پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
حس آمیزی صدای سرخ ایمان
![حس آمیزی صدای سرخ ایمان](/web/imgs/16/166/kdiof1.jpeg)
«فرامرز محمدی پور»شاعری از نسل گیل ودیلم و از جامانده های دفاع مقدس با دلی سوخته و زخمی برسینه از فراق برادرش «فریبرز» توانست کوله بارخاطرات دیروز خود را با نسل امروز گره زند. او با «بهشت همین جا بود» آثار درخور توجه شاعران گیلانی را در زمینه دفاع مقدس معرفی کرد و این کار در آن زمان کاری نو بود.
بعدها « محمدی پور» در آثار متفاوت خود نشان داد که شاعر در عرصه های مختلف با اطلاعات دقیق و اندیشه پویا می تواند در میدان شعر گام بلند بردارد و او در مجموعه شعر«دلم را بخشیدم به دریا» و«همسایه بلند سپیدار» چنین کرد.
«انگشتری انگشت پنجم» با تلمیحات و شاخصه های خوبی که دارد این باور را دوصد چندان می کند:
اگر زلف صمیمیت نشان مرد می دارد
در این آشفته بازاری تورا گم می کنم ای خوب؟
شاعر«پیشانی بهار» روزی در عرصه دفاع مقدس و امروز با کوله باری از خاطرات دوران آفتابی نمی تواند ساکت بنشیند مگر می شود طلائیه وجزیره مجنون رادید وعشق حرف اول آدم باشد اما از لیلی نگوید:
و ازفطرت آفتابی
درجزیره مجنون
عشق حرف اولت بود
با نت های حماسی
و مکاشفه ای تماشایی
ایمان در شعر او تبلوری نو دارد . «صدای سرخ ایمان» حس آمیزی زیبایی دارد؛ ایمان صدایی دارد، صدایی سرخ که می توان سرخی را تفسیر کرد.
در اولین سروده اش «فطرت آفتابی»درپیشانی بهار ، حرف اول وآخرش را می زند؛ چفیه،پلاک،پیشانی بند تسبیح یا زهرا(س)و پله پله می رسی به آنجا که باید برسی یعنی«مردجزیره مجنون!» ترانه همدلی شاعر، یادآور آسمانی ترین لبخند هاست در شبهای سرشار از شوق در لقای دوست...
با لبخند بارانی
سرشار خنده می شوند
وبا اذن محبت
به خدا نزدیکتر
ترانه همدلی
پای شوقشان را
دو چندان می کند
شاعر گیلانی باید بوی خاک تازه باران خورده مستش کند ،باید بوی برنج او را از قال به حال آورد. باید جنگل و دریا ،آیینه شود تا بسراید.به نظر می رسد در خاک سبز شمال زیستن او را وا می دارد تا از واژه هایی این چنینی استفاده کند :
عروسی آفتاب- دستمالی از باران شمال- بوی شالی-موسیقی باران شمال /ص۳۷.
که همچون باران طبیعت دل را زنده کند
اگربگوییم بسیاری از حقایق دوران دفاع مقدس درلابه لای سطور به جا مانده از شهدا و رزمندگان نهفته است، اغراق نکرده ایم .نوشتن از شهدا و مردانی از این دست که شاعر در نوشته های خود دل در گرو آنها نهاده با نوشتن و تفکر در وضعیت عادی، بسیار متفاوت است .نمی توان تصور کرد قلم در این برهه از زمان نا سپاس بنویسد- به یقین هرانسانی در چنین موقعیتی صرفا به نگارش باورهای عمیق و آخرین یافته های خود از هستی و انسان شناسی خواهد پرداخت .
شما وصیت نامه شهیدی را بخوانید و تأمل کنید که چقدر بی ریا وصادقانه قلم زده است؟ مرگ را چگونه می بیند؟ وچگونه از تعلقات دنیا به آسانی گذشته است؟ همانانی که امروز مسافرهفت آسمانند ! شقایق سیرتانی چون « حسین املاکی» که شاعر در نگاه او بارید :
هرکس لایق نمی شود
با طعم نیلوفران عاشق
وپا به پای یاس
تا خدا برود
لایق بودید
با بوسه ای برخاک
ودستی بر آتش
درباغی از شقایق خوابیدید
وسوار بر ابر
امروز مسافر هفت آسمانید
ما هرچه باریدیم
نشد
که نشد
کسی می تواند از خاک قدسی شلمچه بگوید که پنجره روشن بهشت را از شلمچه بازکند وصدای« امن یجیب »درآمده از گلوی سوزان بچه های کربلای چهار را بشنود بی قراری بچه هارا پشت خاکریز«دوعیجی» درکربلای پنج از یاد نبرد ! در سه راهی شهادت نیز پشت کانالهای از بغض خمیده بنشیند و با پیشانی بند شقایق و چفیه با عطر بهارنارنج بردارد و بنویسد که :
همین دیروز شلمچه بودم
هنوز بوی تو دارد
تویی که نیامدی
وفصلی دیگر
«اسماعیل»
دلتنگ شلمچه ام
ساکت را ببند
خلوت نشینی می چسبد !
در شعرش پلاک و پیشانی می شود نماد!
پلاک و پیشانی در شعرش نمادمردی و مردانگی است همچون؛ زیتون که نماد صلح است . محمدی پور در فصل «امید» از پیشانی بهار از شلمچه ومجنون راهی به سوی «کفرقاسم» باز می کند تا زبان آشنای خود را با فریاد کودکانه فرزندان الخلیل و غزه پیوند دهد ؛ به آنان بگوید برای اهالی شلمچه آواز زیتون شروه خوانی می شود تا به کودکان مظلوم وعده روشنی سپیده ها را بدهد و طعم شیرین عاشقی را بچشند.
نگاه شاعر حسی است که این دو نقطه را به هم متصل می کند ایران - فلسطین
چون شاعر ادبیات پایداری مرز نمی شناسد هرجا طلبی باشد پایداری را معنا می بخشد. وصدای زینب که «مارایت الا جمیلا ! »
پیشانی بهار آرزوی بوسه بر شقایقی بوده که با ۱۸ بهار ،خط عشق را رقم زد و شاعر در ملتقای آرزوی مادر در جاده های سبز شمالی به انتظار می نشیند که :
ای پرستوی آفتاب
درنگ
پیشانی بهار دیدنی است
فرامرز محمدی پور با «بهشت همین جا بود» خواست تا لحظه های دلتنگی خود را در کنار ساحل همگام با آواز دریا با «همسایه بلند سپیدار» بسراید و« در کنار چشم خدا » پهلو زند و با اشاره حضرت دوست «انگشتری انگشت پنجم» را به تصویر کشد و بگوید حقیقت عشق زنده است و عاشق،بلند همت ! و باز هم بگوید که : امروز«دلم را بخشیدم به دریا» تا شرمنده برادرانم نباشم آن گاه که بر بال ملائک فریادشان آمد : آهای زمینیان«صدای ما را از بهشت می شنوید!»
محمدی پور در فراق برادرشهیدش فریبرز«پیشانی بهار»را تقدیم پرنده عاشقی کرد که آسمانی شد. او رملهای داغ جنوب و سنگلاخهای سرد غرب را شاهد گرفت تا در کوچه های بی ستاره سرگردان نماند واینک :
می خواهم با قنوت پرواز کنم و با سجود،همسایه دیوار به دیوار خدا شوم تا رکعتی دیگر با رکوع به آسمان برسم، می خواهم در لحظه های دلتنگ شلمچه قدم بزنم.
در کنار فریاد های بی صدا ی کودکان حلبچه و سردشت ،صدای اعتراض مظلومانی باشم که اجازه ی سخن به آنان داده نشد و تاریخ در انتظار قضاوت نشسته است ؛ دلتنگ لحظات عاشقانه دریغ اشک و آه است و باز «پیشانی بهار» که :
لبخند
لبخند
لبخند
مثل همیشه
پیشانی ات نبود
ببوسم
به چشمم آمد
تن پوشی از گل
گلویت را بوسیدم
شعری شد
اسماعیل یکتایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست