جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پازل ژئوپولتیک


پازل ژئوپولتیک

قطعات پراکنده جورچین جغرافیای سیاسی

در این جهان چند قطبی شده، بازیگران بسیاری می توانند در عین حال هم متحد و هم مخالف یکدیگر باشند. این چنین است که چین و روسیه – هردو عضو BRIC و سازمان همکاری شانگهای – به گفتمان ضد تروریستی واشنگتن می پیوندند... و آنهم با حفظ ارتباطاتشان با ایران. پکن در همان حال که با خرید اوراق قرضه خزانه فدرال، تضمین کننده دلار است، هم امکان پیدایش یک پول آسیائی را مطرح می کند وهم بر ثابت ماندن قیمت یوان در مقابل دلار تاکید دارد. برازیلیا روابط دیپلماتیک خوبی هم با واشنگتن دارد و هم با هاوانا، و درضمن از برنامه اتمی غیر نظامی ایران نیز دفاع می کند. هوگو چاوز که در کشور خود بنام لائیسیته با سلسله مراتب کلیسای کاتولیک مبارزه می کند در کنار رژیم تئوکراتیک آقای احمدی نژاد قرار می گیرد. اوا مورالس بولیویائی که دوست نزدیک لویزایناسو لولا داسیلوا است از نقش گروه بیست انتقاد می کند که در آن برزیل به دنبال بازی خویش است.

جهانی سازی که اغلب همچون امری طبیعی جلوه داده می شود، کادرپایه ای بررسی های بیشتر تحلیل گران سیاسی است. این شیوه نگرش، تناقضات پدید آمده در روابط بین الملل را در پرده نگه داشته و از اهمیت بازی قدرت های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ای می کاهد که در پشت آنها در جریان است. اغلب به دور از هیاهوهای رسانه ای، بین بازیگران بیشتر و یا کمتر شناخته شده جغرافیای سیاسی ای در تغییر، پیوندهائی از نو بسته می شوند و یا از هم می گسلند .

آنچه گاه به سرعت در واژه گلوبالیزاسیون» و یا مفهوم بسیار ایدئولوژیک جهانی کردن» خلاصه می شود، در واقع بسیار پرتناقض تر از جریانهای هماهنگ و یکطرفه ای است که طرفدارانشان تبلیغ می کنند.آنها با نادیده گرفتن و یا تحقیر گذشته در عین حال جریانهای فکری مخالفی را نادیده می گیرند که بر این دوران تاثیر گذار بودند. بدین ترتیب هرگونه اعتراضی به نظم جدید بی اهمیت و یا ارتجاعی جلوه داده می شود.

با اینهمه ارزیابی ای کاملا متفاوت امکان پذیر است. تاریخ نگار، رابرت بونو (Robert Bonnaud)، که گردش های تاریخی را تحلیل می کند چنین توضیح می دهد: در طی قرن بیستم، تاریخ غیر متمرکز و غیر غربی شد. توسعه و ابداعات بسیار بهتر پخش شدند.... چرا که از سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ وضعیت در جهت عکس تحول یافت....آیا این به معنی پایان تاریخ برای سه چهارم جمعیت جهان بود؟» (۱). در واقع نقش اصلی گفتمان های حول گلوبالیزاسیون، مشروعیت بخشیدن به تسلط مالی غرب در زیر پوشش بحث دوست داشتنی و طبیعی یگانگی جهان ( جهانی گرائی) بود.

بدین ترتیب تظاهر به ندانستن این امر می شد که از یک سو جهانی شدن کنونی در اساسی ترین گرایش هایش، فقط مسائل مالی را در بر می گیرد و از سوی دیگر یگانگی جهانی پدیده های تاریخی موضوع نوینی است. یک قرن و نیم پیش تاریخ نگار و فیلسوف فرانسوی-ایتالیائی ژورف فراری(Joseph Ferrari) قادر بود چنین تحریر کند: در بررسی تاریخی ام از انقلاب های ایتالیا، نشان داده ام دولت هائی کاملا متفاوت بدون آگاهی در یک مسیر حرکت کرده اند .. ]من به دنبال اثبات [ این گرایش های عمومی با توضیح جهان از منظر چین هستم»(۲). هر دورانی بدین ترتیب نوعی جهانی کردن و یا درست تر بگوئیم جهانی شدن به خود دیده است. سوال اساسی آنست که پدیده های مسلط جهانی کدامند و چه کسی از آنها سود می برد.

به شیوه ای کاملا تقدس زدایانه (ایکونوکلاس) مرکز ملی تحقیقات علمی (CNRS) این سوال را مطرح کرد که: آیا جهانی کردن به تقویت صلح می انجامد؟». بعضی از نتیجه گیری ها همانقدر روشنگر ارتباطات کنونی هستند که نمایانگر درگیری های گذشته: هرچه کشور ها بیشتر به تجارت بین المللی روی آورده باشند، تمایل به درگیریشان بیشتر افزایش می یابد. تجارت دوجانبه بین دوکشور احتمال جنگ های آینده را بین آن دو کاهش می دهد.اما تجارت وسیع چند جانبه بین ایندو کشور و بقیه جهان احتمال جنگ های آینده را بین آن دو افزایش می دهد. را بطه ای شفاف و روشن بین تجارت جهانی و شمار درگیری ها وجود ندارد(۱۸۷۰-۲۰۰۱)»(۳).

شکنندگی جهان یک قطبی درپایان قرن بیستم و صعود کشورهائی با رشد جمعیتی پویا( بزریل، چین، هند، آفریقای جنوبی ) در صحنه تجارت، باعث تشدید بیشتر رویاروئی های می شوند که ریشه در نقش نئولیبرالیسم در تغییر نیازهای حیاتی به منابع نایاب دارند: آب، زمین قابل کشاورزی، سوخت فسیلی و غیره.

بی شک، استحکام و تسلط منافع غرب توانست به توهم در مورد توازن نسبی جهان دامن زند. مبادلات با آنسوی اقیانوس اطلس هنوز موتور اصلی روبط تجاری بین المللی است و قدرت امریکا بنظر از گونه ای استواری درونی سود می برد. اما جهان تک قطبی زائیده دهه ۱۹۹۰ تناقضاتی را هویدا ساخت که تا آنزمان پوشیده مانده بودند.

طرح های نجات اقتصادی متعدد، بی ثباتی اقتصاد امریکا را نمایان ساخت. از سال ۲۰۰۳ و از زمان اشغال و حضور در عراق، ایالات متحده ضعیف شد و شکست نظریه تسلط نظامی(hard power) را به ثبوت رساند. ابزار های بودجه ای دیگر قدرت پاسخگوئی به شرائط را ندارند و نیروهای نظامی نیز خود در نوعی بحران بسر می برند؛ نیروی هوائی، نیروی دریائی و تفنگداران آن (مارینز) شاهد کهنه شدن ماشین آلات و تجهیزاتشان هستند و هزینه نگهداری شان هرجه سنگین تر می شود. سیاست چماق گنده» بنظر دیگر واقع بینانه نمی آید حتی اگر نمی توان احتمال حمله به ایران، چه مستقیم و چه به واسطه اسرائیل را نادیده گرفت؛ بعلاوه رژیم هائی که نقش متحدان محلی را بازمی می کردند، مثل مصر، هر چه ضعیف تر شده اند.

● رویای گلیست در آلمان

به هم پیمانی سنتی و محکم دو سوی اقیانوس اطلس، و حتی تجارت فی مابین که ضمانت کننده روابط بود، ضرباتی وارد شده است. از جمله شورای اقتصادی و اجتماعی فرانسه ارزیابی می کند که: اختلافات تجاری که بویژه ایالات متحده را در مقابل اتحادیه اروپا قرار می دهند هرچه بیشتر خود را در داوریهای جانبدارانه نهاد حل اختلافات سازمان تجارت جهانی می نمایانند»(۴). بدین ترتیب می توان از خود در مورد هماهنگی که تا امروز از لحاظ تاریخی روشن می نمود سوال کرد. آیا ایالات متحده و اروپا زین پس به دوجهان متفاوت تعلق دارند ؟ بحث در باره ارتباطات با آنسوی اقیانوس اطلس اغلب به گفتگو درمورد استواری مجموعه ارزش های دو قاره می انجامد (۵). این جملات از گزارش اکسل پونیاتوفسکی(Axel Poniatowski) به کمیسیون روابط خارجی مجلس در سال ۲۰۰۵ نقل شده است(۶).

اروپا نیر خود علی رغم دست آورد عظیم اش در بوجود آوردن بازاری یگانه، با نیروهای مرکزیت گریز مواجه است.اگر شکل گیری اتحادیه اروپا با افزایش چشمگیر تجارت داخلی تا سالهای ۱۹۹۰ همراه بود، اما سپس علی رغم گسترش اتحادیه به ۲۷ کشور رشد تجارت بین منطقه ای کمتر از میزان صادرات به دیگر کشورهای غیر عضو در این اتحادیه شد. حتی به تجارت دردرون منطقه یورو نیز بطور جدی ضربه وارد آمد (۷).

به موازات این امر، روابط سیاسی داخل اتحادیه نیز تحول یافتند. همراه با سقوط دیوار برلن در سال ۱۹۸۹ و گسترش اتحادیه اروپا به سوی شرق در سال ۲۰۰۴، آلمان در مرکز جغرافیای سیاسی قاره پیر قرار گرفت. نماد این اهمیت یافتن همانا شرکت این کشور در گروه ارتباطی ۵+۱ در مورد مسئله اتمی ایران است(۸). همزمان دیوان قانون اساسی آلمان در کارلس روحه(Karlsruhe) بر کمبود های دمکراتیک ساختاری اتحادیه اروپا تاکید کرد و امضای پیمان لیسبون را منوط به تصویب موادی برای تضمین حق رای و حفظ حق تعیین سرنوشت دمکراتیک برای مردم» نمود(۹). تا بدین ترتیب هم بر تداوم خلق آلمان تاکید ورزد و هم برواقعی نبودن خلق اروپا.

از اینرو اتحادیه اروپا بین تعمیق پیوندهایش از یک سو و تشدید تناقضات داخلی اش از سوی دیگر بسر می برد. در همانحالی که رهبران اروپائی با فورسپس پذیرش پیمان لیسبون را تحمیل می کردند، آقای یوشکا فیشر، فرزند دهه ۱۹۹۰ و وزیر امور خارجه پیشین آلمان، زنگ دوران را با این جملات به صدا در آورد: ما امروز در حال بوجود آوردن یورو نیستیم...ما گلیست شده ایم. مانند فرانسه، ما نیز اروپا را هرچه بیشتر مثل یک وسیله می بینیم تا یک پروژه»(۱۰).

می توان در پشت همه این وقایع نوعی تعادل مجدد جهان را بازشناخت که در آن اتحادیه اروپا، حکومت مشترک چین - امریکا و تغییر گروه هشت به گروه بیست امکان اداره جهان را میسر می سازند بدون آنکه حکمرانی خوب آنرا زیر سوال برند. اما جهان هم اکنون نیز در تلاطم بین حفظ این ثبات و فروپاشی ای که برضد آن عمل می کند، بسر می برد.

جورچین (پازل) اتحادهائی با محورهائی متغیر مشخص کننده نوسانات بین تعادل گذشته و وضعیت نوین در حال پیدایش است. در مقابل جهانی کردن مالی، استراتژی های ملی به صحنه باز می گردند. نوعی میهن پرستی اقتصادی و اجتماعی مثلا در آلمان و یا روسیه و حتی در آمریکای لاتین بوجود می آید که البته در آنجا دارای جنبه مخالفت با وضعیت حاکم است.

گروه هائی متعدد از دولت هائی که با توافق های رسمی به هم پیوند یافته اند، پدید می آیند: در موازات با اتحادیه اروپا، قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی(Alena)، بازار مشترک جنوب (Mercosur)، انجمن ملل آسیای جنوب شرقی(Anase) شکل می گیرند. چین امروز اولین طرف تجاری ژاپن است . ژاپن به نوبه خود نیمی از تبادلات تجاری اش را با منطقه ای انجام می دهد که دربرگیرنده کره جنوبی، چین و استرالیا است. در همین دوران، گروه کشورهائی متشکل از برزیل، روسیه، هند و چین (BRIC) رسما خواستار تعادل بین المللی نوینی هستند؛ وزن مجموعه کشورهای این گروه در اقتصاد جهانی از ۱۰ درصد در سال ۲۰۰۴ به بیش از ۲۰ درصد در سال ۲۰۲۵ خواهد رسید»(۱۱).

این همبستگی های جدید هم از وضعیت حاکم حمایت و هم از آن انتقاد می کنند. نشانه این امر شکست آخرین مذاکرات سازمان تجارت جهانی (در دوحه) و هم چنین گردهم آئی کپنهاک در مورد تغییرات اقلیمی است.به شیوه بسیار تندتر، ناسیونالیسم های اقتصادی رشد می کنند و در مقابل وضعیت حاکم قرار می گیرند. این چنین است که سازمان همکاری شانگهای(OCS) (۱۲) هم اهداف اقتصادی را به نمایش می گذارد و هم جنبه ای کاملا سیاسی به خود می گیرد و تمرین های نظامی روس-چینی ای را سازماندهی می کند که شبیه به پیاده کردن نیرو در تایوان اند.

برروی قاره ای دیگر پیمان اتحاد بولیواری برای امریکا لاتین (ALBA) کشورهای حوزه کارائیب و امریکای لاتین را گرد هم می آورد که با سنت تسلط ایالات متحده مخالفند. با تاکید بر استقلال ملی خلقی، این کشورها سرکردگی دلار را با بوجود آوردن سیستم یگانه برای تشویق منطقه ای(SUCRE) و پول مشترک در ۱۶ آوریل ۲۰۰۹ زیر سوال می بردند. تولد اتحادیه کشورهای امریکای جنوبی (UNASUR) نماد استقلال برزیل است.

در این جهان چند قطبی شده، بازیگران بسیاری می توانند در عین حال هم متحد و هم مخالف یکدیگر باشند. این چنین است که چین و روسیه – هردو عضو BRIC و سازمان همکاری شانگهای – به گفتمان ضد تروریستی واشنگتن می پیوندند... و آنهم با حفظ ارتباطاتشان با ایران. پکن در همان حال که با خرید اوراق قرضه خزانه فدرال، تضمین کننده دلار است، هم امکان پیدایش یک پول آسیائی را مطرح می کند وهم بر ثابت ماندن قیمت یوان در مقابل دلار تاکید دارد. برازیلیا روابط دیپلماتیک خوبی هم با واشنگتن دارد و هم با هاوانا، و درضمن از برنامه اتمی غیر نظامی ایران نیز دفاع می کند. هوگو چاوز که در کشور خود بنام لائیسیته با سلسله مراتب کلیسای کاتولیک مبارزه می کند در کنار رژیم تئوکراتیک آقای احمدی نژاد قرار می گیرد. اوا مورالس بولیویائی که دوست نزدیک لویزایناسو لولا داسیلوا است از نقش گروه بیست انتقاد می کند که در آن برزیل به دنبال بازی خویش است.

در واکنش نسبت به اراده برای رهائی سازی، نیروهای محافظه کار از کودتای هندوراس حمایت و ونزوئلا را تهدید و یا از بازگشت نیروهای راست در شیلی به قدرت ابراز شادی می کنند. توهم ها در مورد جهانی سازی ای اخلاقی، اجتماعی و محیط زیست روا تر تعدد می یابند. هرچند وضعیت حاکم هنوز امکاناتی برای ادامه حیات خویش در اختیار دارد، اما بحران ایدئولوژیک جهانی گرائی و کانون زلزله اش یعنی ایالات متحده، باعث تضعیف اعتمادی شده است که تا کنون از آن سود می برد ؛ بحران مالی کنونی که از سال ۲۰۰۸ آغاز شده نماد این امر است.

تعداد اتحادهای نوین و احتمالی که در کادر کنونی پدید می آیند بیش از آنست که بتوان آنها را حاشیه ای انگاشت. ویلیام پفاف(William Pfaff)، تاریخ نگار و مفسر، متخصص در سیاست خارجی امریکا، بین پیروزی سوسیال دمکرات ها در ژاپن، انتخاب آقای اوباما در ایالات متحده و بحث در انگلستان در مورد روابط با آنسوی اقیانوس اطلس یک پیوند موازی می بیند (۱۳). به این لیست می توان موضعگیری های جدیدی را افزود مثل تحول در دیپلماسی آلمان، ارتباطات جدید بین روسیه و لهستان، جهت گیری های استراتژیک جدید ترکیه(۱۴) . بدین ترتیب به گمان ژوژف فراری جهانی شدن جدیدی در حال شکل گیری است، یعنی ارتباطی عینی، جهت گیری ای مشترک بسوی بازیگرانی متفاوت و دور از هم.

* Andre BELLON: آندره بِلون ریسِ سابقِ کمیسیونِ روابط خارجیِ مجلسِ قانونگذاریِ فرانسه است که به تازگی کتابی تحت عنوانِ چرا من آلترموندیالیست نیستم؛ در مدح جنبشِ ضدجهانیسازی» را منتشر کردهاست. این کتاب در ١٦٠ صفحه و توسط انتشاراتِ Les Mille et Une Nuits» منتشر گردیدهاست.

● نویسنده: آندره - بلون

● مترجم: شروین - احمدی

● منبع: ماهنامه - لوموند دیپلماتیک - ۲۰۱۰ - ژوئن - تاریخ شمسی نشر ۷/۴/۱۳۸۹

پی نوشت:

۱- Robert Bonnaud, Y a-t-il des tournants historiques mondiaux ? , Kimé, Paris ۱۹۹۲.

۲- Joseph Ferrari, La Chine et l’Europe, leur histoire et leurs traditions comparées, Librairie académique, Paris ۱۸۶۷.

۳- Institut de sciences humaines et sociales, CNRS, ۱۴ avril ۲۰۰۸.

۴- Conseil économique et social, avis du ۲۴ mars ۲۰۰۴ sur le rapport de Michel Franck, Paris.

۵- توقف طرح سپر ضد موشکی نیز می تواند همچون کاهش اهمیت اروپا در الویت های ایالات متحده ارزیابی شود.

۶- Rapport n° ۲۵۶۷ du ۱۱ octobre ۲۰۰۵.

۷- میزان تجارت خارجی داخل منطقه ای بین پانزده کشور در سال ۱۹۹۰، ۶۶ درصد ارزیابی می شد؛ در سال ۲۰۰۴ به ۶۱ درصد کاهش یافت. در داخل حوزه یورو این شاخص از ۵۵ درصد در سال ۱۹۹۰ به ۵۱ درصد درسال ۲۰۰۴ کاهش یافت.

۸- این گروه شامل پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان می باشد.

۹- Arrêt du ۳۰ juin ۲۰۰۹ concernant la constitutionnalité du traité de Lisbonne. Lire Anne-Cécile Robert, Où l’on reparle du déficit démocratique , Le monde diplomatique, septembre ۲۰۰۹.

۱۰- Cité par Arnaud Leparmentier dans Le Monde, ۱۶ juillet ۲۰۰۹.

۱۱- BRIC II et la croissance big bang , Rediffcom, ۱۰ novembre ۲۰۰۴.

۱۲- OCS پیمان شانگهای نیز خوانده می شود و در برگیرنده چین، روسیه و کشورهای آسیای میانه است.

۱۳- Notes sur une tentative de révolte , ۵ septembre ۲۰۰۹, www.dedefensa.org

۱۴- مقاله نه شرقی، نه غربی، گزینش های بی باکانه آنکارا، لوموند دیپلماتیک فوریه ۲۰۱۰ http://ir.mondediplo.com/article۱۵۲۵.html