چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پروانه كتاب


پروانه كتاب

روز تولد نویسنده برای فرخنده حاجی زاده بهبهانه ۲۰ تیر

حالا كه قرار است در این روزهای شلوغی و فراموشی، یاد بعضی نفرات روشنمان بدارد، چه بهانه‌ای بهتر از روز تولدشان كه حداقل گاهی به‌یاد آدم‌های پرتلاش و موفق دور و برمان بیافتیم. فرخنده حاجی‌زاده را اولین بار در كارگاه دكتر براهنی دیدم (حدود ۱۶ سال پیش) و خوشبختانه دوستی و ارتباطمان همچنان ادامه دارد. نمی‌گویم امیدوارم ادامه داشته باشد، چون حداقل برای من، یك زن با مشخصات حاجی‌زاده همیشه قابل احترام خواهد ماند.

آنچه كه او را برای من جذاب می‌كند، تلا‌ش‌های چندجانبه و بی‌وقفه‌اش در عرصه فرهنگ، به ویژه كتاب است. حاجی‌زاده نویسنده، شاعر، ناشر، مدیر كتابفروشی ویستار، مدیر مسوول مجله‌ادبی <بایا> و كتابدار دانشگاه است. شاید در بین فعالا‌ن عرصه‌فرهنگ، كمتر كسی مثل او داشته باشیم كه محدده‌فعالیتش از تالیف كتاب باشد تا گذراندن آن از هفت‌خان مجوز و چاپ و نشر و تا عرضه‌ آن به عنوان مدیر كتابفروشی و كتابدار. مسلم است كه هر كدام از اینها به تلا‌شی مستمر و نفس‌گیر احتیاج دارد، به روحیات و عملكردهای متفاوت و گاه حتی متضادی كه به دلیل حساسیت كارهای فرهنگی انرژی‌ای صدچندان می‌طلبد. اكثر نویسنده‌ها و شاعران ما برای امرار معاش مجبورند ساعاتی از روز را به كارهایی بپردازند كه با علا‌قه و دلمشغولی‌شان فاصله‌زیادی دارد. اما برای كسی مثل خانم حاجی‌زاده ظاهرا اینطور نیست، زندگی‌اش با كتاب عجین شده و پا به پای كتاب حركت می‌كند. به عنوان نویسنده، خالق معنوی آن است و به عنوان ناشر خالق مادی آن. انگار مثل یك پروانه كتاب را مادری می‌كند، كه البته كار آسانی نیست.

آثار خانم حاجی‌زاده عبارتنداز: خاله سرگردان چشم‌ها (یك داستان بلند)، از چشم‌های شما می‌ترسم (رمان)، خلا‌ف دموكراسی (مجموعه داستان)، كتاب‌شناسی اساطیر، گزارش قصه ۱و۲ (سینه سهراب و زن عجم یا تی‌آن‌تی)، طلعت منم (مجموعه شعر)، من/، منصور و آلبرایت (رمان) و... <خاله سرگردان چشم‌ها> و <از چشم‌های شما می‌ترسم> كه جزو كارهای اولیه‌حاجی‌زاده هستند پیچیدگی بیشتری دارند، تخیل در آنها پررنگ‌تر است، شخصیت‌ها ما به ازای دقیق بیرونی ندارند و تكنیك‌ها و فنون متداول در آنها بیشتر رعایت شده‌است. اما به نظر می‌رسد كه درگیری با كار نشر و مجله، رفته‌رفته روی كارهای او تاثیر گذاشته‌و خوشبختانه بدون این كه باعث كم‌كاری‌ا‌ش شوند یا نوشتنش را در حاشیه قرار دهند، به‌نفع قصه‌هایش مصادره شده‌اند. <گزارش قصه ۱و۲> نتیجه چنین فرآیندی است؛ ژانر جدیدی در ادبیات كه بین گزارش و قصه در نوسان است. او به نوعی قصه قصه ننوشتنش را می‌نویسد، یا به قول خودش گزارش قصه‌اش را. نوشتن خلوت می‌خواهد، اتاقی از آن خود می‌خواهد و در آوردن مجله، علا‌وه بر ارتباط وسیع، حال و حوصله‌سروكله زدن با عوامل پس و پیش و پشت پرده را لا‌زم دارد. جمع این نیروهای ناهمسو، نیروی محركه‌ای می‌شود برای نوشتن گزارش قصه‌ها. سوژه‌هایش را در بین اتفاقات دوروبرش جست‌وجو می‌كند و چون حوزه‌ارتباطش وسیع است، دچار یكنواختی و كمبود سوژه نمی‌شود. از چم و خم قصه‌نویسی آگاه است، اما در كارهایش به‌ویژه كار آخرش <من، منصور و آلبرایت> نشان می‌دهد كه اگر چه شخصیت‌هایش بیرونی‌تر شده‌اند اما تكنیك‌هایش درونی‌ترند. گاه آنچنان سرعتی می‌گیرد كه خود را به قلمش می‌سپارد. البته این به معنای ساده انگاری نیست، بلكه به معنای فراروی و به فراموشی سپردن آموخته‌هایی است كه مسلما با آزمون و خطا نیز در هم می‌آمیزد. مثلا‌ من خودم نمی‌دانم در برخی از قصه‌های خانم حاجی‌زاده كه از افراد حقیقی به عنوان شخصیت استفاده می‌كند، تا چه حد شناخت قبلی من از آنها، با شخصت‌های درون قصه ممزوج می‌شود و احتمالا‌ شخصیت پردازی‌اش را برای من تكمیل می‌كند و یا بالعكس. این البته فقط برای كسانی مثل من كه شخصیت‌های مذكور را می‌شناسند ممكن است پیش بیاید، اما در عوض، این نوع نوشتن این حسن را دارد كه چند صدایی ا‌ست و از آنجا كه هر شخصیت دارای زبانی متمایز و خاص خودش می‌شود، قصه را از یكنواختی و كسالت می‌رهاند؛ ضمن این كه این قصه‌ها، چون به مسائل ملموس امروزی می‌پردازند، به شكلی، بخشی از تاریخ ما را در لفافه‌خود می‌پیچند. معمولا‌ وقتی آدم در چند حوزه كار می‌كند همیشه بیم آن می‌رود كه دچار سطحی‌نگری شود و كارها از نظر كیفی رشد كافی نداشته باشند. اما خانم حاجی‌زاده نویسنده، خلا‌ف این را ثابت كرده ‌است، با نشر ویستار به عنوان یك نشر معتبر، و مجله‌<بایا> به عنوان یك مجله‌جدی ادبی. آثارش نیز چه از نظر خلا‌قیت و چه از نظر پختگی و كشش و نیز جذب مخاطب، رو به جلو بوده‌اند. آخرین رمان او <من، منصور و آلبرایت> گواه این گفته است.

فرخنده ‌حاجی‌زاده علی‌رغم مشكلا‌ت عدیده‌ای كه در زندگی‌اش به وجود آمد كه عمده‌ترینش مرگ برادر، برادرزاده و مادرش بود و علی‌رغم بیماری ‌خود، همچنان با روحیه‌ای بالا‌ به ادامه‌كارش پرداخت و نشان داد كه هیچ چیز نمی‌تواند او را از كتاب جدا كند. در جامعه‌ای كه افراد زیادی را به نحوی به سمت بی‌تفاوتی و منفعل بودن سوق می‌دهد، همین آدم‌ها هستند كه انرژی بخش‌اند و به ما یادآوری می‌كنند كه: در هر شرایطی می‌توان و باید كار كرد و كار كرد و كار!

رویا تفتی



همچنین مشاهده کنید