چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

در آمدی بر مدرنیسم در ادبیات


در آمدی بر مدرنیسم در ادبیات

امروزه , «مدرنیسم» در ایران به اشتباه در برابر «سنت» قرار می گیرد گویی واژه مدرنیسم معادل تجدد طلبی و نوگرایی است این در حالی است که در پژوهشهای جامعه شناختی برای مفهوم تجدد طلبی و نوگرای واژه ی مدرنیته به کار میرود

●مدرن

ریشه‌ی واژه‌ی «مدرن »از کلمه لاتین« مودو» ( modo ) به معنی «جاری/ فعلی» است به این تعبیر, هر آن چه سبک و سیاق روز را از گذشته جدا میکرد، «مدرن» خوانده میشد. به عنوان نمونه، اصطلاح «انگلیسی مدرن» درمقابل «انگلیسی میانه» ، زبان رایج دوره‌ی رنسانس به بعد از زبان دوره ی میانه (قرون وسطی) در انگلستان جدا میکند. به همین معنی ، ادبیات مدرن نیز از قرن شانزدهم آغاز میگردد.از این تاریخ به بعد زبان ادبی تحول یافت و ادبیات دوره معاصر ادامه ی زبان ادبی چهار صد سال پیش است، گر چه اصطلاح ادبیات مدرن به طور عام به ادبیات قرن بیستم نیز اطلاق میشود( ۱۲، Peter Chilis ( ) استفاده اخیر از واژه «مدرن» به آن دسته از ویژگی‌های ادبی اطلاق میشودکه از شکل های سنتی و تکنیکهای بیانی قدیم فاصله گرفته اند.با بازگشت به تعریف «مدرن» مشاهده میشود که درطی تاریخ، ادبیات مدرت به ویژگی‌های جاری و فعلی اطلاق شده است به عنوان نمونه ، همانطور که پیتر چایلدز اشاره می کند، ماتیو آرنولد، شاعر و مقاله نویس انگلیسی قرن نوزدهم ، به سال ۱۸۵۷، در مقاله ی «در باره عنصر مدرن در ادبیات» ، فضای سبک مدرن را خود، و جهان شمولیت» جالب است که تنها پنجاه سال بعد، کلید واژه های ادبیات مدرن بدین صورت دگرگون میشوند:

«بیگانگی، مصیبت ، آشوب، بی خردی، افسردگی ، و سرخوردگی از فرهنگ اروپا» ( ۱۹-۲۰ ، Childs) این نمونه، گوه بر این است که اطلاق را اصطلاح«مدرن» تنها جنبه‌ی کاربردی داشته و همراه با تعاریف رایج و فعلی، به طور مدام درحال دگرگونی است. اما همان طور که خواهیم دید، به عکس، اطلاق و تعریف مدرنیسم دقیق و محدود میباشد.

●مدرنیته

امروزه ، «مدرنیسم» در ایران به اشتباه در برابر «سنت» قرار می‌گیرد گویی واژه مدرنیسم معادل تجدد طلبی و نوگرایی است این در حالی است که در پژوهشهای جامعه شناختی برای مفهوم تجدد طلبی و نوگرای واژه ی مدرنیته به کار میرود. پیتر چایلدز در کتاب مدرنیسم میگوید:«مدرنیته را برای بار نخست لودلر در قرن نوزدهم به کار برد. او در مقاله‌ی «نقاش زندگی مدرن» مدرنیته را عنصر مرسوم، ناپایدار، و تصادفی در هنر در برابر هنر ابدی و ثابت قرار میدهد. درمقایسه با مدرنیسم ، مدرنیته برای بیان روش زیستن و تجربه حیاتی به کار میرود که حاصل تغییرات ناشی از صنعتی سازی، گسترش زندگی شهری و خروج دین به عنوان محور زندگی انسان است.ویژگی‌های آن فروپاشی و اصلاح ، تجزیه و تغییر سریع، ناپایداری و نا امنی است. مدرنیته فهم نوی از زمان و مکاناست: سرعت، حرکت، ارتباط، سفر، پویایی، آشوب و انقلاب فرهنگی » ( ۱۵-۱۴ Childs, ).برخی مدرنیته را به گونه ای دیگر تعریف کرده اند: بسیاری باور دارند که مدرنیته یعنی روزگار پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی (اسطوری‌های، دینی ، اخلاقی، فلسفی،و....) رشد اندیشه‌ی علمی و خرباوری( یا راسیونالیته) افزون شدن اعتبار دیدگاه فلسفه‌ی نقادانه ،‌که همه همراهند با سازمان یابی تازه‌ی تولید و تجارت ، شکل گیری قوانین مبادله ی کالاها و به تدریج سلطه ی جامعه مدنی بر دولت.

به اعتبار ، مدرنیته مجموعه‌ای است فرهنگی ، سیاسی، اقتصادی،‌اجتماعی،‌فلسفی که ازحدود سده ی پانزدهم – و بهتر بگویم، از زمان پیدایش نجوم جدید ، اختراع چاپ و کشف آمریکا- تا امروز، یا چند دهه‌ی ادامه یافته است( احمدی ، مدرنیته ،۹) .با توجه به این دو تعریف، مدرنیته در اروپا از دوره‌ی رنسانس آغاز میشود. مارشال برمن مدرنیته را به سه دوره تقسیم میکند:

۱- ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ که انسان سعی در پیدا کردن واژگان حیات مدرن داشت،

۲- سده ی ۱۸۰۰ از انقلاب های آمریکا و فرانسه تا تغییرات اجتماعی گسترده در اروپا، و

۳- سده ۱۹۰۰ که تمامی جهان وارد روند تجدد طلبی گردید( ۱۶ ، Childs,)

مدرنیته به تعبیری به پیدایش سرمایه داری و صنعتی سازی انجامید. مدرنیته سبب تولید انبوه ورشد ساختارهای تجاری و صنعتی شد و از این رو،«توسعه» خود، کلید واژه ی مدرنتیه گشت. به طوری که این توسعه، در تمام ساختارهای حیات قابل لمس است‎ توسعه اقتصادی،‌اجتماعی ،‌سیاسی ،‌علمی ،‌اداری و آموزشی به طور فشرده ، مدرنتیه به تشکیل جامعه مدنی باتمام مصادیق بالا انجامید.

ازسوی دیگر، مدرنتیه به نگرش انتقادی غرب، تجددخواهی و رشد خردباوری و انسان محوری اطلاق می‌گردد. نگرش انتقادی از دوره رنسانس آغاز و در قرن هجدهم- که به عصر روشنگری و خرد شهرت دارد – به اوج میرسد. انقلاب های فکری و علمی گالیله، هابز، نیوتن،‌لایب نیتس و دکارت نمایانگر رشد مدرنتیه در این دوران بوده اند. تعریف یورگن هابرماس در این خصوص روشنگر است:« پروژه مدرنتیه که فیلسوفان روشنگری در قرن هجدهم مطرح کردند، به تلاشهای آنان در پیشرفت علم غیبی، اخلاق و قانون جهان شمول و هنر مستقل ، بر اساس منطق درونی آنا ن....برای سازماندهی عقلانی زندگی هرروزه منسوب گشت » ( ۹ ، Habermas,)

خاستگاه فکری مدرنتیه به پیشرفت تاریخی اعتقاد دارد و این که تاریخ ابتدا و انتهایی دارد. مدرنتیه، تاریخ را روند پیوسته‌ای میبیند. این مساله به طور خاص در تعارض ریشه‌ای با تعبیری از مدرنیسم قرار می گیرد که طی فصل های آینده به آن خواهیم پرداخت دراین جا تنها به ذکر یک نمونه از این تعارض در فهم تاریخ اکتفا میشود. جنگ جهانی اول سبب شد که مدرنیسم ، انقطاع و گسستی تاریخی را باور کند.پایان جهان یکباره نمایان شد و بی رحمی جنگ که یادآور مصیبت های مشابه طی تاریخ بشر بود، تصویری دایره‌وار( در برابر شکل خطی تاریخ در مدرنتیه) را پیش روی هنرمند مدرنیست نهاد.

آن چه گفته شد ما را به این نتیجه میرساند که مدرنتیه حرکتی است در جهت مخالف مدرنیسم به عبارت دیگر مدرنیسم ،‌نقد مدرنتیه است باتمام ویژگیهای محدود کننده اش. چنان که خواهیم دید، مدرنیسم اعتماد به نفس نهفته در مدرنیته را – که خرد انسانی را کلید تمام دربهای بسته میداند و پیشرفت و توسعه را با خوش باوری،‌سرنوشت زیبای آینده انسان میشمرد- رد میکند و این اعتقاد را رواج میدهد که بعد روحانی و معنوی انسان معاصر فراموش شده است واین گونه توسعه، انسان را بیش از پیش به موجودی وابسته تبدیل کرده است.

●ادبیات مدرنیست و ویژگی های آن

هیچ دوره ی تاریخی را نمیتوان به طور دقیق از دوره های دیگر جدا کرد برای یافتن یک نقطه‌ی شروع گاه باید به گذشته های بسیار دوره بازگشت برخی معتقدند که مدنریسم از دهه ۱۸۹۰ آغاز و پس از جنگ جهانی اول ( دهه ۱۹۲۰) به اوج خود میرسد. در واقع ، سال ۱۹۲۲ به عقیده بسیاری نقطه اوج مدرنیسم درانگلستان بود. در این سال اولیس نوشته ی جیمز جویس، سرزمین بی حاصل نوشته ی تی اس الیوت ، گاردن پارتی نوشته ی کاترین مانسفیلد ،‌و اتاق جیکوب نوشته ی ویرجینیا و ولف به چاپ رسید.

درنگاهی کلی تر، مدرنیسم به ویژگی های مشترک آثاری اطلاق میشود که درنیمه اول قرن بیستم نگاشته شده اند. این دوره در ادبیات انگلیس کم و بیش از جنگ جهانی اول آغاز و با پایان جنگ جهانی دوم پایان می یابد. با این تغییرات، مدرنیسم به تغییرات فرهنگی وزیبایی شناختی درهنر و ادبیات پس از جنگ جهانی اول اطلاق میشود و پاسخی است به حس در هم ریختگی اجتماعی زمان خود.هربرت‌رید در سال ۱۹۳۳ میگوید دوره مدرنیسم «یک گسست کامل از تمام سنت است....هدف پنج قرن تلاش اروپا آشکار کنار گذاشته شد.» ( ۶۵۸ . Drabble,) بدین گونه، مدرنیسم به گسستی تمام عیار و رادیکال از سنت های هنری وفرهنگی غرب و خلق شکل های نوین بیان هنری اطلاق میشود. متفکران این دوره،‌منطق گرایی ، قطعیات دنیای قدیم در حوزه ساختار اجتماع، مذهب، اخلاقیات و تلقی سنتی از انسان را به تمسخر گرفته و نقد می کنند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.