یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حیف است درون پیله ها گیرکند


حیف است درون پیله ها گیرکند

نگاهی به مجموعه رباعی های «شاید قفس پلنگ ها باز شود»

رباعی یا به قول استاد کزازی، چارانه، قالبی پشتوانه‌دار در ادبیات کلاسیک فارسی است که به دلیل ویژگی‌های مناسب موسیقایی‌اش اعم از تعدد قوافی و البته وزن دلکش و نیز خصیصه‌های فرمی‌اش نظیر ایجاز و اجرای مناسب طنز و قابلیت به خاطرسپاری و... همواره مورد توجه بوده است.

تاکید شعرای متقدم بر ارائه دقیقه‌های فلسفی و عرفانی و البته عاشقانه در این قالب به دلیل همین توانایی‌ها بوده است.

در دوران معاصر نیز بخصوص در شعر پس از انقلاب، این قالب نیز به موازات دیگر قالب‌های کلاسیک احیا شد و مورد توجه قرار گرفت.

آموزه‌های نیما سبب شد رباعی‌های درخشان سیدحسن حسینی، وحید امیری و دیگران، خونی تازه در رگ‌های این قالب کهن جاری کند.

در شعر جوان نیز همین رویه پی گرفته شد با توجه به این موضوع که زیبایی‌شناسی شعر معاصر نفوذ بیشتری در این قالب پیدا کرد. یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زیبایی‌شناسی معاصر، یعنی تشخص شاعر در اثر، سبب شد توجه به سلایق گوناگون ادبی و نیز زاویه‌های مختلف برای نگاه به موضوعات زندگی بشری اعم از عشق، مقولات اجتماعی، فلسفه، مذهب و... به تکثری دلپذیر در این قالب بینجامد.

اگر ۳ عنصر اصلی شعر را اندیشه، تصویر و عاطفه در نظر بگیریم، در حال حاضر شاید بتوان رباعی سرایان جوان کشور را با توجه به عنصر محوری شعرشان به چند دسته نسبتا مشخص تقسیم کرد. بدیهی است که شعر از تعامل چند عنصر زیبایی شناختی شکل می‌گیرد و این تقسیم‌بندی تنها ناظر بر محوریت هر یک از آنهاست، در حالی که عناصر دیگر نیز در شعر کارکرد خود را دارند: برخی از لحاظ زیباشناختی بیشتر به تصویر دلبسته‌اند. رباعی سرایانی چون جلیل صفربیگی در این دسته هستند که در نمونه‌های درخشان شعر خود، عاطفه و خیال و اندیشه را بخوبی در هم می‌آمیزند و طنز را به عنوان یک سلاح به کار می‌گیرند.

برخی دیگر به اندیشه پایبندترند و شعرشان بیشتر یک دقیقه فلسفی را مطرح می‌کند یا از جهان‌بینی خاصی سخن می‌گوید. شاعرانی چون بیژن ارژن در این دسته‌اند که با فراروی‌های فرمی ‌خاص خود و نیز نگاه خیال‌مندانه و البته گاهی طنز، نمونه‌های درخشان شعر خود را شکل می‌دهند.

در آثار دسته‌ای دیگر عاطفه، عنصر مرکزی است و شعر بیان روان و دلنشین این عاطفه متراکم است. نزدیکی به نحو طبیعی کلام و پرهیز از پیچیده گویی‌ها در تصویر و زبان سبب شده است این شاعران دارای اقبال مناسبی از سوی مخاطب باشند. شاعرانی چون ایرج زبردست با تکیه بر این شیوه و البته بهره‌گیری متناسب از دیگر لوازم شعری چون خیال‌مندی و البته طنز، نمونه‌های دلپذیری از رباعی معاصر را آفریده‌اند.

البته می‌توان مثلا به رباعی آیینی و دفاع مقدس هم اشاره کرد که بیشتر مفاهیمی‌ مربوط به درونمایه‌اند و از لحاظ ویژگی‌های سبکی می‌توانند در دسته‌بندی فوق مورد توجه قرار گیرند.

دفتر رباعی‌های محمدرضا مختارنژاد با عنوان «شاید قفس پلنگ‌ها باز شود» حضور رباعی‌سرای خوش قریحه دیگری را نوید می‌دهد. رباعی‌های او با توجه به آنچه پیش از این گفته شد بیشتر متکی به تصویر است. در واقع توجه به خیال به عنوان یک عنصر شعری، پر رنگ‌تر از دیگر عناصر است. این ویژگی سبب شده است برخی تصویرها درخشش بسیار خیره‌کننده و رشک‌برانگیزی داشته باشند:

آن پیرهن همیشه خیسم که مدام

بر روی طناب مژه می‌آویزد

البته همیشه هم در بر این پاشنه نمی‌چرخد. گاهی شعر مختارنژاد یک شعر اندیشه‌مدار محض می‌شود و حضور تصویر را نادیده می‌گیرد که البته نمونه‌ها در این مجموعه بسیار اندک‌اند:

تا جاده ذهنت از سیاهی رد شد

از زاویه دید تو دنیا بد شد

آن‌گونه ببین که دوست داری باشد

هر جور که فکر می‌کنی خواهد شد

که البته به گمان نگارنده، این قدر پرهیز از تصویر و پرداختن به اندیشه محض، شعر را بخصوص در بیت دوم از شاعرانگی می‌اندازد.

بی‌گمان هر گاه اندیشه و خیال و البته عاطفه به موازات هم پیش می‌روند که معمولا نیز در این کتاب چنین است، حاصل درخشان‌تر است:

هر چند که دنیای خودت را داری

در سینه من جای خودت را داری

پایان تمام نامه‌هایت موج است

دریایی و امضای خودت را داری

توجه به استقلال عاشقانه در مصراع نخست، اندیشه اثر را شکل می‌دهد، عاطفه در کلیت شعر و بخصوص مصراع دوم شکل می‌گیرد و تصویر بیت پایانی این عاطفه و اندیشه را با خیال‌مندی در هم می‌آمیزد. به نظر نگارنده اوج شاعرانه مختارنژاد اینجا شکل می‌گیرد.

یکی از عناصری که می‌تواند این درهم‌آمیزی را پررنگ‌تر کند طنز است. طنز بر پایه به چالش کشیدن یک مفهوم غالبا بدیهی شکل می‌گیرد و این خود یعنی حضور اندیشه. از سویی دیگر طنز بر پایه کشف تضاد است و این یعنی خیال‌مندی و نیز طنز حضور انفجاری عاطفه است و بر اینها بیفزایید که شعر حاصل یک تعجیب ناب هم هست که یکی از مهم‌ترین عناصر شعری است. این توانایی‌ها سبب می‌شود طنز بخصوص در ادبیات معاصر مورد توجه باشد و برای ارتباط‌گیری بهتر با مخاطب و انتقال مفهوم موردنظر به کار رود.

بیت دوم و مصراع چهارم در رباعی اهمیت ویژه‌ای دارند و ضربه پایانی و غافلگیری حاصل از آن، حربه کارایی برای تاثیر بر مخاطب است

هرچند قدرت شعر مختارنژاد بیشتر در حیطه تصویر است، اما پاشنه آشیل شعر او نیز درهمین دایره رخ می‌نمایاند. در شعر شاعر ما ارتباط تصویری و ارگانیک بیت نخست با بیت دوم چندان پررنگ نیست. این مشخصه هر چند همیشگی نیست، اما متواتر است:

مثل قفسی که هدهدش را گم کرد

این روح رها کالبدش را گم کرد

خورشید که پایش به نوک کوه رسید

پایش لغزید یا خودش را گم کرد؟

از این اگر بگذریم که هدهد را با قفس کاری نیست، چنان که می‌بینید ارتباط بیت اول با بیت دوم نه از لحاظ تصویری و نه از لحاظ زبانی و حتی اندیشه‌ای شکل نمی‌گیرد یا:

در جاده انتظارتان کاج شدم

افتادم و پوسیدم و تاراج شدم

از بس که ستاره چیدم از چشم شما

از مدرسه شبانه اخراج شدم

شک نیست که بیت دوم و بخصوص مصراع چهارم مثل بیشتر رباعی‌های این دفتر درخشان است، اما بیت اول را نمی‌توان با هیچ منطقی به بیت دوم چسباند جز منطق قافیه و ردیف و وزن.

بدیهی است که بیت دوم و مصراع چهارم در رباعی اهمیت ویژه‌ای دارند و ضربه پایانی و غافلگیری حاصل از آن، حربه کارایی برای تاثیر بر مخاطب است، اما این به معنای فدا کردن فرصت‌های شعری در بیت نخست نیست و در‌واقع زمینه‌چینی درست و حرکت گام به گام باید در کلیت شعر احساس شود و همه اجزای شعر در کارکرد شاعرانه شریک باشند و حالت تزئینی و بدتر از آن حشو پیدا نکنند. به نظر نگارنده، شاعر جوان ما می‌تواند با توجه بیشتر به این مقوله موفق‌تر باشد چنان که در چندین رباعی این چنین بوده است. مثل ارتباط خوب از طریق پل زبانی در این بیت:

هر چند که می‌غرم و می‌آشوبم

در حافظه پیرهنم مصلوبم

با ساحلتان چه کار دارم مردم؟

کولاکم و بر سر خودم می‌کوبم

ارتباط شکل گرفته به واسطه دو فعل «می‌غرم و می‌آشوبم» اتفاق می‌افتد که هم در مفهوم انسانی و صریح خود از کلمه پیرهن حمایت می‌کنند و هم در شکل تصویری و خیال‌مند خود کولاک را مورد توجه قرار می‌دهند.

یا مثلا شکل‌گیری آرام تصویر در ۲ بیت این رباعی:

اصلا خود را نباز، برمی‌گردد

با فاصله‌ها بساز، برمی‌گردد

تا چشم غروب کور گردد؛ خورشید

از راه نرفته باز بر می‌گردد

گذشته از این در مواردی کم شمار، شفافیت تصویر شاعر رنگ می‌بازد و حاصل پرهیبتی از تصویر است نه خود آن. به عبارت بهتر، شاعر در بیان تصویرش به واسطه بی‌توجهی به زبان یا وجود قید و بندهای فرمی ‌دچار اشکال می‌شود: «دیوار به یک بوسه نمناک افتاد» یا «با خواب تو قفل ننگ‌ها باز شود» تصویرهایی مبهم از آن چیزی است که در ذهن شاعر هست یا مثلا حکم «با این‌که به هم نمی‌رسند عقربه‌ها» حکم درستی به نظر نمی‌رسد چون عقربه‌ها در طی شبانه روز بارها به هم می‌رسند!

و در نهایت این‌که یک تصویر خوب ذهن شاعر را به قدری مشغول خود کرده است که دست‌کم ۴ بار و در ۴ رباعی از آن سود برده است: «وقتی مژه‌‌ات میله زندان من است»، «چشمان تو پشت میله‌ها گیر کند»، «آهوی خیابانی من پلک نزن/ ترسم قفس پلنگها باز شود»، «از حرکت پلک‌هات پیداست که باز/ داری قفسی برای من می‌سازی» ۴ روایت مشابه از یک کشف تصویری است که مژه‌ها مثل میله‌های زندان هستند. به نظر می‌رسد شاعری با ذخیره خیال‌مندی مناسب چون مختارنژاد نیازی به این تکرار ندارد.

از لحاظ زبان، شعر مختارنژاد روان و سالم و بدون پیچش است. این مشخصه خوبی بخصوص در رباعی است که برای مثال می‌شود کلیت کتاب را به عنوان شاهد آورد؛ اما گاهی نیز این زبان سالم به دلایل فرمی‌ دچار اعوجاج می‌شود که توجه بیشتر شاعر را طلب می‌کند.

برای مثال: «روزی اگر این آه دلم برخیزد» که «این» حشو به نظر می‌رسد یا «ترسم قفس پلنگ‌ها باز شود» که فعل «ترسم» به جای می‌ترسم در حیطه زبانی شاعر و شعر او نیست یا «یک عمر فقط وصله ناجور انداخت» که قاعدتا باید گفت: یک عمر فقط وصله ناجور زد و مواردی از این دست که با مرور دوباره خود شاعر بی‌شک به انتخاب‌های بهتری می‌رسد.

و البته نباید از رباعی‌های خوب آیینی کتاب نیز گذشت که در صفحات پایانی آمده‌اند. برای حسن ختام این رباعی را بخوانید و به زاویه نگاه شاعر توجه کنید:

هی زخم‌زبان نزن که شوری دارم

شش ماه تمام درد دوری دارم

بر دست پدر چقدر باشم؟ ای تیر!

من نیز برای خود غروری دارم

با این ظرفیت شاعرانگی، بی‌شک همیشه فرداهای بهتری پیش روست.

سیامک بهرام پرور



همچنین مشاهده کنید