جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

وارث قصه های پدر بزرگ


وارث قصه های پدر بزرگ

درباره گابریل گارسیا مارکز

حالا‌ ۴۳ سال از خلق شاهکار گابریل گارسا مارکز می‌گذرد، اثری که نویسنده کلمبیایی را به شهرت رساند. هفته گذشته وب‌سایت Oprah به بهانه چهل‌وسومین سال انتشار «صدسال تنهایی» نگاهی به زندگی و آثار این نویسنده داشت.

او را در سراسر آمریکای لاتین می‌شناسند و به نشانه علا‌قه، گابو صدایش می‌زنند. هموطنانش در کلمبیا، جنوب آمریکا و وطن دومش مکزیکوسیتی ، با عشق و احترام از او یاد می‌کنند. همگی اینها مدعی‌اند او به آنها تعلق دارد. او به عنوان نویسنده‌ای که برنده جایزه نوبل ادبیات شده بر نویسندگان و خوانندگان سراسر جهان تأثیر گذاشته است.

روزنامه‌نگار، مربی روزنامه‌نگاران، فیلمنامه‌نویس سینمایی و تلویزیونی و منتقد سینماست و از روایتی که خود از سیاست دارد، حمایت می‌کند. او افکار خود را بیان می‌کند و فقط به زبان اسپانیایی می‌نویسد و تکلم می‌کند.

گابریل با لقب گابو (به معنای گبریل کوچولو در اشاره به اسم پدرش) مارس سال ۱۹۲۷ در شهر کوچک و تولیدکننده موز، یعنی آراکاتاکا به دنیا آمد. زمان تولد گابریل، تولید موز در آراکاتاکا در اوج شکوفایی خود قرار داشت ولی سال بعد، درآمد حاصل از تولید موز آنچنان نزول کرد که اوضاع اقتصادی شهر به‌هم ریخت و این به‌هم‌ریختگی هرگز درست نشد.

از آنجا که پدر و مادرش معاش خانواده را بسختی تأمین می‌کردند، پدر و مادربزرگ مادری‌اش او را نزد خودشان بردند و مثل یکی از اعضای خانواده بزرگ کردند. آنها آدم‌های شاد و پرنشاطی بودند. پدربزرگش یک سرهنگ قدیمی‌ با مدال افتخار بود که اهالی شهر آراکاتاکا برایش احترام قائل بودند.

او برای تأمین معاش خانواده، آب‌نبات‌هایی به شکل حیوانات می‌فروخت. پدربزرگ گابریل حتی عجیب و غریب‌ترین و خرافاتی‌ترین قصه‌ها را هم با اعتقادی راسخ تعریف می‌کرد. هر دوی آنها قصه‌گو‌های بزرگی بودند و خانه‌ای که آنها گابو را در آن بزرگ می‌کردند، جن‌زده بود. زندگی و هنر گابریل گارسیا مارکز این گونه شکل گرفت.

● کولی تشنه

گارسیا مارکز در ۱۹ سالگی با این که شور و شوق زیادی برای نویسنده شدن داشت، چون می‌خواست به نظر پدر و مادرش مبنی بر سودمند بودن احترام بگذارد، وارد دانشکده حقوق بوگوتا شد. گارسیا که تشنه بود چیزی او را مشغول خود کند، به جای آن که درس‌هایش در دانشکده حقوق را بخواند، در شهر بوگوتا پرسه می‌زد و شعر می‌خواند.

او آثار نویسندگانی چون فرانتس کافکا و ویلیام فالکنر (نویسنده آمریکایی که بیشترین آثار ‌ترجمه شده را در زمان او داشت) و ارنست همینگوی و جیمز جویس و ویرجینیا وولف را نبوغ‌آمیز می‌دانست. در این زمان نویسندگی را شروع کرد. اولین کتاب او رمان کوتاهی به نام «توفان برگ» (۱۹۵۲) بود که ناشران از چاپ کردن آن عذر خواستند، ولی مدتی بعد، از سوی یک ناشر که مدیر آن ناگهان غیبش زد، برای چاپ پذیرفته شد.

● مارکز عاشق

گارسیا مارکز پیش از آن که در ۱۸ سالگی زادگاه خود را برای رفتن به دانشگاه‌ ترک کند، با دختر ۱۳‌ساله‌ای به نام مرسده بارچا پاردو آشنا شد و گفت او جالب‌ترین زنی بوده که در تمام عمرش دیده است. او با شور و عشق به مرسده پیشنهاد ازدواج داد. مرسده در ۱۳ سالگی می‌دانست که می‌خواهد درس و مدرسه‌اش را به پایان برساند.

او به پیشنهاد ازدواج گارسیا مارکز جواب رد داد؛ هرچند این دو ۱۴ سال بعد با هم ازدواج کردند، ولی عشق آنها یک عمر طول کشید و پیوند زناشویی‌شان برای گارسیا مارکز یک نیروی پیش‌برنده و انگیزه‌بخش شد. مرسده منبع الهام و قهرمان مارکز است.

این دو به یکدیگر اطمینان متقابل داشتند. وقتی مارکز در پی یک سفر با اخراج از دانشکده حقوق مواجه شد، مرسده در ۲۷ سالگی صبورانه منتظر او ماند تا این که گارسیا نزد او بازگشت.

● تبعیدی

گارسیا مارکز پس از آن که دانشگاه را‌ ترک کند، سراغ روزنامه نگاری رفت. او در آن زمان یک مقاله احساساتی، اما بحث انگیز درباره یک ملوان کشتی شکسته در کلمبیا نوشت. سردبیران روزنامه مربوط که نگران شده بودند دولت وقت به خاطر این مقاله رسواکننده گارسیا مارکز را تحت پیگرد قرار بدهد، او را به ایتالیا فرستادند.

در اروپا دوستان گارسیا مارکز مدام او را جا به‌جا می‌کردند تا دچار دردسر سیاسی نشود. او ۵ سال از شهر‌ها و کشور‌های مختلفی چون رم، ژنو، لهستان، مجارستان، پاریس، ونزوئلا،‌ هاوانا و نیویورک گزارش فرستاد.

او همچنان به نوشتن گزارش‌هایی که به آنها اعتقاد داشت، ادامه داد؛ ولی این گزارش‌ها باعث شدند او در کشور خود کلمبیا و جا‌های دیگر به یک تبعیدی تبدیل شود.

او به دلیل ماهیت بحث‌انگیز نوشته‌های سیاسی‌اش به سال ۱۹۸۰ در کشورش مورد استقبال قرار نگرفت. با ویزای بسیار محدودی که در اختیار داشت از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۹۶، یعنی بیش از ۳۰ سال، اجازه ورود به خاک آمریکا را نداشت. خیلی‌ها او را یک خائن و شورشی می‌دانستند و خود مارکز هم هرگز بابت این قضیه عذرخواهی نکرد.

● نویسندگی و موفقیت

گارسیا مارکز پس از پشت سر گذاشتن یک دوره ۳ ساله انسداد ذهنی نویسنده که تا ابتدای سال ۱۹۶۵ طول کشیده رمانی شخصی‌ای‌ که همیشه دنبال نوشتن آن بود، از ذهنش ‌تراوش کرد. در طول فقط یک هفته از انتشار رمان «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۶۷ تمامی‌ ۸ هزار نسخه این رمان به فروش رفت.

این رمان به چندین و چند زبان زنده دنیا ‌ترجمه شد و جوایز ادبی معتبری چون چیانچیانو در ایتالیا، جایزه بهترین کتاب خارجی در فرانسه و جایزه رومولو گالگوس و در نهایت جایزه نوبل ادبیات را به دست آورد.

گابو در پی این موفقیت به نویسندگی خود همچنان ادامه داد. رمان‌های او، هم جادویی و هم افسانه‌ای، از سال ۱۹۷۰ تاکنون او را در صف اول ادبیات قرار داده است: پاییز پدرسالار، وقایع‌نگاری یک مرگ پیش‌بینی شده، عشق سال‌های وبا، تیمسار در هزار تویش و از عشق و شیاطین دیگر.

او همچنان به نوشتن کتاب‌های پر و پیمان و جذاب ادامه می‌دهد. در مورد کتاب‌های گارسیا مارکز، خواننده از یک بابت می‌تواند کاملا مطمئن باشد، این که از خواندن کتاب‌های این نویسنده به هیچ وجه احساس خستگی و کسالت نخواهد کرد. او از وقتی در سال ۲۰۰۳ کتاب بیوگرافی‌اش با اسم مناسب «زنده‌ام تا روایت کنم» را منتشر کرد، با تحسین‌های فراوانی رو به‌رو شد. این کتاب غیرداستانی مثل کتاب‌های داستانی‌اش قلب خوانندگان سراسر جهان را ربود. گارسیا مارکز «خاطرات دلبرکان غمگین من» را سال ۲۰۰۵ منتشر کرد.

گفتنی است اسداله امرایی، روزنامه‌نگار و مترجم معروف، بتازگی یکی از رمان‌های مارکز را که پیش از این با عنوان پاییز پدرسالار در ایران شناخته شده بود، با نام «خزان خودکامه»‌ ترجمه و منتشر کرده است.

● نویسنده بی‌ادا

گارسیا مارکز با مو‌های مجعد و قدی کوتاه در حالی که یک لباس کار آبی‌رنگ زیپ‌دار به تن داشت، از ماشینش پیاده شد. ظاهرا این لباسی است که گارسیا برای نویسندگی هنگام صبح تن می‌کند. اتاق کار مارکز در واقع یک خانه ویلایی جداگانه است که با وسایل تهویه هوای مخصوص تجهیز شده (مارکز هنوز نتوانسته خودش را با سرمای صبحگاهی مکزیکوسیتی وفق دهد.) علاوه بر این، هزاران صفحه موسیقی، دایره المعارف‌های مختلف و دیگر کتاب‌های مرجع، تابلو‌های نقاشی از نقاشان آمریکای لاتین و یک مکعب روبیک روی میز عسلی، توجه آدم را به خود جلب می‌کنند.

اثاثیه باقیمانده شامل یک میز تحریر و صندلی ساده بود و یک کاناپه و یک صندلی راحتی که با هم ست بودند. گارسیا مارکز با وجود شهرت جهانی‌اش، همچنان آدمی ‌متواضع و فروتن است و هیچ‌گونه ادا و اطوار غیرعادی از خودش در نمی‌آورد که این جای تحسین دارد.

مترجم: فرشید عطایی