پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شکست انگلیس در امتیازنامه رژی


شکست انگلیس در امتیازنامه رژی

استعمار و سلطه گری, هزاران چهره آشکار و پنهان دارد که همچون تارهای عنکبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع زیر سلطه تنیده می شود این چهره ها, اغلب با نقاب بشردوستی, کمک های اقتصادی و نظامی, همکاری, صلح جویی یا فعالیت های علمی همراه است که در عمل به صورت دام های خطرناک در راه استقلال سیاسی, اقتصادی و فرهنگی جوامع استعمارشده گسترده می شوند

نهضت تنباکو، نهضتی است که تامل در آن، از حقایق الگوهای تحول در جامعه ایرانی پرده برمی‌دارد، بازیگران اصلی و اهداف غایی حرکت‌های خودجوش مردمی در سطحی ملی شناخته می‌شوند و داعیه‌های دروغین دراین‌باره آشکار می‌گردند. نهضت تنباکو به لحاظ ابعاد، ملی و از نظر ماهیت دینی بود و به قصد اصلاح روابط حکومت با جامعه، از یک سو و سایر حکومت‌ها با ایران، از سوی دیگر، بود. بررسی نهضت تنباکو از آن رو حائز اهمیت فراوان است که بر کنار از هیاهوهای روشنفکری، تحرک و پویایی اجتماعی در ایران معاصر را با محوریت مردم و دین آشکار می‌سازد؛ واقعیتی که در انقلاب اسلامی ایران با کمیت و کیفیت بیشتری بروز نمود و به تاسیس نظام جمهوری اسلامی، نظامی دین‌مدار و مردم‌گرا انجامید. این مقاله تبیین این واقعیت‌ها را مدنظر قرار داده است.

استعمار و سلطه‌گری، هزاران چهره آشکار و پنهان دارد که همچون تارهای عنکبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع زیر سلطه تنیده می‌شود. این چهره‌ها، اغلب با نقاب بشردوستی، کمک‌های اقتصادی و نظامی، همکاری، صلح‌جویی یا فعالیت‌های علمی همراه است که در عمل به صورت دام‌های خطرناک در راه استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع استعمارشده گسترده می‌شوند. استعمار از قدیمی‌ترین زمان‌ها، به شکل‌های گوناگون وجود داشته است و تا امروز هم ادامه دارد. اروپاییان با آگاهی قبلی از ثروت‌های مشرق زمین، از جمله هندوستان، به جستجوی راه‌های جدید افتادند. برای اولین‌بار، تلاش‌های پرتغالیان با کشف راه دریایی دماغه امید نیک در جنوب افریقا به نتیجه رسید. کشف این راه دریایی، یکی از حوادث مهم تاریخی بود که مقدمه تحولات جدیدی گردید که شرق در سال‌ها و قرن‌های آینده تجربه کرد. به دنبال پرتغال، کشورهای دیگر اروپایی مثل اسپانیا، انگلستان، فرانسه و... نیز به سوی شرق روی آوردند. کشور استعمارپیشه انگلستان از زمان شاه‌عباس اول صفوی، به منظور برقراری روابط بازرگانی و اختصاص دادن تجارت خارجی منطقه خلیج‌ فارس به خود، به صحنه‌های سیاسی و اقتصادی ایران وارد گردید. حضور انگلستان در هند و ایران زمانی جدی شد که در سال ۱۶۰۰.م به فرمان الیزابت اول (ملکه انگلستان)، کمپانی هند شرقی انگلیس برای کنترل و گسترش تجارت انگلستان در شرق تاسیس گشت. تاسیس این شرکت استعماری، آغاز استیلای طولانی و ریشه‌دار انگلستان در هندوستان، ایران و دیگر مناطق آسیا می‌باشد. در نیمه اول قرن سیزدهم هجری قمری (نیمه اول قرن نوزدهم میلادی) اندیشه حضور دائمی و همه‌جانبه در آسیا و افریقا، برای فعال نگه داشتن چرخ‌های انقلاب صنعتی، از طریق مواد اولیه فراوان و ارزان و توسعه بازار فروش محصولات صنعتی، بیش از پیش تقویت شد و به همین دلیل، وضعیت جدیدی پیش آمد که ایران نیز مورد توجه جدی کشورهای استعمارگر، به ویژه انگلستان قرار گرفت. انگلستان، که از چند قرن پیش در هندوستان حضور داشت، در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی، نیروی برتر در هندوستان گردید. دولتمردان آن کشور، از هندوستان به عنوان «نگینی که بر تارک امپراتوری می‌درخشید»، یاد می‌کردند، بنابراین به هر قیمتی، می‌خواستند هندوستان را زیر سلطه خود نگه دارند. سیاست و نیاز آن روز انگلستان اقتضا می‌کرد که تمام کشورهای همسایه هندوستان به حدی تضعیف شوند که توانایی حمله به هندوستان را نداشته باشند. در این میان، موقعیت ژئوپولتیک، تجارت و همسایگی با هندوستان و روسیه تزاری از عواملی بودند که ایران را، بیشتر از دیگر همسایه‌ها، به کانون توجه انگلستان تبدیل کرد. روابط این کشور با ایران در دوره قاجاریه، از جمله دوره فتحعلی‌شاه، به دلایل گوناگون به تحمیل قراردادهای نابرابر منجر ‌شد که در مراحل بعد، ایران را به اتخاذ موضع انفعالی و ضعیف واداشت. ویژگی بارز قراردادهای منعقد شده بین دو کشور، یک‌جانبه بودنشان به نفع انگلستان بود و اینکه در آن‌ها، تمام منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت برای انگلستان، و همه تعهدات الزام‌آور برای ایران لحاظ گردیده بود. مفاد مربوط به انگلستان نه تنها الزام‌آور نبود، بلکه در هاله‌ای از ابهام تنظیم شده بود که امکان تفسیر و توجیه بیشتری داشت و بارها اتفاق افتاد که با تفسیر قراردادها، این کشور از عمل به تعهدات کم‌هزینه خود نیز به ایران شانه خالی کرد. هرچه زمان پیش ‌رفت سلطه استعمار انگلستان در ایران محکم‌تر و همه‌جانبه‌تر گردید و دیری نپایید که در دوره حکومت محمدشاه و ناصرالدین‌شاه، آشکارا قراردادهایی بر ایران تحمیل کردند که ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکره سیاسی، اقتصادی و تمامیت ارضی ایران وارد آورد. تحمیل قراردادهای استعماری بر ایران، علل و زمینه‌های فراوانی دارد که قسمتی مربوط به طرف استعمارکننده، و بخشی نیز مربوط به ساختارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی طرف استعمارشونده، یعنی ایران، می‌باشد.[۱]

همزمان با سیر تحمیل قراردادها و همچنین صدور کالا به ایران، کوشش‌هایی در جهت صدور سرمایه و اخذ امتیازات آغاز شد.[۲]

اعطای امتیازات دو رویه داشت، نخست آنکه درباریان با اعمال نفوذ بر واگذاری امتیازات، مبلغ هنگفتی به جیب می‌زدند و دوم اینکه، ممالک بیگانه بر شریان‌های اقتصاد داخلی مسلط می‌شدند. به عبارت دیگر، پایگاه داخلی سرمایه‌داری جهانی در ایران، همان رجال سیاسی دربار بودند که بیشتر به منافع خود می‌اندیشیدند تا مصالح کشور. بعضی از رجال اصلاح‌طلب ایران نیز خواهان اعطای امتیاز به بیگانگان بودند. این گروه برای رشد اقتصادی کشور و بهبود کیفیت اقتصاد داخلی، راه چاره را در اعطای امتیازات متعدد می‌دیدند. به عبارت دیگر، این گروه، راز پیشرفت را در ادغام نظام سرمایه‌داری جهانی می‌جستند، غافل از اینکه رشد و پیشرفت اقتصادی در گرو امنیت سرمایه و وجود سازمان سیاسی است که منافع تجار و سرمایه‌داران را در دستور کار خود قرار دهد.[۳]

اعطای امتیازات به استعمارگران همیشه با اخذ رشوه‌های کلان همراه بود. یکی از این امتیازات، امتیازنامه تنباکو بود که در پی سفر سوم ناصرالدین‌شاه به فرنگ و در قبال اخذ رشوه از سوی اطرافیان شاه به کشور استعمارگر انگلستان اعطا شد.[۴]

هدف از این نوشتار، بررسی ابعاد نظری جنبش تنباکو است که در دو مقوله ذکر حوادث و تحلیل و تفسیر واقعیات مربوط به این جنبش، ارائه می‌شود.

● جامعه ایران در دوره ناصرالدین‌شاه

جامعه ایران در اواخر دوره سلطنت ناصرالدین‌شاه از تعارضی درونی رنج می‌برد و آن تعارض نیز محصول گسترش مناسبات خارجی ایران با ممالک اروپایی بود. در عرصه ظاهری اجتماع، تقید به اوامر و نواهی شرع و التزام به مراعات اخلاق مذهبی آشکارا دیده می‌شد، به گونه‌ای که لایه‌های اجتماع، آشکارا هویت مذهبی داشتند. جامعه ایران عصر قاجار، جامعه‌ای دینی بود. این سخن به مفهوم آن نیست که اصول و ضوابط دینی را دولت اجرا می‌کرد. این داوری، از اساس بی‌پایه است، بلکه منظور آن است که آحاد جامعه در پرتو اندیشه‌ها و سیر و سلوک سنتی خود، خویشتن را به مراعات احکام شرع ملزم می‌دانستند و فضای فرهنگی جامعه، فضایی دینی بود. اگرچه از نظر سیاسی، خلائی عظیم، که ناشی از عقب‌ماندگی حکومت بود، در بین توده‌های مردم مشاهده می‌شد.

تعارض درونی جامعه ایران و به ویژه تهران، آنجا خود را نشان می‌داد که گروهی اندک از تحصیل‌کردگان، خارج‌رفتگان و کسانی که با اروپاییان حشر و نشری داشتند در جامعه خود را نشان می‌دادند. بر اثر گسترش مناسبات خارجی ایران در دوره ناصرالدین‌شاه و ظهور لایه‌ای جدید در بین هیات‌حاکمه ایران، تعارض ذاتی بین دو قشر اجتماعی خود را آشکار ساخت. لایه جدید اجتماعی، که روشنفکر خوانده می‌شدند، اگرچه آشکارا علیه اعتقادات دینی مردم صف‌آرایی نمی‌کردند، با پذیرش بخشی از دستاوردهای ظاهری اروپا، فرهنگ سنتی را به معارضه می‌طلبیدند. این گروه، که مشهور‌ترین نماینده‌شان، در هیات دولت، میرزاحسین‌خان سپهسالار، عامل واگذاری امتیازنامه نافرجام رویتر بود، بر این گمان بودند که برای تحرک اجتماعی و پیمودن مسیر رشد و ترقی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ‌باید اولا نهادهای سیاسی غرب را در ایران برپا کرد و ثانیا از طریق انعقاد امتیازنامه‌ها و وارد کردن ایران در نظام مبادلات جهانی و تحکیم مراوده با نظام بین‌المللی سرمایه‌داری، این سیر را سرعت بخشید. اندیشه یادشده، آشکار با مواضع و اندیشه‌های دو صنف مغایرت داشت؛ نخست دیوان‌سالاران و زمین‌داران بزرگ که گروهی اشرافی و درباری بودند و اصلاح در ساختار سیاسی ــ اجتماعی کشور را با نظام سنتی و قدرت قبیله‌ای خود در تعارض می‌دیدند؛ و دوم، طیف علما و مردم دیندار که بر این باور بودند که گسترش مراودات با غرب و پذیرش اصول حیات سیاسی و اجتماعی آن‌ها، مبانی اعتقادی مردم را سست می‌سازد. واضح است که طرفداران اصلاحات، فرهنگ غرب را درک نکرده بودند. علاوه بر این، در جامعه‌ای دینی، که رعایت سنت‌ها و نظارت بر اوامر و نواهی نه از طرف دولت بلکه از طرف مردم اعمال می‌شد، رواج مظاهر تمدن غرب، امری پذیرفتنی نبود، اما از سویی دیگر، عده‌ای از غربیان در امر داد و ستد داخلی، به ویژه در تهران، فعال شده بودند و این امر چیزی نبود که در فرهنگ عام، مورد قبول باشد. تئاتر، تماشاخانه، می‌خانه و مراکز فساد، عمده‌ترین دل‌نگرانی گروهی از مردم بود. اگر فرهنگ تعقل و چند و چون فلسفی در ایران جایی نداشت، برعکس، آسان‌ترین راه‌های متجددنمایی، دست‌یافتنی بود. توده‌های مردم و علما با همین جنبه‌ها مواجه بودند؛ زیرا این قبیل امور، آشکارا تمامیت اعتقادی مردم را به مبارزه می‌طلبید و ناگفته پیداست که برای متجددنمایی، نیازی به برهان و اندیشه نیست و صرف تقلید کفایت می‌کند. شرب خمر در ملأ عام و راه یافتن زنان ایرانی به مراکز فحشا از نتایج ظهور اندیشه‌های نو تعبیر و تفسیر می‌گشت. در چنین وضعی، فرهنگ بومی در مخاطره دیده می‌شد و بر هراس مسلمانان می‌افزود و احساس می‌شد که توطئه‌ای از طرف فرنگ در کار است تا ایران را طفیلی فرهنگ خود سازد.

همیشه به جای یافتن راهی برای جلوگیری از نفوذ فرهنگ غرب، بر سست گرفتن آداب و رسوم دینی ابراز تاسف می‌شد و پیش‌بینی می‌شد که اگر وضعیت به همین منوال پیش رود، اسلام به کلی از میان خواهد رفت. این اندیشه‌ها را امتیازنامه تنباکو، شدت می‌بخشید.[۵]

ناصرالدین‌شاه در شعبان سال ۱۳۰۶.ق برای سومین سفر خود به فرنگ آماده گشت. اعلام شده بود که این سفر برای مشاهده ترقیات ممالک اروپایی، به ویژه بازدید از نمایشگاه کالا در پاریس، است. شاه که باطنا مایل بود بخشی از ترقیات غرب را در کشور ایران نظاره‌گر باشد، چشم‌انداز آینده را با وجود وزیرانی که مشاهده می‌کرد ناامیدکننده می‌دید. او تصور می‌کرد که غرب فقط از طریق رشد و توسعه اقتصادی به آن مرحله از پیشرفت اجتماعی نایل آمده است. وی که هرگز حاضر نبود کوچک‌ترین اصلاحی در ساختار سیاسی کشور انجام دهد، بر این تصور بود که گویا با صِرف تشکیل کابینه‌ای بدون مسئولیت می‌توان ایران را به شاهراه سعادت هدایت کرد، غافل از آنکه بنیاد غرب، حول محور انسان‌مداری، تفکیک قوا و پارلمانتاریسم دور می‌زد. ناصرالدین‌ شاه هرگز نمی‌توانست به عمق این مفهوم پی ببرد که آن روی دیگر شکوفایی اقتصادی غرب، استثمار ملل عقب‌مانده بود و نیز نمی‌توانست این نکته را درک کند که کشوری مثل ایران با فرهنگ ویژه خود نمی‌تواند مبانی فرهنگ و تمدن غرب را بپذیرد و اگر قرار بود راهی برای تعالی اجتماعی و اقتصادی جستجو شود، این راه می‌بایست هویت ملی و ایرانی داشته باشد. شاه می‌پنداشت که اگر وارد امتیازات تجاری با غرب شود، می‌توان امید داشت که چشم‌انداز تحولات، اندکی بهبودی حاصل کند، غافل از اینکه غرب در مناسبات تجاری، تامین مواد اولیه مورد نیاز کارخانه‌های خود را بیش از رشد و پیشرفت جامعه ایران در نظر می‌گرفت و اساسا از طریق عقد امتیازات تجاری و اعطای حق بهره‌برداری از ذخایر طبیعی ایران، کوچک‌ترین نفعی عاید کشور نمی‌شد، بلکه آنچه از این امتیازات به ارمغان می‌آمد چیزی جز وابستگی سیاسی و اقتصادی قدرت‌های بین‌المللی نبود.

بدون اخذ بنیادهای فرهنگ غرب، طی طریق در مسیر آن‌ها ناممکن بود و برای نیل به آن هدف، می‌بایست سیری خاص طی می‌شد؛ سیری که در جامعه ایران هرگز تحقق‌یافتنی نبود و محال بود که بدون وجود زمینه‌ها و بسترهای مساعد فکری و فلسفی، که طی آن زاویه نگرش نسبت به انسان متحول می‌شد، کوچک‌ترین تحول سیاسی اجتماعی روی دهد، اما در آن وضعیت، ایران هرگز آمادگی پذیرش مبانی فرهنگ غرب را، که مبتنی بر انسان‌مداری و آزادی فردی در کلیه عرصه‌ها بود، نداشت و اساسا بدون زمینه فلسفی درباب تعریف انسان و جامعه، هیچ تحرکی نمی‌توانست به وجود آید؛ امری که به لحاظ ذهنی و عینی نمی‌توانست در ایران محقق شود، زیرا در آن صورت شاه می‌بایست از قدرت خودکامه خود دست برمی‌داشت. ناصرالدین‌شاه هرگز از قدرت خود صرف‌نظر نمی‌کرد و به همین دلیل اصلاحاتش صورت فرمایشی داشت. اگر شاه حاضر بود اندکی از قدرت خود را به وزیران انتقال دهد، باز هم پیمودن راه غرب میسر نبود؛ زیرا جامعه حاضر نمی‌شد هویت فرهنگی و دینی خود را از دست بدهد. بنابراین ایرانیان همیشه به اروپایی به چشم بیگانه می‌نگریستند؛ زیرا کوچک‌ترین سنخیت فرهنگی بین خود و آن‌ها نمی‌دیدند.[۶]

● اعطای امتیازنامه رژی

انگلیسی‌ها در ترغیب ناصرالدین شاه به مسافرت از طریق علی‌اصغرخان امین‌السلطان اصرار می‌کردند و به همان نسبت روس‌ها با این سفر مخالفت می‌ورزیدند، و به همین دلیل اجازه نمی‌دادند شاه از طریق آن کشور به غرب مسافرت کند. پس از دو ماه، موافقت روس‌ها جلب شد. سرهنری دراموند ولف (وزیرمختار انگلیس در ایران و عامل عمده بسط نفوذ محافل سرمایه‌داری یهود در این کشور) مقدمات سفر را فراهم ساخت و شاه، در حالی که امین‌السلطان (صدراعظم) و اعتمادالسلطنه (وزیر انطباعات) و جمعی از بزرگان کشور او را همراهی می‌کردند، عازم سفر شد.[۷] انگلیسی‌ها از هیات ایرانی به گرمی استقبال کردند و میهمانی‌های بسیاری برای آن‌ها برگزار شد که در همگی آن‌ها درخواست واگذاری امتیازات اقتصادی به انگلیسی‌ها مطرح می‌شد. ملکه ویکتوریا برای جلب‌نظر همراهان شاه، مثل امین‌السلطان و اعتمادالسلطنه، به هر کدام نشان‌ها و هدایایی اهدا کرد. به محض اینکه همراهان شاه فریفته شدند، تقاضای اصلی انگلیسی‌ها مطرح شد. در تابستان سال ۱۳۰۶.ق سرهنری دراموند ولف یکی از دوستان خود، به نام جرالد تالبوت، را به شاه معرفی کرد. تالبوت در زمره نزدیکان سالیسبوری (نخست‌وزیر انگلستان) به شمار می‌رفت. از آن به بعد تالبوت همراه هیات ایرانی، در سیاحت‌های آنان به عنوان مهماندار شرکت می‌کرد. وی خود را به اعتمادالسلطنه نزدیک کرد و اطلاعات ذی‌قیمتی درباره توتون و تنباکوی ایران به‌دست آورد و برای اولین‌بار به اهمیت زایدالوصف اقتصادی آن پی برد. تالبوت با زیرکی تمام برای فهمیدن این موضوع که آیا شاه حاضر است بهره‌برداری از چنین کالای استراتژیکی را ــ که معیشت بسیاری از ایرانیان از طریق آن تامین می‌شود ــ به او واگذار کند، با امین‌السلطان وارد گفت‌وگو شد. وی دریافت که با پرداخت مقداری رشوه می‌توان به این مهم نایل آمد.

امین‌السلطان، به امید دریافت رشوه، مطلب را با شاه در میان نهاد و خاطرنشان ساخت که از این راه مقادیر بسیاری وجه نقد عاید شاه خواهد شد. سرهنری دراموند ولف نیز، که در انگلستان به سر می‌برد، مزایای امتیاز را برای آنان ذکر کرد.

ناصرالدین‌شاه، که در بازگشت از این سفر مفتون اروپا شده بود، بر آن شد که به نظر خودش کاری انجام دهد. او در جمع رجال گفت: «... در این سفر آنچه ملاحظه کردیم، تمام نظم و ترقی اروپا، به دلیل این است که قانون دارند، ما هم عزم خود را جزم نموده‌ایم که در ایران قانون ایجاد نموده، از روی قانون رفتار کنیم، شما بنشینید و قانون بنویسید...»

شاه فراموش کرده بود که اگر بنا بود مشکل ایران با نوشتن قانون حل ‌شود، مدت‌ها پیش، میرزایوسف‌خان مستشارالدوله آن را انجام داده بود. ولی شاه قانونخواه نبود، درواقع او ترقی را بدون دست کشیدن از قدرت خودکامه‌اش می‌خواست و این امر، شدنی نبود. وی نمی‌توانست بین استبداد همه‌جانبه و فراگیر خود با قانون تلفیقی ایجاد کند؛ یا باید این را می‌پذیرفت یا آن را، در حالی که شاه هر دو را می‌خواست، اما در نهایت آنچه قربانی می‌کرد، هویت فرهنگی و دینی جامعه بود. علاوه‌براین، وی آسان‌ترین راه را اعطای امتیازات می‌دید.

تالبوت پس از بازگشت شاه به ایران، با رجال انگلیس رایزنی نمود. و سرانجام شرکتی به منظور انحصار امتیاز توتون و تنباکوی ایران تاسیس کرد و بلافاصله روانه تهران شد. مواد امتیازنامه نوشته شد و امین‌السلطان آن را به شاه داد.

صدراعظم به شاه اظهار کرد که بابت امضای قرارداد، ۲۵۰۰۰ لیره پاداش نقد خواهد گرفت و علاوه بر این هر ساله، پانزده‌هزار لیره عاید او خواهد شد. امین‌السلطان و کامران‌میرزا هم رشوه‌های کلان دریافت کردند.[۸]

در روز ۲۸ رجب ۱۳۰۸.ق امتیاز توتون و تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال در اختیار تالبوت و شرکای او قرار گرفت. مطابق مواد امتیازنامه، صاحبان امتیاز متعهد شدند که هر ساله مبلغ پانزده‌هزار لیره انگلیسی به دولت ایران بپردازند؛ اعم از اینکه شرکت ضرر کند یا نفع ببرد. زارعان موظف شدند تسهیلات لازم را در اختیار صاحبان امتیاز قرار دهند.[۹] اسباب و لوازم ضروری برای این منظور، از عوارض گمرکی معاف شدند و حمل و نقل توتون و تنباکو بدون اجازه صاحبان امتیاز ممنوع گشت و فقط به مسافران به اندازه مصرف روزانه‌شان اجازه حمل توتون و تنباکو داده شد. صدور این کالا، به غیر از آن‌چه در روز عقد قرارداد تعهد شده بود، به مدت پنجاه سال از مالیات معاف شد و کسانی که خلاف امتیازنامه رفتار می‌کردند مجازات می‌شدند و هرکس که تنباکو نزد او یافت می‌شد، جریمه می‌گردید. صاحبان امتیاز مختار بودند که تمام حقوق یا امتیازات خود را به هر کس که میل دارند منتقل نمایند؛ به شرط اینکه قبلا اولیای دولت ایران را مطلع نمایند. زارعان موظف شدند میزان تولید خود را به نزدیک‌ترین شعبه کمپانی اطلاع دهند و در یک کلام، عمده‌ترین محصول تولیدی ایران در آن زمان، کلاً به انگلیس واگذار شد.[۱۰]

امتیاز تنباکو، زیان‌بخش‌ترین امتیازی بود که به بیگانه واگذار شد؛ زیرا این امتیاز با سرنوشت هزاران زارع و تاجر سر و کار داشت و درواقع نظام معیشت هزاران خانواده به دست کمپانی داده شد. دست‌اندرکاران این محصول ناگهان متوجه شدند که در امر تولید کالای خود هیچ اختیاری ندارند و همگی به بیگانه فروخته شده‌اند. پس از امضای قرارداد تا پنج ماه از کمپانی رژی خبری نشد. در طی این مدت، تالبوت مطابق بند نهم امتیازنامه، کلیه حقوق و امتیازات خود را به شرکت دیگری فروخت و این شرکت، «هیات شاهنشاهی دخانیات ایران» را تشکیل داد.[۱۱]

● همکاری کارکنان ایرانی با شرکت رژی

کمپانی رژی، پانزده‌هزار کارمند ایرانی گرفت. این کارمندان دو گروه بودند: نخست بازرگانان بزرگ که تعدادی از آن‌ها به وکالت شعبه‌های رژی در شهرستان‌ها رسیدند و دیگری، بازرگانان خرده‌پا که به عنوان ناظر و بازرس و مامور خرید به خدمت رژی در آمده بودند. گروه نخست از ۲۴ تا پنجاه تومان از شرکت، حقوق دریافت می‌کردند.[۱۲] شرکت رژی با امین‌الضرب (بزرگ‌ترین ثروتمند ایرانی) رابطه برقرار کرد و برای ولایات بزرگ هم وکلای ایرانی برگزید. سیدعبدالرحیم معین‌التجار (بازرگان کرمانی) تنها نقطه امیدواری را مرحمت رژی می‌دانست. او از امین‌الضرب تقاضا کرد که نزد رئیس رژی وساطت کند تا نماینده شرکت رژی در کرمان باشد. گماشتگان امین‌الضرب در ولایات، نمایندگان رژی هم بودند. در کاشان، سیدعلی نظری طباطبایی؛ در کرمانشاه، محمدعلی اصفهانی؛ در اصفهان، حاج محمد صراف و پسرش آقا محمدجعفر؛ در شیراز، حاج ‌محمد شفیع شیرازی، ابراهیم قلی‌ جهرمی و محمدهادی شیرازی؛ در مشهد، حاج‌ابوالقاسم ملک‌التجار، که برادر کوچک امین‌الضرب بود؛ و در تبریز، حاج‌محمدرحیم اصفهانی (گماشته امین‌الضرب)، کارکنان رده اول ایرانی رژی بودند.[۱۳]

مستر اوانز (نماینده رژی در تبریز)، در نخستین جلسه‌ای که با بازرگانان سرشناس برگزار نمود، نتیجه مذاکرات را مطلوب گزارش کرد.[۱۴]

● نخستین عکس‌العمل‌‌ها

ابتدا اوضاع آرام به نظر می‌رسید و هیچ تحرکی در ایران دیده نمی‌شد. سکوت پنج‌ماهه این توهم را به وجود آورده بود که گویا هیچ خبری در میان نخواهد بود.

مردم ناباورانه می‌دیدند که شاه مقدرات آن‌ها را به دست بیگانه سپرده است. اندک‌اندک صدای نجواهایی در این زمینه شنیده شد تا اینکه، اعلامیه‌هایی بر در و دیوار شهر تهران نصب گشت که به دستور شاه و توسط اعتمادالسلطنه تهیه شده بود و علاوه بر تهران به سایر شهرهای ایران نیز فرستاده شد. اعلامیه بدین شرح بود:

«اعلان مهم ــ چون دولت ابد شوکت علیه قاهره محض حفظ منافع مملکت و تزیید مداخل دولت، اداره تمامی دخانیات ممالیک ایران را به عهده یک کمپانی معتبر با مکنتی محول فرمودند و چون مستنداً به توفیقه تعالی کمپانی مزبور نیز از ابتدای هذه السنه ۱۳۰۸.ق شروع به اداره امور خواهد نمود، لازم دانسته شد که قبل از وقت، فوایدی که از تشکیل این کمپانی برای عموم اهالی منظور است، اطلاع داده شود:

اولا از تشکیل این کمپانی ابدا به زارعین توتون و تنباکو خسارتی واقع نخواهد شد و علاوه بر این، زارعین از هر جهت منتفع خواهند بود؛ زیرا این کمپانی مثل تجار، تنباکو و توتون را به قیمت عادلانه از زارع ابتیاع نموده و وجه آن را نقدا خواهد داد... .

ثانیا فروشندگان تنباکو یا توتون نیز از این کمپانی نفع خواهند برد؛ زیرا این کمپانی، توتون و تنباکو را بعد از آنکه قابل استعمال شود، به واسطه آن‌ها به مشتریان خواهد فروخت... .

ثالثا به اشخاصی که توتون و تنباکو استعمال می‌نمایند، از این کمپانی خسارتی وارد نخواهد آمد؛ زیرا کمپانی، توتون و تنباکو را بدون اینکه مخلوط و مغشوش و مرطوب نماید، قابل استعمال نموده در جعبه و کیسه‌ها هم جنس و درجه و میزان توتون و تنباکو بر روی آن‌ها نوشته شده است، خواهد فروخت، لهذا اشخاصی که توتون و تنباکو استعمال می‌نمایند از دست تقلب تنباکو و توتون‌فروشان و نوکرها رهایی خواهند جست.. .

خاتمه ــ چون این کمپانی می‌خواهد که حسن نیت و خدمت خود را به اهالی ایران ظاهر سازد، جمعی از این اهالی را که صاحب سواد هستند نسبت به قابلیتشان مواجب داده از بیکاری مستخلص خواهد نمود و مع‌هذا با اینکه اسهام شراکتی کمپانی را در اروپا فروخته، مبالغ لازم کمپانی را جمع نموده است، اگر ایرانیان مایل باشند که اسهام شراکتی کمپانی را ابتیاع نموده به کمپانی شریک شوند، کمپانی حاضر است که به قیمت عادلانه روز به آن اشخاص اسهام فروخته، آن‌ها را شریک بشناسد و در منفعت با خود مستمر سازد.»[۱۵]

این اعلامیه‌، که برای توجیه امتیازنامه صادر شده بود، بیش از همه، دو قشر را حساس کرد؛ اول، علما، از آن حیث که این امتیازنامه را در چارچوب تسلط اجنبی بر شئونات یک کشور اسلامی ارزیابی می‌کردند و مقاصد دینی و حفظ هویت دینی جامعه را در مخاطره می‌دیدند. دوم، تجار که منافع اقتصادی خود را با خطری عظیم مواجه می‌دیدند. از طرفی کسانی که از طریق خرید و فروش تنباکو امرار معاش می‌کردند و یک پنجم جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند، با این امتیازنامه، متحمل خسارت جبران‌ناپذیری می‌شدند و بدیهی بود که در زمره مخالفان آن درآیند. با وجود این در آن سال‌های بحران اقتصادی، بازرگانان ایرانی، همکاری با شرکت رژی را بر بیکاری ترجیح می‌دادند.[۱۶]

ظهور بی‌سابقه اروپایی‌ها در جامعه ایرانی، حساسیت‌ها را هرچه بیشتر می‌افزود. احساس می‌شد که فرنگی ایران را فتح کرده است. مهم‌تر آنکه بعضی از آن‌‌ها با فعالیت‌های خود، مردم را بیشتر بدبین می‌کردند.

متعاقب امتیازنامه تنباکو، هزاران فرنگی به ایران وارد شدند، بعضی از آن‌ها به تاسیس کلیسا اقدام کردند. مردم به قدری نسبت به فعالیت غربیان بدبین بودند که تاسیس مریض‌خانه توسط آن‌ها را با دید بدی می‌نگریستند؛ زیرا دختران مسلمان، بی‌حجاب به امر پرستاری مشغول می‌شدند و این کارها منافی شرع تشخیص داده می‌شد. البته در معیار بی‌حجابی در آن زمان باید با توجه به پوشش مرسوم زنان ایران در همان دوران قضاوت کرد وگرنه بی‌حجابی به مفهوم امروزی، در جامعه ایران عصر قاجار، محلی از اعراب نداشت.[۱۷]

تحرکات رژی در ایران، مهم‌ترین حربه را به دست علما داد. کسانی که دغدغه حفظ شریعت، تمامیت ارضی و حفظ اعتقاد دینی مردم را داشتند، ناگهان با فرصتی تاریخی مواجه شدند. تعارض ذاتی جامعه که محصول منطبق نبودن خرد سیاسی جدید غرب بر فرهنگ دینی جامعه سنتی ایران بود، با حمله به این امتیازنامه آغاز شد. همانند گذشته در جریان اعتراض به امتیازنامه‌های رویتر و لاتاری، رهبری در دست علما بود.

● بازتاب قرارداد در شیراز

اولین جرقه مخالفت با شرکت رژی با اعزام ماموران کمپانی به فارس زده شد. تنباکوی فارس در آن زمان، در زمره مرغوب‌ترین تنباکوی ایران بود و از طرف دیگر، بیشترین تنباکوی کشور در فارس تولید می‌شد. وضعیت کشت تنباکو در شیراز، ویژگی خاصی داشت؛ بدین مفهوم که از هنگام کاشت محصول تا برداشت آن، حدود هشت تا نه ماه طول می‌کشید. زارع می‌بایست در ابتدای بهار، محصول خود را می‌کاشت و در اوایل تابستان آن را درو می‌کرد؛ تا پاییز تنباکو باید خشکانده می‌شد؛ از ابتدای پاییز تا اوایل زمستان بسته‌بندی محصول شروع می‌شد و نهایتا در زمستان، محصول برای فروش آماده می‌گشت.

حاکمان فارس، طبق معمول هر ساله، در اوایل بهار مالیات‌ها را حواله می‌کردند و این امر، بار سنگینی بر دوش تجار و کشاورزان می‌گذاشت. عده‌ای از حکام دو ماه مانده بود به آخر سال، مقداری از مالیات را به دولت مرکزی می‌پرداختند و در اوایل نوروز آن را از دهقانان مطالبه می‌کردند. محصلان مالیاتی، برای اخذ وجوه، مردم را تحت شدیدترین فشارها قرار می‌دادند. تا جایی که در بعضی از روستاها، زارعان ناچار می‌شدند برای تأدیه مالیات معوقه خود، حاصل زمین مرغوب خود را به یک‌پنجم قیمت در اختیار تجار قرار دهند. از این اوضاع، تجار شیرازی و ماموران حکومت بهره‌مند می‌شدند. تعداد این تجار به بیش از پنجاه تا شصت نفر نمی‌رسید.[۱۸]

به دلیل اهمیت شیراز، پس از استقرار کمپانی رژی، اولین ماموران، عازم آن شهر شدند. مستر بینز (نماینده شرکت در شیراز) حرکت خود را به آن دیار آغاز کرد، در حالی که چند نفر از ماموران ایرانی هم او را همراهی می‌کردند. وی با خود فرمانی از طرف دولت مرکزی حمل می‌کرد که طی آن دستور داده شده بود از نمایندگان کمپانی پذیرایی شود و کمال مساعدت برای حسن اجرای مفاد امتیازنامه به عمل آید. قبل از اینکه فرنگیان وارد شیراز شوند، شایع شده بود که دولت، آن سامان را به فرنگی فروخته است. زمزمه‌های اعتراض برای اولین‌بار در این خطه از ایران آغاز شد. عده‌ای از مردم رو به سوی علما نهادند و از آن‌ها کسب تکلیف نمودند. علمای شیراز هم، از آنجا که این امر را منافی با منافع دین می‌دانستند، اظهار انزجار کردند. عده‌ای از بازرگانان و تجار بزرگ تنباکو، که مستظهر به حمایت بیگانه بودند، آشکارا علیه رژی موضع گرفتند و زمینه‌های لازم را برای گسترش شورش مهیا ساختند؛ مثل حاج‌عباس اردوبادی که از دولت روسیه حمایت می‌کرد و به دستور وزیرمختار روسیه در تهران، ماموریت داشت در امر پیشرفت کار رژی اختلال ایجاد کند.[۱۹] در شیراز، شایع شده بود که اقدامات شرکت رژی موجب خواهد شد صدها تاجر ورشکسته، و بیکار شوند. همچنین گفته می‌شد بهای تنباکو افزایش خواهد یافت و بیگانگان آن را به ایران خواهند تاخت. جولیوس اورنستین (نماینده رژی در تهران)، با ارسال تلگرافی به بینز دستور داد که به مردم بگوید که هرگز نیت آن‌ها این نبوده است که نان مردم را قطع کنند، بلکه می‌خواهند آن‌ها را استخدام نمایند و اگر کسی مایل نیست استخدام شود، می‌تواند کاری کند که در مساله تنباکو، ذی‌نفع باشد. او به کارگزار خود در شیراز دستور داد که به اطلاع علما برساند که انگلیسی‌ها در همه‌جا به اسلام احترام می‌گذارند و هدف آن‌ها نابودی شریعت نیست.[۲۰]

چنین وانمود می‌شد که شرکت رژی، به ایران سرمایه‌ وارد خواهد کرد و درواقع این نخستین‌باری است که زارع در برابر عرضه محصول، پول نقد دریافت خواهد نمود. اعلام شد که مردم تنباکو را به همان قیمت قدیم خواهند خرید، لیکن وزن و جنس آن از طرف کمپانی تعیین خواهد شد. نیز گفته شد صدها تن کارگر و کارمند ایرانی استخدام می‌شوند. وعده‌ها مساعد به نظر می‌رسید، با وجود این، مردم فرنگی‌ها را به شهر راه نمی‌دادند و ماموران کمپانی در دروازه قرآن شیراز به حالت معطلی و استقبال روز را سپری می‌کردند. در رمضان سال ۱۳۰۸.ق، درحالی‌که ماموران در نزدیکی شیراز اقامت داشتند، شور و هیجان به اوج خود رسید. جمع کثیری از مردم دکان‌های خود را تعطیل نمودند و تحت رهبری آیت‌الله سیدعلی‌اکبر فال اسیری، در مسجد وکیل تجمع کردند. مردم اعمال دولت مرکزی را تقبیح کردند. سید طی سخنرانی پرشوری مخالفت خود را با ورود هیات انگلیسی به شیراز اعلام کرد.[۲۱] این اعتراض، امری بی‌سابقه بود. اساسا، نمایندگان کمپانی از آن رو شیراز را برای آغاز عملیات انتخاب کرده بودند که به لحاظ سنتی، حوزه جغرافیایی و منطقه تحت نفوذ آن‌ها را شامل می‌شد؛ به ویژه با وجود حاکمی مثل ظل‌السلطان که جنوب را تحت حکومت خود داشت و دوست انگلیسی‌ها به شمار می‌رفت، اجرای امور سهل‌تر به نظر می‌رسید، ولی شورش شیراز این پندار را نقش بر آب کرد. نمایندگان شرکت از این قضیه مطلع شدند و هراسان در بیرون شهر ماندند. وزیر مختار انگلیس در تهران به نزد صدراعظم رفت و از او خواست تا غائله را هرچه زودتر خاتمه دهد. امین‌السلطان نیز یکی از دشمنان دیرینه سید، به نام میرزا رضاخان قوام‌الملک را که از یاران انگلیسی‌‌ها بود، مامور کرد امنیت شیراز را برقرار کند. قوام‌الملک ماموران خود را به مسجد وکیل گسیل کرد؛ آن‌ها بر مردم تاختند و بدین ترتیب شورشیان پراکنده شدند و ماجرا موقتاً فرو نشست.[۲۲]

به نظر می‌رسید که غائله خاتمه یافته است، اما ماجرا همچنان ادامه داشت. علما می‌گفتند تا بینز از شهر خارج نشود به مسجد نخواهیم رفت. آقا میرزا محمدعلی مجتهد به نماینده کنسولگری انگلیس اطلاع داد که یا بینز باید از مملکت خارج شود یا جامعه روحانیت. مجتهد گفته بود که با مساله رژی، ایران پُر از فرنگی خواهد شد و آن‌‌ها در مذهب مردم فساد ایجاد خواهند کرد. قوام‌الملک ملاحظه کرد که با وجود سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری، بازگشت آرامش به شهر ناممکن است. بنابراین طی تلگرافی به امین‌السلطان، خواستار تبعید او به عراق شد.

سیدعلی‌اکبر را از راه بوشهر به بصره منتقل کردند. بدین‌ترتیب بهانه‌ای دیگر به دست کسبه افتاد. آن‌ها بازار را تعطیل، و در صحن احمدبن موسی(ع) (شاه‌چراغ) اجتماع کردند. مردم خواستار بازگرداندن سید به شیراز شدند.[۲۳] قوام‌الملک، که از این تجمع هراسان شده بود، دستور داد که با تیراندازی مردم را متفرق کنند. به دنبال اجرای این فرمان، عده‌ای از مردم در شاه‌چراغ کشته و زخمی شدند. شورش شیراز، اولین جرقه علیه امتیازنامه رژی بود؛ جرقه‌ای که در خون نشست.[۲۴]

یکی از برکات تبعید سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری به عراق، ملاقات او با سیدجمال‌الدین اسدآبادی بود که او نیز به عراق تبعید شده بود. دو سید تبعیدی در بصره به طور مفصل درباره پیامدهای قرارداد رژی و راه مبارزه با آن با یکدیگر صحبت کردند و سیدجمال‌الدین نامه‌ای مفصل به میرزای شیرازی نوشت و سیدعلی‌اکبر، که داماد میرزای شیرازی بود، این نامه را به مقصد رساند.[۲۵] گزارش‌های فال اسیری و نامه سیدجمال‌الدین با اخبار و تلگراف‌هایی که از ایران رسیده بود زمینه را برای فتوای تحریم تنباکو فراهم کرد.[۲۶]

جنبش شیراز، متضمن چند نکته بود:

۱) بر خلاف پندار پاره‌ای از نویسندگان، هیچ اثری از اقدام اصلاح‌طلبان متجدد در آن دیده نمی‌شد. سخن گفتن از اتحاد بین علما، اصلاح‌طلبان و جماعت ناراضی مردم ایران، به‌ویژه تجار، سخنی بی‌پایه است؛

۲) هیچ‌گونه ارتباط سازمان‌یافته‌ای بین شهرهای مختلف مشاهده نمی‌شد. جنبش شیراز، اولین خیزش توده‌ای علیه رژی بود؛

۳) رهبری جنبش در دست علما بود، هرچند عالمی غیرمشهور مثل سیدعلی‌اکبر فال‌اسیری؛

۴) سخن گفت از تاثیر بسزای سیدجمال و ملکم‌خان در جنبش شیراز، تحلیلی نادرست از سوی عده‌ای از نویسندگان است. علاوه بر تمایزات اصولی اندیشه‌های سیدجمال و ملکم‌خان، باید خاطرنشان ساخت که سیدجمال‌ در خیزش علیه رژی، تاثیر چندانی نداشت. او فقط در بصره نامه‌هایی خطاب به میرزای شیرازی نوشت؛

۵) شورش شیراز این داوری را که گویا انگیزه حرکت مردم، اقتصادی و سیاسی محض بود، باطل می‌سازد؛ زیرا انگیزه‌های دینی و دغدغه حفظ هویت فرهنگی و تمایل به حفظ خلوص جامعه دینی نیز در حد بالایی موثر بود. انگیزه‌های سیاسی، کمترین تاثیر را در خیزش تنباکو داشتند، وجه اقتصادی امتیازنامه از آن رو به باد انتقاد گرفته شد که راه را برای ورود بیگانه و تسلط بر شریان‌های اقتصادی کشور می‌گشود؛ امری که به سلطه سیاسی منجر می‌شد. اما دغدغه اصلی، همانا دغدغه حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ خلوص دینی جامعه بود.[۲۷]

پی‌نوشت‌ها

رضا زریری

کارشناس علوم سیاسی

[۱]ــ سجاد راعی گلوجه، انگلستان، قاجاریه و قراردادهای استعماری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، مقدمه، صص۹ــ۷

[۲]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰، ص۶۷۵

[۳]ــ فرخ‌خان امین‌الدوله، مجموعه اسناد، به کوشش کریم اصفهانیان و قدرت‌الله روشنی، ج۱، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ص۴۴

[۴]ــ محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج۴، تهران، اقبال، ۱۳۶۷، صص۱۵۵۷ــ۱۵۵۶

[۵]ــ حسین آبادیان، اندیشه دینی و جنبش ضدرژی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۶، صص۷۱ــ۶۸

[۶]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۶۱۸

[۷]ــ حسن کربلایی، قرارداد رژی، ۱۸۹۰.م، تهران، مبارزان، ۱۳۶۱، ص۱۶

[۸]ــ حسین آبادیان، همان، صص۷۵ــ۷۴

[۹]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، مقدمه، صص۵۲ـ۵۱

[۱۰]ــ همان، صص۵۳ــ۵۲

[۱۱]ــ حسین آبادیان، همان، صص۷۶ــ۷۵

[۱۲]ــ همان، صص۸۰ــ۷۹

[۱۳]ــ هما ناطق، بازرگانان، تهران، توس، ۱۳۷۳، صص۱۱۲ــ۱۱۱

[۱۴]ــ حسین آبادیان، همان، ص۸۰

[۱۵]ــ ابراهیم تیموری، عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، تهران، اقبال، ۱۳۳۲، صص۴۵ــ۳۹

[۱۶]ــ هما ناطق، همان، ص۱۱۲

[۱۷]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص۴۲

[۱۸]ــ خان‌ملک ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، تهران، بی‌نا، ۱۳۳۸، صص۲۱۳ــ۲۱۲

[۱۹]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص۶۸

[۲۰]ــ حسین آبادیان، همان، ص۸۳

[۲۱]ــ نیکی کدی، تحریم تنباکو در ایران، ترجمه شاهرخ قائم‌مقامی، تهران، انتشارات جیبی، ۱۳۵۸، ص۸۰

[۲۲]ــ همان، ص۷۰

[۲۳]ــ حسن کربلایی، همان، ص۳۴

[۲۴]ــ ابراهیم تیموری، همان، صص۷۳ــ۷۲

[۲۵]ــ روح‌الله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع، ج ۱، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص۲۴۰

[۲۶]ــ همان، ص۲۱۴

[۲۷]ــ حسین آبادیان، همان، صص۸۸ــ۸۷

[۲۸]ــ روح‌الله حسینیان، همان، ص۲۴۱

[۲۹]ــ حسین آبادیان، همان، صص۹۱ــ۸۹

[۳۰]ــ ژ. ب فوریه، سه سال در دربار ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران، اقبال، ۱۳۲۵، ص۲۲۳

[۳۱]ــ همان، ص۲۳۱

[۳۲]ــ حسین آبادیان، همان، صص۱۰۱ــ۱۰۰

[۳۳]ــ روح‌الله حسینیان، همان، صص۲۴۸ــ۲۴۷

[۳۴]ــ حسین آبادیان، همان، صص۱۰۴ــ۱۰۳

[۳۵]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص۸۹

[۳۶]ــ ژ. ب فوریه، همان، صص۲۲۵ــ۲۲۴

[۳۷]ــ حسین آبادیان، همان، ص۱۰۶

[۳۸]ــ همان، صص۱۰۸ــ۱۰۷

[۳۹]ــ حسن کربلایی، همان، صص۴۶ــ ۴۵

[۴۰]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص۹۲

[۴۱]ــ حسن کربلایی، همان، صص۴۹ــ۴۷

[۴۲]ــ حسین آبادیان، همان، ص۱۱۶

[۴۳]ــ روح‌الله حسینیان، همان، صص۲۴۴ــ۲۴۳

[۴۴]ــ همان، صص۲۴۵ــ۲۴۴

[۴۵]ــ حسن کربلایی، همان، صص۵۸ــ۵۷

[۴۶]ــ حسین آبادیان، همان، ص۱۲۳

[۴۷]ــ همان، ص۱۲۴

[۴۸]ــ روح‌الله حسینیان، همان، ص۲۴۶

[۴۹]ــ همان، ص۲۴۷

[۵۰]ــ حسن کربلایی، همان، ص۶۷

[۵۱]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۸۷۰

[۵۲]ــ حسین آبادیان، همان، صص۱۲۷ـــ۱۲۶

[۵۳]ــ حسن کربلایی، همان، ص۹۹

[۵۴]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، صص۲۴ــ۲۳

[۵۵]ــ حسن کربلایی، همان، صص۱۰۲ــ۱۰۱

[۵۶]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، ص۵۵

[۵۷]ــ حسن کربلایی، همان، صص۱۱۰ــ۱۰۹

[۵۸]ــ حسین آبادیان، همان، ص۱۶۰

[۵۹]ــ حسن کربلایی، همان، صص۱۱۴ و ۱۲۲

[۶۰]ــ حسین آبادیان، همان، ص۱۷۱

[۶۱]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، ص۴۰

[۶۲]ــ حسن کربلایی، همان، ص۱۳۰

[۶۳]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، ص۳۰