دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

وای اگر آینه را بشکنی


وای اگر آینه را بشکنی

یادداشتی بر نمایشگاه نقاشی مجید صادقی نژاد در نگارخانه شیرین

نقاشی‏های صادقی‏نژاد آینه تمام‌قدی پیش روی ما می‏گذارد تا خود را بیابیم و ببینیم از این روست که نقاشی‏های او «ژانر وحشت» نام می‏گیرند!

نقاشان جوان از راه می‏رسند: جسورند، بی‏تکلف، لبریز از گفتن ناگفته‏ها، مشتاق راه‌های نرفته، از تجربه کردن‏ها هراسی ندارند و از قضاوت شدن نمی‏ترسند. از نقد حتی در ساحت‏هایی که بیم قرمزی آن می‏رفت، پروایی ندارند، بی‏محابا هم منتقدند و آدم‏ها و جامعه پیرامون را بی‏رحمانه به چالش می‏کشند: «تا کی ایرانی باید اسیر تعارفات باشد» هنرمندانی که بعید است پشت نیمکت‏های مدرسه‏‌ای که من و شما و همه ما نشسته‏ایم، چنین شده باشند. کتاب‌های درسی ما هم الحمدلله آنقدر پاستوریزه‏اند که یاد ندارم حتی در ۱۲ساله دیپلم کلمه «نقد» را به خود دیده باشند.

نقاشان جوانی که از راه می‏رسند، معلم دیگری دارند، همان که کران تا کران این دنیای هزار رنگ و هزار مضمون را با یک کلیک در کسری از ثانیه، مفت چنگ‏تان می‏کند.نقاشان جوان از راه رسیده‏اند و شده‏اند همه دار و ندار نقاشی ایران. کم‌کم ما نقاشانی داریم که مضامین جهانی را می‏گویند؛ شاید این روزها احساس کنید چندان ایرانی نمی‏گویند اما بالاخره این یک ایرانی‏ است که مضامین جهانی را می‏گوید و به یقین لهجه و فهمش ایرانیزه شده است.

● مجید صادقی‏نژاد و ژانر وحشت در نقاشی!

یکی از این جوانان نورسیده که هنوز نیامده نگاه نافذ، ذهن جست‌وجوگر، قدرت قلم مو و جسارت متوازنش در بیان مضامین تازه و رنگ‏گذاری‏های مهیجش توجهات را به خود جلب کرده است: مجید صادقی‏نژاد است. جوان

۲۴ ساله‏‌ای که هنوز دانشجوی نقاشی دانشگاه هنر است اما آنچه از نقاشی او دریافت می‌شود به تجربه ۱۰ ساله او برمی‏گردد، آنجا که خود می‏گوید: «در نوع نگرش ایده‏های احمد شاملو را می‏پسندم و در خلق نقاشی از آثار هنرمندانی نظیر گویا، بیکن و فروید الهام‏ها گرفته‏ام.»

او روزهای گذشته با تیتر «ژانر وحشت در نقاشی» توجه رسانه‏ها را جلب کرد. بخشی از اقبال این تیتر البته مدیون حیرت جامعه تجسمی بود زیرا هنور هم نمی‏توان انکار کرد که باور عمومی بر آن است که نقاشی باید چشم‏نواز، آرامش‏بخش و خلاصه، مایه تزئین باشد. تازه بسیار هم مهم است که رنگ زمینه تابلوی نقاشی با رنگ مبل و پارکت خانه «ست» باشد. آن وقت نقاشی جوان از راه رسیده است که با علم به این باور اکثریت جامعه نقاشی‏هایی در ژانر وحشت می‏کشد و قصد امرار معاش و گذران روزگار از این راه را نیز دارد.

البته فعلا این نکته بماند که به محض دیدن آثار «مجید صادقی‏نژاد»‌ نه‌تنها وحشت نمی‏کنید و نمی‏ترسید که هیچ بلکه انفجار رنگ‏های گرم سوژه فکورانه و قدرت تکنیک هنرمند نظرتان را جلب می‏کند و زیبایی‏شناسی بصری تابلو آن را مناسب اتاق آدم‏های خاص به شما معرفی می‏کند، آن وقت است که درمی‏یابید وحشت در آثار مجید صادقی‏نژاد نه در فرم و ظاهر که در ذات و کنه موضوع حلول کرده است. وحشت از دردهای کوچک و بزرگ انسانی که همزاد و همراه من و شما و همه ماست.

● وحشت در جان مایه موضوعی

شاید ردپای «نقاشی‏های ژانر وحشت» را بتوان در سال‏های ۱۹۶۰، «funk Art» و گونه‏ای از جنبش pop Art جست‌وجو کرد، روزگارانی که به آن «وحشت‌آفرینی» یا «هنر وحشت» اطلاق می‏کردند. «ادوارد کین هولز» نخستین جرقه‏های این گرایش را در اثر بزرگش «راکسیز» بروز داد. در این اثر تمایل عجیبی به پیچیدگی، انسان مریض و ژنده‌پوش، تصاویر غریب و شریرانه، مواد فاسد و پارچه‏های پوسیده عیان است.

بعدها دیگران نظیر «بروس کونر» و «پل‌تک» این راه را ادامه دادند هرچند که این راه چندان پررهرو نبود و هیچ‌گاه نقاشی‏های ژانر وحشت در مقایسه با نقاشی‏هایی با موضوعات و سبک‏های دیگر رشد و فراگیری بایسته را نیافت.

اما آنچه هنرمند نقاش ایرانی، مجید صادقی‏نژاد در پی آن هست، وحشت در مفهوم، روح و اندیشه موضوع اثر است. وی خود می‏گوید: «درباره ترس و وحشتی که در کارهایم گاه رگه‏هایش و گاه عریان و مشهود به‌چشم می‏آید به تاثیر و تاثرات فرد و جامعه برمی‏گردد. در روزگاری نفس می‏کشیم که وحشت همسایه دیوار به دیوار همه ماست بنابراین چندان نباید عجیب باشد، اگر جان‌مایه موضوعی نقاشی‏هایم وحشت دویده است. هدفم رویارویی مخاطب با واقعیتی آشکار است تا بدون واسطه‏های فریبنده، روزمرگی خود را و جامعه‏ای که خودهایمان ساخته است، تمام‌قد تماشا کند و قضاوت کند.»

● هنر متعهد و مفهوم‏گرا

مردی که به جای سر، پیچ در انتهای گردن و آچار فرانسه‏ای به دست دارد در حالی که زیر اثر به کنایه و ابهام نام نقاشی «سرپیچی» قید شده است.

«انسان» ایستاده در پرسپکتیو اثر با گردنی افراشته و بسیار دراز تو را ناخودآگاه به یاد «ای‏تی» انسان فضایی محبوب اسپیلبرگ بزرگ می‏اندازد اما انسان این اثر صادقی‏نژاد سر بیضی‏وار عریضش در تلالوی نورانی منفجر شده است شاید از هجوم‏های گوناگون این روزگاران و در پایان تابلوگویی انسان گردن دراز در آتش ملتهب سرخ رنگی در حال گداختن است چه‌بسا از همین آتش پایین است که سر نورانی و متلاشی

ا‏ست.

«بوسه مرگ» که ظاهرا به‌جامانده از مجموعه معروف این هنرمند «مرگ» است که پیش از اینها در رسانه‏ها از فروش قابل ملاحظه آن جز آمده بود از رهایی شیرین آدمی می‏گوید. انسان گرفتار تاریکی و سیاهی سمت راست تابلو، به بوسه فرشته مرگ به سپیدی و رهایی و روشنا پر می‏کشد، جلوه‏ای شیرین از وحشتناک‏ترین لحظه آدمی «همه عمر» که به‌واسطه نوع نگاه «مجید صادقی‏نژاد» تجلی زیبایی‏شناسی یافته است.

همه این تابلو‏ها و دیگر تابلوهای مجید صادقی‏نژاد که این روزها در نگارخانه شیرین روی دیوار است از مفهوم‏گرا بودن این هنرمند جوان حکایت می‏کند. او به وضوح در عین حال که به فرم و قالب‏روایی اثرش رنگ‏ها و رنگ‏گذاری‏ها و قدرت طراحی و نقاش طلایی قاب دقت وافری می‏کند در مواجهه با موضوع و سوژه نیز بسیار حساس و دقیق است.

به خلاف رسم این روزگاران هنر برای هنر یا «هنر دکوراتیو و تزئینی»، «هنر بی‌درد»، «هنر ضدمفهوم» را نمی‏پسندد و رد می‏کند: «من شخصا به هنر متعهد معتقدم. هنری متعهد به اجتماع که البته با هنر متعصب و فرمایشی تفاوت اساسی دارد. هنری که حامل پیام فرهنگی و اجتماعی‏ است حتی گاه اگر نیاز باشد این مفهوم را باید رک و صریح در اثر بیان کرد. آرمان من در هنر رسیدن به نقطه‏ای است که مفاهیم انسانی را بی‏هیچ قید و بند و تعارفی، بدون تعصب و تحجر فارغ از نژاد و ملیت اعلان کنم.»

صادقی‏نژاد در عین حال تصریح می‏کند: «البته در بیان این مفاهیم همه تلاش و همتم را می‏کنم که اثر تک‌بعدی نباشد. قصد من دیکته گفتن مفاهیم به مخاطب نیست. دلم می‏خواهد من قصه خود، درد خودم را بگویم و جوری بگویم که مخاطب هم بتواند قصه خود را باز یابد و از لذت دریافت منحصر‌به‌فرد و شخصی‏اش محروم نشود.»

از این‌روست که وی سوژه‏هایش که فیگورها هستند را در مرکز قاب بوم‏هایش می‏گنجاند و دور تا دور اثر را خالی نگاه می‏دارد تا مخاطب را با مفاهیم مستتر و آشکار در اثر رو‌به‌رو کند.

نقد «صادقی‏نژاد» به انسان و آن بلاهایی‏ است که با دانم یا ندانم کاری بر سر خود آورده است. او به درون آدمی نقبی می‏زند و حتی آن را به خروسی دهان بسته تشبیه می‏کند تا از چالش‏های بشری بگوید، چالش‏هایی که خود کرده خود انسان‏هاست. همه آنچه وحشت می‏نامیم، همه استرس‏ها، محدودیت‏ها، نطق‏های بی‏منطق، زاییده ما انسان‏هاست. نقاشی‏های صادقی‏نژاد آینه تمام‌قدی پیش روی ما می‏گذارد تا خود را بیابیم و ببینیم از این‌روست که نقاشی‏های او «ژانر وحشت» نام می‏گیرند!

عده‏ای برای آنکه ثابت کنند اکنون «آخرالزمان» است، می‏گویند: و«کی دنیا آدم‏هایی تا این حد عجیب غریب به خود دیده است؟!»

شاید یکجورهایی هم حق با آنها باشد ما آدم‏هایی هستیم که پول می‏دهیم تا برویم فیلمی ترسناک ببینیم تا بترسیم و از ترس بلرزیم و چشم را با فشار ببندیم و دست بر چشم بگذاریم تا مبادا صحنه‏های ترسناک فیلم را ببینیم!

«ژانر وحشت» اگر به جهت ضعف‏های همیشگی سینما و تئاتر ما در ایران فقیر، کمیاب و ناکارآمد است در دنیا بسیار هم پولساز است بنابراین می‏بینید که در بساط DVDهای قاچاق هالیوودی کنار خیابان‏های بازار فیلم‏های ژانر وحشت حسابی سکه است. بنابراین تعجبی ندارد که بدانید نقاشی‏های مجید صادقی‏نژاد بسیار پرفروش هم هستند. هرچند که همچنان پیش‌تر رفت تابلوهای او در ظاهر و شک و شمایل ترس نمی‏آفریند، این لایه درونی و اندیشه پشت سوژه است که دل نگرانی می‏آفریند.

جالب اینجاست که او در نمایشگاه گروهی که فروردین و اردیبهشت ۸۸ در همین نگارخانه شیرین داشت، پنج تابلو فروخت و پس از آن نیز پنج اثر از مجموعه تابلوهای «مرگ» را با تونالیته قیمت یک‌و‌نیم تا سه میلیون تومان به فروش رسانده است.

فروش تابلوهایی از این دست این امیدواری را پررنگ می‏کند که ظهور طیف تازه‏‌ای از خریداران آثار هنری و مجموعه‏داران در حال شکل‏گیری است که نگاه تازه‏‌ای به اثر هنری دارند. آثاری که دردهای بنیادین را به تصویر می‏کشند و تاریخ تفکرات بشر یک روز را برای آیندگان می‏نویسند چه غم اگر با هیچ مبلمانی ست نشوند.

از دیگر سو، پرفروش‏ شدن هنرمندانی نظیر «مجید صادقی‏نژاد» یک اتفاق بسیار بزرگ و مبارک برای جامعه هنرهای تجسمی ایران است که در حال پوست‏اندازی ا‏ست. این جوانان هوای تازه، تکثر و قدرت انتخاب به بازار تجسمی ما می‏آورند و به آن جان و رونق دوباره می‏بخشند. برای خریداران هم خرید آثار این جوان‏ها یک موهبت است. می‏توان آنها را ارزان خرید و دو، سه سالی بعد آنها را به چندین برابر قیمت فروخت. امری که درخصوص آثار بزرگان بعید است، رخ دهد.

حسین عبدالهاشم‌پور