چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
قصه قبل خواب، اگر تو کلاغی من بچه کلاغم
شهرزاد:روزی بود، روزگاری بود. كلاغی بود كه برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجه اش كرم می آورد تا بخورد. جوجه را زیر بالش می گرفت و گرم می كرد. آفتاب كه می شد بالش را سایبان جوجه می كرد، و خلاصه كاملا به فكر جوجه ی یكی یكدانه اش بود.
جوجه كلاغ هر روز بزرگتر از دیروز می شد و فداكاری های مادرش را می دید.
وقت پرواز جوجه كلاغ كه شد، مادرش همه ی راه های پرواز را به او یاد داد. جوجه به خوبی پرواز كردن را یاد گرفت و روز اول پروازش را با موفقیت پشت سر گذاشت.
شب كه شد،مادر و جوجه هر دو خوشحال بودند كه این مرحله را هم پشت سر گذاشتند. كلاغ كه هنوز نگران جوجه اش بود به او گفت :"گوش كن عزیزم! آدم ها حیله گر و با هوش اند. مبادا فریب آن ها رابخوری. مواظب خودت باش. پسر بچه ها همیشه به فكر آزار و اذیت جوجه كوچولوهایی مثل تو هستند. با سنگ به پر و بال آنها می زنند و اسیرشان می كنند."
جوجه كلاغ گفت: "چشم مادر! كاملاً مواظب بچه ها هستم."
كلاغ كه فكر می كرد جوجه اش تجربه ای ندارد، باور نمی كرد كه با دو جمله نصیحت، جوجه اش به خطرهای سر راه پی برده باشد. این بود كه گفت: "فقط مواظب بودن كافی نیست. چشم و گوش هایت را خوب باز كن. تا دیدی بچه ای قصد دارد به طرف تو سنگ پرتاب كند، فوری پرواز كن و از آنجایی كه هستی دور شو."
جوجه كلاغ خندید و گفت: "مادر!چه حرف هایی می زنی. من مهلت نمی دهم بچه دستش به سنگ برسد، تا چه رسد به این كه سنگ را بردارد و به طرف من پرتاب كند."
كلاغ كه فكر می كرد جوجه اش درست و حسابی حرفش را نمی فهمید، گمان می كرد كه جوجه به فكر مبارزه با آدم ها افتاده است. پس با نگرانی به جوجه اش گفت: "تو فكر می كنی كه می توانی با آدم ها بجنگی؟ آدم ها قوی و پر زورند."
جوجه كلاغ تازه فهمید كه چرا مادرش آن همه ناراحت و نگران است.مادرش را بوسید و گفت: "مادر جان: "تو چقدر ساده ای. من قصد جنگیدن با آدم ها را ندارم. خیلی نگران من نباش. اگر تو كلاغی ، من بچه كلاغم. همین كه ببینم پسر بچه ای می خواهد به طرف زمین خم شود، پیش از آن كه دستش به سنگ برسد، می پرم و از جایی كه بودم دور می شوم."
كلاغ از شنیدن این حرف آرام شد. جوجه اش را بغل كرد و بوسید.
از آن به بعد، وقتی كسی بخواهد به دیگری بگوید كه درست است كه تو زرنگ و باهوشی، ولی من از تو با هوش تر و زرنگ ترم، از این ضرب المثل استفاده می كنند و می گوید: "اگر تو كلاغی من بچه كلاغم."
مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم ایران جلیلی مناظره مناظره انتخاباتی دولت مجلس شورای اسلامی
تهران تب دنگی هواشناسی قتل عربستان سلامت وزارت بهداشت قوه قضاییه آموزش و پرورش شهرداری تهران خانواده پلیس
قیمت دلار قیمت طلا قیمت سکه خودرو بازار خودرو قیمت خودرو دولت سیزدهم بورس بازار سرمایه دلار حقوق بازنشستگان اقتصاد
کنسرت سارا بهرامی تلویزیون سینمای ایران سینما علیرضا قربانی تخت جمشید تئاتر رسانه ملی دفاع مقدس کتاب
ماهواره دانشگاه تهران دانش بنیان وزیر علوم
رژیم صهیونیستی جو بایدن غزه جنگ غزه فلسطین ترکیه آمریکا اسرائیل روسیه فرانسه دونالد ترامپ چین
فوتبال استقلال یورو 2024 سپاهان باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال پرسپولیس کریستیانو رونالدو لیگ برتر ایران جام ملت های اروپا لیگ برتر نقل و انتقالات
هوش مصنوعی نمایشگاه الکامپ عیسی زارع پور اینستاگرام سامسونگ ایرانسل نخبگان موبایل اپل ربات
قهوه سرطان کاهش وزن ورزش افسردگی سیب زمینی دیابت مغز ویتامین