دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

هرگز ناامید نشوید


هرگز ناامید نشوید

روزی آنچنان ناامید شده بودم که تصمیم گرفتم از همه چیز دل بکنم‎... از شغلم‎، از همسرم‎، از فرزندم‎ و حتی از زندگی‎ام‎. پس به جنگل زدم تا برای آخرین بار، مکالمه‎ای با خالق هستی داشته …

روزی آنچنان ناامید شده بودم که تصمیم گرفتم از همه چیز دل بکنم‎... از شغلم‎، از همسرم‎، از فرزندم‎ و حتی از زندگی‎ام‎. پس به جنگل زدم تا برای آخرین بار، مکالمه‎ای با خالق هستی داشته باشم‎. در وسط‎ جنگل‎، سرم را به سوی آسمان بلند کردم و فریاد زدم‎: «پروردگارا! آیا می‎توانی به من انگیزه‎ای برای ادامه‎ زندگی بدهی‎؟ خسته شده‎ام و دیگر توان ادامه راه را ندارم‎».

صدایی در گوشم زنگ زد: «خوب به اطرافت نگاه کن‎. آیا آن سرخس و آن خیزران را می‎بینی‎؟»

نگاهی به اطرافم انداختم و گفتم‎: «بله‎».

ـ از هنگامی که بذر سرخس و خیزران را در زمین کاشتم‎، حسابی مراقب آنان بودم‎. به آن‎ها نور دادم‎. به آن‎ها آب دادم‎. سرخس خیلی زود از دل زمین بیرون زد و رشد کرد. طولی نکشید که برگ‎های سبزءے؛ ّّ ک زیبای آن زینت بخش زمین شدند. با این حال‎، از بذر خیزران‎، چیزی رشد نکرد. ولی من از خیزران قطع‎ امید نکردم‎. در سال دوم سرخس بیشتر رشد کرد و شاداب‎تر شد، ولی باز هم خیزران جوانه نزد. ولی من‎ از خیزران قطع امید نکردم‎. در سال سوم‎، باز هم خیزران جوانه نزد، ولی من از آن قطع امید نکردم‎. سال‎ چهارم نیز به همین شکل سپری شد ولی من از خیزران قطع امید نکردم‎. بعد در سال پنجم جوانه‎ کوچکی از خیزران‎، از دل زمین بیرون زد. اگرچه در مقایسه با سرخس به شدت کوچک بود ولی شش ماه‎ بعد خیزران آنچنان رشد کرد که یک سر و گردن از سرخس بلندتر شد. پنج سال طول کشیده بود تا خیزران ریشه دهد. و آن ریشه‎های قوی باعث قدرت خیزران شده بودند تا بتوانند به حیاتش در این دنیا ادامه دهد. فرزندم‎، من هرگز بندگان خود را با چالشی مواجه نمی‎کنم که نتوانند از عهده آن برآیند. آیا می‎دانی که در تمام این مدت که سخت در تلاش و تقلا بودی‎، در واقع ریشه‎هایت قوی می‎شدند و بیشتر رشد می‎کردند؟

همانطور که من هرگز از رشد خیزران قطع امید نکردم‎، از تو هم ناامید نشدم‎. پس هرگز خود را با دیگران مقایسه نکن‎. هدف خیزران از هدف سرخس متفاوت بود. با این حال هر دو زینت بخش جنگل‎ هستند.

زمان رشد تو هم فرا خواهد رسید. زمانی که باید رشد کنی و به حد اعلاء دست یابی‎».

متعجب پرسیدم‎: «چقدر باید رشد کنم‎؟»

ـ «خیزران چقدر رشد می‎کند؟»

گفتم‎: «تا جایی که توان داشته باشد».

ـ «بله‎، پس تو هم تا جایی که توان داری باید رشد کنی و به حد اعلا تکامل یابی‎».

آن روز با انگیزه‎ای قوی و دلی پرامید از جنگل بازگشتم و مدت‎ها به مکالمه‎ام با خالق هستی فکر کردم‎. آری خداوند هرگز از بندگان خود قطع امید نخواهد کرد. او هرگز بندگانش را به حال خود رها نخواهد کرد و همواره و در همه حال مراقب آنان است‎. پس شما هم هرگز امید خود را از دست ندهید و با استفاده درست از نعمات و موهبت‎های خداوند نهایت استفاده را از زندگی و روزهای عمرتان به عمل‎ آورید و تا جایی که می‎توانید رشد کنید.