یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

افسون زدایی از فمینیسم


افسون زدایی از فمینیسم

فمینیسم هم از آن مقولات پرماجرا و حاشیه ای است كه در خلال گفتمان روشنفكری سال های اخیر از لابه لای اوراق گرد گرفته كتاب های دانشگاهی بیرون آمده و آرام آرام وارد مناسبات شخصی, اجتماعی و گفتمان عمومی و گاه حتی روزمره جامعه ما شده است به موازات رشد چشمگیر مفاهیم روشنفكری در طول این سال ها پدیده هایی مثل جنبش زنان, دفاع از حقوق زنان, انجمن ها و NGOهای فعال در امور زنان, نشریات و ادبیات زنان, تشكل های سیاسی, اجتماعی و فرهنگی زنان و نیز كم كم ریشه دوانده اند و به این ترتیب گونه ای «هویت جمعی» در میان زنان شكل گرفته است اما همه چیز به همین سادگی و در همین جا ختم نمی شود

پدیدار شدن و رشد فمینیسم به عنوان یك مكتب فكری و فلسفی در جامعه ما كج فهمی ها و سوء تعبیرهای فراوانی را به همراه داشته است. از یك سو گروهی از مردان با تكیه بر نگرانی های مشترك و جمعی خود و با این تصور كه به عنوان مخاطب اصلی انتقادهای فمینیست ها محكوم اند پیشاپیش به تقبیح فمینیسم می نشینند و از سوی دیگر عده ای از فعالان در حوزه فمینیسم نیز گاه و در گیر و دار همین كج فهمی ها یا به رادیكالیسم افراطی میل می كنند و یا برعكس از بیان صریح عقاید خود می پرهیزند! تا جایی كه بسیاری از فمینیست های فعال و یا آنها كه معتقدند قرن هاست در حق زنان اجحاف شده و حقوق طبیعی و انسانی آنها نادیده گرفته شده است نیز گاه در عمل و در برابر پرسش تعیین كننده و بنیادین «آیا شما هم فمینیست هستید؟» كه ناگهان مثل یك سیلی بر صورت آنها فرود می آید دچار تردید و دو دلی می شوند و در نهایت صلاح را در این می بینند كه اعلام كنند: «نه، ما كه فمینیست نیستیم! ما فقط كارهایی در حوزه زنان می كنیم.»این در حالی است كه فمینیسم به عنوان یك مكتب فكری چیزی نمی جوید جز برابری زنان و مردان در نظام خانواده و جامعه، برخورداری زنان از حقوق مدنی و فرصت های برابر برای مشاركت عموم افراد جامعه بدون این كه جنسیت آنها منشاء ارزش گذاری قرار گیرد.

● ضدتبلیغ درباره فمینیسم

تبلیغات وسیعی كه علیه فمینیسم در رسانه ها صورت می گیرد نقش مهمی در كج فهمی های رایج درباره آن دارد. در رسانه فراگیر و مهمی مثل تلویزیون فمینیست ها اغلب زنانی «ضدمرد»، «مردنما»، «خانمان برانداز»، «بی بهره از ظرافت ها، حساسیت ها و زیبایی های زنانه»، «سطحی و تندرو»، «سلطه طلب» و «خواهان برتری بر مردان» معرفی و تصویر می شوند و زنان هنرمند نیز با پذیرفتن چنین نقش هایی در برابر مردان منفعل و مستاصل و با بداهه گویی های متكی بر بلبل زبانی ها و حاضر جوابی های طوطی وار و بی فلسفه موفق به ارائه و تثبیت تصویری ناپخته و زننده از فمینیست ها در افكار عمومی شده اند. از سوی دیگر گروه هایی كه برابری خواهی و تفكرات فمینیستی را تهدیدی برای وضعیت موجود می بینند با زدن برچسب هایی مثل «غربزدگی» و«پیروی از تفكرات وارداتی» به فعالان امور زنان می كوشند تا تلاش های اصلاح طلبانه آنها را تحقیر كرده یا نادیده بگیرند. علاوه بر این عتاب و خطاب فمینیسم در مقیاس كوچك تر و شاید حتی با ظرافت بیشتر در خانواده ها و گاه جمع دوستان نیز ادامه دارد. زنانی كه تفكرات فمینیستی دارند یا به نوعی در این حوزه فعالیت می كنند هر چند خانواده تشكیل داده مادر و همسر خوبی هم باشند و نقش های خانگی خود را نیز به بهترین شكل ممكن ایفا كنند باز هم به عنوان زنانی كه از زنانگی خود می گریزند تا به طبیعت سالار مردانه نزدیك شوند مورد نقد و طرف چالش قرار می گیرند اما واقعاً فمینیسم، این دشمن فرضی چیست كه چنین موجی از مخالفت، حساسیت و گاه حتی دشمنی را بر می انگیزد؟ چرا این قدر به فمینیست ها حمله می شود و این همه كج فهمی ریشه در كجا دارد؟

● فمینیسم چیست؟

فمینیسم را اصطلاحا آگاهی از سركوب و استثمار زنان در جامعه، خانواده و محل كار و تلاش آگاهانه برای تغییر این وضعیت دانسته اند. در طول هزاران سال جسم، روح، كار، تفكر و تمایلات جنسی زنان با ایدئولوژی پدرسالاری كنترل و از همین رهگذر تبعیض های جنسیت محور فراوانی بر زنان روا داشته شده است. فمینیسم كنش جمعی و جهانی ای است كه در برابر چنین ناروایی های تاریخی ای شكل گرفته است. زنان فمینیست با آگاهی از نابرابری های مبتنی بر جنسیت به ناعادلانه بودن وضعیت موجود وقوف پیدا كردند. این وقوف كه نقطه آغاز تلاش برای دستیابی به عدالت جنسیتی و متعادل ساختن نظام مردسالاری بود از اهمیت بالایی برخوردار است چرا كه به قول آنتونی گیدنز، جامعه شناس مشهور، در بیشتر طول تاریخ چه زنان و چه مردان، هر دو پدرسالاری را پذیرفته بودند!اما فمینیسم به عنوان یكی از پیامدهای قطعی عصر روشنگری با تفكری كه زنان را ناقص عقل، احساساتی، ضعیف و زبون و فاقد توانایی های لازم برای تغییر و آموزش می دانست به مبارزه پرداخت. تنها امتیازی كه ژان ژاك روسو، یكی از مهم ترین مردان نویسنده عصر روشنگری به زنان می دهد برخورداری از احساسات قوی و استعداد در تكان دادن قلب مردان است! او می نویسد: « كل آموزش برای زنان باید توجه به مردان باشد. آنها باید مردان را راضی كنند، برای آنها مفید باشند، كاری كنند كه مردان دوستشان بدارند و به آنها احترام بگذارند. [زنان باید مردان] را در دوران كودكی آموزش دهند، هنگامی كه بزرگ می شوند از آنها نگهداری كنند، تسلای وجودشان باشند و زندگی را برایشان خوشایند سازند. اینها وظایف زنان در تمام دوران هاست و آنها باید از نوزادی در این زمینه آموزش ببینند.»به این ترتیب فمینیست های اولیه تلاش خود را برای كسب حقوق دموكراتیك زنان شروع كردند. حقوقی مثل حق تحصیل، حق رای، حق ازدواج و طلاق، حق مشاركت سیاسی و حق اشتغال ازجمله مطالبات اولیه فمینیست ها بود. به بیان دیگر در این مقطع از زمان فمینیست ها تلاش خود را برای كسب برابری و دست یافتن به جایگاهی برابر با مردان آغاز كردند و نه تنها برای برابری زنان و مردان كه به هدف ساختن دنیایی مبتنی بر عدالت در تمام سطوح به فعالیت های خود ادامه دادند. زیبا جلالی نائینی فعال امور زنان می گوید: «از فمینیسم نمی توان یك تعریف واحد ارائه داد. فمینیسم چه به عنوان یك جنبش فكری و چه به عنوان یك جنبش اجتماعی كنشی است كه در قالب فردی یا جمعی نظام تبعیض آمیز مردسالارانه را مورد تردید قرار می دهد و زیر سئوال می برد.» واژه فمینیسم نخستین بار در قرن هجدهم و از سوی جامعه شناس سوسیالیست فرانسوی شارل بوریه طرح شد.از سوی دیگر جورج ریترز جامعه شناس معتقد است كه به یك معنا، همیشه یك نوع چشم انداز فمینیستی وجود داشته است؛ به این مفهوم كه هر كجا زنانی تحت انقیاد بوده اند كه در همه جا هم چنین بوده است، زنانی نیز بوده اند كه این موقعیت را تشخیص داده و به آن اعتراض كرده اند. شاید این چكیده همه اهداف فمینیسم باشد: انقیاد زنان و اعتراض به شرایط كه سبب به وجود آمدن این انقیاد شده است. انتشار نوشته هایی در اعتراض به موقعیت زنان از دهه ۱۶۳۰ میلادی شروع شد و تا ۱۵۰ سال بعد در حاشیه سایر جریان های اجتماعی ادامه پیدا كرد اما از سال ۱۷۸۰ به بعد نوشته های فمینیستی به صورت یك رشته كوشش مهم دسته جمعی و هدفمند برای كسب برابری درآمده و تعداد مشاركت كنندگان در این جریان و حجم انتقادهایشان روزبه روز گسترده تر شد. واقعیت این است كه زنان در جوامع مختلف همیشه گروه بی بهره از قدرت و زیر دست یا به بیان دیگر «اقلیت» بوده اند و اعتراض فمینیستی به این «منزلت اقلیتی» هم همیشه اكثریت قدرتمند تر و مسلط یعنی مردان را تهدید كرده و در نتیجه مخالفت آنها را برانگیخته است. اما فمینیست ها به تلاش مستمر خود ادامه داده و حتی نظریه های فمینیستی ای مثل نظریه های نابرابری، نظریه های ستمگری و نظریه های تفاوت را باب كردند.

● پدرسالاری و نظم سلسله مراتبی

تاكنون هیچ مورد شناخته شده از جامعه ای كه در آن زنان قدرتمند تر از مردان باشند وجود نداشته است. پرورش و تربیت كودكان، اداره امور خانه، پخت و پز و ارائه سرویس های خدماتی نه چندان ماندگار و ارزشمند تقریباً در همه جای دنیا یكی از درگیری های اصلی زنان است. در حالی كه فعالیت در حوزه قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی در همه جا آشكارا مردانه است. از سوی دیگر نقش مراقبت كننده و پرورش دهنده «مادری» كه در طول تاریخ برای زنان تثبیت شده یكی از مهمترین دلایلی است كه سبب قدرت گرفتن مردان شده است و زنان به سبب پذیرش این موقعیت عمدتاً در نقش های خانگی محبوس و از فعالیت های عمومی تری كه مردان می توانند آزادانه به آن بپردازند كنار گذاشته شده اند تا تبدیل به آن چیزی بشوند كه سیمون دو بوار از آن به «جنس دوم» تعبیر می كند. دو بوار می گوید: «زنان، زن به دنیا نمی آیند بلكه زن می شوند!» به این ترتیب به نظر می رسد مردسالاری بیشتر در نتیجه تثبیت زنان در كلیشه های خدماتی و وابستگی آنها به مردان در امر معیشت شكل گرفته باشد. اما این به آن معنا نیست كه فمینیست ها با مادری كردن مخالف اند. اگر چه مادری در نگاه فمینیست ها «تنها سرنوشت محتوم زنان» نیست و این تفكر كه مادری و زنانگی قطعاً لازم و ملزوم یكدیگرند از نگاه فمینیست ها به نقد و بررسی بیشتر نیاز دارد. زنان نیز حق دارند برای بچه دار شدن خود تصمیم بگیرند، ضمن آن كه مادری كردن- به معنای مراقبت از فرزندان- الزاماً یك ویژگی زنانه نیست، بلكه مردان هم می توانند در نتیجه رهایی از ارزش های فرهنگ مردسالاری و فراگیری اخلاق مراقبت، از فرزندان خویش مراقبت كنند. مهاتما گاندی گفته است: « فقط زمانی خود را انسان خوبی می دانم كه ویژگی های مادرانه را در خود پرورش داده باشم.»انتقاد فمینیست ها به پدر سالاری این است كه امكان پرورش و توجه به فرزندان را از مردان می گیرد و در نتیجه آنها را موجوداتی خشن، بی عاطفه و فاقد حس همدردی بار می آورد.نظم سلسله مراتبی در فمینیسم معنا ندارد. بندگی، تحت تابعیت بودن، سلسله مراتب، نابرابری و پذیرندگی و بخشندگی صرف و یك سویه در نگاه فمینیسم محكوم است؛ چه از نوع مرد سالارانه و چه از نوع زن سالارانه.استاد مصطفی ملكیان جامعه شناس می گوید: «درد و رنجی كه زنان در طول تاریخ تحمل كرده اند در هیچ برهه ای از زمان به صفر نرسیده اما این درد و رنج در دورانی كمتر از دوره های دیگر بوده است كه شاید بتوان از آن به زن سالاری تعبیر كرد.»این در حالی است كه فمینیسم جهان را برای تمام زنان و مردان در كنار هم می خواهد در این نگاه، گلدان كوچك زمین نه ظلم مرد به زن را بر می تابد و نه ظلم زن به مرد را.

●حركت بر لبه تیغ!

یكی از خطرهای اساسی كه فمینیسم را تهدید می كند و در نتیجه آن همیشه این احتمال وجود دارد كه از چاله مردسالاری خارج شده به چاه آن بیفتد، از بین بردن زیبایی های طبیعی است. اما این الزاماً به آن معنی نیست كه تمام فمینیست ها در چنین چاله تلخی افتاده یا سرانجام خواهند افتاد.مصطفی ملكیان می گوید: « آنها می خواهند جامعه را از نظر اجتماعی _ فرهنگی اصلاح كنند باید مراقب باشند كه مبادا اصلاح به طریقی انجام شود كه در كنار آثار مثبتی كه در بر دارد، آثار منفی نیز ایجاد كند. گاه ما می خواهیم ظلمی را برطرف كنیم اما یك لطافت هایی را از بین می بریم. خوب است همه زیبایی های عالم انسانی در كنار هم وجود داشته باشد؛ زیبایی های زنانه وجود داشته باشد، زیبایی های مردانه هم وجود داشته باشد و ما برای همسان كردن نباید كاری بكنیم كه این لطافت ها از بین بروند.»ملكیان خطاب به فمینیست ها می گوید: « بگذارید زیبایی های اخلاقی و زیبایی شناختی هر یك از زنان و مردان محفوظ بماند و به قیمت متحدالشكل (uniform) شدن مردان و زنان این زیبایی ها از بین نرود. چرا كه متحدالشكل كردن زن و مرد فقط با از شكل انداختن (deform) هر دو آنها امكان پذیر است.»در واقع فمینیست های اصیل هم به هیچ وجه به دنبال فراگیری خصلت ها و ویژگی های مردانه نیستند. جهان امروز زیر بار فشار روز افزون خشونت ها و پرخاشگری های مردانه در حال فروپاشی است و به نظر نمی رسد زوال بشریت به خشونت بیشتری نیاز داشته باشد. بنابراین زنان با حفظ آنچه خود هستند می كوشند تا شرایط عادلانه تری را در كنار مردان تجربه كنند. بر خلاف آنچه كه به غلط در اذهان عمومی تصویر شده است؛ فمینیست ها نه تنها از مردان بیزار نیستند كه به ضرورت حضور زنان و مردان در كنار یكدیگر معتقدند. آنچه فمینیسم به مبارزه علیه آن می پردازد در واقع پدرسالاری است و سلطه مردانگی در مردان یا زنانی است كه از الگوهای رفتاری مردانه پیروی می كنند. در این نگاه حتی زنانی كه روحیه ای غیردموكراتیك، مردسالار، پرخاشگر و دیكتاتوری دارند نیز طرد می شوند.در اینجاست كه گفته می شود تنها رد ارزش های پدرسالارانه را نمی توان فمینیسم خواند بلكه هدف این مكتب فكری بازنگری و ارزیابی مجدد همه چیز به نفع همه زنان و مردان است. قرار نیست زنان به مردان شبیه شوند و یا برعكس بلكه بهتر آن است كه به ویژگی های هر دو جنس وقوف داشته باشیم و از آن بهره ببریم.

●مردان فمینیست!

همیشه هم مردان در برابر فمینیسم قرار نگرفته اند. گاه مردان در كنار فمینیست ها و یا در میان آنها حضور فعال داشته اند. خیلی ها می پرسند مگر مرد هم فمینیست می شود؟ این پرسش البته معمولاً با این كنایه برخورنده مردان فمینیست عمدتاً دچار ویژگی نازیبای «زن ذلیلی» نیز همراه است. اما برخی مخالفان منطقی تر پیوستن مردان به فمینیسم بر این باورند كه فمینیسم یكسره مبتنی بر تجربه فردی است و یك مرد هر قدر هم عادل باشد چون خود، شخصاً درگیر مشكلات جاری در زندگی زنان نیست نمی تواند فمینیست باشد. این در حالی است كه همیشه فمینیسم هر گونه محدودیت و منع جنسیتی را رد می كند و تلاش در راه ساختن جهانی بهتر و عادلانه تر را وظیفه هر انسان اعم از زن یا مرد می داند. از سوی دیگر بسیاری از فمینیست های اولیه مرد بوده اند. در چین، كانگ- یو- وی نسبت به فرو دستی زنان و مثلاً بستن پاهای دختربچه ها برای حفظ ظرافت آنها اعتراض داشت. در مصر هم در سال ،۱۸۵۵ كاظم امین با نوشتن كتاب زن جدید هیاهویی برپا كرد. در هندوستان مردانی مثل تاگور، گاندی و جواهر لعل نهرو سال ها علیه خودسوزی بیوه زنان و بردگی زنان مبارزه كردند. اما بهتر است یك نكته فراموش نشود و آن این كه فمینیست ها چه زن و چه مرد، نه تنها به تقابل جویی نمی پردازند بلكه به متعادل سازی جهان می اندیشند. فمینیسم نه زنان را ضد مردان می خواهد و نه مردان را ضد زنان!زیبا جلالی نایینی می گوید: «كافیست رابطه فرو دستی زنان و فرا دستی مردان را درك كنید. ریشه تمام نابرابری ها و تبعیض ها كه مدام هم در روابط انسانی تولید و بازتولید می