چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

موسیقی ایرانی, زخمه بر تار معیشت


موسیقی ایرانی, زخمه بر تار معیشت

ارباب هنر را وسواسی است شگفت و دل نگران از رهیافت این متاع در بازار ابتذال, به راستی سبب ساز این وسواس ونگرانی در چیست

ارباب هنر را وسواسی است شگفت و دل نگران از رهیافت این متاع در بازار ابتذال، به راستی سبب ساز این وسواس ونگرانی در چیست؟ گویند سبب ساز را باید در تقابل نسل ها چیست. نسل هایی که هر از چندی توفنده، از دل جوامع سر برون می آورد و به یکباره بر هر آنچه از گذشته و گذشتگان مانده است خط بطلان می کشد. دست پر این که آن ها را برای ماندگاری در حافظه تاریخ به موزه ها می سپارد. انگاری نفی و انکار بیرحمانه و بی واهمه در دستور کار هر نسلی ست و پیرامون هنز را جز غوطه خوردن در گرداب «سنت و اصالت خود تعریف کرده» را چاره ای دیگر نیست.

عرصه هنر موسیقی نیز بدور از این ماجرا نیست. هنرمندانی که خالصانه و با تعصب به حفظ اصالت هنر موسیقی کمر همت بسته اند و مصرانه بر انتقال اهمیت آن به نسل های آینده پافشارند. شاید غافل از آن باشند که بدانند «هنر» یک بحث نظری است و در مقوله علوم پایه که با عدد و رقم و ریاضیات سر و کار دارد نمی گنجد. وقتی سخن از «اصالت موسیقی ایران» به میان می آوریم باید شاخص های این اصالت تعریف شده باشد. در حالی که می دانیم در عرصه هنر- از جمله موسیقی – هنوز به شاخص های روشن و تعریف شده ای نرسیده ایم. بسیاری از مفاهیم و صفت ها در هنر موسیقی ما مبهم و ناروشن است. «موسیقی ملی» ما به مثابه «لباس ملی» ماهمچنان گنگ و نا مفهوم است. وقتی واژه ملی را بکار می بریم یکدستی و یکپارچگی به ذهنمان خطور می کند. در حالی که کشور ما، کشور «اقوام» است و دارای موسیقی «اقوام ایرانی» و لباس «اقوام ایرانی» است. آیا می توانیم چنین مجموعه ای را در موسیقی ایران «ملی» تلقی کنیم؟ آیا می توانیم موسیقی سنتی، روحوضی، کوچه بازاری، کردی، لری، آذری و ... را به عنوان موسیقی «ملی» تلقی کنیم؟ به نظر می رسد این جمع اضداد است و غیر ممکن. شاید پرداختن به جامعه شناسی موسیقی کورسویی باشد به سر منزل مقصود. شاید لازم طرحی نو در انداخت و به تعاریف تازه در عرصه موسیقی دست یافت و پایه های آن را بر مبنای این تعاریف تازه محکم و استوار ساخت.

در شرایطی که «اقتصاد موسیقی» راه برون رفت «هنر موسیقی» را از چالش های موجود از هر نظر بسته است و تا هنگامی که «زخمه» پول بر «تار» معیشیت و شهرت زده می شود انتظار معجزه از سرپنجه تدبیر فرهیختگان موسیقی ما شاید رویایی بیش نباشد.

گفتگوی حاضر نیز در همین باب است و این که جایگاه بایسته موسیقی ملی، سنتی و یا ایرانی ما کجاست؟ برای پرداختن به این جایگاه نخست باید به جامعه شناسی موسیقی پرداخت. به همین مناسبت پای صحبت صدیق تعریف از هنرمندان و خوانندگان کرد کشورمان نشستیم. چاپ گزارشی از کردستان ایران مناسبت بجای این گفتگو را نیز ایجاب کرده است.

● می‌خواهم مصاحبه را با یک سئوال کلیشه‌ای آغاز کنم. بحثی که به هرحال در جامعه موسیقیایی ما همیشه وجود داشته و در حال حاضر شدت گرفته و آن گرایش بیشتر جوانان ما به سمت موسیقی‌های غربی و پاپ است، شما به عنوان خواننده و کارشناس موسیقی، علت این گرایش را چه می‌دانید؟

▪ شما از سر لطف بنده را کارشناس موسیقی خطاب می‌کنید، اما من خودم را کارشناس موسیقی نمی‌‌دانم، همین‌که بتوانم خواننده خوبی باشم و بتوانم گلیم خودم را از این «دریای ناپیدا کرانه» بیرون بکشم. از خودم راضی خواهم بود. من در حد بضاعتم صحبت می‌کنم. اساساً اعتقاد دارم قبل از شروع هر بحثی، تعریفمان را از واژه‌هایی که بکار می‌بریم، روشن کنیم، تا در ادامه و پایان گفت‌وگو دچار سوء تفاهم نشویم و بتوانیم نتیجه‌گیری خوبی از آن داشته باشیم و به یک اجماع قابل قبول دست پیدا کنیم. به طورکلی آنچه که در افواه عمومی جامعه ماست، منظور فقط عوام نیست بلکه حتی در اذهان تحصیل‌کرده‌ها و روشنفکران ما جاری است، این است که به محض اینکه صدای تار و تنبک و کمانچه و نی و سنتور و دیگر سازهای ایرانی و چهچهه یا همان تحریر –اصطلاح تخصصی چهچهه– را می‌شنوند، می‌گویند این موسیقی سنتی است و نوع دیگر آن که فاقد این مشخصه‌هاست و مثلاً با سازهای غربی مانند کیبورد و سینتی‌سایزر و گیتار و ماندولین و امثالهم اجرا می شود را موسیقی پاپ می نامند. این‌گونه نگاه، درواقع مرز بین موسیقی سنتی و پاپ را تعیین و مشخص نمی‌کند، از نظر من هرآنچه که عامه‌پسند باشد در هر شکل و شمایل و صورت و باطنی را موسیقی پاپ که همان پوپیلر(popiler) به معنی عامه پسند است می‌نامم.

گیرم اجرای آن با تار و تنبک و کمانچه و چهچهه همراه باشد و یا با سازهای الکترونیکی و برقی! حتی در حوزه کلام اگر در این‌گونه كارها از اشعار بزرگان شعر و ادبیات کشورمان مثل سعدی و حافظ و مولانا و نیما و... استفاده شود باز به علت اجرای عامه‌پسند آن، آن را موسیقی پاپ باید تلقی کرد، ناگفته پیداست استفاده از اشعار بزرگان شعر خود نوعی نقض غرض است یعنی هیچ تطابقی برای ساختار آن‌گونه آهنگها با این اشعار نمی‌توان متصور بود، چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ ساختمانی، اساساً اهداف این‌دو با هم متفاوتند. این نوع از موسیقی به دلایل مختلف از جمله سهل‌الوصول بودن و عامیانه‌بودن و حمایت تبلیغاتی، برد گسترده و وسیعی دارد. موسیقی پاپ و عامه‌پسند به معنی امروزی آن از اوایل دهه ۲۰ یعنی از زمان تأسیس رادیو در ایران آرام آرام شروع شد، تا آن موقع، در مجموع دو نوع موسیقی بیشتر نداشتیم، یا همان موسیقی دستگاهی و ردیفی بود و یا موسیقی معروف به موسیقی روحوضی که آنهم ملهم از همان موسیقی دستگاهی و ردیفی است.

البته می‌شود راجع به دیگر انواع موسیقی از جمله موسیقی مناطق یا محلی، موسیقی خانقاهی، موسیقی نظامی و موسیقی مخصوص و مربوط به ادیان و دیگر اقوام ایرانی هم صحبت کرد- این دو نوع موسیقی، یعنی موسیقی دستگاهی و ردیفی و موسیقی روحوضی را می‌توان موسیقی شهری نامید. همان‌طورکه گفتم از زمان تاسیس رادیو در ایران کم کم دیگر انواع موسیقی وارد جغرافیای موسیقی ایران شد و از همان سالها هم بحث مربوط به موسیقی سنتی و موسیقی غیرسنتی شروع شد. توضیحاً عرض می‌کنم که واژه سنتی را با شک و تردید بکار می‌برم. چرا که در ذات واژه سنت و سنتی، اندکی ارجاع به گذشته تداعی می‌شود و این تداعی به خودیِ خود، حالتی از ایستایی و بازگشت به گذشته را با خود همراه می‌آورد. به همین دلیل ترجیح می‌دهم برای موسیقی ایرانی همان واژه موسیقی اصیل ایرانی را بکار ببرم. واژه سنتی واژه‌ای سنتی نیست! واژه‌ای است که چهل، پنجاه سال است که وارد ادبیات موسیقی ما شده و ترجمه واژه ترادسیون(Tradition) فرانسه و ترادیشینال(Traditional) زبان انگلیسی است. همان‌طورکه اشاره کردم موسیقی شهری ایرانی یا موسیقی دستگاهی و جدی بود و یا موسیقی کوچه بازاری مثل موسیقی روحوضی و موسیقی مطربان دوره‌گرد.

اغلب مطربان دوره‌گرد دوره قدیم یعنی دوره عارف و شیدا (دوتن از سرآمدان و نامداران تأثیرگذار موسیقی در دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی اول) با موسیقی دستگاهی و ردیف آشنا و چه‌بسا که مسلط به اجرای آن بودند و به همین دلیل آهنگهایی که عارف و شیدا می‌ساختند توسط همین مطربها در مجالس و محافل و کوچه و بازار اجرا و ترویج می‌شد، در واقع اینها در آن زمان نقش رسانه‌ای مثل رادیو را به عهده داشتند و اساساً موسیقی مطربی دوره قدیم به لحاظ روح و روان و ساختار و کاربرد از سلامت بسیار بالایی برخوردار بوده است.

● شاید در اینجا بتوان به یک نتیجه‌گیری روشن رسید و آن اینکه آیا جدی‌بودن و جدی‌نبودن میتواند مشخص‌کننده مرز انواع موسیقی باشد؟

▪ یادآوری کنم که جدی‌بودن به هیچ‌وجه به معنی عبوس و خشک‌بودن آن نیست بلكه منظور، موسیقی هنری است... موسیقی جدی و اصولاً هنر جدی از قدیم‌الایام در همه‌جای دنیا متعلق به خواص بوده و هست. اصرار بر اینکه برای ترویج و اشاعه موسیقی جدی ایرانی، ترفندهائی را باید بکار برد، (این شگردها و ترفندها لزوماً و به احتمال قریب به یقین در خدمت رشد و اعتلای این نوع موسیقی نخواهد بود) به این بهانه که مخاطبان بیشتری برای این نوع موسیقی دست و پا کنیم، در واقع به ساختار آن آسیب‌هایی جدی وارد می‌کنیم. موسیقی و هنر جدی بخشی از پشتوانه‌های ملی هر کشوری است، هنر جدی‌ اساساً تاریخ مصرف ندارد. حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا، شکسپیر، بتهوون، گوته، عارف، شیدا، عبدالقادر، صفی‌الدین ارموی و ... متعلق به همه اعصارند. تغییر و تحول و خلاقیت در هنرهای جدی خیلی ظریف و بطئی و در طول زمان اتفاق می‌افتد و این تغییر و تحول بیشتر در جهت تغییر و ارتقای «کیفی» آن خواهد بود و بدیهی است ارتقای کیفی ضرورتاً با ارتقا و تغییر «کمی» همراه است.

● شاید لازم باشد در اینجا تعریف شما را از موسیقی اصیل داشته باشیم. گفتید این موسیقی متعلق به خواص است ...

▪ گفتم موسیقی جدی متعلق به خواص است. انواع موسیقیها را تفکیک کردم تا سئوالات شما را با پیش‌زمینه‌ای روشن‌تر و مشخص‌تری جواب داده باشم و از همین ابتدای گفت‌وگو برای پیشبرد بحث و نتیجه‌گیری روشن‌تر از آن، تعریف روشن و مشترکی داشته باشیم ...

گفت و گو با صدیق تعریف خواننده پرآوازه ایران. ارباب هنر را وسواسی است شگفت و دل نگران از رهیافت این متاع در بازار ابتذال، به راستی سبب ساز این وسواس ونگرانی در چیست؟

گفت و گو از: علی ذرقانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.