یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

به من آن که بدی آموخت, تو بودی


به من آن که بدی آموخت, تو بودی

دکتر حکیم شوشتری و دکتر طالقانی می گویند سخت گیری بیش از حد والدین, اخلاق و آینده بچه ها را تباه می کند

برای بسیاری از ما پدرومادرها، پذیرفتن اینکه گاهی رفتار مناسبی با کودکان‌مان نداریم، سخت است؛ اما بیایید برای یک لحظه هم که شده، به برخی از مهارت‌ها و روش‌های تربیتی که به کار می‌بریم، شک کنیم...

یک تربیت موفق، مستلزم استفاده از اکثریت امکانات، از جمله تجربه‌های دیگران، مطالعه کتاب‌های مختلف و مشاوره با متخصصان امر است. اگر قرار باشد ما مستبدانه بر رفتارهای خود پافشاری و بر سخت‌گیری خود اصرار کنیم، نه تنها در مدتی طولانی اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهیم و از عملکردمان ناراضی می‌شویم، بلکه ضررهای زیادی به کودکان خود وارد می‌کنیم و آنها را می‌آزاریم.

قصه زندگی کودکانی که مورد آزار واقع شده‌اند بسیار تلخ و تکان‌دهنده و متاسفانه آمار کودک‌آزاری در ایران و جهان هم رقم بالا و قابل‌توجهی است. این هفته «داستان زندگیِ» دُرسا کوچولو را از زبان مادرش می‌شنویم و می‌خوانیم و کارشناسان درباره پیامدهای رفتارهای غلط پدر درسا با او و مادرش صحبت می‌کنند. چنین سخت‌گیری‌هایی که از سوی والدین و عموما پدرها صورت می‌گیرد، نتیجه‌ای جز آزار روح و جسم کودکان و تباه کردن زندگی آینده آنها ندارد.

شاید لازم باشد باز هم یادآوری کنیم که وقتی تصمیم می‌گیرید صاحب فرزندی شوید، یعنی مسوولیت بلندمدت و سنگین تربیت او را پذیرفته‌اید. در تربیت کودک مانند هر کار دیگری با مشکلاتی روبه‌رو خواهید شد و اگر برای حل این مشکلات بر مهارت‌های خود بیفزایید، با گذشت زمان و کسب تجربه، اعتمادبه‌نفستان افزایش می‌یابد و از سردرگمی‌ رها می‌شوید.

در «داستان زندگی» این هفته، دکتر میترا حکیم‌شوشتری، فوق‌تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوان و دکتر نرگس طالقانی، مشاور خانواده، درباره زندگی درسا و کودکانی مانند او ابراز نگرانی کرده‌اند و راهنمایی‌هایی داشته‌اند که می‌خوانید.

«... همین الان که دارم برای شما نامه می‌نویسم، دُرسا، دختر کوچولوی ۶ ساله‌ام با گریه و هق‌هق خوابش برده. پدرش علاوه بر من،‌ او را هم به باد کتک گرفته؛ چون نمی‌دانستیم لنگه گوشواره طلای دُرسا کجا و چطور از گوشش درآمده و گم شده است! همسرم عصبی و پرخاشگر است و بابت هر موضوعی به من و دخترم پرخاش می‌کند. خودتان می‌دانید که دختربچه‌ها چقدر عاشق پوشیدن لباس‌های رنگی، دامن‌های چین‌دار یا لاک زدن و تزیین موهایشان هستند اما او دخترم را از هر کاری که دوست دارد، منع می‌کند. چند هفته پیش می‌خواستم برای دخترم لاک بزنم اما او با ترس از اینکه مبادا پدرش ناخن‌های او را از ته بکشد، گفت این لاک‌ها را نگه می‌دارد و هر وقت بزرگ شد لاک می‌زند! دلم می‌خواست با همسرم برخورد کنم که چرا دُرسا را تهدید کرده که ناخن‌هایش را از ته می‌کشد اما نتوانستم؛ چون واقعا از این داد و بیداد‌ها و کتک خوردن‌های گاه و بیگاه خسته شده‌ام. به من بگویید چه کنم؟! طفلک دخترم می‌ترسد النگو یا گوشواره‌ای برایش بیندازم و صد بار آنها را چک می‌کند تا مبادا گم شده باشند...» (بخشی از نامه مادر درسا)

● نظر روان‌‌پزشک

دکتر میترا حکیم‌شوشتری

روان‌پزشک کودک و نوجوان

▪ رفتار مستبدانه جواب نمی‌دهد

ما والدین را به ۳ گروه طبقه‌بندی می‌کنیم؛ یک گروه والدینی که هیچ حد و مرزی برای آنها در نظر نمی‌گیرند، هیچ قاعده و قانونی برایشان نمی‌گذارند و به بچه‌هایشان اجازه می‌دهند هر کاری خواستند بکنند. این والدین که از آن طرف بام افتاده‌اند، باعث می‌شوند بچه‌هایشان به بزرگسالانی تبدیل شوند که هرگز خوشحال و خوشبخت نیستند و عدم پذیرش قانون و بی‌بندوباری در زندگی‌شان موج می‌زند.

گروه دیگر والدین، آنهایی هستند که روش تربیتی‌شان مستبدانه است و به هر روشی که خود صلاح می‌دانند و با تهدید و اعمال فشارهای آنچنانی و دور از انصاف سعی می‌کنند بچه‌ها را در چارچوب قانون‌های خود ساخته‌شان حفظ کنند. این والدین با چنین شیوه مستبدانه و غلطی، باعث می‌شوند انواع و اقسام رفتارهای غلط در بچه‌هایشان شکل بگیرد. البته شاید والدین مستبد بتوانند با اعمال فشار آنها را از آنچه انجام ‌داده‌اند به ظاهر منع کنند اما این بچه‌ها نسبت به والد سخت‌گیر خود حس ناخوشایندی دارند و رابطه‌شان با او مخدوش است. این بچه‌ها با تمام نیرو می‌کوشند از حس گناه و برچسب‌هایی که پدر یا مادر به شخصیت‌شان می‌زنند، فرار کنند. ترس و اضطراب درونی و دیگر مشکلات و بیماری‌های روانی اختلالات شخصیتی از مشکلاتی است که سرنوشت و آینده چنین کودکانی را متاثر می‌کند.

در مورد درسا که یک دختربچه خردسال است چند مساله باید بررسی شود؛ اول، موضوع کتک خوردن و آزار جسمی او است که در جای خود به اندازه کافی صدمات جدی به او وارد می‌کند اما علاوه بر آن، کتک خوردن مادرش و اینکه او شاهد قربانی شدن مادر است تبعات بسیار بدی دارد. دخترانی که شاهد خشونت خانگی علیه مادر خود هستند، معمولا در آینده به راحتی نقش یک قربانی را می‌پذیرند و گویا خود را مستحق این نقش می‌دانند. پسرانی که شاهد کتک خوردن مادر خود بوده‌اند نیز در آینده با احتمال بالاتری مرتکب آزار همسر و فرزند خود می‌شوند.

پدر درسا در واقع با این رفتار نامناسب نقش قربانی را به دخترش تقدیم می‌کند و از پیش برای او تعیین می‌کند که در آینده با اعتمادبه‌نفس ضعیف وارد جامعه شود. او با کتک زدن درسا در واقع ترس و اضطراب زیادی را درون کودک‌اش ایجاد می‌کند که در آینده بسیار برای زندگی یک دختر جوان آسیب‌زا خواهد شد. می‌خواهم این نکته را از پدر درسا بپرسم که اگر از نظر اقتصادی واقعا برای شما خرید یک گوشواره طلا تا این حد سخت است که حاضر می‌شوید چنین رفتاری داشته باشید، چرا آن را تهیه می‌کنید؟ اگر هم چنین نیست و قصد شما آموزش نگهداری اصولی و احترام به وسایل است، صد البته لازم است او را کمک کنید تا با آزادی عمل بیشتری نگهداری از وسایل‌اش را یاد بگیرد. شما باید همه چیز را به کودکتان بیاموزید و اشتباه‌های او را بپذیرید و با مهربانی در جهت رفع آنها یاری‌اش کنید؛ نه اینکه برایش چنین مخمصه‌ای بسازید. شما اضطراب او را می‌افزایید و حتما می‌دانید که وقتی ما اضطراب داشته باشیم فراموشکار می‌شویم و قدرت تفکر و عملکردمان کمتر می‌شود و دست‌وپا چلفتی می‌شویم. آیا شما همین را می‌خواهید؟! قطعا هدف شما آزار دختر کوچولوی‌تان نیست. شما روش اشتباهی را در پیش گرفته‌اید که حاصل آن درست در نقطه مقابل خواسته‌هایتان خواهد بود. یعنی با این رفتارهای نامناسب شما، درسا کمتر می‌تواند در اجرای قوانین موفق شود. در بخشی از نامه این مادر اشاره شده بود که همسرم مذهبی است و می‌گوید دلش می‌خواهد دخترشان به اصول مذهبی معتقد شود و دلیل سخت‌گیری‌هایش همین است.

به‌عنوان یک نکته مهم و اساسی می‌خواهم تاکید کنم که اگر می‌خواهیم فرزندان‌مان را با مفاهیم مذهبی یا هر آنچه جزو ارزش‌های اعتقادی یا خانوادگی‌مان است، آشنا کنیم و او را به پذیرش این ارزش‌ها متمایل کنیم باید با نشان دادن خوبی‌ها و زیبایی‌های آن موضوع به خواسته‌مان برسیم. در مورد مذهب و قوانین اسلامی اتفاقا هرگز دین ما پوشیدن رنگ‌های شاد و زیباسازی افراد و محیط زندگی‌شان را منع نمی‌کند. جالب توجه این پدر آنکه حتی دین ما استفاده از رنگ سیاه را مکروه می‌داند یا اسلام خانم‌ها را از زیورآلات و وسایل آرایشی منع نکرده است. بنابراین آراسته بودن در محیط خانه چه برای همسر شما و چه دخترتان باید از جانب شما مورد تشویق قرار گیرد. آنها باید اجازه داشته باشند هر لباسی را که می‌خواهند در محیط خانه بپوشند و خود را برای شما که محرم و نزدیک‌ترین مرد زندگی‌شان هستید، بیارایند. شما نیز باید در برابر آنها این‌طور باشید و با زیباتر کردن سر و وضع ظاهری خود این حس خوب که به همسر خود توجه دارید را به او بدهید. به‌ویژه در مورد خردسالان نباید محدودیتی در این زمینه برایشان قایل شد، چون اگر این محدودیت و ممنوعیت را به آنها بدهید به او می‌فهمانید که چنین لباس‌ها یا وسایلی معنای خاص جنسی دارد یا با این کارها جلب توجه می‌کند که قرار دادن این حس در او با این رفتار ناخواسته و نسنجیده درست نیست. یکی از مظاهر اصلی کودک‌آزاری که باید واقعا مورد توجه خانواده‌ها و جامعه قرار گیرد و با آن برخورد شود همین رفتارهاست. اینکه پدر، کودک خردسالش را تهدید می‌کند اگر لاک بزند ناخن او را می‌کشد بارها از کتک زدن بدتر است. نمونه کودک‌آزاری از این واضح‌تر چه می‌تواند باشد؟! فقط می‌توان تاسف خورد. به هر حال گاهی اوقات همسران بدون آنکه راجع به سلامت روان یکدیگر مطمئن شوند و به این یقین برسند آیا آمادگی لازم برای پدر و مادر شدن را دارند، فرزندانی را به دنیا می‌آورند و رنج زندگی با والدین مبتلا به بیماری‌های روانی را به آنها تحمیل می‌کنند.

چند توصیه هم به مادر دُرسا دارم. در این شرایطی که شما با آن مواجه‌اید، لازم است به سرعت با یک کارشناس مشاوره کنید اما به عنوان چند نکته کلیدی، مطالبی را مطرح می‌کنم که شاید راهگشا باشد:

لازم است با رفتارهای مناسب خود به گونه‌ای عمل کنید که درسا تصویر بدی از پدرش در ذهن خویش نسازد. به اینکه آیا همسر شما از سلامت روانی برخوردار است یا نه و اینکه آیا او چنین حقی را دارد که دخترتان را بیازارد یا شما را کتک بزند کاری نداریم. بررسی این موضوع و طی پروسه درمانی آن یا رفع مشکل‌های بین شما و همسرتان مطلبی جداگانه است. اما درسا اگر تصویر بدی از پدرش در ذهن خود بسازد دیگر حس اعتماد به پدر را از دست می‌دهد. به‌علاوه از آنجا که هر کسی بر اساس والد جنس مخالف خود همسر آینده‌اش را انتخاب می‌کند اگر او اعتماد به پدر را از دست دهد نمی‌تواند در انتخاب همسر موفق عمل کند یا مرد زندگی‌اش را دوست داشته باشد. باید به درسا بگویید: «بابا خیلی دوستت دارد اما بلد نیست این را به تو نشان دهد.» یا «بعضی‌ها نمی‌توانند عصبانیت خود را کنترل کنند. مثل بابات و این خیلی بد است که آدم نتواند عصبانیت را کنترل کند.» یادتان باشد بارها تاکید کنید با وجود اینکه تو را دوست دارد به دلیل یکجور مریضی که آدم را عصبی می‌کند تو را می‌زند وگرنه هیچ بابایی نیست که دخترش را دوست نداشته باشد.

بعید به‌نظر می‌رسد که به راحتی بتوانید همسرتان را نزد روان‌پزشک ببرید چون مبتلا به پرخاشگری و چنین رفتارهای بیمارگونه‌ای است. اما باید به پدر درسا بفهمانید تبعات این رفتارش چیست. به‌عنوان نمونه، دور شدن کودک از او، کم شدن حس اعتماد به نفس کودک، ایجاد ترس و اضطراب و حس اینکه برای پدر دوست داشتنی نیست و خواسته‌های او با پدرش یکسان نیستند. مادر و پدر باید سعی کنند از دریچه دید کودک به مسایل نگاه کنند. پدر درسا باید از نگاه یک دختر ۵، ۶ ساله‌ای که در سال ۲۰۱۰ زندگی می‌کند به همه چیز بنگرد. آن وقت است که می‌بیند درسا خواسته‌ای فوق‌العاده ندارد و خواسته‌های او کاملا معمولی است.

گاهی اوقات برای خانواده‌هایی که گارد می‌گیرند و تمایلی ندارند که به روان‌پزشک مراجعه کنند تا به مشکل کودکشان رسیدگی شود، از طریق مهدکودک یا مدرسه وارد می‌شویم. آنها می‌توانند از والدین کودک بخواهند برای بررسی مشکل اضطرابی، او را نزد روان‌پزشک ببرند و سپس مطرح می‌کنیم مشکل در خانواده است نه در کودک. اگر درسا مهدکودک می‌رود این مساله می‌تواند ترفند خوبی باشد.

به پدر درسا توصیه کنید اگر او می‌خواهد رفتاری در درسا شکل بگیرد باید با پیامدی خوشایند همراهش کند، نه با کتک زدن: «من دوست دارم بیرون از خانه شلوار بپوشی، نه دامن؛ و اگر این‌طور عمل کنی، برایت جایزه می‌خرم.» به او بگویید کارشناسان می‌گویند اگر لااقل در خانه ‌آزادی‌هایی به او ندهد، درسا به دختری تبدیل می‌شود که مخفی‌کاری، دورویی و عدم صداقت را یاد می‌گیرد. اگر شما برای نهادینه کردن ارزش‌های مذهبی در دخترتان تلاش می‌کنید حتما برایتان مهم است که این ارزش‌ها مثل ارزش‌هایی چون صداقت و راستی، مهربانی، عدالت و هزاران ارزش دیگر را در کودکتان ایجاد کنید. اگر چنین است، بدانید که با سخت‌گیری‌ها و رفتارهای مستبدانه قطعا نمی‌توانید به آنچه می‌خواهید برسید. دخترانی که با پوششی مطلوب از خانه خارج می‌شوند اما در جامعه، پوششی نامناسب یا مخالف نظر خانواده خود دارند و دوباره موقع برگشت به خانه، چهره عوض می‌کنند؛ حاصل همین طرز تربیت و برخوردهای غلط و سخت‌گیری‌های نابه‌جا هستند. آیا شما می‌خواهید دُرسا هم یکی از آنها باشد؟ آیا می‌خواهید آنقدر از شما دور شود که وقتی زندگی‌اش را به تباهی کشاندید، از خواب غفلت بیدار شوید؟ شاید مطرح کردن این صحبت‌ها با پدر درسا در شرایط مناسب کمکتان کند.

تحقیقات ثابت کرده سخت‌گیری زیاد والدین می‌تواند موجب شکل‌گیری اختلال شخصیت وسواس در افراد شود. اگر رفتار والدین طوری باشد که حس گناه در بچه ایجاد شود، برای فرار از این حس در دام اختلال شخصیت وسواسی می‌افتد.

● نظر روان‌‌شناس

دکتر نرگس طالقانی

دکترای مشاوره

▪ چه حدی از سخت‌گیری معقول است؟

هرچه باید و نبایدهای بی‌منطق در خانه بیشتر شود، مقاومت و پنهان‌کاری فرزندان هم بالاتر می‌رود. به‌طور کلی، محدودیت بیش از اندازه و خارج از حد استاندارد برای هر فردی ـ چه بچه و چه بزرگ ـ‌ نوعی مقاومت ایجاد می‌کند. این طبیعت بشر است که برای برداشتن موانع سر راهش، بیشتر کنجکاو می‌شود و تلاش مضاعف‌تری هم می‌کند. وقتی که والدین به طور دایمی و برای هر مساله کوچکی به فرزندشان امر و نهی می‌کنند، او بیشتر تحریک به انجام دادن و تجربه کردن آن کار می‌شود و درنهایت این «بکن و نکن‌ها»، باعث سرکشی و طغیان بچه‌ها در برابر والدین‌شان خواهد شد. بهترین کار برای پیشگیری از طغیان فرزندان و درک مسایل و مشکلات مربوط به آنها این است که والدین از ابتدا شیوه تربیتی درستی را انتخاب و به‌گونه‌ای با فرزند خود رفتار کنند که او آنها را مانند یک دوست صمیمی بداند و همیشه راستی و صداقت را در کارها و رفتارش نسبت به والدین خود رعایت کند. وقتی بچه‌‌ها کوچکند باید تدابیری اتخاذ کنیم که در نوجوانی با مشکلی مواجه نشویم.

نوجوانان معمولا در سنین بلوغ، از والدین خود فاصله می‌گیرند. این سن در دختران بین ۱۱ تا ۱۳ سال و در پسران بین ۱۳ تا ۱۶ سال است و از نظر روان‌شناسی، این فاصله نسل بسیار طبیعی است. در این دوران، معمولا نوجوان‌ها فکر می‌کنند که والدین‌شان آنها را درک نمی‌کنند و به همین خاطر مقاومت‌شان را در برابر رفتار و نصایح والدین، ۱۰ برابر می‌کنند. شما باید بدانید که این افکار و رفتار به خاطر ترشح برخی هورمون‌ها در این دوره خاص از رشد است و خیلی هم تقصیر خود بچه‌ها نیست. آنها در این سن به شدت کنجکاو می‌شوند و دوست دارند که مدام با جمع‌های دوستانه بگردند و مانند دوستان‌شان حرف بزنند، رفتار کنند یا لباس بپوشند و اگر هم والدین در مقابل این رفتار اعتراضی کنند، ناراحت می‌شوند. تا اینجای بحث به این نتیجه رسیدیم که نوجوانی، دوران سرکشی است و اگر والدین، از ابتدا و در دوران کودکی با فرزند خود رفیق و صمیمی نشده باشند باید این دوران را به سختی بگذرانند.

حالا مساله این است که اصلا سخت‌گیری والدین نسبت به فرزندان تا چه حد طبیعی و معقول است؟

در پاسخ به این پرسش باید بگویم که پدر و مادر نباید مقررات و اعتقادات خود را به خاطر فرزندشان کنار بگذارند اما نباید بچه‌ها را هم آنقدر محدود کنند که کار آنها به سرکشی و شکستن حریم بین والد و فرزند بکشد. هرچه باید و نبایدهای بدون منطق در خانه بیشتر شود، مقاومت و پنهان‌کاری فرزندان هم بالاتر می‌رود. پس والدین و به‌خصوص پدرانی که بیش از اندازه و به طرزی بیمارگونه فرزندان خود را از انجام دادن خیلی از کارها منع می‌کنند، باید به یک مشاور مراجعه کرده و رفتارشان را اصلاح کنند. متاسفانه، معمولا والدین دوست ندارند قبول کنند که آنها هم ممکن است اشتباه کنند و گاهی حق با فرزندشان باشد، به همین خاطر بهتر است اطرافیان آن نوجوان، به عنوان نمونه مادر، از پدر بخواهد که به روان‌شناس مراجعه کند تا بداند بهترین نوع رفتار با فرزند سرکش و نافرمان‌اش چیست! از طرفی فرزندانی هم که زیاد تحت سختگیری یکی از والدین قرار می‌‌گیرند باید پیش یک مشاور بروند تا متوجه شوند که چقدر از مشکلات تقصیر خودشان است و چقدر تقصیر والدین تا این‌طوری، بهترین راه مسالمت و کنار آمدن با رفتار پدر یا مادر خود را بفهمند. یکی از مسایلی که در خانواده‌ای که پدر بیش از اندازه به بچه‌ها سخت‌ می‌گیرد، وجود دارد این است که معمولا مادر، برخی آزادی‌های پنهانی به فرزندان خود، مخصوصا فرزندان دختر، می‌دهد تا جنجال به پا خاسته در خانه به‌صورت موقت از بین ببرد. این کار، کار بسیار نادرستی است و ممکن است تنها برای مدت زمان کوتاهی جواب بدهد و در درازمدت نه تنها رابطه‌ها را بهتر نمی‌کند، بلکه منجر به جبهه گرفتن بیشتر بچه‌ها نسبت به پدرشان می‌شود.

شما باید به عنوان یک مادر، راه صحیح اعتماد کردن و کنار آمدن با رفتار پدر را به فرزندتان بیاموزید و همسرتان را هم نسبت به خطاهایش آگاه کنید، نه اینکه با پنهان‌کاری باعث شوید که رابطه پدر و فرزندی در خانه‌تان روز به روز کم‌رنگ‌تر شود. پس، نقش مادران در ایجاد صلح و آرامش در خانه و متقاعد کردن پدر به اینکه برخی از سخت‌گیری‌های او بیش از اندازه و مخرب است، بسیار مهم است. اما همین مادر باید با فرزندش هم صحبت کند و به او بیاموزد که پدرش، دشمن او نیست و بنابراین او باید بدون جبهه گرفتن با پدر خود صحبت کند. با تمام این تفاسیر، والدینی هستند که دوست دارند خانه‌شان قانون و مقررات خاص خود را داشته باشد و همه هم از آنها پیروی کنند، مثلا اینکه سر ساعت خاصی تمام اعضای خانواده در منزل باشند، بخوابند یا پوشش مناسبی داشته باشند. بنده به این گروه از والدین می‌گویم که فراموش نکنید بهترین راه برای بهبود ارتباط والدین با فرزندان، تنها عشق و محبت و صداقت است و اگر والدین بیش از اندازه به فرزندانشان سخت بگیرند، فقط باعث می‌شوند که آنها در هر سن و جنسی که باشند به سمت انواع انحراف‌ها گرایش پیدا کنند و روز به روز فاصله‌شان از آنها بیشتر شود و به سمت انزوا و افسردگی بروند.

الهه رضائیان