چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی ع


پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی ع

اصلاح جامعه از کژی ها و انحرافات, خواسته باطنی هر انسان آزاده ای است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه سار معرفت الهی همواره می جوشد و تشنگان فضایل انسانی را سیراب می کند

بی تردید هر حرکت و جنبشی که با هدف سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوی و یا هر هدف دیگری برپا شود، به دنبال خود تأثیر و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم بر افکار عمومی و اوضاع و شرایط اجتماعی می گذارد. در این میان، تفاوتی میان آن قیامی که با هدف حمایت از حق و اصلاح امور و ایجاد عدالت و رسیدن به فضایل انسانی صورت می گیرد و آن نهضتی که در پی رسیدن به اغراض شخصی و گروهی است، وجود ندارد. اما آن دسته از قیام هایی که در راه فضایل انسانی قرار گرفته اند، محدود به زمان خاصی نبوده و پایدارترند و اساساً شکست در آن ها معنا ندارد، بلکه همواره در خاطره ها زنده مانده و می مانند، هرچند در ظاهر سرکوب شده و قیام کنندگان از میان رفته باشند.

قیام خونین سیدالشهدا (ع)، قیامی است که در ظاهر، روز دهم محرم سال ۶۱ هجری سرکوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حکّام آن روز جشن پیروزی برپا نموده و رقص شادی نمودند، اما طولی نکشید که شعاع وجودی این نهضت خونین عالم را در نوردید و از فردای عاشورا، صدای عاشوراییان در کوی و برزن ها پیچید و عَلَم پیروزی برافراشت و کاخ بیدادگری را لرزاند. امروز راز این حقیقت را باید در ماهیت این نهضت جستوجو کرد و آن چیزی جز اصلاح امور و احیای فضایل انسانی و کرامت بشری و معامله با وجود رحمانی نبود. چنان‌که قائد اعظم این نهضت با صدای رسا فرمود:

«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امهٔ جدّی و شیعهٔ ابی علی بن ابیطالب.»۱ و اصلاح جامعه از کژی‌ها و انحرافات، خواسته باطنی هر انسان آزاده ای است و به همین دلیل است که از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقیقت و جویندگان طریقت بوده و هست و هر روز رازی از آن واقعه پررمز و راز برای پویندگان راه کمال و سعادت گشوده شده و چون چشمه سار معرفت الهی همواره می جوشد و تشنگان فضایل انسانی را سیراب می کند.

ما در سال «عزّت و افتخار حسینی» برآنیم که یک بار دیگر به سوی آن دریای معرفت رفته و این بار با رویکردی جامعه شناختی، در ساحل آن دریای موّاج به نظاره نشسته و توشه راه برداشته و ره کمال پیشه کنیم و پیامدهای اجتماعی این نهضت غرورانگیز را برشماریم. باشد که این حرکت ناچیز مقبول اهل نظر افتد.

۱. خودآگاهی مسلمانان

تاریخ گواهی می دهد که پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)، با هدایت الهی و حمایت علوی توانسته بود امتی تربیت کند که به جای دل دادن به شمشیر و دیده به قبرها دوختن «حتی زرتم المقابر»(تکاثر:۲) و لب به کاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسی ساییده و چونان ملایک لب به ذکر تسبیح گشوده و شب را به قیام و قعود گذرانده و روز را در کنار رحمت الهی و به یاد خدا سر کنند.

اما پس از رحلت جانگداز نگین خلقت، جمعی در سقیفه گرد آمده و سکّان هدایت جامعه نبوی را به ناحق در دست گرفته و با کنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، کاروان امت را از ره کرامت بازداشته و در مسیر جهالت قرارداده و ره حاکمیت اموی را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاک زاده سفیان فرود آمد و آن زاده کینه چنان وضعیتی را در جامعه اسلامی پدید آورد که حق پرستان و ره پویان طریقت محمدی در اقلیت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جای خود را به از هم گسیختگی و پراکندگی داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسین بن علی(علیه السلام)، را به چند دسته تقسیم می کنند:

دسته اول، که قسمت عمده مردم را تشکیل می دادند، کسانی بودند که در مقابل فساد معاویه سکوت اختیار کرده و به پستی و خواری تن داده بودند. نمونه آشکار این خواری، بیعت با یزید که به شراب خواری و سگ بازی شهره بود به عنوان جانشین معاویه بود.

دسته دوم کسانی بودند که منافع خصوصی خود را بر رسالت و امامت ترجیح می دادند. این دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنی امیه بودند و آن را احساس نمی کردند.

دسته سوم، ساده لوحانی بودند که تحت تأثیر تبلیغات و عوام فریبی های معاویه، اعمال و رفتار دستگاه بنی امیه را قانونی دانسته، از آن پیروی می کردند; چون می دیدند ابن هیثم های شب زنده دار در مدح و منقبت آنان روایت می کنند!

دسته چهارم، کسانی بودند که می پنداشتند امام حسن(علیه السلام)خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وی، به دلیل اوضاع و احوال پیچیده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم کوفه از نزدیک در جریان صلح تحمیلی بودند، اما مسلمانان دیگر در سایر مناطق از این موضوع بی خبر بودند.

دسته پنجم، یاران و پیروان واقعی اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه وآله)و امام حسین(علیه السلام)بودند که بسیار اندک بوده و در گوشه و کنار سرزمین های اسلامی می زیستند و هنگام نهضت و قیام اباعبدالله(علیه السلام) توان لبیک گفتن را نداشته اند; زیرا کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله فرماندار یزید بود.۲

به هر حال، وضعیت جامعه اسلامی به گونه ای بود که امام حسین(علیه السلام) به همراه یاران باوفایش مظلومانه در سرزمین طف به شهادت رسیدند و در این میان حتی بنی اسد که در نزدیکی کربلا زندگی می کردند نیز از یاری فرزند زهرا(علیها السلام) دریغ نمودند.

اما این وضعیت پس از شهادت شهدای نینوا به یک باره دگرگون گردید و عاشورا امواجی پرتلاطم ایجاد کرد که ابتدا بنی اسد و سپس کوفه را در نوردید و در شام غلغله عجیبی به پا کرد. و در این راستا، سخنان علی گونه زینب(علیها السلام) به هنگام ورود اسرا به دروازه کوفه و خطابه بنیان کن سیدالساجدین(علیه السلام)در مجلس یزید در شام، نقش برجسته ای داشت.

بشیربن خزیم اسدی، درباره خطابه عقیله بنی هاشم می گوید: «آن روز [ورود اسرا به کوفه] زینب دختر علی، توجه مرا به خود جلب کرد; زیرا به خدا قسم زنی باحیاتر و سخنران تر از او ندیده بودم. گویی زبان علی بود که در کام او قرار داشت، همین که با اشاره ای از مردم خواست ساکت شوند، نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ های کاروان از حرکت باز ایستاد. سپس فرمود: "... ای مردم کوفه، ای گروه نادرست و فریبکار و پست، اشکتان خشک نشود ناله تان آرام نگیرد... می دانید چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه حرمتی از او دریدید، مصیبتی است سخت، بزرگ، بد، کج، پیچیده، شوم که راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمین و آسمان است..." راوی می گوید: به خدا سوگند آن روز مردم را دیدم حیران و سرگردان می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند. پیرمردی که در کنارم ایستاده بود، آن قدر گریه می کرد که ریشش تَر شده بود و می گفت: پدر و مادرم به فدای شما، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل هاست، نه خوار می گردد و نه شکست پذیر است.»۳

آری، با سخنان آتشین زینب کبری، که گویی از حلقوم علی(علیه السلام) می غرید، مردم خفته کوفه، که غرق در دنیای تاریک خود گشته و انباشت ثروت و دنیاگرایی دیدگانش را از حقیقت پوشانده بود، به یکباره خود را در مقابل سر بریده ای دیده اند که روزی به دور او حلقه می زدند و در پناه او روزگار سر می کردند.

اوج فریادگری عاشوراییان در مجلس شام، اتفاق افتاد; آن جایی که یزید به مناسبت فتح و پیروزی از سران و نمایندگان دولت های خارجی دعوت نموده بود تا در جشن شادی با او شریک باشند; در آن مجلس، سیدالساجدین(علیه السلام)خطبه ای خواند که استوانه و پایه های حکومت بنی امیه را لرزاند. حضرت سجاد(علیه السلام) از درون کاخ ظلمت، طنین دلنواز کلام شهیدان نینوا را به جهانیان رساند. چه خوب و زیبا فرمود خدای بزرگ که «یولج النهار فی اللیل.»(حدید: ۶) در آن تاریکی شام، نور حقیقت از زبان امام زین العابدین تابید.

در کتاب نفس المهوم آمده است: یزید در آن مجلس دستور داد منبر و خطیبی آورند تا از حسین و علی نکوهش کند و کارهای آنان را به مردم گزارش دهد. خطیب بالای منبر رفت. حمد خدا کرد و بسیار از علی و حسین(علیهما السلام) بد گفت و در مدح معاویه و یزید طول داد و برای آنان هر کار نیکی را برشمرد تا علی بن الحسین بر او بانگ زد: ای خطیب! وای بر تو که رضای خلق را به سخط خالق خریدی و جایت دوزخ است. سپس رو به یزید کرد و گفت: اجازه می دهی من هم سخن گویم که پسند خدا باشد و برای حاضران موجب اجر گردد؟ یزید سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالای منبر رود، شاید ما از او چیزی بشنویم!، یزید گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفیان را رسوا کند و به زیر آید. به او گفتند: این بیمار چه تواند گفت؟ جواب داد: این مرد از خاندانی است که علم را از کودکی با شیر مکیده اند. به او اصرار کردند تا اجازه داد. آن حضرت بالای منبر رفت. خدا را حمد و ستایش کرد و خطبه ای خواند که دیده ها گریان شد و دل ها لرزان.

وقتی خطبه امام رسید به اینجا که، انا ابن علی المرتضی، انا بن محمد المصطفی، انا بن فاطمهٔ الزهرا، انا ابن سدرهٔ المنتهی انا ابن شجرهٔ طوبی...، فریاد مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آیا او جد توست یا من...۴

این جا بود که مردم از بی خبری مطلق درآمده و دانستند که علی شهید محراب است و حسین، فرزند حیدر.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید