چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
گوته و تاثیر پذیری از حافظ
![گوته و تاثیر پذیری از حافظ](/web/imgs/16/147/kio4y1.jpeg)
حافظ، نمادی از اندیشه و هویت اسلامی و ایرانی است.
او لسانالغیب است و علاوه بر رابطه وثیق و عمیق با قرآن كریم و ادراكات وحیانیاش، درك و احساس او بهگونهای است كه غیب وجود مردم و فرهنگ ایرانی در او ظهور پیدا كرده است. او مراد نادیدنی مردم ایران است و هر ایرانی، بخش نامشكوفی از حافظهٔ فرهنگی خود را در آن كشف میكند. چه كسی فكرش را میكرد كه «حافظ» كه در نیمه راه اولین سفرش حتی نرسیده به ولایت همجوار استان فارس؛ یعنی «یزد»، از ادامه سفر باز ماند و وحشتزده و هراسان به سوی كاشانه خود بازگشت، روزگاری آنچنان جهانی شود كه شیفتگی بسیاری از نخبگان جهان و از جمله «گوته» آلمانی را برانگیزد.
«دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سلیمان بروم»
سالها پیش، وقتی «باد صبا» از شرق میوزید و بوی خوشی را در فضای لامتناهی پراكنده میساخت، «ولفگانگ فن گوته» در سرزمین سبز «آب مقدس» (شهر وایمار نشسته بود و به سوی مشرق عالم و به منظره پر رمز و راز طلوع خورشید شرق خیره مانده بود. معلوم نیست بر آن پیرمرد هفتاد و چند ساله چهها گذشت كه شیدای شنیدن «سخن آشنا» از زبان دلنشین «دیار آشنا»ای شد كه نه هموطنش بود و نه همزبانش. اما سخن او پس پنج قرن، هنوز آشنا و تازه مینمود.
«بوی خوش تو هر كه ز باد صبا شنید
از یار آشنا، سخن آشنا شنید»
پانصد سال پیش از آنكه «گوته» نوای دلنشین حافظ را بشنود، آن مرد شوریده حال در شیراز میزیست و برای «برافشاندن گل» و «در انداختن طرحی نو» به تمامیت جهانیان همفكر خود چشم دوخته بود. حافظ نیك میدانست كه نمیتواند بدون یاری همدلانه مردم بلاد دیگر «سقف فلك» را بشكافد و طرحی نو دراندازد. او دانسته بود كه «لشگر غم» را، جز با مدد «همدلی» نمیتوان از بنیاد برانداخت.
«اگر غم لشگر انگیزد كه خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم».
حافظ در پی جهانی آكنده از تفاهم و همدلی بود و بارها از كجفهمیهای زمانه خود نالیده بود و روز خرم و خوبی را آرزو میكرد كه از این منزل ویران ـ جهان سرشار از سوءتفاهمها و دشمنیها ـ به سوی غایت «جانانهاش» رود. آنچنان كه با دلتنگی و به كنایه سروده بود.
«سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ كه تا خود را به ملك دیگر اندازیم»
برای جهانی شدن ایدهٔ «در انداختن طرحی نو» حافظ اندیشه میكرد كه باید به سفر بپردازد. سفر حافظ، ناگفته پیداست كه سفری است به منظومه بیمرز انسانهایی كه باید دست در دست همدیگر میدادند و سقف فلك را با طرحی نو میشكافتند. اما حافظ در دومین تجربه سفر جغرافیایی خود نیز، حتی تا نیمه راه بغداد دوام نیاورد و وقتی دومین مسافرتش به «بلاد غریب» در نیمه راه، ناتمام ماند، از «مهیمن» بزرگوار خویش خواست تا او را به رفیقانش باز گرداند.
«من از دیار حبیبام نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم»
بدین ترتیب آن شوریده حال، به شیراز بازگشت و در دیار «حبیب» گوشه عزلت اختیار نمود و از آن پس، به جای آنكه همچون «سعدی» به جهانگردی بپردازد، «جهان» را به خانه آورد. او به جای سفر به طول جغرافیای جهان، به سفر بزرگی در عرض انسانی و بشری همت گماشت. سفری كه پس از سالها و قرنها، هنوز ادامه دارد و همواره قلب و جان آدمیان شیفته را درمینوردد و با آنان همآوایی میكند.حافظ در زمان خویش، بذری كاشت و فارغ از اینكه آن بذر، كی «بر» دهد، به آینده چشم دوخت.
«تا درخت دوستی كی بر دهد
حالیا رفتیم و بذری كاشتیم»
پانصد سال از روزگار «حافظ» گذشت تا بالاخره «گوته» مانند معدودی دیگر از اندیشمندان پیش از خود، او را كشف كرد و دریافت كه گنج بزرگی را پیدا كرده است. «گوته» ۷۵ ساله بود كه تنها متن ترجمه شده «دیوان حافظ» را دید و آن را با اشتیاق مطالعه كرد. دیوان حافظ را «جوزف فون هامریور گشتال» در سال ۱۸۱۴ به آلمانی ترجمه كرد و موجب بزرگترین اتفاق در علم ادبیات مقایسهای گردید.همانطور كه اشاره گردید آشنایی گوته با حافظ در سال ۱۸۱۴؛ یعنی در ۷۵ سالگی و از راه ترجمه خاورشناس اتریشی «فون هامریور گشتال» صورت گرفت. مطالعه همین برگردان نه چندان دقیق و كامل از غزلیات حافظ، آنچنان شور و شوقی در دل گوته سالخورده بهوجود آورد كه او را بر آن داشت تا اشعاری به شیوهٔ این شاعر سترگ و ژرفاندیش بسراید؛ شاعری كه گوته، جوهر شعر شرقی را در وجود او میبیند.اشعار موجود در «حافظنامه»؛ یعنی بخش دوم از دوازده بخش منظوم «دیوان شرقی ـ غربی» نشاندهنده آن است كه گوته چهسان شیفته حافظ بود و چه اندازه برای این شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل میشد. گوته در آئینه جمال حافظ تصویر خویش را بهوضوح مشاهده میكند. در عالم خیال، این احساس به گوته دست میدهد كه زمانی در وجود حافظ زندگی میكرده است.از این رو همانگونه كه در برگردان شعر «بیكرانه» مشاهده مینماییم، حافظ را همزاد خویش مینامد:
«تو بزرگی؛ چه، تو را نقطه پایانی نیست
بیسرآغازی نیز، قرعه فال به نام تو زدند.
شعر تو دوار است، همچنان ستاره سیارست،
مطلع و مقطع آن یكسان است
و آنچه در فاصله این دو همی هست عیان
عین آناست كه در اول و در پایان است
تو همان چشمه شعری كه رواناست از آن
نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج
و لبانت هر دم هوس بوسه دلدار كند.
غزلی دلكش از سینه تو میتراود بیرون
و گلویت كه عطشناك، مدام جرعهای میطلبد.
و دلی داری نیك كه پراكنده كند مهر وصفا
گو جهان یكسره ویران گردد.
حافظا با تو و تنها با تو
خواهم اكنون به رقابت خیزم،
شادی و رنج از آن ما باد،
این دو همزاد و شریك
عشقورزی و بادهنوشی نیز
فخر من باد و هستی من باد
اینك ای شعر بهپا كن شرری!
گشت ایام ندارد اثری، هر زمان تازهتری»۱
ویژگی دوم از این هم فراتر میرود. گوته نه تنها در آئینه جمال حافظ تصویر خویش را میبیند، بلكه در شعر و شاعری نیز، او را مرشد و مرادی میداند كه مایل است با وی به رقابت برخیزد. به این ترتیب میتوان حافظ را سرمشق گوته برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی به حساب آورد. گرچه گوته سالخورده در شعر حافظ به دیده یك سرمشق و غنابخش مینگرد، لیكن در انتخاب سبك دیوان بهگونهای معكوس عمل میكند؛ چون آنچه گوته از ماهیت سبك شعر حافظ برداشت میكند، با ذهنیت هنری او ـ این پرورش یافته مغرب زمین و مكتب كلاسیك ـ در تضاد است، آن را نوعی «بیسبكی» میانگارد. گوته بر اساس این پندار در بخش «یادداشتها و توضیحات» مینویسد: «این شیوهای است كه بیمحابا والاترین و فرومایهترین تصاویر را در هم میآمیزد و برای آنكه تأثیرات شگرفی بیافریند، ناهمگونیها را در كنار یكدیگر میچیند، ما را در یك چشم بههم زدن از این جهان خاكی به آسمانها پرواز میدهد و از آنجا به این خاكدان برمیگرداند و برعكس۲» بنابراین آنچه گوته بهعنوان سرمشق برای اشعار دیوان انتخاب میكند، تصویر متضادی است از دنیای شعری خود او و درست همین امر تأثیری دگرگونكننده بر وی میگذارد و درواقع از این كلاسیست بزرگ یك رمانتیسیت بزرگ میسازد. این خصوصیت سوم ما را به ویژگی دیگری راهبری میكند. گوته پس از آشنایی با این تصویر متضاد، به آنچه حافظ آموخته است، قناعت نمیورزد، بلكه احساس میكند كه این چهرههای سهگانه؛ یعنی «همزاد»، «مراد» و «رقیب» او را به مبارزه میطلبند و این مبارزهجویی قدرت خلاقه او را بیدار میكند و وی را بر آن میدارد كه بكوشد تا به دنیای خیالانگیز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضای ملكوتی «نغمههای شوق و سرور» بسراید.
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
ویزای تضمینی ایتالیا کانادا
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات مسعود پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم ایران جلیلی مناظره مناظره انتخاباتی دولت انتخابات ریاست جمهوری
هواشناسی تهران تب دنگی قتل سلامت پلیس وزارت بهداشت حوادث قوه قضاییه شهرداری تهران آموزش و پرورش خانواده
قیمت دلار قیمت طلا مسکن خودرو بازار خودرو قیمت سکه دولت سیزدهم قیمت خودرو بورس بازار سرمایه دلار حقوق بازنشستگان
تلویزیون سینما تئاتر تخت جمشید علیرضا قربانی کنسرت سینمای ایران سارا بهرامی رسانه ملی ماه محرم دفاع مقدس کتاب
ماهواره فناوری دانش بنیان کنکور ۱۴۰۳ وزیر علوم
رژیم صهیونیستی روسیه ترکیه غزه آمریکا جنگ غزه اسرائیل فلسطین دونالد ترامپ فرانسه جو بایدن چین
استقلال پرسپولیس فوتبال یورو 2024 سپاهان باشگاه پرسپولیس کریستیانو رونالدو باشگاه استقلال لیگ برتر ایران جام ملت های اروپا لیگ برتر نقل و انتقالات
هوش مصنوعی نمایشگاه الکامپ هواپیما اینستاگرام سامسونگ ایرانسل عیسی زارع پور اپل چشم فناوری اطلاعات
پارکینسون قهوه سرطان اضطراب کاهش وزن هندوانه افسردگی دیابت بارندگی مو