جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اوباما سناتور, اوباما رئیس جمهور


اوباما سناتور, اوباما رئیس جمهور

انتخابات باراک اوباما, نامزد حزب دموکرات, به ریاست جمهوری آمریکا به عنوان اولین رئیس جمهور سیاهپوست واقعه ای تاریخی بود که تا سال های سال از یاد نمی رود

انتخابات باراک اوباما، نامزد حزب دموکرات، به ریاست‌جمهوری آمریکا به عنوان اولین رئیس‌جمهور سیاهپوست واقعه‌ای تاریخی بود که تا سال‌های سال از یاد نمی‌رود. انتخاب اوباما در پی کارزاری بسیار طولانی (دو سال) ممکن شد که در طی آن اوبامایی که چهار سال پیش تازه به سنا آمده بود خود را به شخصیتی محبوب و جهانی بدل کرد و نهایتا با به پای صندوق کشاندن تاریخی و بی‌سابقه مردم، بر تخت ریاست‌جمهوری آمریکا تکیه زد. محبوبیت اوباما در سطح جهان احتمالا از اکثر رئیس‌جمهورهای قبلی این کشور بیشتر است. امروز در سراسر دنیا، از اروپا تا خاورمیانه، او را می‌شناسند و در این جهان بحران‌زده کالایی که می‌فروشد (امید و تغییر)‌ خریدار بسیار دارد. اما دولت اوباما، که پس از سال‌ها کنگره‌ای با اکثریت دموکرات در اختیار دارد، به واقع چگونه دولتی خواهد بود و دوران ریاست‌جمهوری او چگونه سال‌هایی از کار در خواهد آمد؟ واقعیت اینجاست که بعید است باراک اوباما هیچگونه نام «خوبی» از خود بر جای بگذارد؛ چه برای مردم کشورش و چه برای مردم جهان. محبوبیت او در حال حاضر به هیچ‌وجه عجیب نیست. او بلافاصله پس از کسی به قدرت می‌رسد که شاید منفورترین رئیس‌جمهور آمریکا در ۱۰۰ سال گذشته، درون و بیرون کشور، بود. جورج دبلیو بوش با جنگ‌های مصیبت‌بارش در افغانستان و عراق و سیاست‌های ثروتمندپرست داخلی‌اش پس از هشت سال در اوج عدم ‌محبوبیت بود و در چنین شرایطی وقتی کسی با ویژگی‌های بسیار خاص اوباما با شعار «تغییر» و «امید» به میدان می‌آید، عجیب نیست که مطاعش، بازاری پیدا کند.

● اوباما رئیس‌جمهور

اما اوبامای رئیس‌جمهور، اوبامایی بسیار متفاوت خواهد بود. او در زمان ورشکستگی عظیم ایدئولوژیک و فلسفی سرمایه‌داری بازار آزاد به ریاست‌جمهوری می‌رسد و هیچ پاسخی به این ورشکستگی ندارد. سقوط خیابانی که «دیوار» نام داشت (وال‌استریت) مشابه با اتفاقی است که ۲۰ سال پیش افتاد: سقوط «دیوار» واقعی در برلین. اگر سقوط دیوار برلین نشانی از ورشکستگی و بی‌افقی سرمایه‌داری دولتی مدل شوروی بود و به آن استحاله عظیم انجامید، سقوط وال‌استریت نیز نشانی از بی‌افقی سرمایه‌داری بازار آزاد است که ۲۰ سالی گوش جهان را کر کرده بود. اوباما در متن این شرایط چاره‌ای به جز حمله به وضع معیشت زندگی مردم ندارد و این بسیار متمایز از شعار «تغییر»ی است که با آن به میدان آمده بود. می‌توان گفت که وضع زندگی مردم آمریکا در زمان اوباما احتمالا حتی بدتر از زمان بوش دوم خواهد بود. اما در عرصه بین‌المللی چطور؟ در این عرصه می‌توان گفت که وضع اوباما حتی خراب‌تر است. اصولا در تمام تاریخ آمریکا دیده‌ایم که رئیس‌جمهوران «دموکرات» معمولا جنایتکارتر و افراطی‌تر از همتایان جمهوریخواه خود بوده‌اند. تنها یک مرور ذهنی کافی است:‌ رئیس‌جمهور دموکرات بمب اتم روی سر مردم بیگناه ژاپن ریخت (هری ترومن)، رئیس‌جمهور دموکرات به قصد اشغال به کوبا حمله کرد (جک کندی)، رئیس‌جمهور دموکرات در ویتنام قتل‌عام کرد (لیندون ب. جانسون)، رئیس‌جمهور دموکرات مجاهدین افغانستان را علم کرد (جیمی کارتر) و رئیس‌جمهور دموکرات یوگسلاوی را بمباران کرد (بیل کلینتون). دموکرات‌ها در عرصه سیاست خارجی به آن زنی می‌مانند که در لباس قضاوت از ترس اینکه ضعیف به نظر نیاید، حکم اعدام را امضا می‌کند! آنها برای اینکه خود را «فرمانده کل قوا»ی مناسبی نشان دهند از هیچ اقدامی کوتاهی نمی‌کنند و اوباما فی‌الحال اعلام کرده که نیروها را در افغانستان زیاد می‌کند؛ شاید در پاکستان جبهه‌ جدیدی بگشاید؛ حمایتش از اسرائیل را مستحکم‌تر می‌سازد و نمی‌گذارد اورشلیم (بیت‌المقدس) دوپاره شود. مردم جهان با اولین بمب‌هایی که به دست آقای اوباما روی سر مردم بیگناه خراب شود، جلوه «ستاره راک» بودن آقای اوباما را فراموش می‌کنند و به خود یادآوری می‌کنند که او بر صدر عظیم‌ترین ماشین آدمکشی جهان نشسته است.

● آینده آمریکا

اما آینده چه خواهد شد؟ حمید دباشی جایی نوشته بود: «بعضی مواقع فکر می‌کنم بدترین چیز آمریکا این است که همیشه می‌توان به آن امیدوار بود.» (رویای غیرصادقه، کارگزاران، صفحه پنج شماره ۴۹۱، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۷) و به راستی نیز ایالات متحده آمریکا آنقدر شگفت‌انگیز است که همیشه با چشمانی پرامید نظاره‌گر آن باشیم. پاسخ به وضعیت کنونی، بیش از هر چیز لازم به پاسخ دادن به ورشکستگی ایدئولوژیک بازار آزاد است. بحران اخیر مالی و سقوط شرکت‌های بزرگ و سپس طرح نجات ۷۰۰ میلیارد دلاری این تصور که قرار است دست نامرئی بازار آزاد همه مشکل‌ها را حل کند به چالش کشیده است و به نظر می‌رسد حس «خشم» بین مردم آمریکا رواج یافته است. آنها از هشت سال ریاست‌جمهوری بوش دوم خشمگین‌اند و در ضمن دلخوشی از حل بحران سرمایه‌داران از جیب خودشان ندارند. گور ویدال، نویسنده شهیر آمریکایی، لایحه اخیر ۷۰۰ میلیارد دلاری را به زیبایی «سرمایه‌داری برای فقرا، سوسیالیسم برای ثروتمندان» خوانده بود. اوباما وقتی در سخنرانی‌های خود در آخرین دوره انتخابات از «توزیع ثروت» صحبت کرد از سوی مک‌کین انگ «سوسیالیست» بودن خورد. حالا برای مردم آمریکا این سوال پیش می‌آید که اگر این سوسیالیسم اینقدر بد است و «توزیع ثروت» اینقدر کار قبیحی است چطور می‌شود از جیب ما بحران بانکدارهای محترم را حل کرد؟ این وضعیت‌ بی‌افقی به عروج انواع و اقسام نیروها بدل شده و خواهد شد. برای مثال نامزدهای احزاب سوم راست میانه، که بیشتر متشکل از گرایشات لیبرتارین (آزادی‌گرا) هستند، دوباره عروج کرده‌اند. این پوپولیست‌های راست البته تنها نام لیبرتارین را یدک می‌کشند و حتی لیبرتارینی‌هایی جدی نیز نیستند. می‌توان با نگاهی اجمالی به پرونده کسانی چون باب بار، ران پل و چاک بالدوین این را ثابت کرد.

اما پوپولیسم راست و لیبرتارینیسم تنها آلترناتیوی که ظهور خواهد کرد نیست. آن میلیون‌ها نفری که چهارم نوامبر به پای صندوق‌های رأی رفتند تا اوباما را انتخاب کنند به امید «تغییر» واقعی هستند و برای این تغییر مبارزه می‌کنند. روزی که مردم آمریکا «رویای آمریکایی» را دوباره طلب کنند، سیلی در صحنه سیاست این کشور جاری می‌شود که اوباما و اوباماها را می‌شورد و با خود می‌برد.

آرش عزیزی