دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

برخورد مبهم با پوشش های مذهبی


برخورد مبهم با پوشش های مذهبی

برخورد کشورهای اروپایی با پوشش زنان مسلمان بخصوص با نوع ویژه ای از این پوشش یعنی برقع نقاب مدتی است که در محافل رسانه ای مطرح و از زوایای مختلف به آن پرداخته می شود

برخورد کشورهای اروپایی با پوشش زنان مسلمان بخصوص با نوع ویژه‌ای از این پوشش یعنی برقع(نقاب) مدتی است که در محافل رسانه‌ای مطرح و از زوایای مختلف به آن پرداخته می‌شود. بسیاری این نوع برخورد را در ادامه همان اسلام‌ستیزی یا اسلام‌هراسی تصور می‌کنند و نسبت به پیامدهای تشدید این روند در کشورهای غربی هشدار می‌دهند. اما این‌که چرا یکباره دولتی مانند سوریه اعلام کرد استفاده از برقع را ممنوع کرده و به دانشجویان دارای چنین پوشش حق اجازه ورود به دانشگاه داده نمی‌شود جای سوال و پرسش‌های فراوانی دارد، زیرا دولت سوریه همواره حامی گروه‌های مقاومت بوده و در مجموع در بین کشورهای عرب خاورمیانه از پیشینه‌ای خاص برخوردار است. از سوی دیگر به هرحال دولت سوریه ریشه‌های اعتقادی در نوعی تشیع دارد و چنین برخوردی با نحوه پوشش بانوان (حتی اگر از نوع افراطی و غیرمعقول آن باشد) ابهام برانگیز خواهد بود. در این مقاله نویسنده (یاسر الزعاتره) که از تحلیلگران برجسته خاورمیانه است کوشش کرده تا به برخی از این پرسش‌ها پاسخ گوید.

این گزارش روزنامه نیویورک تایمز نبود که برای نخستین بار موضع سوریه را در برابر پدیده اسلام‌گرایی مورد پرسش قرار داد، بلکه این اقدامات دولت سوریه طی هفته‌های گذشته بود که موجب شد تا گزارشی دراین باره نوشته شده و بین برخورد سوریه با مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین از یک‌سو و برخورد این دولت با پدیده اسلام‌گرایی در داخل مقایسه گردد. بویژه پس از آن‌که سوریه تعدادی از دانشجویان را به خاطر پوشیدن نقاب از تحصیل محروم کرد یا ۱۲۰۰ معلم را به خاطر پوشش نقاب از تدریس برکنار و به کارهای دفتری گماشت. همچنین نظارتی که دولت بر گروه‌های صوفیه اعمال می‌کند یا نظارت دولت بر مساجد و خطبه‌های نمازجمعه یا برکنار کردن تعدادی از کارمندان عالی‌رتبه به خاطر گرایشات اسلامی آنان که همه اینها موجب شد تا این موضوع در رسانه‌ها برجسته‌تر شود. دولت سوریه می‌گوید برمبنای منافع و مصالح حکومت است که پدیده‌های دینی و سیاسی را زیر نظر می‌گیرد و نه چیزی دیگر و این واقعیتی است که نه تنها بر نظام حاکم بر سوریه بلکه بر سایر نظام‌های سیاسی نیز انطباق دارد.

● سوریه و مقاومت

دررابطه با موضوع نخست، یعنی علت دفاع سوریه از مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین به نظر نمی‌رسد موضوع چندان پیچیده باشد. سوریه سال‌هاست از این مقاومت دفاع کرده و همچنان به این حمایت ادامه می‌دهد. این اقدام در واقع بخشی از استراتژی دفاع ملی سوریه و منافع عالی این کشور است که با مصالح کلی دولت عجین شده است،‌ چه این نظام باشد یا نظامی دیگر. به عبارتی دیگر مادام که این کشور نخواهد تسلیم فشارهای آمریکا و اسرائیل شود ناچار است همین روش را در پیش گیرد. معنای سخن بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه دراین رابطه که گفت «‌هزینه دفاع از مقاومت از هزینه تسلیم شدن بسیار کمتر است» می‌تواند دراین زمینه به اندازه کافی روشنگر باشد، با این دید اگر به مسائل نگریسته شود دیگر پرداختن به برخی مطالب پیرامون رابطه نظام سوریه و ایالات متحده آمریکا یا برداشت‌های توخالی دیگری که به رابطه سوریه و حزب‌الله اشاره می‌کنند و از آن نوعی رابطه طایفه‌ای یا مذهبی و فرقه‌ای می‌فهمند لزومی ندارد، زیرا از پیش این قضاوت‌ها معلوم است که از کجا منشأ می‌گیرد و تنها کسانی را هم قانع می‌سازد که تحت‌تاثیر همان کانون‌های خبری و رسانه‌ای هستند. اما مساله برخورد دولت سوریه با پدیده اسلام‌گرایی موضوع دیگری است که بخشی از آن به منطق سنتی رژیم‌ها در برخورد با پدیده‌‌های سیاسی و دینی از این قبیل مربوط می‌شود. در اینجا قصد نداریم چیزی را توجیه کنیم، اما باید این واقعیت را در نظر گرفت که هر رژیمی چنین پدیده‌هایی را کنترل می‌کند و بر طبق سیاست‌های خود روش و نحوه برخورد با آنها را تعیین می‌کند.

آنچه را که برای مثال نظام «‌اسلامی» در سودان انجام می‌دهد دلیلی بر همین مدعاست. گروهی در آنجا به حکومت رسیده و برای حفظ مصلحت نظام خود و نه حفظ مصالح کشور دست به اقدامات زیادی زدند و حتی به آمریکا نیز امتیازات فراوانی دادند، اما در نهایت می‌بینیم که همچنان وحدت و یکپارچگی آنان در معرض خطر قرار دارد. رژیم حاکم بر عربستان سعودی نیز به همین نحو فعالیت گروه‌های بیداری دینی را کنترل می‌کند و بویژه با نوع افراطی آن برخورد شدید می‌کند. به طور کلی باید گفت به دشواری می‌توان بین روش برخورد این رژیم‌ها در داخل با رفتار خارجی آنان تناسبی برقرار کرد.

● اسلام‌گرایی در سوریه

اما درباره اسلام‌گرایی در سوریه باید گفت ما در برابر پدیده‌ای قرار داریم که طی سال‌های اخیر به سرعت گسترش یافته است. رشد این پدیده در شرایطی است که گروه اخوان‌المسلمین حضور ندارند یا گروه‌های سیاسی اسلامی از هرگونه فعالیت سیاسی آشکار محروم هستند. سوریه چنانکه گفته شد حتی گروه‌های صوفی را کنترل می‌کند و بر سخنان خطبای مذهبی در مساجد نظارت می‌کند. مخالفت باپوشیدن برقع نیز بخشی از این روش است که دولت احساس می‌کند انگیزه‌های سیاسی پشت این قضیه است. درواقع دولت سوریه نشان داده است با هیچ گونه فعالیت سیاسی که مضمونی در مخالفت با حکومت داشته باشد صرف‌نظر از هرگونه ایدئولوژی، مدارا نخواهد کرد. آنچه را که در رابطه با برخی از شخصیت‌های امضاکننده اعلامیه دمشق یا فعالان حقوق بشر یا برخی از فعالان کرد صورت گرفت بهترین دلیل براین مدعا می‌تواند باشد.

نظام حاکم بر سوریه با هرگونه سازش با گروه اخوان‌المسلمین که به آنها نوعی حضور سیاسی حتی در سطوحی کم و محدود بدهد مخالف بوده و نگران آن است که این امر به گسترش نفوذ آنان منجر شود. زیرا این روند در ادامه رشد خود خطری سیاسی را به دنبال خواهد داشت. به همین دلیل سیاستی نرم و خشک را در رابطه با آنان اتخاذ می‌کند یعنی یک بار تعدادی از عناصر و رهبران آنان را زندانی کرده و به تناسب تعدادی دیگر از آنان را آزاد می‌سازد تا در نهایت آنان را به این فکر سوق دهد که درباره نحوه حضور سیاسی خود تجدیدنظر کنند. بعضی بر این باورند که برخورد‌های نظام حاکم بر دمشق صرفا پدیده اسلام‌گرایی و به طور خاص جریان جهادی سلفی را مد نظر دارد و می‌خواهد این جریان را مهار کند بخصوص که طی سال‌های اخیر نمود زیادی پیدا کرده است. اما به نظر من مساله فقط در این حد از اهمیت نیست. زیرا پدیده اسلام‌گرایی با ماهیت سلفی آن حتی اگر فاقد جنبه‌های سیاسی باشد باب طبع نظام حاکم نیست. دلیل آن هم این است که در بطن آن نوعی گفتمان فرقه‌گرایی می‌بیند. جریانی که به اعتقاد نظام سوریه بر تناقض خود با تشیع انگشت می‌گذارد. مساله‌ای که به نوعی می‌خواهد ماهیت نظام را‌ حتی اگر در سیاست‌ها به چشم نیاید،‌ بخصوص در مرحله اسد (پسر) هدف قرار دهد.

به طور کلی باید گفت رژیم‌های عربی سیاست برخورد مستقیم با پدیده دینداری را ـ مادام که قابل کنترل و جذب باشد ـ در پیش نمی‌گیرند، اما زمانی که احساس کنند این روش فرهنگ جامعه را دارد از پایین تغییر می‌دهد به طوری که در نهایت به یک تغییر فضای سیاسی غیرقابل قبول منجر می‌شود با آن برخورد می‌کنند. از اینجاست که سیاست مهار و کنترل ظاهری شروع می‌شود. سیاستی که ابتدا بخش سیاست‌زده این پدیده را هدف قرار می‌دهد و سپس به سراغ سایر بخش‌های آن نیز می‌رود تا بتواند در نهایت دوباره توازن اوضاع و ثبات کشور را برقرار سازد.

به هرحال واقعیت این است که نظام سوریه احتیاجی به مقابله با پدیده اسلام‌گرایی ندارد مگر در آن جریانی از سلفی خشن وجود داشته باشد (که حتی با همین بخش نیز می‌توان گفت‌وگو کرد کما این‌که در برخی از کشورهای عربی گفت‌وگو شده و نتیجه هم داده است.) به عبارت دیگر نظام حاکم بر سوریه قادر است این پدیده را با همه جلوه‌هایش از جمله بخش سیاسی شده و به خصوص میانه‌رو آن را به خود جذب کند. هرچند این امر نیازمند برخی اصلاحات سیاسی باشد که در راس آنها عدالت و ترویج کثرت‌گرایی است.

در این تردیدی وجود ندارد که سیاست خارجی سوریه در جهان و منطقه مورد قبول قاطبه مردم این کشور است و این موضوع می‌تواند به حل این قضیه بسیار کمک کند. حال آن‌که اصرار بر سیاست‌های مقابله و سختگیری می‌تواند زمینه را برای برخورد با بخش‌هایی از جامعه فراهم کند. بویژه در این شرایط حساس که دولت سوریه می‌تواند از کشیده شدن به چنین مسیری پرهیز کند. زیرا سوریه در شرایطی قرار دارد که به همکاری تمام بخش‌های جامعه خود نیازمند است تا بتواند در برابر فشارهای خارجی مقاومت کند. فشارهایی که یک روز به صورت اتهام به ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر پیشین لبنان بروز می‌کند و یک روز دیگر نظام حاکم بر سوریه را معادل با نظام حاکم بر عراق می‌داند و همان سرنوشت را برایش پیش‌بینی می‌کنند.

الجزیره

مترجم:‌ رحیم محمدی