در دوران گذشته حسابی در اسپانیا رایج بوده. این فیلم ها بیشتر از هر چیزی حاصل یک ترس فراموش ناشدنی هستند. ترس از فاشیسم. حضور ارواح و زنده شدن مردگان حتماً دلیلی دارد و آن می تواند فرار کودکان از دنیای واقعی و پناه بردن به این فانتزی های ابدی باشد.

▪ شیر (سمیح کاپلان اوغلو)

سینما ترکیه این روزها بسیار سرحال تر از قبل به حیاتش ادامه می دهد. از نام هایی چون فاتح آکین و نوری بیلگه جیلان که بگذریم، به جریان دیگری از سینمای ترکیه می رسیم که به شکلی رئالیستی تر سعی دارند روابط انسانی را در ترکیه حالا اروپایی تر نشان دهند. سمیح کاپلان اوغلو، این روزها فیلمساز شناخته شده تری است چراکه فیلم قبلی او «تخم مرغ» جدای جوایزی که گرفته، توانسته سطح توقع از این نوع سینما در ترکیه را بالا ببرد. شیر، قسمت دوم از سه گانه یی است که کاپلان اوغلو سعی دارد به واسطه آن ترکیه تازه و ترکیه قدیم را نشان دهد و بی جهت نیست که فیلم های او به نوعی درباره روابط مادر و فرزندی هستند. این فیلمساز ترک متولد ۱۹۶۳ در ازمیر ترکیه است. او به مدت پنج سال، از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰، ستون ثابتی تحت عنوان «برخوردها» در روزنامه «رادیکال» داشت. یوسف که به تازگی از دبیرستان فارغ التحصیل شده، نسبت به وضعیت آینده خود در روستا نامطمئن است. سرودن شعر بزرگ ترین علاقه اوست و تعدادی از اشعارش در آستانه چاپ در نشریات ادبی گمنام قرار می گیرد.

▪ خوب، بد، عجیب (کیم جی-وون)

آنهایی که فیلم «داستان دو خواهر» را دیده اند، با نام این فیلمساز کره یی آشنایی دارند. فیلم «داستان دو خواهر» یکی از بهترین های هزاره سوم است. پس دلیل و بهانه لازم برای درگیر شدن با آخرین فیلم این فیلمساز کره یی فراهم شده. همان طور که از نام این فیلم پیداست، خوب، بد، عجیب، به نوعی بازسازی «ب مووی» سرجیو لئونه است. این فیلم از آن دسته آثاری است که هر لحظه می تواند توسط «تارانتینو» معرفی و هدیه شود. داستان فیلم درباره سه شورشی کره یی در منچوری است و به داد و ستد آنها با ارتش ژاپن و راهزنان چینی و روسی می پردازد.

▪ قتل جان لنون (اندرو پیتینگتن)

این فیلم بیشتر از آنکه درباره یک رویداد تاریخی باشد، درباره این است که چگونه می توان از کسی چون «جان لنون» متنفر بود. اگر فیلمساز حسابی درباره قاتل لنون تحقیق کرده اصلاً به این دلیل نبوده که می خواسته قتلی را بازسازی کند، بلکه بی شک به این دلیل بوده که او در این فیلم قصد داشته درباره «انگیزه های نفرت» و شاید «انگیزه های حسادت» صحبت کند. مشکل اصلی فیلم این است که در این سال ها کم فیلم درباره جان لنون ساخته نشده که همگی آثاری سخیف درباره یک شخصیت نه چندان جذاب هستند. اما یادتان باشد این فیلم بیشتر از اینکه درباره لنون باشد، درباره مارک چپمن قاتل است؛ همانی که بعد از قتل گفته؛ «آتشفشان درونم حالا خاموش شده». این فیلم از طرفی هم درباره امریکا و هم درباره درجه یک ترین رسانه عمومی اش است؛ تلویزیون.

▪ آقای سینما (لونگ چون سامسون چیو)

این فیلم قرار بوده دهمین سال پیوستن هنگ کنگ به چین را جشن بگیرد ولی به شکلی غیرقابل انکار، این فیلم ستایشگر سینما است؛ سینمایی که از طرفی هم تصویر گر عمر و نوستالژی ها است. معمولاً در فیلم هایی که قرار است یک تاریخ را به شکلی بی طرفانه نشان دهند، کاراکتری وجود دارد که ناظر اصلی همه فراز و نشیب های تاریخی است؛ چیزی که نمونه اش را در آخرین ساخته دیوید فینچر دیده ایم. ایده درخشان «آقای سینما» این است که یک آپاراتچی سینما را شاهد این بازه تاریخی کرده و او به واسطه عمر سینما و رفت و آمد فیلم ها، در واقع ناظر و شاهد خیلی از امور بوده. البته در اینجا نباید از موفقیت «تسای مین-لیانگ» و فیلم محبوبش «بدرود اژدها» غافل شویم که این فیلم به نوعی موج تازه یی از فیلم های درباره سینما را در آن منطقه از آسیا به راه انداخته.

▪ سکوت پیش از باخ (پره پورتابلا)

پورتابلا پیوند عمیقی با سینمای مدرن اسپانیا دارد. او در سال ۱۹۶۰ تهیه کننده بزهکاران ساخته سائورا و ویردیانای بونوئل بوده. اما نکته جالب و تاسف برانگیز این است که او اجازه نداده و ظاهراً نخواهد داد از روی آثار او کپی هایی به صورت دی وی دی منتشر شود؛ چیزی شبیه به شخصیت پدر خاویر باردم در فیلم دوست داشتنی «ویکی، کریستینا، بارسلونا» که هرگز اجازه نداده اشعارش چاپ شوند. از همین ویژگی اخلاقی- هنری- اجتماعی تا حدودی می توانید جنس و سبک کار پورتابلا را حدس بزنید. او رادیکال تر از این حرف هاست. اما این فیلم که امسال از بهترین های جشنواره فجر است، فیلمی است در ستایش باخ اما نه بر اساس آن پیچیدگی جذاب و دوست داشتنی کارها و ذهنیت باخ، بلکه بر اساس پیچیدگی هایی که تمام موسیقیدانان را مسحور خود کرده.

▪ برف (آیدا بگیچ)

طرح داستانی فیلم برف، بی شباهت با «رقص شیطان» بلا تار نیست. برف یکی از فیلم های ستایش شده در کن است که امسال در جشنواره فجر به نمایش درخواهد آمد و این فیلم نماینده بوسنی برای اسکار بوده است. این ملودرام اروپای شرقی، وضعیت بوسنی بعد از جنگ چهار ساله را به تصویر می کشد.

▪ عمارت نوسینگن (رائول روییز)

این فیلمساز شیلیایی که اصل شهرتش را به خاطر فیلمسازی در فرانسه به دست آورده، بعد از ساخت فیلم «کلیمت» ظاهراً دوباره علاقه مند شده به سراغ مضامین ماوراءالطبیعه برود. فیلم آخر او اقتباسی است از نوشته بالزاک و به ژانر وحشت تعلق دارد. روییز از گروهش خواسته بود در طول کار، فیلم هایی چون «خون آشام» (درایر) و «من با یک زامبی قدم زدم» را ببینند. معلوم است که جنس کار روییز در این فیلم هیچ شباهتی به سینمای وحشت آن هم از نوع تجاری اش ندارد و او در اینجا بیشتر سعی کرده آن فضاهای ذهنی که خوراک سینمای آرتیستیک است را بازسازی کند. سقوط، خداحافظ سولو، جعبه پاندورا و ورود پاپ کورن ممنوع از دیگر آثاری هستند که توصیه شدنی اند.

محمد باغبانی