پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

با مجموعۀ سمفونی غربت از سالار عبدی


با مجموعۀ سمفونی غربت از سالار عبدی

بزرگان در حوزۀ ادبیات , شعر را در زوایایی مختلف به عرصۀ تعریف آورده اند و هر کدام در تعاریف خود نگاهی جامع الاطراف و جنگ آسا به تصوبر کشیده اند

بزرگان در حوزۀ ادبیات ، شعر را در زوایایی مختلف به عرصۀ تعریف آورده اند و هر کدام در تعاریف خود نگاهی جامع الاطراف و جنگ آسا به تصوبر کشیده اند. عده ای آن را اندیشه ای ظریف و زیبا نامیده اند. بعضی آن را تخیلی بدیع ، همراه با تصاویری زیبا و استعاره هایی نو با بهره گیری از ظریف ترین هنر در پیاده کردن اندیشه ها دانسته اند.

برخی دیگر عاطفه ، احساس و تخیل را مثلثی متساوی الاضلاع در جهت شکل گرفتن فرهنگ شعر برشمرده اند و البته بعضی هم بر سخنی موزون که مقفّا باشد ، اکتفا نموده اند. با نگاهی جهت دار و مفید به تعاریفی که ذکر آن رفت می توان برای بهتر فهمیدن شعر به تعاریف مختلفی به شرح ذیل نیز اشاره نمود ؛

۱. شعر ؛ سخنی ست مخیّل و عاطفی.

۲. اگر به نحوی سخن بگوییم که نه نثر باشد و نه نظم پس شعر گفته ایم. " امام سکاکی "

۳. شعر عبارتست از گره خوردگی عاطفه و تخیل که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد. "

"دکتر شفیعی کدکنی "

ولتر ، شعر را موسیقی روح های حساس می خواند .

کارل مونتل می گوید: شعر یک نقاشی ست که زبان دارد و یک زبان است که نقش می نگارد.

لامارتین ، شعر را نغمۀ درونی و زبان فراغت و احلال می داند.

شکسپیر ، شعر را موسیقی ای می داند که هر کسی در درون خود دارد.

قدامته بن جعفر در نقد شعر می گوید : سخنی موزون و مقفاست که بر معانی دلالت می کند.

لارنس پوین ، شعر را نوعی زبان می داند که پرشورتر از زبان معمولی ست.

پل والری شاعر سمبولیست فرانسوی معتقد است که در نثر کلمات راه می روند و در شعر می رقصند...

رولان باروت نقاد فرانسوی و از پیشوایان جنبش ساختگرایی نیز بین نویسا و نویسنده تفاوت قایل است. از نگاه او نویسا کسی ست که هدفش از نوشتن القای پیامی یا آموزش مطلبی ست و عملش قایم به موضوع آن عمل می باشد، یعنی نوشتن برای او فعل لازم است ( یعنی نوشتن برای او هدف است ) پس نویسنده به کارکردی می پردازد و نویسا به کاری.

با این تعابیر که ازشعر به عرصۀ تعریف کشانده شد ، باز نمی توان تعریفی جامع و ماندگار برای شعر در نظر گرفت ؛ چه این که دنیای گذشته ، حال و آینده و جنبش های رفتاری و رویکردهای اجتماعی و سیاسی البته پدیدارهایی مانا به مانند زمان و مکان ، که به انحای مختلف و در ازمنۀ تاریخی ، تا به حال و آینده در حین شدن هستند ، خود مصداقی بارز در جهت عدم تکامل تعریفی جامع از شعر می باشد.

از این منظر- که شاید تعریفی ظالمانه از شعر باشد - ، شعر خوب به مثابۀ انسانی کامل است که این انسان دارای زبانی گویا ، اندیشه ای فرا رونده و نگاهی عمیق و نتیجه بخش است . یا می توان گفت ، شعر همان شعور ناخودآگاهی است که در ضمیر خودآگاه شاعر شکل می گیرد و با کمک از دنیای درون و برون ، معانی تازه و شگفت انگیزی ترسیم می کند. از نگاهی ادبی می توان گفت شعر نا بهنگامی ست که اتفاق را می رویاند. پاییزی ست که در ماه درد می زاید . کتابی ست که برگ برگش ، ذفتر رسیدن است و بالاخره احساسی ست که با صدای پای مورچه ای بیدار می شود!

بنابر این این مقدمه چینی از برای آن بود که بیش از پیش به نا گفته های گفته توجه داشته باشیم چرا که به قول آندره ژید " همه چیز گفته شده است اما چون هیچ کس گوش نمی دهد باید همیشه از نو آغاز کرد " این سخن ژید ، ما را به یاد سخن نظم پدر فرهنگ و زبان فارسی ایران ( فردوسی بزرگ ) می اندازد که می سراید :

بر باغ دانش همه رفته اند

سخن گفتنی هر چه بد گفته اند

آری ! همه چیز گفته شده است اما ما هنوز نه راه گوش را برای شنیدن هموار کرده ایم و نه جادۀ فکر را ترمیم. لذا از این نگاه ، شاعر خوب کسی ست که بتواند با بهره گیری از تعاریفی که ذکر آن رفت اثری ماندگار و متفاوت خلق کند.

مجموعۀ سمفونی غربت از معدود مجموعه هایی از این دست است که در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات ابتکار دانش به زیور چاپ آراسته شده است . این مجموعه با مقدمه ای مینی مالیسم از شاعر آغاز می شود . مقدمه ای که اگرچه کوتاه است ولی به نوبۀ خود از حیث معنا ، پیام هایی بلند را به جامعه می رساند . سالار عبدی شاعر و نویسنده ایست توانا که هر آنچه به منصّۀ ظهور می رساند برگرفته از همین دنیای توانایی ست. شاید بتوان گفت مهم ترین رکن اساسی در جهت بارور شدن هنر یک شاعر ، خودپیدایی و به خود پرداختن است که این مهم در شخصیت فردی و هنری سالار عبدی به شکل خیزابه ای جهت دهنده دیده می شود. آفرینندۀ اثر سمفونی غربت علاوه بر این اثر ، آثار دیگری هم به چاپ رسانده اند که این آثار نیز در دو قالب نثر و نظم می باشند و به نوبۀ خود منشا اثری فرارونده در بطن جامعه محسوب می شوند . آثاری از قبیل نقد و تاملی بر شاعرانگی حسین منزوی ( نام او عشق است ! آیا می شناسیدش!؟ ) که بدون اغراق می توان گفت عبدی در ابعاد مختلف و با نگاهی هوشمندانه شعر منزوی را نقد و بررسی نموده است و این اثر می تواند الگویی در جهت الگوبرداری از شعر منزوی در زوایای متعدد و مفید فایده باشد و تنها اثر تخصصی در این حوزه است که علاوه بر ریشه شناسی و واکاوی شعر منزوی ، شعر معاصر را نیز بررسیده است و به عنوان واحد های درسی و رفرنس دانشگاهی در این زمینه ، منبع ارزشمندی به حساب می آید. به بیانی ساده ، نویسنده در این اثر منزوی را از نگاه شاعرانۀ خود منزوی به بوتۀ نقد کشیده است و باحسی صمیمانه و اندیشه ای صادقانه ، ارتباطی عمیق با شعر منزوی برقرار می سازد که این ارتباط دارای شاخک هایی بدیع و سازنده اند.

ختم سخن ، توفانی ام ، دیگر اثر این شاعر خوش ذوق و بلند طبع می باشد که شامل مجموعۀ غزلیات ، اشعار سپید و نیمایی ست که البته در جهت پرداختن به این اثر نیاز به بستری مجزاست که در حوصلۀ این مبحث نمی گنجد. عبدی شاعری ست که از درونی طوفانی بهره می جویدو طوفانی ست که بی باد شمشیر می کشد. مجموعۀ سمفونی غربت یا مجموعۀ چهارتایی ها اثری ست که مخاطب را در ابعاد مختلف به سوی خود می کشاند چه این که پیام آوری های شاعر خود مصداق بارزی ست . فهرست مطالب این مجموعه متشکل از عاشقانه ها ، عاشورایی ها ، موعودیه ها و دوبیتی هاو ... می باشد . عاشقانه ها شامل ۷۲ شعر می باشد و عاشورایی شامل ۱۸ شعر و موعودیه ها حاوی ۴۷ شعر است.

با نگاهی به این مجموعه در می یابیم شاعر به نوبۀ خود دست به آفرینش های ادبی می زند که دارای پیام هایی مفید و منشا اثر ند. به دیگر بیان ، شاعر در این مجموعه ، خودش هست چه این که اگر امضای شاعر را از پای اشعارش برداریم باز ردپایی هنرمندانه از شاعر در اشعار پیداست. ضمن این که هنرنمایی شاعر در سمفونی غربت سبب گریده تا در سایر مجموعه ها به مانند ختم سخن ، توفانی ام و دیگر آثار نغز شاعر ، جایگاه ویژه را چه از چیث زبان شعر و چه از لحاظ اندیشه و تخیل باز نماید.

عشق در عاشقانه های سالار عبدی در سمفونی غربت نه آن عشقی ست که زمینی ها در زمین به دنبال آنند و نه آن عشقی ست که صاحبان سما در پی آن به راه افتاده اند بلکه عشقی متفادت است با مولفه هایی مختلف.اگرچه شعرا در یک میدان نتاخته اند به بیانی ، نه میدان ها یکی بوده و نه تاختن ها ولی مفاهیم و مصادیقی که در آثار عاشقانۀ این شاعر تصویر می شود شاید گفت نوعی هرمنوتیک معنوی و عرفانی ست که با مولفه های خاص خود به دنبال ایجاد فرهنگی فرامتن می باشد.

در دیگر اشعار این شاعر نیز به مانند عاشورایی ، موعودیه و دوبیتی ها با فرآیندهایی نو البته تصادم داریم. در این تصادم نوع تئوکراسی ادبی شاعر با دیگر آثار در ابعادی متفاوت است چه این که ساختار و محتوا اشعار به جهتی سوق می یابد که این جهت از ویژگی هایی مجزا بهره می جوید. مجزا بدین سان که شاعر در نامگذاری مجموعه نیز این متفاوت بودن را تصویر می کند. بدین سان که سمفونی غربت نوعی پارادوکس معنایی ست. ترکیب دادن دو واژۀ سمفونی و غربت در جهت نیل به معنا ، کاری ست بس دشوار. شاعر در این نام گذاری سعی بر آن داشته تا واژۀ سمفونی را که به معنای جمع و هم اندیش اعمال می گردد را با واژۀ غربت که معنای فردیت و تنهایی ست جمع بندد و در این صنعت نیز موفق نشان داده است. اینک با هم اشعاری از شاعر را در این مجموعه وارسی می کنیم:

شاعر در نخستین شعر از عاشقانه های خود چنین می سراید:

با حسرت تو همیشگی بیدارم

از خواب و صلاح و خرمی بیزارم

گر صلحی هم شود بخواهم از عشق

اندازه کند باز گره در کارم

در این ابیات یا به تعبیر خود شاعر چهارتایی ، شاعر از قلمی سهل بهره می جوید ولی محتوا و بار معنایی شعر ممتنع است. درونمایۀ شعر ، تعلیمی – اجتماعی و در زوایایی معنوی ست.شاعر با استفاده از صنعت دیالوگ به دنبال فضاسازی در کلام است و طرز برخورد زبان و اندیشۀ شاعر که در جهتی واحد حرکت می کنند با موضوع شعر بسیار صمیمانه ، رسمی و مودبانه است به طوری که ساختار کلمات ، کیفیت معنایی و موسیقایی کلام به نوعی ست که خصایص سبکی شاعر را به معرض نمایش می گذارد. در این اثر ما با واژۀ تو و عشق تصادم داریم که شاعر با این دو واژه به سخن گفتن می نشیند ولی پیام این گفتگو عاشقانه نیست بلکه اجتماعی و تعلیمی ست.

می توان ابراز داشت اغلب آثار عاشقانه ، درونمایه ای عاشقانه دارند ولی آنچه که در این اثر دیده می شود ، متفاوت است ! متفاوت بدین معنا که شاعر تنها به دنبال ساختن پیامی عاشقانه نیست یعنی معنا را تنها فدای درون مایه ای عاشقانه نمی کند...

در شعر خون دل من ص۳۲ می سراید :

چشمم به هوای دیدنت آمده است

دستم به امید چیدنت آمده است

گر بشکنی این شیشۀ پایانم را

خون دل من به گردنت آمده است!

در این اثر شاعر با بهره مندی از بستری ناتورالیسم ( طبیعت گرایی ) با برشی متفاوت ، مفاهیم شعری خود را در صنعت مراعات نظیر در قالبی نو به اجرا می گذارد . چه این که چشم ، دست ، گردن و دل ، از جوارح بدن یک انسانند که در قالبی فرارونده و ماهرانه توسط شاعر در شعر گزینش شده اند. می توان گفت تکنیک ادبی شاعر در این شعر اغلب درست استفاده کردن از واژه ها در جهت بنای شعری خود است.گزینش واژه در این اثر هم به بار معنایی شعر جان داده و هم این که ساختار شعر را مستحکم نموده است. ضمن این که ریتم شعر بسیار روان و پخته است . در این اثر ما با نوعی گفتگو بین عاشق و معشوق برخورد می کنیم. گفتگویی که دارای پی آمدهایی سازنده اند. در مصرع نخست ، واژۀ چشم و هوای دیدن ، در کنار هم برای نیل به معنا قرار گرفته اند. در مصرع دوم ، دست و چیدن و در مصرع سوم ، ما با صنعتی بدیع به نام شیشۀ پایان تصادم داریم و از این نگاه ، مهم ترین رکن و تکنیک ادبی شاعر ، همین تشبیه هنرمندانه می باشد ضمن این که شیشۀ پایان در این مصرع هم تشبیه ادبی ست و هم این که شاعر از صنعت ایهام بهره مند می شود و به خاطر همین است که در مصرع پایانی شاعر از خون دل خود سخن به میان آورده است. شیشۀ پایانی ، به معنای عهد و پیمان و یا همان قرار اولی و آخری هم می تواند اعمال شود چرا که شاعر با علامت تعجب در مصراع آخر ، بخشی از معنا را تصویر نموده است. لذا تشبیه شاعر ، بسیار با ظرافت و کارکرد ویژه ای ست.

در شعر طاق ابروانت در ص ۴۹ می خوانیم:

بر طبل بزن که خواب دیدم من مست

تو دست مرا گرفته بودی در دست

از چشم تو ماه سر زد و رمزی خواند

بر گشت و به طاق ابروانت پیوست

آشنایی زدایی در این اثر از مولّفه هایی ست که در اشعار موزون کاربرد کارآمدی می تواند داشته باشد به شرطی که شاعر بتواند با معماری و مهندسی کردن ساختار و محتوای شعر ، به این مهم دست یابد و لذا شاعر در این اثر ، خوب ظاهر شده است چه این که هم آشنایی زدایی معنایی می کند و هم آشنایی زدایی ساختاری. می توان گفت سبک وسیاق این شعر ، راهی متفاوت در پیش گرفته. دیگر مهم ، بیان شعری شاعر و زبان شعر شاعر است که عرصه ای متفاوت را نشان می دهد. شاعر در بستر خواب که امکان مست شدن در آن میسور نیست ، به خوبی این مستی را میّسر می سازد . یعنی با معنای حقیقی به میدان هنر نرفته بلکه با معانی مجازی در میدان هنر می تازد. می توان چنین پنداشت که از بستری سوبژه اکتیویسم ، به دنبال رئال سازی معنایی ست که البته موفق نشان داده است. در بیت دوم تشبیهات بکر و بدیع شاعر ، اثر را از حیث پیام و توصویر به اوج می رساند. چه این که ماه را با آن زیبایی در چشم معشوق به گفتمان سازی دعوت می کند. در مصرع پایانی شاعر چندگانه مفهوم می شود. این چندگانگی مهم شعر از خصایص بی بدیلی ست که به سهولت امکان پذیر نیست . ماه در این جا هم به معنای روشنایی ست و همدیگر معانی ای که برای هر مهرخی می توان تجویز کرد. ضمن این که پیوستن ماه به طاق ابروان ، نوعی تشبیه پنهان است نه آشکار که به سادگی نمی توان از عهدۀ چنین صنعتی برآمد.

در شعر طلیعۀ احساس ! ص۶۱ شاعر چنین می گوید:

آنجا که تویی طلیعۀ احساس است

طعم سخنت ظرافت گیلاس است

گل می چکد از لطافت پیرهنت

مدیون نگاه تو شمیم یاس است!

بهره گیری از صنعت تشخیص که میدانی را برای تشبیهاتی ناب ایجاد کرده ، در این اثر نیز هویداست. اگرچه عاشقانه های سالار عبدی در سمفونی غربت راه واحدی را طی می کنند ولی در این راه ، فرعی هایی خلق می شوند که هر کدام خود واحدی هستند! تصویر سازی شاعر با استفاده از کلماتی هم جنس و معنا ، شعر را به قلۀ پیام رسانده است. به نظر می آید چنین تشبیهاتی برای هیچ موجود خاکی میسور نیست و اگر این موجود آسمانی هم باشد از نوع واقعی نیست! بنابراین می توان این نوع معشوق را بی بدیل دانست و طبعا تنها شاعر است که در زاویۀ دید خود توانسته است بر قلۀ معرفت معشوق دست یابد...!

می توان گفت در این اثر عاشقانه ، معنای زیادی نهفته است چه این که شاعر چیزی را گفته و هدف و مقصودش چیزهایی دیگر است.

در شعر سالار دلم! ص۸۰ شاعر می سراید:

سالار دلم! باز هوایی شده است

در پوست نگنجد که خدایی شده است

یک قطرۀ خون تو چکیده به دلم

سرمست ترین کرببلایی شده است!

بی تردید برای سرودن شعر مذهبی که دامنه ای تاریخی را در بر داشته باشد و آکنده از تصویر و ایماژ باشد ، نیاز به شناخت و ارتباطی عمیق است. لذا شاعر با بینایی خاصی در این میدان هنرنمایی می کند. برای نیل به سالار دل خویش بی گمان نیاز به بهره مندی از الگویی ویژه است و در این جا شاعر با نگاهی هنرمندانه ، فرهنگ رسیدن را در بعد معنوی با سرودن این شعر بیان می دارد. شاعر در مصرع اول از صنعت ایهام بهره می برد و معنی نزدیک را بیان می کند ولی در بیت دوم ، کاملا سالار دور را هم با مهارتی ادبی به تصویر می کشد.

در شعر تابیدنی ها...!

تو هستی سهم من از بودنی ها

بخوانم از میان خواندنی ها

که هرم آفتاب چشم شوخت

گزیدم از همه تابیدنی ها!

در این شعر ما با شعری بسیار روان و ساده مواجه هستیم ولی در معنا بسیار پربار و پخته است. دیالوگی که بین شاعر و معشوق برقرار می شود نوعی دیالوگ عاشقانه و به سهم خود رندگونه را ترسیم می کند. تشبیه کردن چشم معشوق به آفتاب و برگزیدن تابیدنی ها از این چشم ، از نکات بسیار ظریف و سازنده ایست که اثر شاعر را در مقام خود تشبیه نموده است. دیگر نکته ، تصویرسازی ست که در اغلب اشعار این شاعر به انحای مختلف دیده می شود و در این اثر نیز مشهود است.

حسن سخن این که سمفونی غربت اثر سالار عبدی جهشی رو به جلوست که به نوبۀ خود به دنبال فرهنگ سازی ست و چون این اثر از بن مایه ای عمیق بهره می جوید لذا تاثیرش در حوزۀ ادبیات ، به اندازۀ خود نمایان است. می توان ابراز داشت که شاعر در سمفونی غربت به دنبال بنا کردن ساختمان شعری خود بوده است و البته ابزار و مصالحی که در این ساختمان شعری به کار رفته اند به سهم خود ارزشمند و به هویت کار ادبی شاعر افزوده اند. ولی همان طور که در بطن کار اشاره شد این آغاز مسبّب خوبی بوده تا که این شاعر در مجموعه های بعدی با بهره گیری از تطوّر زبان ، تجربۀ شعری خود را به تثبیت برساند.

شاعر در این مجموعه سنگ بنایی را می گذارد که این سنگ بنا ، نمادهای فکری اش را در آثار بعدی تقویت می بخشد. باید گفت سالار عبدی شاعر و نویسنده ایست که ذاتا با بهره گیری از طبعی بلند و خلّاقیتی پیش رونده در میدان خرد می تازد. بنابراین هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند

عابدین پاپی

نویسنده ، شاعر و منتقد اجتماعی