پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
چند می گیری فیلم نسازی
۱. انگار فیلم ساختن در این دوره و زمانه به هیچ دانش و تحصیل و تجربهای نیست. این تنها حکایت جشنوارهٔ فجر ۲۴ نیست، بلکه دردی جهانی است. به سینمای کنونی دنیا نگاه کنیم که مبتلا به همین درد است. انگار سینما در یک دورهٔ خاص ـ پس از دههٔ ۱۳۷۰ ـ منجمد شده و دیگر از آن دوره به بعد مفهوم و کیفیت آن تغییر کرده است. امروز واقعاً نمیدانیم وقتی صحبت از سینما میشود، از چه پدیده و هنر یا صنعتی صحبت میکنیم؟ فیلم ساختن را فقط گرفتن فیلم میدانیم و آنچه دوربین به کمک فیلمبردار ضبط میکند، به زیربنای تصاویر اهمیتی نمیدهیم. زیرا سینما را سهل گرفتهایم و فیلم ساختن را... کافیست یک خط قصه داشته باشیم. فقط یک فکر یا ایده. و به تصورمان مهم نیست که این خط و قصه و ایده و فکر به چه کاری میآید. تصمیم داریم ـ و میگیریم ـ که آنرا به فیلم برگردانیم. بدین طریق فیلمی ساخته میشود. فیلمساز هم از انجام کاری که میکند، بیخبر است. او عاشق سینماست. کدام سینما و با چه پسزمینه و دیدگاه و دانشی؟ او فقط عاشق است چون در این راه نام و اعتبار و اشتهار هست. کاریست که به سرعت باد میتوان به کمک آن مشهور شد و بلافاصله پس از یک فیلم، عنوان فیلمساز گرفت. این فیلمساز نمیداند که فیلم فقط ساخته شدنش نیست. برای ساختن یک فیلم به بسیاری عوامل نیازمندیم. از همه مهمتر، شناخت خود سینماست.
۲. حرف تازهای نیست. اینکه سینمای ما در جشنوارهٔ امسال هم کمترین توجهی به خواسته و ذوق تماشاگر ـ یا در واقع داستان و موضوع فیلمها ـ نداشته است. ما باید فقط برای جشنوارههای دنیا فیلم بسازیم؟ بهنظر میرسد فیلمسازهای ما به شدت دور از جلب تماشاگرند و تنها میخواهند به وسوسه و ذهنیات دانسته یا نادانستهٔ خویش بپردازند. به جهت درگیر بودن ذهن و افکار فیلمساز ـ به خاطر کسب پرستیژ و توفیق در جشنوارهها ـ اکثریت فیلمها در مایههائی ذهنی و معناگرا دست و پا میزند. سینما در جشنوارهٔ امسال نشان میدهد که فیلمسازها با یک ذهنیت آشفته و مبهم بهکار ساخت فیلم پرداختهاند.
۳. چند میگیری گریه کنی؟ اولین فیلم ظاهراً طنز سیاه شاهد احمدلو ـ که هنوز بازی او در گروهبان کیمیائی یادمان است ـ خواسته پلی بزند میان یک کمدی مردمپسند با اثری تلخ اجتماعی بر زمینهای جدی، اما نتوانسته این دوجنبه را به هم وصل کند. از اینرو، قصهای که عامه فهم دربارهٔ یک مرد پولدار منزوی و دم مرگ که پس از تدارکات مراسم کفن و دفن خود ناگهان متوجه خصلتهای ناپسند گذشتهاش میشود و یکباره رنگ عوض میکند و به جرگهٔ نیکوکاران میپیوندد (چیزی در مایههای اسکروج مثلاً)، بدل به تراژدی ـ کمیک گسستهای شده است. تعدد شخصیتها و ربط همهٔ آنها به یکدیگر البته به آسانی برای یک کارگردان فیلم اول میسر نمیشود و فیلم در پرداخت به موضوع و این ارتباطها ضعیف عمل میکند و میزانسنها و بازیها و حس فضا و آدمها شکل نوعی فیلم آماتوری را تداعی میسازد.
۴. از دوردست (رامین محسنی) هم حکایت از ذهنیتی آشفته دارد. در سه اپیزود با سه قصه و سه شخصیت متفاوت، اما از لحاظ تماتیک پیوسته به هم، قصد آن داشته تا نشان دهد گذشته رو به زوال است و آینده نامعلوم؛ هر چند پایان اپیزود سوم به اسم طلوع، اساس تم را بههم ریخته است. اپیزود اول دربارهٔ کتاب سوزان دورهٔ مغول است و آدمی که میخواهد مانع از نابودی دانش شود. اما همین موضوع تحقیقی میشود برای یک فیلمنامهنویس جوان که به ناچار جهت یافتن سرپناه باید کتابخانهاش را بفروشد. در اپیزود دوم این جوان تصویر همسرش را در تابلوی یک نقاش پیر منزوی و از یاد رفته میبیند در حالیکه رابطهٔ او با همسر به انتها رسیده است. و در اپیزود سوم پدری عاشق فرزند کوچکش ـ و معماری ـ زمانی به پسر میرسد که باید با زندگی وداع کند. هر سه اپیزود بهگونه و پرداختی کند و آرام اجراء شده و در فضاهائی که بیشتر چشمنواز است تا تأثیرگذار، در کل نمیتواند معنا و مفهوم لازم را منتقل کند.
۵. باغ فردوس پنج بعدازظهر در کشاکش موضوعی ملودرام (از عشق نافرجام یک روانکاو به زنی که اکنون باید دختر روانی او را مداوا کند) با مسئلهای روانکاوانه از یک درد اجتماعی (بیماران روانی که هر یک دچار ترس و توهماند) به هرز رفته است. سیامک شایقی در گیرودار همین موضوع ظاهراً مهم به اجرائی عمیق نمیرسد و ارتباط شخصیتها ـ دکتر روانکار با دختر روانی، دختر روانی با پسرک سمج عاشق، مادر دختر روانی با دکتر روانکاو و شوهر مادر با دختر روانی ـ آنقدر سرد و خنثی است که نمیتوان از لحاظ روحی / روانی بهطور جدی به آنان توجه کرد.
۶. یکی از بهترینهای جشنوارهٔ امسال آخرین فیلم جعفر پناهی آفساید بود که البته ضعیفترین فیلم اوست. اگر بادکنک سفید را آغازی امیدبخش برای پناهی بدانیم، دایره حکم تثبیت او بهعنوان یک فیلمساز آگاه و با جرأت است که دردهای جامعه را بهخوبی میشناسد. طلای سرخ نشانهٔ تسلط او بر سینمائی بود که ریشه در سیاهیهای اجتماع داشت. اما آفساید جدا از خط طنز و تکرار سوژههای کوتاه آشنای کیارستمی، حرف عمدهای را مطرح نمیکند و دوباره تأکید بر جور و ستم بر زنان ـ اینکه دختران واله و شیدای فوتبال را از روی آوردن به موضوعهای عمیقتر سیاسی / اجتماعی بازداشته است. طنز فیلم هم با وجود تلاش پناهی در بهکارگیری دیالوگهای انتقادی، کاری از پیش نمیبرد و صحنهها اغلب بیدلیل طولانی است و در آخرهای داستان حوصله را سر میبرد.
۷. چرا ابراهیم حاتمیکیا دیگر نمیتواند در بیان تأثیرهای پس از جنگ همچون آثار مؤثر پیشین خود توفیق یابد؟ از فیلم از کرخه تا راین به بعد دیگر نمیشود رنگی از واقعیتها و از بیرحمی جنگ را در فیلمهایش مشاهده کرد؛ آنچه او با توانائی ـ و شاید هم صادقانه ـ در دیدهبان و مهاجر ترسیم کرده بود. به نام پدر همان مشکل آژانس شیشهای و موج مرده را دارد. اینکه میخواهد به ضرب یک ملودرام پرسوز و گداز به مخاطب بقبولاند که پسلرزهٔ جنگ هنوز هم ادامه دارد و رزمندگان دیروز جبههها امروز چه عاقبتی پیدا کردهاند و ـ لابد ـ فرزندان آنها باید تقاص پس بدهند. حالا به چه جهت، البته معلوم نیست و انگیزهٔ این تقدیر شوم مهندس شفیعی هم مانند دیگر شخصیتهای قبلیاش بدون منطق و مبهم است سخت است که همهٔ عواقب ناگواری را که بر سر خانوادهٔ قهرمان داستان میآید به گردن جنگ بیندازیم، مگر اینکه بپذیریم حاتمیکیا اینطور میخواهد.
۸. فریدون جیرانی ملودرامساز خوبی است. سه گانهٔ او (قرمز، شام آخر و آب و آتش) نشان از تأثیر ملودرامهای آمریکائی ـ از نوع دهههای ۱۹۵۰ و ۶۰ ـ داشت و امیدوار بودیم که اگر اینراه و روند را ادامه دهد قطعاً در آینده به ملودرامهای عمیقتری هم خواهد رسید. اما چنین نشد. سالاد فصل او، سالادی بود از انواع زمینههای جنائی، عشقی، دلهرهآور، هجوآمیز، روانی و خانوادگی و در هیچیک از این زمینهها هم توفقی نداشت. این سریال جدیدش با جدل ۱: ستاره میشود معجون غریبی است از ماجراهای پشت پردهٔ سینما (در گذشته یا حال؟) و قصهٔ کهنهٔ یک بازیگر قدیمی و از پا افتادهٔ تئاتر که به وساطت دختر جلف و سبکسرش میخواهد آخرین شانس خود را در مقابل دوربین امتحان کند؛ با مضمون سمبلیک شخصیتی در هم شکسته که قرار است دست به خودکشی بزند. فیلم مانند اکثر فیلمهائی که دربارهٔ سینماست، ناموفق میماند و رابطهها (حتی عشق دیرینهٔ بازیگر به یک بازیگر زن قدیمی) کاربردی نمییابد.
۹. با چهارشنبه سوری میشود واقعاً به اصغر فرهادی دل بست. همان تلخی و زهر شهر زیبای او را میتوان در این فیلم هم دید. فیلمسازیست که بلد است فیلمنامه بنویسد و بلد است آنرا به فیلم برگرداند. قصهای نه چندان تازه ولی از دیدگاهی تازه که به همان قضیهٔ تکراری خیانت میپردازد، با شخصیتهائی زنده و جاندار در فضائی حسشدنی... زن و شوهر داستان (با بازیهای خوب حمید فرخنژاد و هدیه تهرانی) به خاطر شک به خیانت به جنگ علیه یکدیگر برمیخیزند و در این بین شخصیت خدمتکار (با بازی خوب دیگری از ترانه علیدوستی) که بهگونهای ظریف آگاه به آن خیانت شده ـ در آستانهٔ عروسی و زندگی مشترک تصویری از آیندهٔ تاریک خویش را میبیند. فیلم در فضای روز چهارشنبه سوری با ترقه و آتش و دود، نوعی احساس غلیانهای روحی انسانها را القا میکند. اصغر فرهادی بهخوبی به عناصر تأثیرگذار در خلق لحظههای ملتهب به کمک جزئیات واقف است.
۱۰. به آهستگی نمایانگر سینمای تاریکی است که امروز بیشتر فیلمسازهای ما گرفتار آن شدهاند؛ سینمائی که به عمد میخواهد احساس غم و رنج را در مخاطب خود ایجاد کند ـ و شاید هم اشک او را در آورد ـ ولی به لحاظ همین تعمد در مخاطب مؤثر واقع نمیشود و در سطح باقی میماند. قصهای است سردرگم از ماجرای یک جوشکار راهآهن که در غیاب او همسر ظاهراً بدنامش گذاشته و رفته و در مدتی طولانی ناظر آنیم که جوانک نومید و پریشان در پی یافتن همسرش است. و البته وقتی هم او را پیدا میکند، در گیجی و بهت، قصه به آخر میرسد. مازیار میری نگاهی آشکار به مضمونها و معیارهای جشنوارهای داشته و به همین دلیل هم فیلم او به آهستگی درون تاریکی ناپدید میشود.
پایان کار ـ در یک جمعبندی کلی، جشنوارهٔ امسال به دوران اولیه و زمان آنسوی مه و نار و نی بازگشته است؛ همچنان بیتوجه به مخاطب، و همچنان با فیلمهای تاریک و سیاه، تمثیلی و ذهنی، فلسفی و متفکرانه در زمینههای غمناک و دلغشهآور از قبرستان، سردخانه، مردهکشی، تشییع جنازه و تا دلتان بخواهد، زاری، عزاداری و در کنار آن تنهائی، بیکسی، بدبختی، فلاکت، رنج و فقر و در نهایت مرگ و میر... همهٔ این ایدهها و افکار در قالبی پرسکون و راکد، منجمد و کشدار به تصویر درآمده است. از طریق فیلمسازهائی عاشق سینما که گوئی اکثر آنها دارند فیلم اول خود را میسازند.
پرویز نوری
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب دولت دولت سیزدهم انتخابات مجلس شورای اسلامی رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی حجاب انتخابات مجلس مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سلامت فضای مجازی قوه قضاییه شهرداری
گاز خودرو مالیات قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی سایپا
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون کتاب محمدمهدی اسماعیلی سریال سینمای ایران دفاع مقدس سینما تئاتر موسیقی رسانه ملی
دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل جنگ غزه فلسطین آمریکا رفح روسیه حماس حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر بایرن مونیخ ذوب آهن بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران نساجی لیگ برتر فوتبال ایران
تبلیغات اینترنت اپل سامسونگ ناسا عیسی زارع پور آب گوگل مایکروسافت
سرطان هندوانه آسم سنگ کلیه بیماران خاص کمردرد ناباروری بیمه سبزیجات اعتماد به نفس