سه شنبه, ۲۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 18 June, 2024
من نمی توانم حامله شوم, این باعث جدایی ما شده است
![من نمی توانم حامله شوم, این باعث جدایی ما شده است](/web/imgs/16/151/lj0wl1.jpeg)
من نمیتوانم حامله شوم، این باعث جدایی ما شده است.سمیه هنوز فکر میکند که باید برای گزینههای دیگر تلاش کند اماحامد نمیخواهد بیشتر از این در مورد این موضوع بحث کند. آیا این ازدواج میتواند پایدار باشد؟
● صحبتهای زن
من هرگز در خواب هم نمیدیدم که در حامله شدن مشکل داشته باشم. این جمله را سمیه ۳۸ ساله ، کسی که دارای اعتبار مالی زیادی بود و ۴ سال قبل ازدواج کرد ، گفت. من وحامدبعد از سه سال تلاش بی نتیجه برای حامله شدن ، اول به صورت طبیعی و سپس به به کمک تکنولوژی تقویت قوای جنسی ، خسته شده ایم. ما یک داستان غمگین داریم. ما زمانی که معالجه را شروع کردیم بسیار خوش بین بودیم. اما حالا که با شکست مواجه شدیم ، کاملا ویران شده ایم. اخیرا یک آزمایش خون نشان داد که تخمکهای من سالم نیستند، بنابراین آخرین گزینه ای که برای ما باقی میماند لقاح آزمایشگاهی (IVF) که در آن تخمک یک اهدا کننده با اسپرم حامد لقاح پیدا میکند و یا فرزند خواندگی. من از هر دوی آنها خوشحال بودم اما حامد نمیخواهد درباره ی آنها صحبت کند. هر زمان که من این موضوع را باز میکنم او حرف مرا قطع میکند و میگوید تو نق میزنی. ما از یک دیگر عصبانی هستیم و رابطه زناشویمان را متوقف کرده ایم.
من حامدرا زمانی که ۲۹ ساله بودم دیدم. ۶ سال قبل زمانی که من برای ملاقات دوستم به محل کار او رفته بودم حامدقد بلند و لاغر با موهای قهوه ای پرپشت در وسط اتاق بود. من به دوستانم گفتم که او دل من را ربوده. زمانی که او برای اولین با به من نزدیک شد من بسیار هیجان زده بودم. هر دوی ما موسیقی را دوست داریم و به خاطر همین حامد من را به شنیدن یک گروه موسیقی دعوت کرد.
حامدنمی توانست برای دوباره دیدن من صبر کند. داستان عاشقانه ای با ملاقاتهای آخر هفته ی ما شروع شد.حامدآدمی محتاط و مهربان است. اما او در این سال آخر عشقش را از من بریده.
ما زندگی مان را با هم در آپارتمان کوچک من شروع کردیم. او شغلش را به خاطر تغییر مکان زندگی از دست داد و شرایط برای او سخت شد.
حامد نمیتوانست یک شغل پیدا کند برای همین پدرم از او خواست تا در اداره کردن رستورانش به پدر کمک کند. او با چکهایی که از دستمزد خود به دست آورده بود یک آپارتمان بزرگ تر گرفت و ما به آن جا نقل مکان کردیم. ما از کوه نوردی لذت میبردیم و عاشق رفتن به رستورانها هستیم.
بعد از یک سال ما با بد شانسی مواجه شدیم.من با دکتر متخصص زنانم مشورت کردم، او داروی باروری تجویز کرد. تا شانس لقاح در رهم بالا برود. ما این درمان را دوبار انجام دادیم، اما هردوی آنها شکست خورد. در این جا بود که من متوجه شدم تخمکهای من نا سالم تولید میشود. گام بعدی IVF بود که شامل داروهای تقویت کننده باروری بود که خرج آنها زیاد بود. بیمه ی بهداشتی من این درمان را تحت پوشش نداشت اما والدینم هزینه ی آن را پرداخت کردند.
دکتر به من گفت که از ورزش و روابط جنسی خود داری کنم تا زمانی که او بگوید و داروها بدنم را برای IVF آماده کند. البته برانگیختگیهای جنسی درمن وجود داشت اما من نمیخواست تا با این کار بارداریم از بین برود. زندگی بی بچه اشک من را در میآورد. من انتظار داشتم حامد من را دل داری دهد و از نا امیدی من بکاهد.
این روش دو هفته طول کشید و آزمایشهای بارداری بی پایان بودند. زمانی که جواب تست من مثبت بود ما از خوشحالی گریه میکردیم و حامد گفت بالاخره کابوس ما به پایان رسید. بعد از ۹ هفته من شکست خوردم و ضربه به سختی به زندگی ما وارد شد.
من میخواستم برای دوباره شروع کردن تلاش کنم، اما من باید چندین ماه صبر میکردم تا بدنم به حالت عادی بازگردد. من خیلی نگران شده بودم. من برای دومین و سومین بار تلاش کردم اما باز هم با شکست مواجه شد. چون سطح هورمونهای من بالا بود اما تخمکهایم به اندازه ی کافی برای جنین سالم، بزرگ و مناسب نبود. و در این زمان دکتر به من گفت که به اهداء تخمک نیاز دارید.
در تمام این سه سال من امتحانات سختی را پشت سر گذاشتم و همیشه غمگین بودم. من داشتم مثل یک آدم منزوی میشدم چون نمیخواستم به حرفهای دوستانی که به راحتی حامله شدند گوش کنم ، که میگفتند بهتر است یک بچه را به فرندی قبول کنی. من میخواستم شکمم بزرگ شود، لگد زدنهای بچه را حس کنم و میخواستم زایمان اتفاق بیفتد. معمولا مادرم از من حمایت میکرد او درباره ی زنانی که به IVF رفتند و به طور طبیعی حامله شدند حرفهای امید بخش میزد.
اوضاع پیچیده بود ،حامداز این که برای پدرم کار میکرد ناراحت بود. او به تلخی از شیوه ی مدیریت پدرم شکایت میکرد. او به پیدا کردن یک شغل جدید تمایل داشت. اما نمیتوانست آن را رها کند چون والدین من در پرداخت هزینههای IVF به ما کمک زیادی میکردند.
با همه اینها من هنوز هم بچه میخواهم و به روش اهداء تخمک راضی هستم و اگر نشد فرزند خواندگی. اماحامدبا لحن خود من را دور میکند، و من بیشتر از همیشه احساس تنهایی میکنم. اخیرا او تا دیر وقت با دوستانش بیرون میماند . او با این کار تلاش میکند مرا تحت فشار قرار دهد تا صمیمی که او میخواهد را بگیریم. او به من گفته اگر نمیتوانم با او خوشحال باشم او مرا ترک میکند و از این حرفهای نیش دار در روزهای مختلف به من زیاد میزند.
من تحت فشارم. من زندگی بدون حامد را نمیتوانم تصور کنم و همچنین بیشتر از این زندگی بدون بچه را نمیتوانم تحمل کنم.
● صحبتهای مرد
من زمانی که به سمیه گفتم او را باید ترک کنم مقصود واقعی من این نبود. این جمله راحامد۳۵ ساله ، با صدایی پشیمان گفت. من هنوز هم سمیه را دوست دارم. من در بیرون میماندم چون نمیخواستم درباره ی موضوع نازایی دوباره صحبت کنم. این تنها موضوعی است که همسرم میخواهد درباره ی آن بحث کند. و حتی فکر کرن دربارهی آن قلبم را میشکند.
پدر بودن برای من همیشه یک آرزوی بزرگ بوده، و من احساس میکنم زندگیم بدون بچه بی ارزش است. اما مو شکافی مشکلمان احساس من را بهتر نمیکند. در حقیقت من از اهداء تخمک یا فرزند خواندگی احساس مطمئن ندارم. من فقط میدانم که باید درباره ی باید در مورد گزینهها تحقیق بیشتری انجام دهیم.
موضوع ایجاد بچه بر زندگی ما را چیره شده. رفتن به IVF زندگی ما را نا منظم کرده. ما نمیتوانیم بیرون برویم یا در آخر هفته با هم به پیاده روی برویم. تفریحات ما زمانی که سمیه به IVF میرود برای او خطرناکاست. حتی روابط زناشویی زندگی ما هم تحت کنترل است. به زودی ما دوباره برای حامله شدن تلاش میکنیم و روابط زناشویی ما دوباره دوچار تغییر میشود تا سمیه تخمگذاری کند. ما در مدت معالجه به دستور پزشک به هم نزدیکی نمیکنیم. و این ما را آشفته میکند.
من در یک خانواده ی کاگری در یک شهر کوچک پرورش یافتم. من عاشق استشمام بوی علف تازه بریده، غیر رنگها در پاییز و دیدن ستارههایی که در شبهایی که آسمان صاف هستند و چشمک میزنند، هستم. اما از زمانی که زندگی را در شهر بزرگ شروع کردم احساس میکنم که چیزی را از دست دارم. چون من پول کافی برای رفتن به دانشگاه نداشتم من در زمینهای بازی و باشگاههای ورزشی کار و مدیریت میکردم.
سمیه نه تنها زنی زیبا بود، او با حرارت، حادثه جو و درستکار بود. من زمنی که او را ملاقات کردم بر انگیخته شدم، برای من جالب بود که با یک نفر علاقههای مشترک داشته باشم، اما در بعضی چیزها ما با هم مخالف بودیم، او گزینههایش فاع میکرد.
متاسفانه من در سازگاری با اقلیم زمانی که از شهر خود نقل مکان کردم مشکلات زیادی داشتم. من از ترافیک ، صدا و ازدحام جمعیت متنفرم. و از همه بد تر کار کردن برای پدرزنم است،که مدیری بد خلق است و هرگز پیشنهادها را نمیپذیرد. من دوست دارم زمان به عقب برگردد. من احساس میکنم به خطر هزینههای درمان نازایی زنم در این کار گیر افتادم. اگر ما موضوع تخمکها را پیگیری کنیم او میخواهد مثل دیوانهها چندین بار با دکترهای جدید حرف بزند. به خاطر همین من شک دارم.
من درباره ی تا دیر وقت بیرون ماندن مقصرم. من به این کارم افتخار نمیکنم. اما این کار ار برای این که ذهنم از این موضوع راحت شود انجام میدهم.من متاسف هستم وسعی میکنم که زمانی که سمیه در مورد گزینههای دیگر بحث میکنم غیر حساس باشم. من میدانم که تا ابد نمیتوانم از تصمیم گرفتن دوری کنم. و من دوست ندارم تحت فشار قرار دهم. شاید مشاور بتواند در ازدواج ما را به حالت قبل برگرداند.
● صحبتهای مشاور
نازایی در حال حاضر بحران زندگی بسیاری است و تنشهای زیادی در ازدواجها به وجود میآورد. این جمله را مشاور گفت. در بهترین وضعیت آن زن و شوهر را سخت میسازد چون این مساله یک تجربه آسیب زا است. خیلیها نیز مشکلی شبیه حامدو سمیه دارند.
نازایی مشکلات طاقت فرسایی را ایجاد میکند. و مرد یا زن یا هر دو را غمگین میکند. روابط زناشویی یک زن و شوهر را تحت تاثیر قرار میدهد. و در زمان آمیزش فشارهایی وجود داردو این کار بدون عشق ورزی انجام میشود. زن وشوهر در اثر اظهار نظرهای بی جا و سوالات فضولانه ی دوستان و خانواده آسیبهای زیادی میبینند.
سمیه وحامد همه ی اینها را تجربه کرده اند. علاوه بر این، رابطه شان به وسیله ی کار حامد پیش پدر سمیه و زندگی در شهر به تیره گی بیشتری میکشید. آنها هنوز به یکدیگر عمیقا عشق میورزند به من خاطر من به برگرداندن ازدواج آنها امیدوارم. من برای کمک به آنها ۳ هف را ایجاد کردم که به واسطه ی آنها تصمیم گرفتن برای موضوع نازایی کمک میکند.
اول آنها نیاز دارند تا بفهمند که چگونه با هم کنار بیایند. سکوت حامدبه معنی مهم نبودن احساسات سمیه نیست، و اضطراب سمیه به معنی دیوانه کردن حامدنیست، او همیشه شک داشت که بتواند یک مادر باشد.حامدباید بیشتر صبر و شکیبایی میکردو سمیه هم بایداضطراب خود را متوقف میکرد. سمیه از صحبت کردن با مادرش احساس ناراحتی میکند و من او را تشویق میکردم . و بخاطر بیرون رفتنهایحامدکمتر به او اعتماد میکند. او میخواهدحامدبیشتر در خانه بماند
اهداء تخمک زمان بر و پر دغدغه است به همین خاطر آنها نمیتوانند بیشتر از ین موضوع رابه تاخیر بیندازند. معالجه ی آنها بستگی به کسی که تخمک اهداء میکند دارد و من آنها را به منتظر بودن تشویق میکردم. آنها به وسیله ی آنچه شنیدند تصمیم گرفتند که به رویایتان برای والدین بودن بیشتر امید وار شوند. باری در یک جلسه گفت که باید به ژنتیکها توجه کرد. سمیه میگفته من با این که ژنتیک بچه مثل حامدباشد موافقم اما من میخواهم مادر باشم.
من به حامدو سمیه پیشنهاد کردم که باید بعد از این سه سال باید زندگیتان را اصلاح کنند. آنها باید ۶ ماه صبر میکردند تا اهداء کننده تخمک پیدا شودحامدباید از جاهای زیبایی که وجود دارد و شبیه به شهر خودشان است را دیدن کند تا احساس بهتری پیدا کند. ضمنا من به او گفتم تا شکایت کردن خود را درباره ی کار به همسرش متوقف کند.مشکلات زن و شوهرها به واسطه ی نازایی بالا میگیرد.سمیه وحامد خندیدن و غذا خوردن در بیرون باهم و ورزش کردن با هم و خیلی چیزهای دیگر را فراموش کردند.
بیشتر زوجهایی که به دنبال اهدا کننده ی تخمک میگردند برای انتخاب باید شرایطی را مثل دین و مسائل علمی را در نظر بگیرند. اما کاروین وحامد تنها میخواهند که آن زن سالم باشد. کیلنیک باروری تلاش میکند تا هدا کننده ی تخمک از نظر فیزیکی به بیمارهای خود شباهت داشته باشد. برای مثال شخص اهدا کننده باید موهای قهوه ای مثل حام دو چشمان فندوقی مثل سمیه داشته باشد. خوشبختانه یک اهدا کننده ی تخمک مناسب پیدا شد و با انجام مراحل پزشکی سمیه حامله شد و سارا به دنیا آمد و حالا ۱۹ ماهه است. سمیه در نظر دارد تا زمانی که سارا بزرگ شد چگونگی لقاح او را به او بگوید.
حامد هنوز برای پدر سمیه کار میکند، اما وضعیت او بهبود یافته است. و چون او پدر شده خوش حال است و کمتر دل خور میشود حالا برای جابجایی و پیدا کردن یک شغل زمان مناسب تری است.
در حال حاضر سمیه وحامدبه خوبی روابط زناشویی دارند، آنها زمان را با یکدیگر سپری میکنند. وظایف والدینی هر دوی آنها را به شادی آورده. این موضوع را سمیه در آخرین تلفن گفت.
حامد میگفت من فکر میکردم که هرگز نتوانم این حرف را بزنم اما سمیه یک مادر خارق العاده است و من عاشق زندگی خود هستم.
![](/imgs/no-img-200.png)
انتخابات ریاست جمهوری مسعود پزشکیان انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی ایران علیرضا زاکانی مناظره انتخاباتی قالیباف پزشکیان مصطفی پورمحمدی
زلزله آتش سوزی تهران بیمارستان هواشناسی کاشمر عربستان شهرداری تهران سازمان هواشناسی معدن ریزش معدن وزارت بهداشت
حقوق بازنشستگان قیمت طلا خودرو قیمت خودرو دولت سیزدهم قیمت دلار بازار خودرو بازنشستگان ایران خودرو بازار سرمایه بورس قیمت سکه
تلویزیون رسانه ملی عید غدیر سینمای ایران سینما فیلم سریال موسیقی سینمای جهان کربلا دفاع مقدس تئاتر
وزارت علوم شبکه های اجتماعی دانش بنیان
رژیم صهیونیستی روسیه غزه اسرائیل جنگ غزه فلسطین آمریکا ترکیه اوکراین حزب الله لبنان نوار غزه فرانسه
فوتبال پرسپولیس یورو 2024 استقلال لیگ برتر باشگاه پرسپولیس جام ملت های اروپا سپاهان کریستیانو رونالدو مس رفسنجان جام حذفی ایران جام حذفی
هوش مصنوعی اینترنت فناوری تلگرام سامسونگ اپل ناسا فیبرنوری مایکروسافت ایلان ماسک
چای قهوه ویتامین کاهش وزن مغز پوکی استخوان