دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

خودبیمارانگاری در ایران شیوع دارد


خودبیمارانگاری در ایران شیوع دارد

به‌طور عامیانه هیپوکندریازیس یا خودبیمارانگاری یعنی ترس از بیمار شدن، اما از نظر روان‌پزشکی هیپوکندریازیس به صورت اشتغال ذهنی بیمار یا ترس از بیماری تعریف می‌شود، یعنی …

به‌طور عامیانه هیپوکندریازیس یا خودبیمارانگاری یعنی ترس از بیمار شدن، اما از نظر روان‌پزشکی هیپوکندریازیس به صورت اشتغال ذهنی بیمار یا ترس از بیماری تعریف می‌شود، یعنی بیمار اعتقاد دارد که دچار بیماری جدی شده است. لازمه وجود این بیماری آن است که هر فرد همه آزمایشات و معاینات جسمی را انجام داده باشد ولی تشخیص بیماری جسمی مسجل نشده باشد. این بیماری تشخیص بیمار است اما از سوی پزشک تشخیص داده نشده است...

آمارهای دقیقی مبنی بر تعداد مبتلایان وجود ندارد اما آمار جهانی نشان می‌دهد که بین ۴ تا ۶ درصد از افرادی که به مطب‌ها مراجعه می‌کنند به نوعی دچار هیپوکندریازیس هستند. این اختلال در ایران شایع‌ است. معمولا افراد ۲۰ تا ۳۰ ساله بیشتر دچار این اختلال می‌شوند. یکی از علل اصلی این بیماری مکانیسم‌ دفاعی به نام مکانیسم جابه‌جایی است، یعنی بدن برای مقابله با یک سری از اختلالاتی که به سراغ او می‌آید به صورت تدافعی و سپرمانند عمل کرده و برای اینکه این عوامل که بیشتر روانی است را احساس نکند به نوعی به صورت بیماری جسمی آنها را بازگو می‌کند. این فرد به انواع و اقسام پزشکان مختلف مراجعه می‌کند و به دنبال کسی می‌گردد که او را تایید کند و می‌خواهد به همه نشان دهد که باید به او توجه شود. وی معتقد است اگر بیماری جسمی او مشخص نشده دلیل‌اش این است که پزشک اشتباه تشخیص داده است. به نظر می‌رسد که پایانه عصبی در این افراد طوری است که درک ناراحتی‌های جسمانی برایشان بیشتر است و آستانه درد و تحمل و تحریک در آنها بیشتر بوده و اظهار می‌کنند که دردشان شدیدتر است. دسته دیگری از این افراد دچار اضطراب و افسردگی شدید هستند و گروهی از این بیماران نیز به نوعی به دلیل فرار از فعالیت‌ها و مسوولیت‌های فردی و اجتماعی و به دلیل ضعف شخصیتی به خودبیمارانگاری پناه می‌برند.

سیر این بیماری مزمن است و اگر به درستی درمان نشود و افراد حمایت نشوند، مدت‌ها طول می‌کشد تا بهبود پیدا کنند. بنابراین بهتر است به این افراد شیوه‌های مقابله با استرس، مدیریت استرس و مدارا با بیماری‌های مزمن آموزش داده شود.

گروهی از این افراد حتی از نظر اقتصادی و اجتماعی در سطح خوبی هستند و دچار اختلال شخصیت هم نیستند که حمایت‌های عاطفی و اجتماعی در درمان این افراد نقش به سزایی دارد. در عده‌ای از این افراد روان‌‌درمانی نیز کمک‌کننده است. در این نوع درمان گروهی، افرادی که بیماری مشابهی دارند در کنار هم قرار داده می‌شوند و خاطرات‏شان را برای یکدیگر تعریف می‌کنند. شناخت درمانی نیز روش درمانی دیگری است که در آن از فرد سوالاتی پرسیده می‌شود که با این شیوه کم‌کم و به صورت پله‌ای اعتقادات او در مورد بیماری‌اش شکسته شده و افکار و نظرات او عوض می‌شود. دارودرمانی معمولا آخرین مرحله درمان این افراد است که از ضداضطراب‌ها و ضدافسردگی‌ها استفاده می‌شود. اگر ریشه این بیماری وسواس و افسردگی و اضطراب باشد، معمولا نتیجه درمان مثبت خواهد بود.

نکته دیگر که بسیار مهم است، این است که علاوه بر رعایت این نکات افراد باید به صورت مرتب توسط پزشک معاینه شوند تا حس اعتماد به پزشک در آنها شکل گیرد و بدانند که پزشک آنها را درک کرده و بیماری‌شان را سرسری نگرفته است. در هر دوره معاینه، شرح‌حال کامل و معاینات اعم از کنترل فشارخون و ضربان قلب باید صورت گیرد و به دلیل اینکه این فرد نیز همانند دیگران ممکن است دچار بیماری جسمی شود، باید تحت بررسی کامل قرار بگیرد و اگر ضرورت پیدا کرد آزمایشات و رادیولوژی هم انجام شود. ارتباط بین درمانگر، روان‌شناس و روان‌پزشک و بیمار در درمان بسیار موثر است. نباید بیمار در یک چرخه معیوب و بی‌منطق قرار گیرد و درمان‌های حمایتی از اهمیت زیادی برخوردار است.

یک نکته مهم‌ اینکه همیشه منشأ بیماری‌ها جسمی نیست. انسان یک فرد چند بعدی است و ابعاد روانی، عاطفی، هیجانات، خلق‌وخو، اجتماعی و ارثی دارد. در بسیاری از مواقع فرد درد را احساس می‌کند اما ریشه آن در مسایل روان‌شناختی و اجتماعی است. وی بسیار درد جسمی دارد اما مسایل اقتصادی و اجتماعی درد او را تشدید می‌کند و اضطراب و افسردگی به درد او دامن می‌زند. همه بیماری‌ها جسمی نیستند. باید توجه داشت که اگر بیماری حادث شد، فرد نباید فورا خود را ببازد چرا که بسیاری از بیماری‌ها قابل درمان‏اند و اگر درمان‌ تا حدی نتیجه‌بخش نباشد، حداقل قابل توان‌بخشی است. بنابراین داشتن دید مثبت به بیماری‌ها در کند شدن روند آنها بسیار موثر است.

دکتر محمدرضا خدایی/ روان‌پزشک