شنبه, ۲۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 15 June, 2024
مجله ویستا

غرور


خرگوش عادت داشت به لاك پشت بخندد. به محض این كه لاك پشت شروع می كرد به راه رفتن قهقهه سر می داد. یك روز برای این كه او را تحقیر كند گفت: بیا تا آن درخت سیب مسابقه دو بدهیم.
سپس با غرور …

خرگوش عادت داشت به لاك پشت بخندد. به محض این كه لاك پشت شروع می كرد به راه رفتن قهقهه سر می داد. یك روز برای این كه او را تحقیر كند گفت: بیا تا آن درخت سیب مسابقه دو بدهیم.

سپس با غرور خاصی گفت: من چرت می زنم تا تو هم كم نیاوری. چشمانش را بست و بدون این كه خودش هم بفهمد به خواب خرگوشی فرو رفت. وقتی چشمانش را گشود، لاك پشت در یك قدمی درخت سیب بود.

میلاد سرخوش